< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از نجاست ولد كافر
 سيد يزدي (ره) مي فرمايد وولد الكافر يتبعه في النجاسه الا اذا اسلم بعد البلوغ او قبله مع فرض كونه عاقلا مميزا و كان اسلامه عن بصيره علي الاقوي نجاست ولد كافر را بحث كرديم و كامل شد در ادامه مي فرمايد كه اگر فرزند كافر بعد از بلوغ اسلام اختيار كند كه فهو المطلوب و هو المسلم جايي براي بحث ندارد كافر بالغ است مسلمان مي شود
 آيا اسلام صبي كافر پذيرفته است
  اما اگر فرزند كافر قبل از بلوغ اسلام آورد فرض كنيم كه عاقل و مميز است و اسلامش هم عن بصيره هست در اين صورت اين اسلام درست است و احكام مترتب مي شود از قبيل طهارت و حليت ذبائح و غيرها اين مسئله با اين خصويت فقط در عروه الوثقي نقل شده در شرايع با اين خصوصيات مسئله ذكر نشده لذا شرح اين مسئله فقط در محدوده شروح عروه الوثقي است مستمسك و تقريرات و شرح هايي براي عروه الوثقي در جواهر و مصباح الفقيه و كتاب طهارت شيخ از اين مسئله بحثي به وجود نيامده چون مسئله عنوان نشده است مرحوم سيد الحكيم در كتاب مستمسك جلد 1 صفحه 382 و 383 ادله اين مسئله را بيان مي كند با تعبير مختصري كه سبك مستمسك است بيان ايشان با شرح و اضافات از اين قرار است فرزند كافر كه اسلام اختيار كند و مميز هم باشد اسلامش درست است اعم از اينكه عن بصيره باشد يا عن بصيره نباشد براي اينكه دليل اسلام اوردن اطلاق دارد ادله اطلاق اسلام همان اقرار به شهادتين هست و شامل بالغ و غير بالغ و كسي كه اقرار در حقش صدق كند اسلام صدق مي كند اين ادله را ما در كتاب اصول كافي جلد 2 كتاب ايمان و كفر باب الاسلام يحقن به الدم و باب الاسلام يشرك الايمان اگر مراجعه كنيم نصوص متعددي را در اين ابواب مي بينيم كه دلالت دارند بر اينكه اقرار به شهادتين سبب اسلام آوردن مي شود قيدي به بلوغ و به بصيرت در اين نصوص وجود ندارد در باب الاسلام يحقن به الدم حديث 2 صحيحه محمد بن مسلم مي فرمايد الاسلام هو الاقراربلا عمل و الايمان هو الفرار و العمل بنابراين مجرد اقرار به شهادتين كافي است اطلاقش مورد بحث ما را هم بلا اشكال شامل مي شود و از آنجا كه ما قاعده اي داريم درباره عبادات صبي تحت عنوان قاعده مشروعيت عبادات صبي كه اين قاعده يكي از قواعد مورد توافق و اتفاق فقهاست اختلافي در اصل قاعده وجود ندارد كه عبادات صبي مشروع است اما اختلافاتي كه در خصوصيات وجود دارد از قبيل اينكه مشهور مي گويند عبادات صبي مشروع هست و مستحب غير مشهور هم مي گويد عبادات صبي درست است و تمريني در مجموع صحت عبادات صبي مورد اتفاق شاهد بر مدعا هم حج صبي و آموزش نماز و عبادات صبي توسط آباء و اولياء كه مطلب را به طور كامل پشتيباني مي كند اگر خواستيم توضيح بيشتر كتاب العناوين تاليف مرحوم محقق مير فتاح مراغه اي جلد 2 عنوان 88 صفحه 666 عنوان درباره مشروعيت عبادات صبي بحث را مفصل بيان مي كند با توجه به اطلاقات و با توجه به مشروعيت عبادات صبي سيد الحكيم مي فرمايد كه اسلام ولد غير بالغ كافر كه مميز باشد كافي است براي اسلام آوردنش بصيرت شرط نيست كه در متن آمده بلكه مي فرمايد اسلام آوردن واجب است براي بالغ و غير بالغ پس از آنكه مي فرمايد حكم وجوب اسلام باشد حتي براي غير بالغ يك اشكالي را در اينجا تعرض مي كند مي فرمايند اسلام صبي با حديث رفع قلم تطبيق نمي كند بدين معنا كه رفع القلم كه حديث معروفي است كتاب وسائل جلد 1 باب 4 از ابواب مقدمه عبادات حديث شماره 11 حديث سند هم دارد ولي نيازي به تحقيق سند هم نيست چون مشهور بين فريقين است عمر آمد يك زن مجنونه اي را خواست رجم كند آمدند پيش حضرت علي حضرت علي(ع) فرمودند اما علمت بان القلم يرفع عن ثلاثه عن الصبي حتي يحتلم و عن المجنون حتي يفيق و عن النائم حتي يستيقظ عمر گفت لولا علي لهلك عمر اين فراز اول با سند درست با دلالت كامل قلم از صبي رفع شده است بنابراين وجوب اسلام برصبي نيست چون رفع قلم رفع وجوب و تكليف را شامل مي شود بعد مي فرمايد جواب اين اشكال اين است كه وجوب اسلام وجوب شرعي نيست وجوب اسلام آوردن يا عقلي است عقل كلامي و يا فطري است (در بحث عقايد كه شما بحث مي كنيد اعتقادات را از طريق كلام و فطرت و بهترين دليل براي اعتقادات در اخر فطرت است چون دليل فلسفي و كلامي اقناعي است علم مي آورد اما دليل فطري الهامي است براي آدم باور و يقين مي آورد) وجوب اسلام وجوب عقلي و يا فطري است پس از كه عقلي شد و شرعي نشد ديگر با حديث رفع برداشته و مرتفع نمي شود چون چيزي قابل رفع است از سوي شرع كه از سوي شرع قابل وضع باشد چيزي كه وضع شرعي ندارد رفع شرعي درباره اش متصور نيست چون رفع در حقيقت برداشتن چيزي است كه گذاشته است بنابراين سيد مي فرمايد كه اشكال حديث رفع هم مسئله را به بن بست روبرو نمي كند
 سوال و جواب معناي رفع شرعي اين است كه بردارد چيزي را كه گذاشته است اول چيزي را گذاشته بعد برداشت اين را مي گوييم رفع شرعي و الا رفع شرعي نيست عقل اورده ان را گذاشته شرع اگر در محدوده خودش چيزي را گذاشت بعد برداشت مي گويد رفع شرعي برداشتن چيزي كه گذاشته شده است
 دفع ضرر محتمل واجب است
 سيد الحكيم مي فرمايد كه ممكن است بگوييم اينجا براي عدم اسلام آوردن احتمال ضرر وجود دارد و رفع احتمال ضرر وجوبش شرعي است يك نكته دقيق احتمال ضرر كه رفعش مي شود عقلايي عقلا مي گويند ضرر محتمل را اجتناب كنيد وجوب اجتناب از احتمال ضرر سيد الحكيم مي گويد ممكن است وجوب شرعي درست بشود اسلام اوردن وجوبش عقلي و فطري است ولي مي گوييم ممكن است وجوب شرعي هم درست بشود از باب احتمال ضرر احتمال ضرر هست كه اگر كسي اسلام نياورد ضرر مي كند و وجوب اجتناب در مورد احتمال ضرر وجوبش شرعي است در عين حالي كه مي گوييم عقلايي هم هست عقلا مي گويند در مورد احتمال ضرر اجتناب كنيد پس عقلا شد اينجاست از مواردي كه وجوب عقلي و وجوب عقلايي از هم ديگر جدا مي كند وجوب عقلي وجوب شرعي نيست به ادله عقلي كلامي مستقلا وجوب اعلام مي شود و يا فطرت به نحو استقلال و كامل اعلام مي كند وجوب عقلايي در حقيقت سيره مي شود
 وجوب عقلايي مي شود سيره شرعي كه شاخه اي از سنت است
 سوال و جواب فرق است بين حكم عقلي و حكم عقلايي حكم عقلايي به معناي صحيح حكم عقل نيست حكم عقل برهاني است و يا ضرورت عقل است حكم عقلا در اصول مسامحه حكم عقل مي گوييم عقلايي است حكم عقلايي كه بود مي شود سيره سيره وقتي كه ساختارش را درست كرد قرار مي گيرد زير مجموعه سنت مي شود دليل شرعي شاخه اي از شاخه هاي سنت و دليل كه شد شرعي وجوب هم مي شود شرعي
 حديث رفع مي گويد اسلام صبي كافر صحيح است
 بعد از اين اشكال يا توضيح يا به كار گيري از سوي سيد الحكيم خود ايشان جواب ديگري مي فرمايد كه بر فرض حديث رفع اين مورد را شامل شد با آن هم اشكالي در صحت عبادات و اسلام صبي وارد نمي كند چون بر فرض كه قبول كنيم كه حديث رفع شامل اسلام صبي مي شود و اسلام بر صبي واجب نيست حديث رفع الزام مي كند نه رفع صحت مقصد و مقصود ما صحت اسلام صبي هست اگر صبي اسلام اورد اسلامش صحيح است حديث رفع قلم دلالت بر بطلان كه ندارد دلالت داشته باشد بر عدم الزام است اشكال ندارد مي گوييم الزام ندارد اما اگر غير صبي اقدام كند به اسلام اوردن اسلامش صحيح است بعد از همين جا حديث رفع قلم كه با صبي ارتباط گرفت يك
 آيا حديث رفع حكم به طهارت ولد كافر مي نماييد
 سوال ديگر بوجود مي آيد كه سيد متعرض مي شود و ان اين است كه پس از كه حديث رفع قلم را داشتيم ممكن است ما از اساس بگوييم صبي كه قلم از او مرفوع است نجاست هم از يك قلمي است پس صبي و ولد صبي كافر نجس هم نباشد
 حديث ظهور در رفع مواخذه دارد و نهايتا رفع حكم تكليفي نه حكم وضعي
  ما در اين باب دو گونه حديث داريم 1. حديث رفع قلم كه همين حديث بود رفع عن الصبي حتي يحتلم 2. حديث رفع كه آنجا رفع قلم نيست حديث رفع تكليف است كه ان عبارت است از حديث معروف و معتبر كتاب وسائل جلد 11 باب 56 از ابواب جهاد نفس حديث اول صحيحه حريز بن عبد الله از ابي عبد الله عليه السلام قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رفع عن امتي تسعه اشياء الخطا و النسيان و ما اكرهوا و ما لا يعلمون اين حديث با ان حديث گويا مي فرمايد از هم جدا بشود حديث رفع قلم ظهور دارد به رفع مواخذه رفع القلم يعني مواخذه نمي شود قلم مواخذه از صبي برداشته شده لو تنزلنا بگوييم اطلاق دارد باز هم علي الاقل يا حداكثر مي شود رفع قلم تكليف و نجاست تكليف نيست وضع است اما حديث رفع تعلق دارد به فعل مكلف بر اساس تعابير روايي و بلاغي مثل لا ضرر و لا حرج نفي حكم به لسان نفي موضوع است كه مي گويد لا ضرر ضرر كه وجدانا هست لا خطا خطا كه وجدانا هست لا عسر عسر كه هست نفي حكم به لسان نفي موضوع است كه اين تعبير روايي و بلاغي است انجا كه رفع تعلق دارد به فعل مكلف اطلاق دارد شامل رفع احكام مي شود اعم از اينكه حكم تكليفي باشد يا وضعي نتيجه فرمايش سيد الحكيم اين شد كه آنچه در متن آمده به قيدي كه اشاره شده است قابل التزام نيست چون قيد بصيرت در نصوص اقرار به شهادتين نيامده و عبادت صبي مميز را مي گيرد به اتفاق فقها و حديث رفع قلم هم مشكلي ايجاد نمي كند بنابراين صبي غير بالغ كه اسلام اختيار كند عن بصيره هم نباشد اسلامش پذيرفته است
 مرحوم سيد يزدي بصيرت را در اسلام صبي شرط ميداند
  اما صاحب عروه مي گويد وقتي اسلامش پذيرفته است كه عن بصيره باشد
 تحقيق مطلب
 تحقيق اين است كه اول بصيرت را خوب معنا كنيم و ببينيم فقها از بصيرت چه چيز فهميده اند كه فهم فقها يادمان هست در معاني روايات و مصطلحات همان اعتبار را دارد كه فهم لغوي در معناي كلمات انها هم كارشناسند اينها هم كارشناس براي خودشان هستند از باب حجيت قول خبره فهم فقها اعتبار دارد اولا بصيرت مي شود در فارسي بينايي ذهني و آگاهي با آگاهي اسلام اختيار كند
 قيد بصيرت در كلام حكيم كه آيا بصيرت غير اقرار است
 و اما سيد الحكيم كه مي فرمايد اقرار اطلاق دارد ولو عن بصيره نباشد ديگر به معناي بصيرت اشاره نمي كند منتهي از بيان ايشان در ضمن كلامشان اين طور برداشت مي شود كه بصيرت يعني چيزي اضافه بر اقرار شرح مي دهد كه اقرار كافي است اضافه بر اقرار در باب اقرار به شهادتين براساس تناسب حكم و موضوع تصديق قلبي است پس تصديق قلبي لازم نيست فقط اقرار به زبان كافي است سيد الحكيم به همين مقدار اجمال اكتفا مي كند
 بيان مرحوم آقاي خويي كه تصديق قلبي لازم نيست
 اما سيد الاستاد همين مطلب را دارند مي فرمايد كه اقرار به شهادت از سوي صبي كافر در جهت اسلام اوردنش كافي است و بصيرت شرط نيست و بعد شرح مي دهد كه از ضمن شرحشان به طور واضح استفاده مي شود كه منظور از بصيرت تصديق قلبي است مي فرمايد بحث نياز به تفصيل دارد عنوان بحث ورود به اسلام وخروج از اسلام به اعتبار مورد فرق مي كند شرح اين معنا و امعان نظر جلسه بعد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo