< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 افتادن فضله موش در روغن يا شيره جامد
 سيد طباطبايي در مسئله سوم از مسائل كيفيت تنجس متنجسات مي فرمايد: اذا وقع خرء الفأر في الدهن أو الدبس الجامدين يكفي القاؤها و القاء ما حوله و لا يجب الاجتناب عن البقيه و كذا اذا مشي الكلب علي الطين فانه لا يحكم بنجاسه غير موضع رجله الا اذا كان وحلا. اگر فضله موشي در روغني يا در شيره خرما يا انگور كه جامد باشند، بيفتد كافي است فضله و محيط اطرافش را برداريم و از باقي مانده اجتناب لازم نيست و همين طور اگر كلبي در زمين مرطوبي راه برود، همان جا و محيط اطرافش نجس و لازم الاجتناب است و از محيط دورتر اجتناب واجب نيست. سيد مي فرمايد: فقط موضع تنجيس واجب الاجتناب است و جاهاي ديگر كه ارتباط دارد ولي محل ملاقات نيست، لازم الاجتناب نيست.
 رطوبت غير مسريه موجب تنجيس نيست
 دليل اين مطلب اين است كه هم سيد طباطبايي و هم سيد الاستاد و هم تحقيق اين شد كه رطوبت مسريه پس از ملاقات موجب تنجيس مي شود اما اگر رطوبت غير مسريه باشد و ساريه باشد، موجب تنجيس نمي شود و همين طور رطوبت مسريه كه در غير مايعات مثل خيار و خربزه كه موجب تنجيس نيست.
 ادله: اجماع ارتكاز متشرعه و ارتكاز عرف
 دليل اين مطلب: 1. اجماع 2. ارتكاز عرف شرع (متشرعه) و شهادت وجدان و واقعيت تنجيس كه مي بينيم دو تا جسم است كه يكي طاهر و ديگري نجس و وقتي تنجيس مي شود كه از نجس چيزي به طاهر برسد. ما براساس اين مبنا در آب مضاف هم اين مطلب را گفتيم اما احتياط به قوت خود باقي است.
 نصوص مربوطه
 اما اينكه سيد اين مسئله اينجا آورده كه تقريبا از فروع همان مسئله قبلي بود، سر مطلب اين است كه اولا مسئله فضله موش و روغن محل ابتلاء بوده و هست و و تفصيلاتي آمده در نصوص كه مي طلبد مجددا اين فرع توضيح داده شود. نصوص در اين باب آمده است:
 روايت صحيحه زراره
 صحيحه زراره كه بعضي ها حسنه گفته اند عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن ابن اذينه عن زراره «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا وَقَعَتِ‌ الْفَأْرَةُ فِي السَّمْنِ فَمَاتَتْ فِيهِ فَإِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِهَا وَ مَا يَلِيهَا وَ كُلْ مَا بَقِيَ وَ إِنْ كَانَ ذَائِباً فَلَا تَأْكُلْهُ وَ اسْتَصْبِحْ بِهِ وَ الزَّيْتُ مِثْلُ ذَلِكَ». [1] اگر يك موشي داخل روغني افتاد و روغن جامد بود، موش و اطرافش را دور بريزيد بقيه را بخوريد. اگر مايع بود «فلا تاكله و استبصح به و الزيت مثل ذلك» زيت روغن نباتي است و سمن روغن حيواني است ولي بيشتر به روغن زيتون به كار مي رود. در صحت سند اين روايت شكي نداريم و حتي از طريق ديگر محمد بن الحسن از حسين بن سعيد نقل مي كند.
 دسته بندي مربوط به افتادن موش در خوراكي
 مسئله فأره و فضله موش رواياتي دارد كه به سه دسته است: 1. روايتي كه زيت را مي گويد مثل سن. 2. رواياتي كه زيت را جدا كرده فرموده است فيستصبح به كه اين روايت صحيحه معاويه بن وهب است از امام صادق كه سند هم شيخ كليني نقل مي كند محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن علي بن حكم عن معاويه بن وهب «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُرَذٌ مَاتَ فِي سَمْنٍ أَوْ زَيْتٍ أَوْ عَسَلٍ فَقَالَ‌ أَمَّا السَّمْنُ‌ وَ الْعَسَلُ‌ فَيُؤْخَذُ الْجُرَذُ وَ مَا حَوْلَهُ وَ أَمَّا الزَّيْتُ فَتَسْتَصْبِحُ بِهِ» جرذ در اين روايت نيز نوعي موش است. امام مي فرمايد اگر جرذ (موش) در داخل عسل يا روغن و يا روغن زيتون مرده بود، فقط موش را با اطراف آن از داخل روغن و عسل برداريد،‌ و از باقي مانده روغن و عسل استفاده كنيد اما زيت (روغن زيتون) را براي استصباح استفاده كنيد و براي اكل بكار نبريد.
 سوال و جواب: زيت اگرچه هم جامد دارد و هم مايع ولي چون اغلب افرادش مايع است آنچه كه امام فرموده زيت را استصباح كنيد، منصرف است به زيتي كه مايع است يعني منصرف است به فرد اغلب.
 اما اگر مسئله ميعان و جمود در كار باشد، زيت هم مي شود مثل سمن.
 صحيحه حلبي كه حكم به فرق بين زمستان و تابستان مي گذارد
  دسته سوم روايات صحيحه حلبي است از عن حماد عن حلبي «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ‌ الْفَأْرَةِ وَ الدَّابَّةِ تَقَعُ فِي الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَتَمُوتُ فِيهِ فَقَالَ إِنْ كَانَ سَمْناً أَوْ عَسَلًا أَوْ زَيْتاً فَإِنَّهُ رُبَّمَا يَكُونُ بَعْضَ هَذَا وَ إِنْ كَانَ الشِّتَاءُ فَانْزِعْ مَا حَوْلَهُ وَ كُلْهُ وَ إِنْ كَانَ الصَّيْفُ فَارْفَعْهُ حَتَّى تُسْرِجَ بِه‌» [2] اگر شتاء يعني زمستاني و هواي سرد كه اينها انجماد پيدا كرد همان محل را بردارد و بقيه اش را بخوريد و اگر تابستان بود فارفعه حتي تسترج به بنابراين زيتي كه آنجا گفت مثل سمن هست و در دسته دوم گفت بايد استصباح بشود، دسته سوم شرحش را بيان فرمود.
 مناط مايع و جامد بودن در كلام سيد يزدي:
 بعضي از مسائل را فقها در توضيحش كمك مي كنند از جمله مانند سيد كه در بيان مناط مايع و جامد مي فرمايد: «و المناط في الجمود و الميعان انه لو أخذ منه شئ فان بقي مكانه خاليا حين الاخذ و ان امتلأ بعد ذلك فهو جامد و ان لم يبق خاليا اصلا فهو مايع». جامدكدام است تا با وقوع فضله موش يا قطره خون در آن همان را با محيط اطرافش برداريم و باقي مانده پاك باشد؟ و مايع كدام است تا همه اش نجس باشد؟
 تفصيل بين دو نوع مايع
 مي فرمايد: جامد آن است كه وقتي مثلا يك قاشق از آن برمي داريم جايش خالي مي ماند و فورا پر نمي شود هرچند پس از مدتي مثلا چند ساعت پر مي شود اما فورا پر نمي شود مثلا چكيده ماست. اما اگر ديديد كه جامدي است مثل شيره خرما يا شيره عسل كه يك قاشق را برداريد كه فورا جايش پر مي شود هرچند به اصطلاح قطع شدن و بريدن هم مدت مي خواهد و بايد به سرعت عرفي مثلا قاشق را برداريد و تا قاشق را برداشتيد و تا به ظرف ديگر گذاشتيد ديديد كه ظرفش هموار شد. گفتيم مراجع تقليد كمك مي كند كه اين بحث فقهي نيست و بحث عرفي و بحث واقعي است. جمود و معيان يك معناي واقع است و يك واقعيت خارجي است و موضوع است و تعيين موضوع ربطي به فقه ندارد. فقها آمده به ما كمك مي كند. كسي اگر تشخيص داد كه جمود و ميعان آن نيست كه در كتاب است، خلاف فتوا عمل نكرده. شما جمود و معيان را معناي ديگر بكنيد، خلاف فتوا نيست چون در موضوع اظهارنظر فرموده اند. اظهار نظر در موضوعات كمكي از فقهاست ولي وظيفه فقه نيست كه وظيفه فقه بيان احكام است نه تعيين و تشخيص موضوعات. لذا امام خميني در همين مورد مي فرمايد: بهتر اين است كه اين مطلب را به عرف موكول كنيد كه عرف جمود را چه مي گويد و ميعان را چه مي گويد و فقيه معيار تعيين نكند كه مناط و معيار فقهي ندارد كه مناط و معيار فقهي قواعد و نصوص است. با ديد كارشناسي عرفي خودش سيد طباطبايي جمود و ميعان را توضيح مي دهد.
 سوال و جواب موضوع را بايد به عنوان يك فرد عادي بايد تحقيق كند نه به عنوان يك مجتهد. مجتهد نظرش درباره موضوع اعتبار ندارد مگر اينكه مقلد به حرف مجتهد اطمينان كند كه از حجيتش از از باب اطمينان است نه حجيت تقليدي است. لذا امام خميني مي فرمايد بهتر اين است كه به عرف واگذار شود. ما يك توضيحي داشتيم كه در مايعات غير ‌آب مضاف يا آب مطلق يا به عبارت ديگر در رطوبت مسريه اي كه غير از مايعات باشد، نظر همين است اجماعا و ارتكازا و وجدانا. اما در مايعات ما يك تفصيل داديم كه مايعات دو قسم است: يك بخش از مايعات مثل آب است كه سريانش و احتمال سرايت وجود دارد پس در آن جهت اشكالي ندارد اما در مايعات كه سرايتش بطيء است و يك گوشه دوري از ملاقات را يقين داريم كه سرايت صورت نگرفته است، پس موضوع كه عبارت است از سرايت محقق نيست و دليل بر تنجيس وجود ندارد و قاعده طهارت حاكم است و علم هم محكم است.
 سوال و جواب: اطلاق ظهور است. ظهورات هيچ گاهي در برابر علم بر خلاف نمي تواند مقاومت و معارضه اي بكند.
 مسئله چهارم سرايت نجس با عرق بدن
 مسئله چهارم: «اذا لاقت النجاسه جزءا من البدن المتعرق لا يسري الي ساير اجزائه الا مع جريان العرق» شئ نجسي يا قطره خوني اگر به بدن كه دست آدم عرق دارد يا صورت آدم يا پاي آدم به آن موضع ارتباط برقرار كرد، به توسط عرق به ساير اجزاي بدن نجاست منتقل نمي شود و بدن نجس نمي شود. براي اينكه سرايت محقق نيست و موضوع و شرط نجاست فقها و عقلا و تحقيقا سرايت است مگر اينكه عرق جريان پيدا كند كه قطره خوني هست عرق جاري شده روي به پايين كه تا هر كجا كه عرق جريان دارد، متنجس آمده است و قسمت باقي كه جريان عرق قطع شد، نجس نيست. سر و رمز مسئله همان سرايت است كه به طور كامل بيان شد.
 مسئله پنجم سرايت آب از مثل آفتابه به زمين نجس
 مسئله پنجم «اذا وضع ابريق مملوّ ماء علي الارض النجسه و كان في اسفله ثقب يخرج منه الماء فان كان لا يقف تحته بل ينفذ في الأرض أو يجري عليها فلا يتنجّس ما في الابريق من الماء» اگر آفتابه اي پر از آب هست و ته آفتابه سوراخ است و آن آفتابه اگر روي زمين نجس گذاشته شده كه از سوراخ آب بيرون مي آيد ودفع و تدافع بود نجس نمي شود.در بحث هاي قبلي گفتيم حتي اگر نجاست بالا باشد، آب با دفع و فشار برود به بالا و وصل بشود با نجس، اين آبي كه پايين است نجس نمي شود سرش سرايت بود كه با قوت و فشار مي برد اما جذب نمي كند. بنابراين اينجا سرش اين است كه دفع است و جذب نيست.مي فرمايد: اما اگر ته آفتابه قسمت سوراخ با زمين نجس همسطح است و دفع نيست حكم به نجاست مي شود چون احتمال سرايت وجود دارد. همان جا هم اگر خروج با دفع و فشار باشد، باز هم نجاست محقق نمي شود و اگر خروجش با دفع نيست و ارتباط دارد، پس آب با نجس در ارتباط قرار گرفته و مي شود نجس. «و هكذا الكوز و الكأس و الحبّ و نحوها» حب يعني بشكه اي باشد و كاسه و كوزه اي باشد اينها همين طور هست و حكمش همين است. ملاكش فقط سرايت و دفع است كه دفع هم پشتوانه يا زمينه براي سرايت است كه اگر دفع بود، سرايتي نيست چون دفع مي زند و نمي گيرد. سرايت اين است كه ارتباط باشد و جذب كند.


[1] وسائل الشيعه ، جلد 16 ، كتاب اطعمه و اشربه ، باب 43 ، حديث 3.
[2] . تهذيب الاحكام ،‌ جلد 9 ، صفحه 86.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo