< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 یک نکته که تجربه شخصي حقير هم اين است که اين بحث را مخصوصا بحث فقه و اصول را که مادر تمام علوم انساني و اسلامي و تربيتي است استمرار بدهيد ارتباط انسان با اين علوم مثل ارتباطي است که بين مزرعه و اب است تا وقتي که روح انسان با اين علوم ارتباط دارد مزرعه دل با ارتباط با نور فقه شاداب است و سالم و زنده روزي که قطع بشود بيمار اگر کاملا بريده بشود و نااشنا روزي است که ظلمت بر روح ادم حاکم شده است با اين مقدمه ان شاء‌الله بحث را شروع کنيم
 ياداوري بحث نجاست کلب و خنزير
  به ياد داريم درباره هفتم و هشتم از موارد اعيان نجسه بحث مي کرديم تقريبا بحث مربوط به نجاست کلب و خنزير کامل شد که گفتيم از اعيان نجسه است نصوص و اجماع بلکه تسالم خصوصيات را تعرض کرديم و کامل شد
 سوال چرا نجاست روباه و گربه و .... بحث نشده است
  اما يک توضيح و يک فرع که مرحوم سيد طباطبايي يزدي و همين طور محقق حلي در جمع اعيان نجسه فقط از حيوانات کلب و خنزير را ذکر کرده است بقيه حيوانات ديگر نجس نيستند ؟ يا نجاست فرق دارد اين سوالي است که به ذهن شما محققان و فضلا خواهد امد که چرا اين دوتا ارنب ثعلب روباه گربه و حيوانات وحش ديگر اينها را که طاهر نمي دانيم چرا در اعيان نجسه دو تا امده است
 جواب بحث ما در نجس العين است که قابل تذکيه هم نستند
 جوابش در شکل موجز و مختصر اين است که بحث ما مربوط است ما از اعيان نجسه و نجس هاي ذاتي بحث مي کنيم ان اشيائي که ذاتش نجس است و قابليت تذکيه ندارد لذا مي گوييم کلب و خنزير نجس العين است نجس العين همان قسمي از اقسام اعيان نجسه است جمع عين اعيان نجسه مي شود اين به شکل اختصار و موجز اما به شکل کاملتر مرحوم سيد در عروه چيزي بيشتر از اين تعرض نفرموده اند
 نظر محقق حلي در شرايع
  اما محققق حلي در شرائع الاسلام جلد 1 صفحه 52 مي فرمايد و ما عداهما (کلب و خنزير) من الحيوان فليس بنجس و في الثعلب و الارنب و الفاره و الوزغه تردد و الاظهر الطهاره ايشان مطلب را توضيح داد که در غير کلب و خنزير از حيوانات ديگر حکم نجاست وجود ندارد اما چهار مورد که ارنب و فاره و ثعلب و وزغه است محل بحث است به جهت اينکه نصوص متضارب است و قولي به نجاست هم نقل شده و تردد وجود دارد اما اظهر حکم به طهارت است اولا دقت کنيد منظور از عدم نجاست جواهر مراجعه کنيد عدم نجاستها عينا با اين قيد يعني اين حيوانات ديگر نجس العين نيستند
 تقسيم نجس به نجس مطلق و نجس العين و فرق هاي نجس العين با نجس مطلق
 بنابراين فهميديم مي تواند نجس دو قسم باشد نجس العين و نجس به قول مطلق نجس العين اثاري دارد که مختص به خودش هست 1. سورش نياز به تعفير دارد سور نجس العين 2. اجزاء‌ما لا تحله الحياه در نجس العين هم نجس است 3. قابل تذکيه نيست اين احکام خاصه نجس العين اما از حيوانات داريم که نجسند فاره پاک و طاهر که نيست که بيفتد موشي داخل ديگي بيفاتد طاهر که نيست نجس است منتها نجس العين نيست اين نکته اي بود که جواب اين سوال که چرا در جمع نجاسات کلب و خنزير امده است جوابش اين شد که بحث از نجس العين است
 نظر صاحب جواهر
 و صاحب جواهر در کتاب جواهر جلد 5 صفحه 371 مي فرمايد که اين حکم محقق حلي فرموده است که ثعلب و ارنب نجس العين نيستند اين حکم مما استقر عليه المذهب تعبير استقر المذهب مي شود ضرورت مذهب
 روايت صحيحه فضل ابي العباس
 و بعد هم در اين رابطه به يک روايتي هم استدلال کرده اند که نشان مي دهد که نجس العين همان دو مورد است روايت کتاب وسائل الشيعه جلد 2 باب 11 از ابواب نجاسات حديث 1 صحيحه فضل ابي العباس سند صحيح است محمد بن الحسن شيخ طوسي باسناده عن الحسين بن سعيد اسناد شيخ به حسين به سعيد اهوازي هميشه صحيح است عن حماد عن حريز که از اجلا و ثقات عن فضل ابي الحسن که از فضلا و اجلاي محدثين اصحاب امام صادق است مي فرمايد سالت اباعبدالله علیه السلام عن فضل الهره و الشاه و البقره و الابل و الحمار و الخيل و البغال و الوحش و السباع فلم اترک شيئا الا سالته عنه فقال لا باس به حتي انتهيت الي الکلب فقال رجس نجس فضل ابي العباس مي گويد از امام صادق درباره گربه و گوسفند و گاو و شتر تا وحوش و درنده ها سوال کردم چيزي را جا نگذاشتيم لم اترک شيئا الا سالته عنه از فضلش منظور از فضل سورش اين روايت در باب اسئار مي ايد منظور بول و خرء‌نيست بول و خرء‌را گفتيم تابع اکل لحم و عدم اکل لحم است سوال کردم اقا فرمود لا باس اشکالي ندارد تا اين که رسيديم به کلب فرمود رجس نجس اين روايت دلالت دارد بر اينکه غير از کلب که در اين روايت امده است بقيه حيواناتي که سوال کردم اينها نجس العين نيستند از اينجا فهميديم که سور گفتيم نجس العين سورش نجس است از سور اينها که سوال شد اب دهان اين حيوانات نجس نيست مگر کلب پس اين ها نجس العين نيستند اين مقدار کامل است
 قاعده مهم در اطلاق که اطلاق بايد در کلام معصوم باشد نه راوي
  اما ان که اين روايت اطلاق داشته باشد يک نکته رجالي را دقت کنيد اين روايت اطلاقش کامل نيست کلام راوي است اطلاق وقتي استفاده مي شود که کلام امام باشد اين کلام راوي است لم اترک شيئا راوي مي گويد کلام راوي اطلاق ندارد اين يک قاعده در رجال يادتان نرود که اگر اطلاق و عموم در کلام راوي بود اطلاق و عمومي از ان استفاده نمي شود مضافا بر اينکه ممکن است بگوييم به قرينه تناسب حکم و موضوع که راوي احاطه کامل نداشته است حسب شواهد و قرائن راوي سر و کارش با همان حيواناتي که معاشرت داشته است ان حيوانات را گفته است لم اترک شيئا مما نعاشره اما علم الحيوان که محقق حيوان شناس نبوده است از اين حيواناتي که در قلمرو زندگي من هست سوال کردم از اين جهت اطلاقش ثابت نيست مويد بر عدم اطلاق اما در عين حالي که اطلاق ثابت نيست از دسته از حيواناتي که ذکر شده است و سورشان را امام فرمود ه است لا باس به براي مطلوب ما کافي است مطلوب ما چيست که سورشان پاک هست يا پاک نيست که امام مي فرمايد لاباس به و درباره کلب مي فرمايد رجس نجس مطلب تمام در اين رابطه همان طوري که گفته شد مطلب مما استقر عليه المذهب بحثي نداريم
 فرع بحث نجاست کلب و خنزير
 حکم مولود از جماع کلب و خنزير و اراءفقها
  اما فرع مطلب، اما در ذيل همان مطلب مي فرمايد و لو اجتمع احدهما مع الاخر فتولد منهما ولد فان صدق عليه اسم احدهما تبعه و ان صدق عليه اسم احد الحيوانات الاخر او کان مما ليس مثل في الخارج کان طاهرا اين است که از لحاظ قواعد و سير اصولي خيلي پر پيچ و خم است و ان کان الاحوط الاجتناب عن المتولد منهما اذا لم يصدق عليه اسم احد الحيوانات الطاهره بل الاحوط الاجتناب عن المتولد من احدهما مع طاهر اذا لم يصدق عليه اسم ذلک الطاهر فلو نظي کلب علي شاه او خروف علي کلبه و لم يصدق علي المتولد منهما اسم الشاة فالاحوط الاجتناب عنه و ان لم يصدق عليه اسم الکلب ملخص فرمايش ايشان است که از دو حيوان نجس از دو جنس کلب و خنزير در اثر تناسل يک حيوان سومي به وجود امد و اين حيوان سومي نه اسم کلب به او صدق مي کند نه اسم خنزير به چيزي سومي است مي فرمايد از لحاظ قواعد و اصول حکم طهارت است و اما احوط اجتناب است احوط استحبابي است اين فتواي ايشان از صاحب جواهر و قسمت عظيمي از فقها و همين طور امام خميني و سيد الاستاد و اکثريت قريب به اتفاق فقها موافق به همين حکم هستند اما مي فرمايد مخالفي هم در اين رابطه وجود دارد ان مخالف شهيدين و محقق ثاني است اين اعلام و بعضي از فقهاي ديگر گفته اند حکم نجس است که به تتبع حقير و اشارت هاي از بعضي ازفقها ديدم که شيخ انصاري هم حکم به نجاست اعلام کرده است بنابراين مسئله نياز به بحث دارد شما نگوييد که اين مسئله محل ابتلا ممکن است نباشد نه قواعد و معاييري دارد که کمک مي کند مي فرمايند که شهيدين و محقق حکم به نجاست کرده است سيد الاستاد در کتاب تنقيح العروه جلد 3 صفحه 35 به بعد مي فرمايد که حکم به نجاست را که شهيد اول در ذکري جلد 1 صفحه 14 فرموده و شهيد ثاني در روض جلد 3 صفحه 163 مطلب را بيان داشته حکم ان بزگواران مبني بر دو نکته است
 آيا قاعده تبعيت در اين موضوع قابل استفاده است
 دو تا دليل دال بر نجاست وجود دارد 1.قانون تبعيت ما در قواعد فقه يک قاعده اي داريم قاعده تبعيت فرع از اصل اين قاعده هم مورد اجماع في الجمله است و هم نصوص پراکنده در ابواب مختلف دال بر اعتبار اين قاعده و جود دارد و هم فتواي فقها نسبت به تبعيت به موارد مختلفي اعلام شده است مثل تبعيت گندم و درخت و کشت و زرع از بذر و نهال اين اصل قاعده تبعيت که في الجمله درست است اما اين قاعده تبعيت را اگر گسترش بدهيم درباره نجاست و طهارت قاعده تبعيت ديگر نمي تواند کاري از پيش ببرد
 چرا قاعده فقهي اطلاق ندارد
 گفتيم قاعده فقهي اطلاق ندارد مفهوم مستخرج از نصوص است مدلول مستخرج از نصوص است جزء‌ادله لبي است درباره اين موارد از اطلاق قاعده تبعيت که نمي توانيم استفاده کنيم پس نياز به دليل خاص دارد انچه فقها اورده اند به عنوان يک مطلب متسالم عليه اين است که گفته اند تبعيت در صورتي است که صدق اسم بکند فرع تابع اصل است با يک شرط که صدق اسم بکند ولد کلب تابع احکام کلب است در صورتي که کلب به ان صدق بکند تابع صدق اسم است پس تبعيت سيد الاستاد مي فرمايد از اين باب تبعيت حکم کرده اند به نجاست ولد تابع والدش هست والدش که کلب يا خنزير بود محکوم به نجاست قطعا بود ولدش هم محکوم به نجاست است
 نظر مرحوم خويي در اعمال قاعده تبعيت در مولود از کلب و خنزير
 اما سيد الاستاد مي فرمايد که قاعده تبعيت در اينجا کاري از پيش نمي برد چون تبعيت در اين موارد مشروط به صدق اسم است اگر صدق اسم در کار باشد تبعيت هست يعني ولد خنزير اگر صدق کرد که خنزير است تابع احکام خنزير است
 ايا تبعيت مولود از والد در حکم قابل قبول است
  اما اگر صدق خنزير نکند تبعيتي نيست ما دليلي بر تبعيت حکم نداريم حکم والد هر چه باشد ولد محکوم به حکم والد باشد درهر صورت همچنين دليلي نداريم ما انچه که در اين رابطه مي توانيم مورد استناد قرار بدهيم صدق است اما تابعيت دليل ندارد امکان اجراي استصحاب در ما نحن فيه
  اما دليل دوم مي فرمايد ممکن است ادعاي استصحاب نجاست بشود استصحاب حالت سابقه مي شود دو چيز باشد 1. علقه 2. مضغه علقه که قطعا نجس بوده الان که شده است يک موجود زنده جان سابقه اش که قطعا يک علقه خون بود استصحاب مي کنيم نجاست را مي فرمايد بر اساس استصحاب نجاست حکم به نجاست متولد از کلب و شاه يا متولد از کلب و خنزير که يک حيوان سومي باشد صادر مي کنيم اين دليل دوم
 دو اشکال وارد بر استصحاب در احکام
 اما اين استصحاب دو تا اشکال دارد اشکال اول تعدد موضوع است قطعا علقه و مضغه موضوعي است و الان حيواني که به دنيا امده موضوع ديگري است فرق است بين علقه و حيوان در استصحاب از ارکانش وحدت موضوع بود اشکال دوم مبنايي است بر مبناي سيد الاستاد اين استصحاب حکمي است استصحاب حکم کلي است
 بيان قاعده مهم که استصحاب حکم کلي هميشه معارض است با استصحاب عدم جعل
  و گفتيم که استصحاب در شبهه حکميه يا استصحاب درباره حکم کلي هميشه معارض است به استصحاب عدم جعل اين مبنايي برجسته سيد الاستاد است و گفتم صاحب جواهر هم اين را دارد بنابراين استصحاب در حکم کلي الهي به دليل معارضه جاري نمي شود شما ممکن است بگویید که استصحاب که درباره حکم کلي جاري نمي شود استصحاب چه مي شود جوابش اين است که بيشتر استصحاب درباره موضوعات ذي حکم است و در احکام جزئيه است شبهه شبهه درباره حکم جزئي است حکم جزئي که حکم کلي نباشد که معارض با عدم جعل نيست درباره اين دو تا دليل اشکال حل شد مطلب معلوم شد که دليلي بر نجاست نداريم
 توضيح بيان صاحب جواهر بر نجاست مولود از کلب و خنزير و عدم موضوعيت صدق اسم بر مولود
  اما صاحب جواهر در کتاب جواهر جلد 5 صفحه 369 مي فرمايد که شهيدين و محقق و غيرهم فرموده اند که متولد از اين حيوانات هم نجس است دليلش را مختصر اشاره مي کند که چون حقيقت اين متولد همان حقيقت والدينش هست تغير شکلي است فرق صوري است صورتا فرق کرده حقيقت همان است و بعد شيخ انصاري هم براي تاييد اين مطلب مي فرمايد که شما اگر مي خواهيد بگوييد اسم ملاک است از ما در حقيقت نقشش کشف از مسميات است اسماء‌خودش دخل در موضوعيت براي حکم ندارد با ساده سازي مي شود صدق اسم طريقيت دارد صدق اسم موضوعيت ندارد بنابراين ما اگر جايي شک بکنيم راه ديگر ندارد راه ابتدايي براي کشف حقيقت يک حيوان صدق اسم است اما اگر يقيق نداشتيم اگر راه ديگري وجود داشت براي کشف حقيقت حيوان غير از اسم از ان راه ديگر استفاده نکنيم؟ هرگز بنابراين صدق اسم تنها راه نيست صدق اسم راه منحصر نيست و ثانيا صدق اسم دخل در موضوع حکم ندارد کاشف است بنابراين زمينه براي راي به نجاست اماده شد يک نکته فلسفي ما فلسفه را در فقه وارد نمي کنيم اما اين تعبير حقيقت واحد صورت اختلاف دارد اين تعبير از حرکت جوهريه است که خلاصه معناي حرکت جوهريه با ساده سازي (که خيلي ها درس خوانده اند حقيقت جوهريه را اما معنايش نفهميده اند معنايش را سرش چيست يک نکته مقدماتي براي فهم معنا ي مهم يک کار انجام بدهيد و ان اين است که مفردات را خوب واکاوي کنيد بعد ارتباطش هم خوب مورد توجه بدهيد مطلب روشن مي شود يک اوقاتي بود که فلسفه درس داده مي شد و در ان دوران دوستان همکاران فلسفه درس مي گفتند نه شاگرد مي فهميد بعضي ها خودشان هم ترديد داشتند حقير اول مي گفتم عرض معنايش اين است خوب توضيح مي دادم که عرض چيه بعد خوب معنا مي کردم جوهر را بعد هم معنا کردم حرکت چيست حرکت را شرح مي دادم بعد ارتباط اين ها که بر قرار مي کرديم معلوم شد که حرکت جوهري اينقدر ساده بوده چهار تا برهان ملاصدرا ان اسد البراهين نه شاگرد ان مصطلحات را اشناست و نه با ان مصطلحات به نتيجه مي رسد) خلاصه معناي حرکت جوهريه است طي مسير توسط حقيقت واحد يک حقيقت واحد اگر مسير پر پيچ و خم که طي کند ان حرکت جوهري است

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo