< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

91/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از طرق اثبات نجاست
 سيد طباطبائي يزدي در فصل طريق ثبوت نجاست مسئله اول فرمودند «لا اعتبار بعلم الوسواسي» كه شرحش را داديم
 علم اجمالي به نجاست احد الشيئن
 . مسئله دوم مي فرمايد «العلم الاجمالي كالتفصيلي فاذا علم بنجاسه احد شئين يجب اجتناب عنهما الا اذا لم يكن احدهما محلا لابتلائه » علم اجمالي در جهت اثبات نجاست شئ اعتبارش مثل علم تفصيلي است ؛ اگر علم اجمالي به نجاست يكي از دو چيز محقق بشود ،‌ واجب است اجتناب كردن از آن مشتبهين مگر در صورتي كه يكي از دو طرف شبهه از محل ابتلاء خارج بشود ، مثلا اگر كسي علم داشته باشد به نجاست يكي از دو اناء ، ‌اين علم اجمالي طريق براي ثبوت نجاست مي شود مثل علم تفصيلي و مثل آن است كه كسي به طور معين علم داشته باشد به نجاست يك ظرف خاص و مشخص ، اجمال مشكلي ايجاد نمي كند و علم منجز است مگر اينكه يكي از آن دو طرف از محل ابتلاء خارج باشد‌ ؛‌ علم داريم به نجاست يكي از دو ظرف اما يكي از آن دو ظرف از دسترس ما بيرون است و از محل ابتلاء‌خارج است ، در اين صورت علم از تنجيز مي افتد و نسبت به آن كه از محل ابتلاء خارج شده است حكمي از سوي شرع نيست ؛ چون تكليف به غير مقدور كه صادر نمي شود و نسبت به يكي كه باقي مانده اصل جاري مي شود بلا معارض. بنابراين اگر يكي از اطراف شبهه از محل ابتلاء خارج شد ، علم اجمالي باعث ثبوت نجاست نيست. در اينجا بحث از انحلال بوجود مي آيد . انحلال در ضمن كلمات اشارتهايي به عمل آمده است اما سعي كرديم موارد انحلال را به طور كل جمع آوري كنيم كه چند مورد است .
 سوال و جواب انحلال يعني علم اجمالي را از مرحله اقتضاء منحل مي كند و در مرحله منجز شدن جلوگيري مي كند نه اينكه علم را از بين مي برد ، از تنجيزي كه در مرحله اقتضاء هست ، جلوگيري مي كند تنجيز علم اجمالي و موارد انحلال آن
  تنجيز علم اجمالي و موارد انحلال علم اجمالي :
 تنجيز علم اجمالي
 اما تنجيز علم اجمالي : به طور كل علم اجمالي مانند علم تفصيلي است يعني علم است و در تاثيرگذاري علم، شبهه اي وجود ندارد ، ترديد در متعلق علم است اما خود علم در معيار كامل وجود دارد. حجيتش و تاثيرگذاري اش از قطعيات است. شيخ انصاري مي فرمايد كه در بحث قطع و بحث برائت و احتياط در ضمن تعابير بسيار مغلق تا بدانجا كه صاحبنظراني مثل محقق نائيني و محقق عراقي در برداشت از رأي شيخ انصاري اختلاف دارند.
 حرمت مخالفت قطعي
  اما مشهور اين را استفاده مي كنند كه نظر شيخ انصاري كه طراح اين بحث است مي فرمايد كه علم اجمالي در حرمت مخالفت قطعيه قطعا منجز است
 لزوم موافقت احتمالي و اختلاف در آن
  اما وجوب موافقت التزاميه از بيان بسيار علمي و دقيق و پر عمق ايشان به سادگي استفاده نمي شود اما گفته مي شود كه وجوب موافقت احتماليه هم مورد تنجيز علم اجمالي است از نظر ايشان و گفته مي شود كه فقط حرمت قطعيه مورد تنجيز علم اجمالي است. سيد الاستاد مي فرمايد درباره علم اجمالي آنچه كه مسلم است اين است كه احتمال تكليف الزامي ، احتمال عقاب دارد و لزوما احتياط مي طلبد مگر اينكه مؤمِّني داشته باشيم و اصلي جاري بشود و الا نفس احتمال تكليف الزامي براي عبد ، وظيفه تعيين مي كند فضلا از اينكه علم هم وجود داشته باشد. اجمالا در تنجيز علم اجمالي في الجمله شك و ترديدي وجود ندارد.
 علم اجمالي در هفت مورد منحل مي گردد
 اما انحلال علم اجمالي : علم اجمالي در هفت مورد قابل انحلال است :
 وجود انصراف كه موجب تجزيه علم اجمالي به علم تفصيلي و شك بدوي مي شود
  1. مورد مشهور و معروف كه تحت عنوان انحلال علم اجمالي به علم تفصيلي و شك بدوي معروف است. مورد اول موردي است كه انصراف در كار باشد ؛‌ علم اجمالي داريم مثل اكرم العلماء كه اجمالا تمامي علماء چه علماي فني و غير ديني مشمول اين بيان هست . علم اجمالي به وجوب اكرام داريم و دوران امر بين اقل و اكثر غير ارتباطي است. در اينجا پس از يك مطالعه و توجه مي بينيم كه اكرم العلمآء به عنوان يك حكم شرعي بر فرض مثال، انصراف دارد به علماي دين مخصوصا فقهاء كه اينها لازم الاكرام هستند ، انصراف كه براي ما محقق شد ، طبيعتا علم منحل مي شود به يك علم تفصيلي كه نسبت به فقهاء باشد و يك شك بدوي كه نسبت به مثلا موسيقي دانها باشد .
 فرق قدر متيقن و انصراف
 سوال و جواب : فرق است بين قدر متيقن و انصراف ؛ قدر متيقن اگر بود ،‌ از اول به مقدمات اطلاق صدمه مي زند و اطلاق منعقد نمي شود . مثلا از اول بر اساس متفاهم ، قدر متيقن از درس خواندن فقه است مثلا به طلبه مي گويد كه درست را خوب بخوان كه اين شخص درس زبان هم دارد و درس روانشناسي هم دارد كه اينها درس هست ولي طلبه است مي گويد درست را خوب بخوان ، از اول قدر متقين فقه است و اطلاق ندارد . اما انصراف پس از صدور بيان در مرحله ظهور است ؛ لفظ ظهورش را ببينيم انصراف لازم است در اولين نگاه انصراف داشته باشد ؛ چون انصراف گفتيم دو مورد است : بدوي و حاقي . انصراف حاقي بعد از ملاحظه و تدبر به دست مي آيد اما انصراف بدوي گاهي آدم را گمراه مي كند. يك چيزي به ذهن آدم ابتداء مي رسد كل علماء اما يك لحظه تصور و تصديق مي كند كه كل علماء براي چه ؟ موسيقي دانها اكرام فقهي كه ندارد و بيان شرعي است . بعد از يك تصور مي گويد كه انصراف پيدا كرد. انصراف حاقي بعد از توجه است اما انصراف بدوي در بدو برخورد ممكن است چيزي به ذهن بيايد اما بعد از توجه كنار برود. قدر متيقن در مرحله مقدمات و قبل از تكون است و انصراف بعد از تحقق و در مرحله ظهور لفظي است.
 مورد دوم از انحلال علم اجمالي (تبدل شك به يقين)
  2. تبدل شك به يقين در بعضي از اطراف علم اجمالي ؛ ما يقين داريم به نجاست يكي از اين دو ظرف و اين علم اجمالي ما روي اين دو ظرف هست ، يك وقت يك اماره اي مي گويد معينا يكي از اينها قبلا نجس بوده الان پاك شده باشد يا نه استصحاب مي كنيم كه استصحاب احراز و علم تعبدي است پس شك ما بدل به يقين است ؛ يك علم اجمالي داشتيم و يك استصحاب بر روي آن آمد و يكي معينا نجس شد، اين كه يقينا واجب الاجتناب شد ،‌احتمال تطبيق به همين مورد مي دهيم پس اين يك مورد كه باقي ماند شك بدوي مي شود .
 مورد سوم انحلال بوسيله اجراي قاعده در بعضي اطراف
  3. انحلال به وسيله جريان قاعده در بعضي از اطراف . مثلا شك داريم كه نماز مغرب باطل بوده يا نماز عصر در حالي كه علم داريم به بطلان يكي از اين دو تا ، طبيعتا اين شك بعد از مغرب مي آيد ، بعد از خواندن مغرب علم اجمالي داريم به بطلان يكي از اين دو تا ، اين علم اجمالي كه بوجود آمد ، الان مراجعه مي كنيم به قواعد كه قاعده فراغ در نماز عصر جاري است كه به عبارت ديگر قاعده عدم اعتبار شك بعد از خروج وقت كه يكي از موارد قاعده فراغ است ، اما درباره مغرب تا نيمه شب وقت هست و اينجا قاعده جاري نيست و بايد حكم به بطلان نماز مغرب بكنيم و علم منحل شد . يكي از نكته ها در انحلال ، احتمال تطبيق معلوم بالاجمال به مورد علم تفصيلي است .
 سوال و جواب : بعد از وقت اگر شك كنيم ، شك بعد از خروج وقت اعتبار ندارد . علم به بطلان قبل از خروج وقت، حمل مي شود به مغرب ؛ ‌چون عصر براساس قاعده ساقط است و شك ديگر اعتبار ندارد و آنكه ساقط شد ، علم اجمالي منحل مي شود به علم تفصيلي كه مغرب را اعاده كنيد و عصر براساس عدم اعتبار شك از اعتبار ساقط شد و اينجا هم انحلال شد.
 سوال و جواب اگر بگوييد تعارض بعد از فراغ از عمل است ، آن تعارض اينجا ما بحث نداريم ؛ چون آن قاعده فراغ كه بعد از عمل است ، شك در اجزاء عمل است. ما علم به بطلان كل يك عمل داريم به شكل يك اجمال .
 مورد چهارم عدم وجود اثر عملي براي برخي از اطراف علم اجمالي
 مورد چهارم : موردي كه عبارت است از عدم وجوب اثر عملي براي بعضي از اطراف ؛ چون مي دانيم كه اصل را كه جاري مي كنيم آن اصل شرعي است و بايد اثر عملي شرعي وجود داشته باشد . اگر يك طرف اثر عملي نداشت ، اصل جاري نمي شود و در طرف ديگر ، اصل بلا معارض مي ماند . مثلا اگر شك باشد درباره نجاست يكي از اين دو تا ظرف با علم به اينكه يكي از اين دو ظرف مشخص غصبي است ؛ قطره نجسي افتاد در ظرف شماره يك يا شماره دو كه شك داريم ولي علم ديگر داريم كه اين ظرف شماره يك غصبي است ، ‌اينجا اصاله الطهاره درباره اين ظرف غصبي اثر ندارد ؛ چون ظرف غصبي نمي توان به آن تصرف كرد ، ما اصاله الطهاره را جاري كنيم و فرض كنيد كه طهارتش ثابت بشود‌ ، حق تصرف نداريم و اصل اثر عملي ندارد ؛ در صورتي كه اصل اثر نداشت ، جاري نمي شود. اين اصل كه جاري نشد ، اصل در طرف ديگر بلا معارض است و علم اجمالي منحل شد.
 مورد پنجم جريان اصل طولي در يكي از اطراف علم اجمالي
 اما مورد پنجم عبارت است از جريان اصل طولي ؛ اگر يك اصل طولي جاري بشود علم اجمالي منحل مي شود. اصل طولي از اين باب است كه ما مي دانيم كه يك قطره نجاستي افتاد ، شك داريم كه به اين ظرف آب افتاد يا به اين ثوب ، اينجا كه دو اصل طهارت در هر دو جاري نمي شود ؛ چون موجب مخالفت قطعي با تكليف مي شود و در يكي براساس تعيين ترجيح بلا مرجح مي شود و غير معين هم كه متعارض مي شود پس جايي براي جريان اصاله الطهاره نيست و هر دو اصاله الطهارتشان تساقط مي كند ، در مورد شرب آب يك اصل دارد كه اصاله الاباحه باشد ، ‌اين اصاله الاباحه كه براي آب جاري مي شود يك اصل طولي بدون معارض است ؛ چون در ثوب كه خوردني نيست و پوشيدن آن كه اشكال ندارد كه اصاله الحل يا اصاله الاباحه جاري كنيم پس اصل طولي فقط در مورد اب ، اصل طولي كه اينجا جاري شد و بلا معارض بود ، علم اجمالي منحل مي شود و بلا اشكال باقي مي ماند وجوب اجتناب از ثوب . مورد ششم و هفتم وجود اضطرار و خروج از محل ابتلاء درس آينده .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo