< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 اثبات نجاست بوسيله بينه
 سيد طباطبائي يزدي در فصل مربوط به طرق نجاست مسئله سوم مي فرمايد: لا يعتبر في البينه حصول الظن بصدقها نعم يعتبر عدم معارضتها بمثلها. يكي از طرق اثبات نجاست ، بينه بود . دليل اصلي همان عموم حجيت بينه است كه از نصوص به دست آمد كه نصوص در اين باب را ، اجمالا اشاره كرديم
 صحيحه هشام در حجيت بينه
  از جمله صحيحه هشام بود از امام صادق عليه السلام فرمود: الْبَيِّنَةُ عَلَى‌ مَنِ‌ ادَّعَى‌ وَ الْيَمِينُ عَلَى مَنِ ادُّعِيَ عَلَيْه. [1]
 صحيحه زيد عجلي
 و روايت دوم صحيحه بريد عجلي بود كه امام صادق فرمود: الْبَيِّنَةُ عَلَى‌ مَنِ‌ ادَّعَى‌ وَ الْيَمِينُ عَلَى مَنِ ادُّعِيَ عَلَيْه [2] . لذا در فقه ، عموم حجيت يك قاعده فقهي است هرچند در اين دو حديث معتبر ، مورد در روايت ادعاء و مرافعه است اما در اصول خوانديم كه مورد مخصص نيست براي اينكه مورد لسان ندارد.
 حجيت بينه ذاتي است و نياز به حصول ظن ندارد
  لذا سيد يزدي در عروه الوثقي مي فرمايد بنا بر عموم حجيت بينه (كه يك بناي درست و فقهي به ثبت رسيده است) مطلبي كه اعلام مي كند اين است كه حجيت بينه و اعتبارش نيازي به حصول ظن ندارد و حصول ظن دخلي به اعتبار بينه ندارد. بينه بما هي بينه يك طريق مجعول معتبر شرعي است چه موجب حصول ظن بشود يا موجب حصول ظن نشود. حتي گفته مي شود كه اگر پيش حاكم يا قاضي شك و ترديد در اثبات ادعاء موجود باشد و بينه قائم بشود ، حجيت كافي است و به شك شخصي اعتنا نبايد بشود چون اعتبار بينه از سوي شرع به طور قطع به اثبات رسيده است. اما اگر علم بر خلاف باشد يا اطمينان بر خلاف :
 تعارض بينه با علم قاضي
 علم كه باشد كه شك در آن نيست كه رابطه علم با اماره رابطه وارد و مورود است . آن دليلي كه موضوع مورد تعرض خودش را رفع كند وجدانا، مي شود وارد و آن دليلي كه موضوع مورد تعرضش را رفع كند تعبدا، مي شود حكومت .
 تعارض بينه با اطمينان
 اما اگر اطمينان حاصل بشود يعني مثلا در حد نود درصد بر خلاف بينه كه در اينجا اطمينان به اعتبار عقلاء قائم مقام علم است. اما شك در درجه اطمينان داشتيم باز هم از بينه استفاده مي كنيم.
 سوال و جواب : اطمينان و علم آنها از صور حاصله عند الشخص است و آرامش نفس و به تعبير شيخ انصاري سكون نفس كه اگر سكون نفس آمد ،‌ اطمينان است و اگر اطمينان بعد ترديد كه حالت عادي باشد و اگر حالت وسوسه بود و غير متعارف بود ، ديگر اعتنا نمي شود.
 تعارض بينه ها
 نعم يعتبر عدم معارضتها بمثلها شرط است كه بينه معارضه با بينه ديگر نكند . در صورتي كه دو بينه تعارض كرد هرچند اين بينه ها دليل اعتبار دارند ولي اگر دو بينه متعارض شد دليل اعتبار شاملش نمي شود چون اگر شامل بشود ، مستلزم جمع بين نقيضين است كه هم مي گويد بينه اثبات كننده درست است و هم بينه نفي كننده درست است و منتهي مي شود به جمع بين متناقضين . اما اگر بگوييم يكي اين دو را علي التعيين اعتبار مي كند دو اشكال دارد : 1. ترجيح بلا مرجح 2. خلف است . در مقام ثبوت هر دو اعتبار مي داد ، الان براي يكي حجيت مي دهد. اما اگر بگوييم يكي از آن دو بدون تعيين اعتبار دارد دو اشكال هست : 1. خلاف است 2. اقرار به جهل است و اشكال دومش لزوم محال است .
 فرق تزاحم و تعارض
 در تعارض و تزاحم يك معيار اصلي و مسلم اين است كه در تزاحم قطعا در صورت تعادل ، تخيير است بلا اشكال چون حجيت تمام است و مطلوب است و برخورد با هم ندارد و قاعده ميسور هم اينجا مي آيد و ترجيح هم نيست و نتيجه جمع بين ادله مي شود تخيير. اما در صورت تعارض بلا اشكال تخيير نيست .
 در تعارض بينات بر تكاذب پيش مي آيد
 اينجا ممكن است كسي بگويد در تعارض هم كه دو تا بينه هست و دو حجت معتبر ، يكي را اخذ مي كنيم و تخيير. جوابش اين است كه دو تا دليل متعارض ، متكاذب است . هر كدام ديگري را تكذيب مي كند . در تخيير بين طرفين مخير تكذيبي نيست و اگر تكذيب بكند هم ديگر را ، اعتبار كامل نيست . بنابراين اگر بينه معارضه كرد و معارضه اش مانع از اعتبار مي شود و به تعبير سيد الاستاد [3] كه بينه يك مقتضي دارد و يك مانع . مقتضي همان اعتبارش كه از سوي شرع آمده و مانعش اين است كه يك حجت ديگري ممانعت نكند و آن را تكذيب نكند و در صورتي كه بينه ديگري باشد ، مانع هست و حجيت و اعتبار كامل نيست.
 اعتبار بينه منوط به ذكر مستند نيست
 سيد يزدي در ادامه مي فرمايد: لا يعتبر في البينه ذكر مستند الشهاده. براي اعتبار بينه ، ذكر مستند لازم نيست. براي اينكه بر اساس اصل معتبر عقلائي به خطأ مخبر يا ذوالبينه ،‌ عقلاء اعتنا نمي كنند. سيد الحكيم [4] مي فرمايد: اصاله عدم الخطأ در اين مورد كه احتمال خطا و اشتباه مي دهيم مثلا اين دو نفر كه بينه هستند امكان دارد اشتباه كرده باشند ، اين احتمال خطأ و اشتباه اصل عقلائي داريم كه رفع مي كند آن را. اصل عقلائي يعني عدم خطأ و اشتباه مخبر. اين اصل هم اصل شرعي نيست تا شما اشكال كنيد كه اين اصل اگر استصحاب است اثرش شرعي نيست و مثبت مي شود . اگر مي گوييد قاعده است كه دليل مي خواهد . بلكه مي گوييم اصل عقلائي است و برگرفته از بناي عقلاست. بناي عقلاء بر اين است كه به كسي كه اعتماد دارند ، به خبر اعتماد مي كنند و احتمال خطا ناديده گرفته مي شود. اگر احتمال خطأ ناديده گرفته نشود ،‌ يك اصل عقلي ديگر در كار است (گفتيم در اصطلاحات فقه و اصول گاهي اشتباها ادله عقلائي را ادله عقلي مي گويند. اما به طور نادر ادله عقليه بما هو ادله عقليه ديده مي شود) از آن موارد كه ادله عقليه به معناي كلمه است ، اختلال نظامي اجتماعي مردم است كه اين دليل عقلي كلامي است. اما دليل عقلي فلسفي به اصول فلسفه مربوط مي شود اما دليل عقلي كلامي جزء مسائل ثواب و عقاب و امنيت و سلامت مردم و امثال اينها مربوط مي شود . دليل عقلي كلامي يعني اختلال نظام. اگر به بينه اعتنا نشود و مستند جويي در كار باشد، ديگر نظام اجتماعي مختل است . بنابراين در مسئله بينه، مستند بينه و شهادت مطالبه نمي شود.
 اعتبار مستند در علم قاضي و فرق ديدگاه حقوقي و فقهي در آن
 سوال و جواب: در اصول فقه از شيخ انصاري تا شيخ طوسي تا سيد الاستاد كه بگوييم اصل اين است كه حجيت علم و قطع اطلاقا بدون هيچ تقيدي حتي از پريدن كلاغ هم باشد ، معتبر است . اما حقوقدانها مي گويند كه مستند حكم را بررسي كنيم كه آن يك توجيه دارد كه اگر مستند را بررسي كرديم و ديديم كه مستنداتش درست نبود ، علم برگشت و از بين رفت . از اين جهت جاي بحث وجود دارد. اما حجيت علم و قطع كه از ضروريات است. سيد الاستاد [5] مي فرمايد: اگر مستند شهادت طوري بود كه مستند پيش مخبر و مستند پيش كسي كه شهادت داده شده ، فرق داشت. مثلا او قائل به تنجيس متنجس بود و كسي كه پيش او بينه اقامه شده است ، قائل به اين قانون نيست. اگر مستندات از لحاظ اجتهاد و تقليد اختلاف وجود داشته باشد ، در اين فرض بايد مستند ذكر بشود چون ممكن است مشهود به، شهادتي كه برخواسته از قاعده منجسيت متنجس را قبول نداشته باشد. بنابراين اگر اختلاف در مبنا بود ، بايد شرح داده شود. اما تحقيق اين است كه پرسش و جو و فحص از اختلاف در مستند هم لازم نيست . اصل عقلائيِ اصاله الاعتماد يا اصاله عدم اعتبار خطا ، اصلي است كه تمامي اين شكوك و احتمالات را برمي دارد و براي ما حجيت بينه را به طور مطلق اعلام مي كند.
 موردي كه به مستند بينه توجه مي شود
 سيد يزدي يك استدراكي دارد و آن اين است نعم لو ذكر مستندها و علم عدم صحته لم يحكم بالنجاسه.سيد الخويي مي فرمايد اين استدراك سيد طباطبائي مربوط به اختلاف در مبنا است. اگر خبر بدهد به نجاست چيزي و ما علم به عدم نجاست در آن مورد داشته باشيم. مثلا ما قائل به عدم منجسيت متنجس هستيم و او خبر داده است براساس قاعده تنجيس متنجس در اين صورت به آن بينه اعتنا نمي شود. اعتبار بينه و اطلاق بينه به طور مشخص و واضح برايمان روشن شد . امام سجاد سلام الله تعالي عليه مي فرمايد : مَنْ‌ عَمِلَ‌ بِمَا افْتَرَضَ‌ اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ فَهُوَ مِنْ خَيْرِ النَّاسِ، وَ مَنِ اجْتَنَبَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ‌ فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاس [6] اين دو نكته و اين دو عنصري است كه جاذبه و دافعه است كه حركت انساني را حفظ مي كند. هر كجا ببينيم كه به مشكلي برمي خوريم يا واجبي ترك شده است يا حرامي انجام شده . حساسيت بر روي انجام واجبات و ترك محرمات باشد. روايت ديگر مي فرمايد: آدَابُ‌ الْعُلَمَاءِ زِيَادَةٌ فِي‌ الْعَقْلِ‌ وَ طَاعَةُ وُلَاةِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِز [7] . اولا بر ماست كه ببينيم امام سجاد در اين روايت آداب العلماء را مفروغ عنه اعلام مي كند كه علماي دين آداب خاصي دارند . يا طلبه نشويد يا طلبه شديد كه سرباز آقا امام زمان شديد ، آداب خاصي دارد . يك طلبه حركاتش و رفتارش و پايبندي اش و برخوردش آداب علماء است . يك سبكي كوچك ممكن است به ادب طلبگي صدمه وارد كند. خلاف هر كجا بد است اما براي اهل علم خيلي زشت است چون ما به نام آقا امام صادق زندگي مي كنيم و ما افتخارمان سربازي آقا امام زمان است. ما در دنيا اربابي داريم كه بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبت الارض و السماء . طوري رفتار كنيم كه مردم بگويند كه اين سرباز آقاست و خدا كند كه خودش بيايد. فخر و افتخاري بالاتر از سربازي نيست اما ادبش اين است كه طلبه هميشه بايد در حال احرام بايد باشد مثل محرم حج . اين تقيد نيست بلكه بالاترين افتخار است. بعضي از علماء و طلبه ها توهين مي شود جوابش اين است كه اولا خيلي جاها توهين نمي شود بلكه احترام مي شود . ثانيا اگر آدم دست بيعت به مولاي خودش داد و عبد شد براي آقا امام زمان و ارباب عالم را آشنا شد، ديگر كل دنيا بايد بگويد ما شاخ درختيم پر از ميوه توحيد هر رهگذري سنگ زند عار نداريم بشنو ز دل زنده شمس الحق تبريزي از دوست بجز وعده ديدار نداريم. سُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ الِاعْتِرَافَ بِالنِّعْمَةِ لَهُ حَمْداً، سُبْحَانَ‌ مَنْ‌ جَعَلَ‌ الِاعْتِرَافَ‌ بِالْعَجْزِ عَنِ الشُّكْرِ شُكْراً. [8] ما و شما كه سر سفره آقا هستيم يك نعمت سربازي است كه به دنيا ندهيد كه اگر بگوييد خدايا ما شكر اين را نمي توانيم بكنيم اين شكر است .


[1] وسائل الشيعه ، ج 18 ، باب 3 از ابواب كيفيت حكم و دعوا ، حديث 1.
[2] . وسائل الشيعه ، ج 18 ، باب 3 از ابواب كيفيت حكم و دعوا ، حديث 2.
[3] . تنقيح العروه الوثقي ، ج 3 ، ص 164.
[4] . مستمسك العروه الوثقي ، ج 1 ، ص 454.
[5] . تنقيح العروه الوثقي ، ج 3 ، ص 165.
[6] بحار الانوار ، ج 17 ، ص 216.
[7] كافي ، ج 1 ، ص 20.
[8] تحف العقول ، ص 25.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo