< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه بحث از توثيقات عام غير معروف
 درباره توثيقات عامه غير معروف بحث مي كرديم قسم اول را گفتيم كه عبارت بود از فقاهت عده قابل توجهي از فقها فقيه هم هستند فقاهت يك توثيق عامي است با آن شرحي كه داده شد
 مورد دوم - مشايخ نجاشي
 مورد دوم مشايخ نجاشي سيد الاستاد در معجم رجال جلد 1 صفحه 50 مي فرمايد و ممن شهد بوثاقه جماعه علي نحو الاجمال النجاشي شيخ نجاشي شهادت مي دهد به وثاقت يك عده از روات و اين رواتي را كه به عنوان يك مجموعه شيخ نجاشي به وثاقتش شهادت مي دهند عبارت اند از مشايخ روايي نجاشي يعني شيخ روايت نجاشي كه نجاشي روايت را از ان فرد نقل كرده باشد بلا واسطه
 بيان خود نجاشي در اعتبار مشايخ او
 شيخ نجاشي تصريحاتي دارد كه از اين تصريحاتش ما استفاده مي كنيم كه مشايخ خودش را توثيق مي كند يكي از اين تصريحات اين است كه نجاشي فرموده است كه احمد بن محمد بن عبيد الله صديق من بود و صديق براي پدرم و از او رواياتي زيادي شنيده ام وليكن شيوخ ما ان احمد بن محمد را تضعيف كرده اند پس از آن لم ارو عنه شيئا پس از كه شيوخ ما ان راوي را كه من از او روايت شنيده ام تضعيف كردم ديگر من از او روايت نقل نكردم و اجتناب كردم اين يك تصريح تصريح دوم در ترجمه محمد بن عبد الله بن محمد بن عبيد الله مي گويد كه اين محمد بن عبد الله كه نام برديم در اول امر كان ثبت ثم خلط اولا آدم درستي بود بعد كارهايش نادرست درآمد يعني مشتبه جمله اي كه از او استفاده مي كنيم اين است كه و رايت جل اصحابنا يغمضونه و يضعفونه ديدم كه قسمت قابل توجهي از اصحاب ما از او چشم پوشيده اند و ان را تضعيف كرده اند پس از آن توقفت عن الروايه عنه بلا واسطه پس از تضعيف اصحاب من توقف كردم دست نگه داشتم و از او روايتي نقل نكردم الا بواسطه بدون واسطه از او ديگر روايت نقل نكردم انچه از تصريحات شيخ نجاشي به دست امد اين است كه مي فرمايد كه كسي را كه مي شناختم و روايت از او زياد شنيده بودم و صديق من هم بود اما پس از كه اصحاب و مشايخ تضعيف كردند ديگر من از او روايت نقل نكردم و دست نگه داشتم محتواي اين بيان مي شود يعني از كسي روايت نقل مي كنم كه موثق باشد از كسي روايت بدون واسطه نقل مي كنيم كه تضعيف نشده باشد ثقه باشد اين ظاهر كلام ايشان است
 نظر مرحوم آقاي خويي در اين باره
 و سيد الاستاد هم مي فرمايد شكي نيست كه اين بيان ظاهر است در اينكه نجاشي روايت از راوي ضعيف نمي كند بدون واسطه بنابراين فيحكم بوثاقه جميع مشايخه با اين تصريح نجاشي كه مي گويد من از ضعيف نقل نمي كنم بدون واسطه حكم مي شود به وثاقت جميع مشايخ نجاشي مطلب درستي است
 اشكالات وارده بر توثيق فوق
 البته اشكالي بعضي از محققين دارند كه مي فرمايند اين متن و اين تصريح ضعف را ثابت نمي كند دلالت نمي كند بر اينكه نجاشي از راوي ضعيف نقل نمي كند بلكه ظاهر كلامش اين است كه او فقط بلا واسطه از ضعيف نقل نمي كند دو تا مطلب است 1. بلاواسطه از ضعيف نقل نمي كند يك مطلب است يك مطلب اين است كه او از ضعيف خودش اصلا روايت نمي كند پس مي گويد اين نص اين را بيان مي كند دومي را كه او بدون واسطه از ضعيف نقل نمي كند اما واقعا از ضعيف به هيچ نقل نمي كند واقعا او فقط از موثق نقل مي كند تصريح ايشان اين را نمي رساند
 دفاع مرحوم آقاي خويي (ره)
  اما سيد الاستاد مي فرمايد اين اشكال و اين شبهه اساس ندارد براي اينكه نجاشي تضعيف اصحاب را طريق و موضوع قرار داده است براي ثبوت ضعف گفته است كه رايت جل اصحابنا يضعفونه رؤيت تضعيف طريق شده است براي ضعف بنابراين اين طريق براي كشف ضعف است و ايشان بعد مي فرمايد پس از كه اصحاب تضعيف نكند كه طريق براي كشف ضعف تضعيف اصحاب بود حالا كه اين طريق نبود ثقه مي شود جايي كه اصحاب تضعيف نكرده باشد تنها موضوع آن است آن موضوع كه نبود يعني تضعيف اصحاب پس نقل مي كند از ثقه عبارت علي الظاهر روشن است و سيد هم مي فرمايد اين مورد از موارد توثيقات عامه است در يك جمله پس از كه شيخ نجاشي بفرمايد كه فردي را مي شناختم روايت هم از و نقل مي كردم ولي پس از انكه اصحاب او را تضعيف كردم ديگر من از او روايت نقل نمي كنم اين معلوم است كه او از ضعيف روايت بدون واسطه نقل نمي كند پس مشايخ نجاشي بدون واسطه ثقه هستند اين مورد دوم از موارد توثيقات عامه غير معروف و
 سوال و جواب يك نكته جزء‌اشكال هست كه اينجا گفته جل اصحاب منظور تضعيف است در كل قواعد رجال تضعيف ديگر اقل و كميت نمي طلبد نياز ندارد تضعيف كه ثابت بشود در اثر معايير رجالي توسط يك نفر كافي است البته افرادي كه در رجال اوصافي قائل هستيم بنابراين جل اصحاب از باب عليت يا وصف موضوع نيست جليت از باب حكايت از قضيه است مقصود فقط تضعيف درباره اين شخص اتفاق افتاده و الا حكم موضوع عدم اعتماد تضعيف است تضعيف يك نفر هم مي شود فقط تضعيف موضوع است جل اصحاب وصف موضوع نيست جزء الموضوع نيست در اين قضيه ضمن حكايت امده اين اشكال و اين جواب بنابراين تضعيف ما آن تضعيف اصحاب تضعيف را ما موضوع حكم قرار مي دهيم كه تضعيف كه اگر ثابت شد ما از آن نقل نمي كنيم اين تضعيف موضوع حكم است خود جل و كل و جزء اينها دخلي ندارد به هيچ وجه لذا در كل معايير رجالي براي تضعيف حسابي باز نمي كند
 سوال و جواب گفته شد كه اطلاق و عموم جزء نصوص از احوال نصوص است كتاب يا سنت اما اطلاق و عموم در كلام فقها راه ندارد كه بگوييم كلام فقيه راه دارد يا ندارد شك كرديد اطلاق و عمومي نيست اما اينجا فهم ظاهر سيد مي گويد ظاهر كلام است ظاهر كلام كه فهم معناست فهم معنا يعني اخذ به ظاهر
 مورد سوم از توثيقات عام غير معروف (كثرت روايت)
  عنوان سوم كثرت روايت درباره كثرت روايات
 نظر مرحوم آقاي خويي در معجم الرجال
 سيد مي فرمايد كتاب معجم رجال جلد 1 صفحه 78 مي فرمايد كثره الروايه عن المعصوم استدل علي اعتبار شخص بكثره روايته عن المعصوم عليه السلام بواسطه او بلا واسطه بثلاث روايات كثرت در حد سه تا روايت برسد اين را گفته اند كه از توثيقات عامه است ادعا شده است كه از توثيقات عامه است منتهي ما در تطبيقمان دريافتيم كه جزء توثيقات عامه غير معروف است
 ادله اعتبار اين نوع توثيق
 در اين رابطه دو تا دليل داريم براي اينكه اين كثرت روايت جزء توثيقات عامه باشد
 صرف نقل روايت از معصوم فضل و كمال و عبادت است
  1. خود اين عمل به عنوان يك فضل يك كمال يك عبادت كسي از معصوم روايت نقل مي كند در روايات داريم كسي كه يك ورق كتاب بنويسد كه ان نوشته قدر متيقن از كتاب و عترت باشد ان نوشته بين كاتب و آتش جهنم حائل و مانع مي شود بنابراين نقل يك روايت يك عبادت و يك ثواب و طبيعتا كسي كه به اين مقام رسيده باشد فضل و كمال و عبادت است هم فضل است هم كمال است هم عبادت اين دليل تحليلي ما
 نصوص در اين باره وارد شده
  و اما دليل دوم بر اعتبار اين توثيق عام نصوصي است كه در اين باره آمده است آن هم در حد جمع و كثير سه تا روايت آمده است هر سه تا رجال كشي در باب فضل روايت و الحديث صفحه 9 نقل مي كند
 روايت حذيفه بن منصور (سند و دلالت روايت)
 روايت اول از حذيفه بن منصور عن ابي عبد الله عليه السلام قال اعرفوا منازل الرجال منا علي قدر رواياتهم عنا قدر و منزلتي دارد روات بعد تصريح شده است كه به اندازه رواياتشان قدر و منزلتشان را بدانيد ما از بيان شريف دو استفاده مي كنيم اصل روايت شرف و منزلت است دو كثرت روايات قدر و منزلت برتر ان هم در بيان صريح امام معصوم منزلت و قدر رجال از اصحاب ما ارتباط دارد به نقل روايت از ما اگر روايت از ما زياد نقل بكنند قدر و منزلت بالايي دارد اين دلالتش واضح و سند اين روايت هم صحيحه است حمدويه ابن نصير كشي عن محمد بن الحسين بن ابي الخطاب توثيق دارد حذيفه بن منصور كه معتبر و توثيق دارد محمد بن سنان توثيق دارد منتهي سيد الخويي يك اشكالي بر ايشان دارد كه مشهور ايشان را موثيق مي داند و كشي ايشان را توثيق كرده اين روايت معتبر
 روايت احمد بن حماد از امام صادق (ع) (سند و دلالت آن)
 روايت دوم قال الصادق عليه السلام روايت از احمد بن حماد نوروزي محمودي امام صادق مي فرمايد اعرفوا منازل شيعتنا بقدر ما يحسنون من رواياتهم عنا اين متن هم دلالت دارد كه منزلت شيعيان امام صادق مرتبط است به كميت و اندازه نقل روايات اگر روايات زيادي نقل بكند منزلت بالايي دارد
 سوال و جواب اين روايت سندش اعتبار رجالي ندارد مسند است اما روايات توثيق خاص ندارد
 روايت علي بن حنظله از امام صادق(ع) (سند و دلالت آن)
  روايت بعدي از علي بن حنظله است عن ابي عبد الله عليه السلام اعرفوا منازل الناس منا علي قدر رواياتهم عنا اين مدلولش همان است يك مدلول اخلاقي هم دارد بشناسيد منزلت مردم را از ما يعني چقدر با ما هستند براساس كميت روايات و احاديثشان از ما اگر زياد روايت نقل كرده اند منزلت بالايي دارند روايت سوم هم بر مدلول كامل (يك استفاده اخلاقي هم مي شود و اين اين است كه اين احاديث و روايات ممكن است شامل مضمون حديث به شكل مرسل هم بشود شما كه در مجلس نشستيد در هر جلسه اي كه مي نشينيد سعي كنيد يك حديث را نقل كنيد در مجموع حكاياتتان اكثر و كثرت روايت مي شود از معصوم شما نقل مضمون مي كنيد حديث را از معصوم هر جلسه هر سخنراني هر صحبت يك مضمون يك روايت از معصوم نقل مي كنيد اين مي شود كثرت نقل از معصوم خود امام فرموده است منزلت ما اينهاست اينها قدر و منزلت دارند و عين روايت را بخوانيد كه كلامكم نور و امركم رشد اين وصيت به تقوا كه توصيه معصومين هست اتقوا الله اميرالمومنين در نهج البلاغه شايد بيش از ده بار تكرار كرده است يا مثلا از كلمات معصوم استفاده مي كنيد به شكل استخدامي احوال شما را مي پرسد مي گوييد الحمد لله علي كل حال اين كلام اميرالمومنين كلام معصوم را كه زياد نقل كرديد اين ورد زبانتان باشد نورانيت را مي دهد و باطن آدم را اصلاح مي كند و از بيان معصوم قدر و منزلت ادم مي رود بالا)
 اعتبار فرد كثير الروايه از نصوص فوق
 بنابراين اين سه تا روايت يك روايت سندش درست و معتبر بود دو تا روايت ديگر هم مسند هستند يعني يك درجه يك اعتبار است و بارها هم گفتيم كه سند اگر مسند باشد ولو توثيق هم نداشته باشد يك درجه ابتدايي از اعتبار را دارد بنابراين از لحاظ جهت صدور يك روايت معتبر و دو تا مسند ما گفتيم اگر روايت در عدد سه تا بشود باز هم امتياز ديگر دارد در محاق كثرت قرار مي گيرد بنابراين اين يك امتياز امتياز دوم كه مسند بود يك روايت معتبر هم كه داشت و كشي هم به اين روايت اعتماد كرده خود كشي كه موثق است اعتماد كرده به فضل و روايت راوي به اينها استناد كرده نكته اصلي اين است دقتي كه در اينجا مي طلبد كه اعتبار اين روايت را مي طلبد كه كشي موثق است اگر نگوييم موثق اول يا درجه دوم يا حداقل در طراز اول است كشي به اين روايت اعتماد كرده مطلب و مقصود خودش را براساس همين روايات به اثبات رسانده مطلوبش فضل روايت و راوي براساس اين سه تا روايت پس اين سه تا روايت از حيث صدور اشكال ندارد دلالتش را ديديد از تصريح امام مي فهميم كه منزلت راوي و رجال مربوط به مكتب اهل بيت و مردمي كه پيروان اهل بيت هستند منزلتشان از طريق كثرت روايات به دست بياوريم اگر روايات زيادي داشتند منزلت بالايي دارند بنابراين كثرت روايات قدر و منزلت بالا ان كه امام مي فرمايد قدر و منزلت دارد پس اعتبار دارد بنابراين اعتبار مجموعه كه كثير الروايه هستند از اين نصوص به اثبات رسيد پس اعتبار آن مجموعه كه كثير الروايه هستند از اين نصوص استفاده شد سيد الخويي مي فرمايد كه اين روايات اولا اسنادشان اعتبار ندارد دو تا روايت كه مي گويد ضعيف است روايت اولي را محمد بن سنان را ما اشكال مي كنيم پس اولا سند جواب اين اشكال را داديم و اما دلالت مي فرمايد اگر اغماض كنيم از سند دلالتش هم كامل نيست براي اينكه كثرت روايت در صورتي كه روايت نقل بشود اعم از اينكه ان نقل صادق باشد يا كاذب اين كه مفيد فائده نيست روايت از جعال و كذاب نقل كند اين كه سودي نمي بخشد اين كه مدح درباره راوي نيست نقل بكند از راوي كه معلوم نيست صادق هست يا كاذب است ان روايت كثرتش مفيد است كه از معصوم رسيده باشد كثرت نقل كلام معصوم مدح است اما كثرت نقل ولو نقل صحيح نباشد اين كه مدح نيست ممكن است اين نقل جعلي باشد لذا مي فرمايد ربما روايات كاذب اكثر است از روايات صادق بنابراين مراد و مقصود از آن جمله كه قدر راوي ها و قدر شخص را به وسيله كميت روايات از ما به دست بياوريم ان در صورتي است كه ان روايات معتبر را نقل بكند اگر روايات معتبر از ما نقل كرد در اندازه زيادي اعتبار دارد اما مطلق نقل روايت كه تقريبا صدق روايت نمي كند كثرت نقل است نه كثرت روايت شرح اين معنا و امعان نظر درس بعدي

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo