< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادله الحاق طفل به اشرف والدين
 ادله تبعيت فرزند به اشرف ابوين در اين رابطه ادله اي را گفتيم و در نهايت اين شد كه اين ادله تمام نيست
 طهارت ولد متولد از احد والدين مسلمان
 دليل ديگر اجراء قاعده طهارت
 نظر مرحوم آقاي خويي در اين باره
 سيد الاستاد كتاب تنقيح العروه جلد 3 صفحه 65 مي فرمايد كه فرزند ملحق است از حيث حكم به اشرف ابويه يعني اگر يكي از والدين مسلمان باشد پدر يا مادر فرزند به همان طرف مسلمان ملحق مي شود از باب قاعده تبعيت دليل بر اين حكم اين است كه اصل نجاست ولد كافر دليل لفظي نداشت اطلاق لفظي وجود نداشت كه كل ولد كافر نجس بنابراين اصل دليل نجاست ولد كفار اجماع بود آن ولدي كه از سوي پدر و مادر كافر ولد به حساب مي آيد اجماع طبيعتا دليل لبي است اطلاق ندارد آن صورتي را شامل مي شود كه قطعا مدلول اجماع باشد اكتفا به قدر متيقن در دليل لبي از قطعيات اصول است قدر متيقن ان است كه فرزند از والدين مسلمان كه به دنيا بيايد تابع آنها خواهد بود و از والدين كافر اگر به دنيا بيايد احكام والدين كافر بر او بار مي شود اما اگر يكي از والدين مسلمان باشد پدر مسلمان باشد و يا مادر شك مي كنيم در شمول دليل دليل ما هم كه اجماع است اطلاق ندارد بنابراين دليل نجاست ولد كافر شامل اين مورد نمي شود اين قسمت اول فرمايش ايشان است يك قسمت نفي است يك قسمت اثبات قسمت نفي دليلي بر نجاست نداريم قسمت اثبات دليل بر طهارت چيست ايشان مي فرمايد دليل بر طهارت طبيعتا قاعده طهارت است قاعده طهارت فقط شك در طهارت كافي است وسيع ترين قلمرو در قواعد و اصول قلمرو قاعده طهارت است احتمال طهارت كافي است به شرط اينكه مانعي نداشته باشد بنابراين با استفاده از قاعده طهارت مي گوييم كه ولد و فرزندي كه از پدر و مادري به دنيا آمده باشد كه يكي از ان دو مسلمان باشد اين فرزند محكوم به طهارت است و همان كه در متن آمده درست و صحيح است در ارتباط با همين دليلي كه سيد الاستاد فرمود
 سوال و جواب محور اصلي بحث ما طهارت و نجاست است خيلي به آن اصل مسلمان بودن و كفر بودنش كار اصلي نداريم
 نظر مرحوم شهيد صدر در اين باره
 و اما شهيد صدر كتاب بحوث في شرح العروه الوثقي جلد 3 صفحه 301 درباره دليل اين مسئله مي فرمايد كه ولدي كه مورد بحث هست محكوم به طهارت است لقصور الدليل النجاسه اين ورودي بحث است اين قسمت از بحث مشابهت و سنخيت دارد با دليلي كه سيد الاستاد ارائه فرمودند قصور دليل كه اگر اجماع باشد كه اينجا را نمي گيرد دليل نجاست كه وجود نداشت قاعده طهارت خودش مي آيد و بعد مساله را شرح مي دهند كه شرح منتهي مي شود به ترديدي در حكم خيلي ظريف مي فرمايد براي تحقيق بحث بايد به مدرك حكم مراجعه شود كه اگر مدرك نجاست در ولد كافر استصحاب نجاست است آن استصحاب اينجا هم جاري است
 استصحاب نجاست ولد متولد از احد ابوين كافر
 مي فرمايد استصحاب نجاست مني و يا استصحاب نجاست جنين ما در ولد كافر يقين داريم كه در حالت انعقاد نطفه و اختلاط مياه يقين به نجاست داريم و همين طور در وقتي كه جنين شكل مي گيرد باز هم يقين به نجاست داريم قطعا يا والدين كافر است بر فرض اول يا يكي از والدين كافر است كه با نطفه او اختلاط نكرده و هنوز حكم به طهارت نيامده براي اينكه حكم طهارت بعد از كه ولد صدق كند بر فرض نصوص مي آيد ولد موضوع طهارت در نصوص است جنين نيست
 استصحاب نجاست جنين در ولد مسلم هم هست ولي اينجا مطهر داريم
 سوال و جواب نطفه مسلمان و تبعيت فرزند براي مسلمان حكم تبعيت اسلام آن مسير را جدا مي كند براي كفار آن دليل طهارت اسلام و مسلمان آن سمت و سو نمي آيد يك نجاست هست و حكم طهارت اسلام از باب تبعيت كه اينجا نمي آيد پس ان نجاست هست الان ولد مشكوك است بين پدر و مادري كه يكي مسلمان و يكي كافر ايشان مي فرمايد جنين قطعا نجس بود صدق ولد نمي كند تا حكم اسلام يا كافر روي آن بيايد جنين قطعا نجس بود و بعد از نجاست كه بيرون مي آيد اگر پدر و مادر مسلمان باشد و بعد هم كفر و نجاستش كه قطعي مي شود در وقت ولد شدن در صورتي كه پدر و مادر كافر باشند حالا جنين است و موضوع حكم نيست قطعا نجاستش قطعي است اگر كه بگوييد كه جنين نجس است جنين مسلمان هم نجس است همه را استصحاب كنيم گفتيم كه در اسلام كه والدين مسلمان باشد بعد از جنين صدق ولد كه بكند حكم به طهارت است از لحاظ نصوص و ضرورت فقهي ديگر اين سلسله قطع
 آيا جنين موضوعا با ولد يكسان است
 اما اشكال ديگر مي فرمايد كه موضوع فرق مي كند آن جنين است آن ولد است دو تا موضوع است در استصحاب وحدت موضوع لازم است ايشان مي فرمايد با آسان سازي جنين و ولد مرحله تكامل است جنين يك مرحله بوده كمال رسيده ولد شده همان حقيقت است نه اينجا تبدل موضوع هست نه تغيير واقعي است وحدت محفوظ است اگر استصحاب دليل باشد حكم اينجا نجاست است در مرحله جنين و نطفه يقين به نجاست داشتيم الان يكي از والدين مسلمان شده است شك مي كنيم كه آن نجاست هست يا از بين رفته مي گوييم حالت سابقه دارد و اركان استصحاب تمام ايشان اين استصحاب را تمام مي داند و اما مي فرمايد اگر دليل و مدرك حكم به نجاست ولد كافر خود نجاست والدين باشد اينجا ديگر دليل قاصر است شامل فرزندي نمي شود كه يكي از والدين ان مسلمان است بنابراين مي توانيم بگوييم اين ولد محكوم به طهارت است چون اصل دليل نجاست همان نجاست والدين بود و ان اين مورد را شامل نمي شود جايي حكم اعلام مي كند كه والدين هر دو كافر باشند با اين فرض يعني اگر مدرك بود حكم همان است كه در متن آمده كه فرزند متولد از والدين مختلفي المذهب محكوم به طهارت است
 اگر مدرك نجاست ولد نصوص باشد
 اما مدرك سوم مي فرمايد اگر مدرك حكم نصوص باشد
 صحيحه عبد الله بن سنان در من لا يحضره الفقيه
 صحيحه عبد الله بن سنان من لا يحضر جلد 3 صفحه 317 كه فرمود اولاد كفار يدخلون مداخل آبائهم
 معتبره حفص بن غياث
 و روايت معتبره حفص بن غياث كه ديروز خوانديم كه اسلامه اسلام لنفسه و لولده الصغار
 طرح اشرفيت نسبت از طرف پدر كه اگر مسلمان بود ولد هم مسلمان است
 مي فرمايد كه از اين نصوص استفاده مي شود كه معيار در اسلام و كفر فقط پدر آن ولد است پدر كه كافر باشد اولاد كافر است پدر كه مسلمان باشد اولاد هم مسلمان باشد از نصوص فقط تبعيت در صورت اختلاف دين والدين آن مورد را شامل مي شود
 نظر نهايي شهيد صدر، استصحاب نجاست ولد متولد از احد ابوين كافر است
 بعد از سه وجه ايشان با اين ترديد مساله را جمع مي كند اظهار نظر نمي كند و حكم را هم نه تاييد و نه رد كه گفته اند اجتهاد فهم كلام فقهاست ايشان معناي كلامش اين است كه رايشان بر تفصيل است خلاف اتفاق فقهاست وليكن تادبا اظهار نمي كند چون كه اظهار بر خلاف اتفاق علما نشود و اما بيانش به طور روشن نشان مي دهد كه نظرشان تفصيل و يا حكم به نجاست است چون استصحاب را ايشان كامل مي داند با توجه به كامل بودن استصحاب حكم نجاست است
 تحقيق مطلب
  اما تحقيق مساله اولا ادله اي كه سيد الاستاد اقامه فرمودند خالي از اشكال به نظر نمي رسد اما قسمت اول دليلشان كه فرمودند كه اجماع تنها دليل براي نجاست ولد كافر است در بحث هاي قبلي عنايت فرموديد كه گفتيم نصوص هم اينجا مخصوصا روايت حفص بن غياث دلالتش و سندش درست است صحيحه دلالتش كه سيد مي فرمايد خالي از شبهه نيست اما روايت حفص سندا و دلالتا تمام و ان نِقاشي كه با سيد الاستاد طبق مبناي خودشان داريم كه اجماعشان مدركي مي شود كه ايشان از اربابان اصول است كه اجماع مدركي اعتبار ندارد اما نكته اصلي كه فرمودند قاعده طهارت جاري مي شود
 اجراي اصل طهارت اينجا با سه مشكل روبرو است
 تحقيق اين است كه قاعده طهارت اينجا جاري نيست سيد طباطبائي يزدي فوق العاده دقيق است اشاره كرد علي وجه مطابق لاصاله الطهاره اشاره دارد به يك عالم مطلب بر وجهي كه اصاله الطهاره مانعي نداشته باشد و اصاله الطهاره سه مانع دارد
 وجود اصل موضوعي استصحاب
 1.استصحاب موضوعي ديروز اشاره كردم بعضي از عزيزان سوال كردند اولا استصحاب موضوعي بما هو استصحاب مقدم است بر اماره معتبره شرعيه و قواعد فقهيه
 سؤال و جواب در اعتبار استصحاب در اين جا
  براي اينكه در موضوع قاعده تصرف مي كند مثلا شما اگر عبايتان را ديديد كه نجس شد بعد از چند روزي احتمال داديد كه شسته باشيد شك در طهارت است كه موضوع قاعده طهارت است اينجا شما يك استصحاب داريد مي گوييد سه روز پيش ديدم نجاست را الان همان نجاست را كه استصحاب مي كنيد ديگر شك در طهارت نداريد شك را از بين مي برد موضوع قاعده شك در طهارت است شك را از بين مي برد بنابراين استصحاب موضوعي تقدم رتبي بين ادله نيست تقدمش از باب تقدم در مورد است موضوع دليل بعدي را بر مي دارد و از بين مي برد اينجا هم مثال همين است شما قاعده طهارت را جاري مي كنيد درباره فرزند كافر درحالي كه استصحاب نجاست داريد استصحاب نجاست شك در طهارت را از بين مي برد نجاست را اعلام مي كند احراز حكم مي كند حكم همين است قطعا يعني قطع تعبدي بعد از ان شكي وجود ندارد شك از بين مي رود و موضوع براي قاعده طهارت نيست
 توضيح تشخيص وحدت موضوع
 اشكالي سيد الاستاد دارند مي فرمايد كه اين استصحاب اولا وحدت موضوع ندارد مستصحب علقه گره از خون كه نجس است آن علقه كجا آن ولد كجا دو موضوع است در استصحاب وحدت موضوع شرط است اشكال دوم كه استصحاب حكمي مي شود و استصحاب حكمي هميشه معارض است با استصحاب عدم جعل اما تحقيق اين است كه استصحاب همان طوري كه شهيد صدر مي فرمايد در اين مورد وحدت موضوع محفوظ است وحدت موضوع در استصحاب مشهور اين است كه وحدت عرفيه يا وحدت موضوع به نظر عرف مثلا گندمي را يقين داشتيد نجس است الان آردش كرديد موضوع دو تا چيز است؟ نه موضوع يك چيز است تغير در وصف است عرف يك حقيقت و يك چيز مي داند آرد و گندم را اما اختلاف در عوارض است نه در مقومات اگر همين گندم يك وقتي در اثر اتفاقي آتش گرفت و سوخت و خاكستر شد حالا اين خاكستر عرف اين دو تا موضوع را با هم يكي نمي داند استصحاب جا ندارد قطع نظر از مساله استحاله تعدد موضوع در عرف براي استصحاب اجازه اجرا نمي دهد چرا مي گوييم وحدت عرفي شرط است چرا مي گوييم وحدت موضوع عند العرف براي اينكه از باب اغلب الافراد است به طور اغلب موضوعات احكام موضوعات عرفي است مثل اشيائي كه وجود خارجي دارند و با حس و شهود درك مي شود به خاطر اغلبيت افراد اما نكته ديگر اين است كه موضوع گاهي موضوع تحقيقي است عرفي نيست ما در تعابير مي گوييم موضوع خارجي عرفي كه از طريق حس و شهود درك مي شود و موضوع تحقيقي كه از طريق دقت و اهل خبره درك مي كنند اين فرق مي كند موضوع است منتهي تعيين موضوع و درك موضوع درك با حس نيست درك علمي است مقدمات و موخرات مي طلبد و دقت لازم دارد اين موضوع هم قابليت براي اين دارد كه موضوع حكم واقع بشود و استصحاب مي شود موضوع تحقيقي مثلا قابليت رشد براي يك نهال اگر مانعي نداشته باشد درك شده ولي با حس نيست با تجربه علمي است هر نهالي كه غرس بشود قابليت رشد دارد اين قابليت يك موضوع تحقيقي است نه موضوع خارجي كه عرف بدون دقت آن را درك كند با حس و شهود و از اين قبيل مثالهاي ديگر اما موضوعات تحقيقي كه درك موضوع از طريق تحقيق و دقت به دست بيايد وحدتش هم وحدتي است كه با دقت و علمي بايد اعلام بشود وحدت عرفي نيست وحدت تحقيقي و دقي است
 شهيد صدر در اين جا وحدت موضوع دقّي و تحقيقي قايل است
 بنابراين در مثالي كه ما داريم سيد الشهيد صدر كه مي فرمايد اولا جنين و نطفه هر چند يك امر قطعي است وليكن حسي و شهودي نيست با حس كه درك نمي شوئد با علم ولو علم خيلي روشن است مثل حس است اما حسي نيست موضوع علمي است و تحقيقي است دقت مي طلبد وحدتش به تناسب موضوع است وحدت عرفي نسبت به موضوع عرفي، و وحدت دقي و تحقيقي نسبت به موضوع دقي و تحقيقي، از جنين تا ولد كه موضوع خودش موضوع تحقيقي است وحدت موضوع هم يك وحدت دقي و تحقيقي است با دقت و تحقيق جنين همان كودك است منتهي حقيقت همان است تغير در اوصاف است تغير در اوصاف و نه در اصل حقيقت مثل ارد و گندم چقدر تغيير داشت تغيير در اوصاف تغير ماهوي نيست بنابراين با اين توضيح كه داده شد كه وحدت موضوع در موضوع عرفي همان وحدت عرفي است و وحدت موضوع در موضوع دقي و تحقيقي همان وحدت دقي و تحقيقي است بر اين مبنا اين استصحاب وحدت موضوع دارد و استصحاب جاري است بلا اشكال پس از كه استصحاب جاري شد ديگر موضوع قاعده طهارت را از بين مي برد مجالي و فرصتي براي جاري شدن قاعده طهارت وجود نخواهد داشت
 دو نكته در توضيح اعمال استصحاب در اين جا لازم به ذكر است
 دو نكته ديگر كه باز هم در جهت عدم جريان قاعده طهارت قابل ذكر هست شرح اين معنا و امعان نظر جلسه بعد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo