< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 توضيح تكميلي در مورد جمع بين دو دسته از روايات مربوط به منجسيت نجس يابس
 توضيح تكميلي درباره جمع بين دو دسته از روايات مربوط به منجسيت نجس يابس.
 صحيحه محمد بن مسلم و صحيحه ابن بكير
 گفتيم دو دسته از روايات در اين رابطه آمده است كه دسته اول حسنه محمد بن مسلم روايت دوم موثقه عبد الله بن بكير كه در روايت اول آمده بود كه پس از اعلام اصابت ثوب امام به نجس يابس، امام سوال كرد«قَالَ أَ لَيْسَ هِيَ يَابِسَةً؟ فَقَالَ بَلَى فَقَالَ لَا بَأْسَ» [1] . در روايت عبدالله بن بكير كه سوال درباره تنجيس شئ يابس بود،‌ امام صادق فرمود«قَالَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ يَابِسٍ ذَكِي» يعني هر شئ اي كه پاك باشد يا نجس، اگر يابس بود، ذكي است يعني حالت تنجيس ندارد. دسته دوم صحيحه محمد بن مسلم آمده بود كه دست كسي به كلب اصابت كند و رطوبتي نباشد، فرمود «اغسله» دلالت دارد بر اينكه اصابت و ملاقات نجس و لو يابس باشد، موجب تنجيس مي شود. اين دو دسته را جمع كرديم طريقه جمع به اين ترتيب است كه دسته اول مدلولش عدم تنجيس بود مقدم مي شود براي اينكه اولا لحن دسته اول، لحن تاكيد است كه اول سوال مي كند أليس يابسه بعد مي فرمايد لا باس و در روايت ديگر هم مي گويد «كل شئ يابس ذكي» و ثانيا تصريح به عدم تنجيس در صورت ملاقات با نجس يابس است. لحن دوم كه مي گويد «اغسله» ظهور دارد در تنجيس اما احتمال اين وجود دارد كه براي تنظيف باشد و احتمال رعايت لطافت روحي هم وجود دارد. نص هميشه مقدم بر ظاهر است. نص را اخذ مي كنيم مي بينيم ملاقات با نجس يابس موجب تنجيس نمي شود و از ظاهر كه وجوب هست، رفع يد مي كنيم و غسل و شستشو را حمل مي كنيم به استحباب. و گفتيم اجماع هم بر اين است كه ملاقات با نجس يابس موجب تنجيس نمي شود.
 قاعده الجمع مهما أمكن اولي من الطرح
  يك نكته: در جمع بين دو دليل اگر تقدم يك دليل بر دليل ديگر‌ موجب لغويت طرف مقابل بشود، نبايد آن را مقدم داشت و اگر تقدم يك دليل بر دليل ديگر موجب لغويت طرف مقابل نشود، بايد مقدم داشت. الجمع مهما امكن اولي من الطرح كه اين از مصاديق جمع عرفي است.
 تقدم نص بر ظهور
 بنابراين اگر دليل تنجيس را مقدم بداريم در اين دو دسته از روايات، آن دسته اول كه دلالت داشت بر عدم تنجيس كاملا لغو مي شود كه اين تقدمش درست نيست. اما اگر دسته اول را مقدم بداريم كه عدم تنجيس بود،‌ دسته دوم كاملا از بين نمي رود و يك درجه پايين مي آيد كه وجوب ندارد و استحباب دارد پس براساس قاعده هم بايد روايات دسته اول را مقدم بداريم بر دسته دوم.
 مسئله بعد رطوبت غير مسريه باعث تنجيس نيست
 در ادامه اين بحث سيد طباطبايي مي فرمايد «و كذا لا ينجس اذا كان فيهما او في أحدهما رطوبه غير مسريه» اگر ملاقي و ملاقاي نجس‌، مرطوب بود و نمناك بود اما رطوبتش مسري نبود به اين معنا كه دست مي زنيد اما دست شما تر نمي شود و رطوبت منتقل نمي شود. صاحب جواهر [2]
  [3] مي فرمايد: رطوبت غير مسريه باعث تنجيس نمي شود و رطوبتي كه باعث تنجيس مي شود بايد مسريه باشد. مي فرمايد علامه طباطبايي در منظومه خودش فرموده كه علامه طباطبايي همان سيد بحرالعلوم اول كه فقه اش در نظم است بعد مي فرمايد اين عدم تنجيس مطابق اصل هم هست. اصل عدم تنجيس و اصل عدم سرايت است كه شك در سرايت و تنجيس مي كنيم، استصحاب طهارت يا اصل عدم تنجيس و مطابق اصل هم هست.
 صحيحه بقباق (فضل ابي العباس)
 بعد مي فرمايد مفهوم صحيحه بقباق هم اين مطلب را تعيين مي كند صحيحه بقباق. عنه عن حماد عن حريز عن الفضل ابي العباس كه همان بقباق هست «قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ إِذَا أَصَابَ‌ ثَوْبَكَ‌ مِنَ‌ الْكَلْبِ‌ رُطُوبَةٌ فَاغْسِلْهُ وَ إِنْ مَسَّهُ جَافّاً فَاصْبُبْ عَلَيْهِ الْمَاءَ» اگر دستتان به كلب اصابت كرد و خشك بود، آب بپاشيد كه اين آب پاشيدن حمل بر استحباب مي شود.
 نظر صاحب جواهر
 مرحوم صاحب جواهر مي فرمايد از مفهوم شرط اين مي شود كه اگر با رطوبت نبود،‌ شست و شويي در كار نيست كه مشهور اين است كه شرط مفهوم دارد و اينكه مي گويند صاحب كفايه نظرش اين است كه شرط مفهوم ندارد، گفتم صاحب كفايه با اما و اگر براي جمله شرطيه مفهوم قائل هست اما مورد آن كار مشكلي است.
 نظر سيد حكيم در المستمسك تقسيم رطوبت به ساري و مسريه
 سيد الحكيم پس از بيان صاحب جواهر مي فرمايد: و ظاهر ذلك ظاهر اين بياني كه صاحب جواهر داشت استفاده مي شود كه رطوبت دو قسم است:
 رطوبت مسريه ساريه جاف يابس
  1. رطوبت مسريه كه در برابر جاف هست 2. رطوبت ساريه كه در برابر يابس است. مي فرمايد: آن رطوبتي كه باعث نجاست مي شود،‌ عبارت است از رطوبت مسريه. و رطوبت ساريه آن است كه جسم نم دارد اما سرايت به غير ندارد بنابراين اگر ملاقات با شئ نجس صورت بگيرد كه آن شئ نجس جاف باشد يعني رطوبت هم داشته باشد منتها رطوبت غير مسريه،‌ در اينجا تنجيس صورت نمي گيرد. منتها ايشان مطلبي را اضافه مي كند كه ديوار مسجد اگر متصل به فاضلاب است و از جاي نجسي رطوبت جذب كرده و نمدار شده، نجس نيست. پس طبق متن و طبق استدلال صاحب جواهر و سيد الحكيم اين نتيجه به دست آمد كه ملاقات با شئ اي كه نجس هست و داراي رطوبت مسريه هست موجب تنجيس است و ملاقات با شئ اي كه نجس هست و داراي رطوبت ساريه هست،‌ موجب تنجيس نيست.
 نظر مرحوم آقاي خويي
 سيد الاستاد [4]
  [5] مطلب را شرح مي دهد و مي فرمايد: رطوبت موجب تنجيس هست اما به شرط اينكه رطوبت مسريه باشد بنابراين مطلق رطوبت عامل تنجيس نيست چون رطوبت مسريه عامل تنجيس است. اما آن كه رطوبت مسريه موجب تنجيس هست كه امر وجداني است
 رطوبت از آثار نجس است نه خود نجس
 اما رطوبت غير مسريه چرا عامل تنجيس نيست در حالي كه رطوبت است؟ مي فرمايد: رطوبت از آثار نجس است نه خود نجس. هر چند در ديد دقيق مي توانيم به اين حقيقت برسيم كه رطوبت ذرات ريز از آن آب نجس است اما با ديد تسامحي عرفي مي بينيم آن آب نيست و اثري از به جا مانده از آن آب هست. رطوبت هرچند در حقيقت جوهر است و ذرات ريزي از آن آب است مثل بخاري كه متصاعد مي شود از آب كه حقيقت مائيه دارد اما عرف آن بخار را عرض مي داند و اين رطوبت را هم عرض مي داند. عرض يعني اثر نجاست است نه خود نجاست. لذا ملاقات با رطوبت ملاقات با نجس نيست و ملاقات با يك اثر به جا مانده از نجاست است لذا در اينجا يك مسئله را يادآور مي شود مي فرمايد: اگر از خون نجس پس از شستشو رنگي به جا بماند يا از نجسي كه متعفن است بويي به جا بماند، محكوم به نجاست نيست. بنابراين اين رطوبت هم مي شود مثل آن رنگي كه پس از شتسشو به جا مانده باشد و يك اثر است.
 نظر مرحوم محقق همداني در مصباح الفقيه
 اين مطلبي را كه ايشان مي فرمايد در حقيقت مطلبي است محقق همداني آن را بيان كرده است. ايشان درباره اثر به جا مانده از نجاست بحث مي كند مي فرمايد: رنگ از خون يا بو از نجسي اگر پس از تطهير به جا بماند، محكوم به نجاست نيست.
 اشكال عرض بدون جوهر محال است
 بعد مي فرمايد: اشكال نكنيد كه انتقال عرض محال است. در فلسفه خوانده ايم كه انتقال عرض محال است و انتقال و جابه جايي مربوط به جواهر است و اعراض وابسته به جواهر و موضوع است و خود عرض بما هو عرض قابل جابه جايي نيست و جايي كه مي بينيد انتقال صورت گرفته، به تبع موضوع خودش هست اما خود رنگ بدون جسم، محال است و خلف است براي اينكه عرض هميشه وابسته است و اگر انتقال پيدا كند خودش،‌ مي شود مستقل و خلف مي شود. مي فرمايد اشكال نكنيد كه رنگ كه يك عرض است،‌ اين رنگ از نجس منتقل شده به ثوب. مثلا شما تطهير كرديد لباستان كه خوني شده بود و رنگ باقي مانده بود كه رنگ از اعراض است و رنگ كه جا به جا نمي شود پس كشف مي كنيم كه خون ذرات ريزش با او منتقل شده و جوهر منتقل شده مي فرمايد: مطلب درستي است يستحيل انتقال العرض من مكان الي مكان اما مي فرمايد در فقه احكام و موضوعات دائر مدار فهم عرفي است نه دقت عقلي. اين كه شما مي گوييد، برگرفته از دقت عقلي است اما در ديد عرف رنگ به جا مانده از خون را كسي جوهر و حقيقت خون نمي گويد و يك اثر است و يك عرض است. بنابراين اين نتيجه را گرفتيم كه اشكال فلسفي يا عقلي وارد نيست چون ما در شرع ديد ما ديد عرفي است و اثري كه از نجاست به جاي مي ماند در عرف‌، ديگر حقيقت نجس نيست و يك اثري به جا مانده كه دو چيز است: حقيقت نجس كه چيز جداست كه وجود ندارد كه خود خون بود و اثر و رنگ كه به جا مانده شئ نجسي نيست تا تنجيس كند.
 نظر آقاي خويي (ره) در تاييد محقق همداني
 سيد خويي مي فرمايد: رطوبت هم از اين قبيل است. رطوبت هم يك اثري به جا مانده از آب نجس است هرچند از ديد دقيق عقلي رطوبت ذرات ماء هست ولي در ديد عرف مي گويد يك نمي به جا مانده و آب نيست پس تنجيس در كار نيست. محقق همداني در اين رابطه روايات و نصوصي هم ذكر مي كند كه به آن روايات و نصوص هم مراجعه كنيد كه دال بر اين است در مورد آلودگي لباس به دم حيض كه زني لباسش را تطهير كرده اما رنگ باقي مانده يا در استنجاء كه كسي استنجاء‌ كرده مي گويد اگر رائحه اي باقي مانده باشد، امام مي فرمايد لا باس چون عين نجس ديگر نيست و اثر به جا مانده خود نجس نيست و تنجيس نمي كند. ما به اين نتيجه رسيديم كه رطوبت ساريه عامل تنجيس نيست و روايات هم مويد مطلب است و وجدان هم حاكم است اما نكته اصلي كه محل ابتلاست كه كفش يا فرش يا ديوار يا وسائل يا رختخواب به ديوار همسايه و ديوار همسايه هم فاضلاب، رطوبتي اينجا ديده مي شود ولي دست مي زنيد، رطوبت به دستتان اثر نمي كند مي شود رطوبت ساريه ، آيا رطوبت ساريه كه عامل تنجيس نيست اما خود شئ مرطوب متنجس هست يا نيست؟ سيد الحكيم فرمود كه متنجس هم نيست اما نياز به بحث دارد كه تحقيق اين است كه خود مرطوب نجس است اما منجس نيست. كفشي كه رنگ نجس به خود مي گيرد كه در نصوص هم آمده، اگر ملاقات كند به شئ ديگر، منجس نيست اما خودش عين نجاست در او هست كه اين را بحث مي كنيم و نياز به بحث و تحقيق دارد، در جلسه آينده.


[1] . وسائل الشيعه ، جلد 2 ، باب 26 از ابواب نجاسات ، حديث 14. 2. وسائل الشيعه ، جلد 1 ، باب 31 از ابواب خلوت ، حديث 5. 3. وسائل الشيعه‌،‌جلد 2 ، باب 12 از ابواب نجاسات ، حديث 8 و 9.
[2] 1. جواهر الكلام ، جلد 6 ، صفحه 205. 2. وسائل الشيعه ، جلد 2 ، باب 26 از ابواب نجاسات ،‌حديث 2.
[3] 3. مستمسك العروه الوثقي ، جلد 2 ، صفحه 467.
[4] 1. تنقيح العروه الوثقي ، جلد 3 ، صفحه 183.
[5] 2. مصباح الفقيه ، جلد 1 ، صفحه 613.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo