< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 مورد ششم و هفتم از اعيان نجسه
 (سگ و خوکي که در خشکي زندگي مي کنند)
 سيد يزدي مي فرمايد السادس و السابع الکلب و الخنزير البريان دون البحري منهما و کذا رطوبتهما و اجزائهما و ان کانت مما لا تحله الحياه و الشعر و العظم و نحوهما ششم و هفتم از اعيان نجسه کلب و خنزير است که نجاست اين دو حيوان امر مسلم است و جزء برجسته ترين نجاسات هست
 ادعاي تواتر يا استفاضه د راخبار دال بر نجاست کلب و خنزير
 مرحوم صاحب جواهر در کتاب جواهر جلد 5 صفحه 366 مي فرمايد نجاست اين دو حيوان از مسلمات هست ونصوصي که در اين رابطه امده است مستفيض يا متواتر است در عين حالي که از تواتر نصوص صحبت مي کند و سيد الاستاد در کتاب تنقيح جلد 3 صفحه 25 تا 29اين مسئله را بحث مي کند تواتر نصوص را با ان دقتي که دارد و احتياطي که در بحث رجال دارد تواتر را تاييد مي کند مضافا بر اين تواتر صاحب جواهر به يک نکته ديگر هم اشاره مي کند مي فرمايد در نصوص قسم ياد شده است نسبت به نجاست اين دو مورد در صورتي که قسم ياد شده باشد نشان مي دهد که نجاست در نهايت از شدت و غلظت وجود دارد بعد مي فرمايد که مسئله مورد اجماع هست ايشان در موارد خاصي اين گونه اجماع اعلام مي کند مي فرمايد اجماع محصل درباره اين حکم وجود دارد و شما اضافه کنيد که اجماع محقق هم درباره اين حکم وجود دارد
 وجود ضرورت مذهب بر نجاست کلب و خنزير
  و تا بدانجا که مي توانيم بگوييم که مسئله مورد تسالم است که صاحب جواهر در ضمن اشاره به ادله اعلام مي فرمايد که مسئله انقدر استحکام دارد که مي توانيم بگوييم از ضرورات مذهب است از ضرورت فقه بالاتر و از ضرورت دين پايين تر
 اقوال عامه در اين مسئله
 ما ضرورت مذهب گفتيم براي اينکه ابناءعامه قول به طهارت کلب دارند علامه حلي در کتاب منتهي جلد 1 صفحه 166 مي فرمايد مالک و زهري و داود که اين دو سابقا از مذهب دارها بودند منتها با تصويب خلفا چهار تا مذهب رسمي شد بقيه رسمي نشدند مالک قائل به طهارت است و همين طور علامه حلي مي فرمايد درکتاب تذکره جلد 1 صفحه 66 مي فرمايد که ابوحنيفه نسبت به کلب طهارت اعلام کرده است
 سوال و جواب اين زهري همان زهري است که اديب و لغوي و لغت شناس قولش در لغت مطرح است که مي گويد زهري است من از استبصار ايشان چيزي در دست ندارم علامه حلي که اعلام مي کند کاملا دقيق است با دقت کامل اقوال ابوحنيه و مالک را جمع کرده
 اهميت کتاب تذکره علامه و جايگاه ان در فقه مقارن
 تذکره تقريبا کتاب فقه مقارن است جزء کتابهاي استدلالي که فوق العاده دقيق است و ادله فقهي را کم نگذاشته و اقوال ابناء عامه هم گفته است شما براي اينده ان شاء الله اجتهادتان تذکره را داشته باشيد حقير که مراجعه کردم ديدم واقعا تذکره شايد جا براي جواهر نگذارد خيلي استدلالي و قوي است
 جايگاه کتاب المغني در مذاهب عامه
 در منابع استدلالي سني ها المغني جامعترين و قوي ترين و کامل ترين يعني تمام مذاهب اربعه اقوالشان و ادله شان امده مغني ابن قدام و درمقابل ان کتاب تذکره علامه است که تجديد چاپ شده مضافا بر ادله فقهي مذهب اهل بيت اقوال فقهاي ابناء عامه را ياداور شده اند. بعداز که ضرورت و تسالم را هم فهميديم به نصوص اشاره کنيم که نصوص دال بر نجاست کلب و خنزير در حد متواتر است گفتيم تواتر عددي نيست اما عددي هم هست منتها عدد معيني ندارد چطوري عددي هست و عددي نيست، عددي نيست که يک عدد خاص داشته باشد مثلا ده نه هشت اما عددي هست يعني حداقل بايد از اقل جمع بيشتر باشد حالا يک مطلبي که در بحث رجال بگوييم که سه تا روايت با سند صحيح اعلايي رساند ادم را به جايي که علم حاصل شد ايا تواتر به ان اطلاق مي شود يا نمي شود اين محل بحث است لا يبعد که تواتر به حساب بيايد منتها تواتري است که يک مقدار قرينه دارد معمولا بايد از سه تا بالاتر باشد انچه از تتبع رسيده است عدد تواتر هفت هشت تا روايت هست تواتري که به ده تا روايت برسد اعلاست ان روز گفتم که سند غدير يک صد طريق از بالاترين تواتر بالا است چون صد و ده طريق دارد
 روايات وارده در نجاست کلب
  حالا اين رواياتي که اينجا مي خوانيم در دو باب امده مرحوم صاحب وسائل روايات باب را يک بار به مناسبت بحث از اسؤار در جلد اول باب 1 از ابواب اسؤار اورده بار ديگر درجلد 2 باب 12 از ابواب نجاسات اورده در اين منبع دوم که باب دوازده از ابواب نجاسات باشد يازده تا روايت را نقل مي کند که از اين يازده روايت اگر با اغماض برخورد کنيم کل اين يازده ها معتبر است اگر با دقت بنگريم نه تاي اين دوازده تا معتبر است و نه تا روايت معتبر قطعا در حد تواتر است براي اينکه کاملا بحث مستند باشد يکي دو روايت را بخوانيم
 روايت فضل ابي العباس
 وسائل الشيعه جلد2 باب 12 از ابواب نجاسات صحيحه فضل ابي العباس سند هم جز سندهاي خيلي روشن و واضح محمد بن الحسن شيخ طوسي باسناده عن الحسين بن سعيد حسين بن سعيد همان اهوازي هست و اسناد شيخ به ايشان اسناد صحيح است عن حماد عن حريز که از اجلا و مشايخ و ثقات و اصحاب اجماع عن فضل ابي العباس که از اجلا و ثقات واصحاب امام صادق است مي فرمايد قال ابوعبدالله الامام الصادق عليه السلام ان اصاب ثوبک من الکلب رطوبه فاغسله سند درست دلالت هم صريح اگر از کلب رطوبتي به لباست برسد بايد تطهير کني
 صحيحه محمد بن مسلم
 وصحيحه محمد بن مسلم حديث شماره 4 عنه عن حماد عن حرير عنه يعني به طور قاعده همان بود که براي شما عرض کردم که در ابتدا سند اگر شيخ بيايد يا مرحوم کليني روايت دوم که عنه باشد ضمير مي رود به طرف شيخ کليني اما اگر راوي دومي بود که در سند قبلي مثلا حسين بن سعيد سند بعدي حماد امده اين حماد ديگر شيخ نقل نمي کند از حماد همان مروي عنه حسين بن سعيد مي شود وعنه عن حماد عن حريز عن محمد بن مسلم که مشايخ و ثقات و اجلا سالت اباعبدالله عن الکلب يصيب شيئا من جسد الرجل قال تغسل المکان الذي اصاب تمام اين روايات سند درست دلالت کامل ان رواياتي که صاحب جواهر عنايت داشتند بخوانيم بعد برويم به طرف اقوال معارض ونقل اقوال
 روايت معاويه بن شريح (از رجال صفوان )
 روايت ششم همين باب سند باسناده عن سعد بن عبدالله عن احمد بن محمد بن عيسي عن ايوب بن نوح عن صفوان بن يحيي عن معاويه بن شريح عن ابي عبدالله اين سند مبنايي درست است چو ن معاويه بن شريح توثيق خاص ندارد اما توثيق عامش از رجال صفوان است عن صفوان بن يحيي عن معاويه بن شريح عن عن ابي عبدالله عليه السلام انه سئل عن سور الکلب يشرب منه او يتوضو قال لا قلت اليس هو سبع قال لا والله انه نجس لا والله انه نجس صاحب جواهر مي فرمايد که در روايت سوگند ياد شده است نسبت به نجاست کلب اين غلظت و شدت را اعلام ميکند
 روايات وارده در نجاست خنزير
 اما خنزير درباره نجاست خنزير صاحب جواهر در همان منبع صفحه 367 مي فرمايد از ايه 145 سوره انعام مي توانيم نجاست را براي خنزير به دست بياوريم و استنباط کنيم قل لا اجد فيما اوحي الي محرما علي طاعم يطعمه الا ان يکون ميته او دما مسفوحا او لحم خنزير فانه رجس او فسقا اهل لغيرالله به
 رجس همان نجس است
 صاحب جواهر اشاره هم مي کند که اگر کسي بگويد رجس با نجس دو مفهوم دارد اين توهم ضعيف است رجس همان نجس است در بحثهاي قبلي شرحش داديم رجس در جاهاي ديگر به معناي پليدي به کار رفته است با قرائن ولي به معناي نجاست بدون قرينه اطلاق ميشود
 دفع توهم در مورد ايه کريمه 145 سوره مبارکه انعام
 و همين طور اگر شما احتمال بدهيد که منظور لحم خنزير انجا در ايه گفته شده لحم خنزيري باشد که تذکيه نشده باشد شيخ انصاري مي فرمايد که اين توهم را سياق ايه نفي مي کند چون سياق ميته امده است اگر منظور از لحم خنزير ميته باشد پس اين کلمه لغو مي ايد چون متيه گفته است الا ان يکون ميته او دما مسفوحا او لحم خنزير پس با ذکر ميته در سياق نشان مي دهد که منظور از لحم خنزير خود خنزير است حالا تذکيه شود يا نشود در کار نيست ميته خنزير نخواهد بود چون ميته انجا امده
 صحيحه علي بن جعفر
 و نصوصي که در اين رابطه امده است همين کتاب جلد 2 باب 13 از ابواب نجاسات صحيحه علي بن جعفر عليه السلام ميفرمايد سالته عن خنزير يشرب من اناء کيف يصنع به قال يغسل سبع مرات غلظت نجاست را اعلام ميکند دلالت کامل بلکه اکمل و اجماع هم محصل و محقق اما يک عده رواياتي داريم که ظاهرشان اعلام مي دارد که مطلب بر عکس ان است که تا حال گفته شد
 صحيحه ابن مسکان
  اولين روايت صحيحه ابن مسکان است از امام صادق عليه السلام درباره ولوغ کلب کتاب وسائل جلد 1 باب 2 از ابواب اسئار حديث 6 سند صحيحه است عن عبدالله بن مسکان عن امام صادق عليه السلام قال سالته عن الولوغ مما ولغ الکلب و السنور او شرب منه جمل او دابه او غير ذلک ايتوضو منه او يغتسل قال نعم الا ان تجد غيره فتنزح عنه سند که درست است دلالت هم کامل است سوال کردم از امام صادق از ولوغ کلب و سنور گربه يا جمل و دابه و غيرذلک که مي شود از ان ظرف وضو بگيريم که دهان زده کلب هست يا غسل بشود يا چيزي را شست شو کنيم قال نعم دلالت هم کامل ولوغ کلب پاک است اول تعارض را روشن کنيم
 تعارض خبرين موجود در ما نحن فيه
 در ان همه روايات خوانديم که سور کلب نجس است بايد تطهير بشود و نه تا روايت هم با سند صحيح اين مطلب را بيان مي کرد و صحيحه ابوبصير هم روايت را به صراحت بيان کرد که ان اين است که لا يشرب سؤر الکلب الا ان يکون حوضا کبيرا يستقي منه اين تعارض است انجا گفت سور کلب نجس اينجا هم مي گويد که ولوغ کلب اشکال ندارد مي توانيم وضو بگيرم امام مي فرمايد نعم
 پاسخ تعارض خبرين نزد شيخ طوسي و مرحوم اقاي خويي
 مرحوم شيخ در کتاب تهذيب جلد 1 صفحه 226 مي فرمايد منظور از ولوغ کلب در اين اناء اب کثيري است که در حد کر باشد الکر لا يتغير و لا ينفعل صاحب جواهر هم همين توجيه را تاييد کرده و مرحوم فقيه همداني در کتاب طهارت صفحه 544 مي فرمايد اين توجيه بعدي ندارد که ايشان با ان دقتي که خودش دارد اين مطلب را تاييد کرده است
 سوال کلب به معناي شير باشد جواب ان هم يک توجيه است ولي از اضعف توجيهات است قولي است که گفته شده شيخ طائفه را که اين را گفت محقق همداني هم تاييد کرد صاحب جواهر هم همين طور
 در ما نحن فيه تا امکان اطلاق و تقييد باشد نوبت به حمل نمي رسد
  اما سيد الاستاد مي فرمايد صفحه 28 اين توجيه شيخ درست نيست مما لا يمکن المساعده عليه بوجه جزما ما به اينجا کارمان کشيده نمي شود ما در اين بحث اطلاق و تقييد داريم کار ما به حمل کشيده نمي شود تقييد چيزي است حمل چيز ديگر حمل اين است که معناي لفظ را بدون مخصص و مقيد تحديد کنيم به يک محدوده خاص تقييد اين است که معناي عام را بوسيله يک دليل مخصص محدود کنيم به محدوده خاص قانونا حرف درستي است سير روان اصولي است تا بدانجا که اطلاق و تقييد در کار باشد نوبت به حمل نمي رسد شيخ اين را حمل کرده
 خبر ابن مسکان مطلق و خبر ابي بصير مخصص است
 وما مي گوييم اطلاق و تقييد وجود دارد روايت ابن مسکان اين حديث اطلاق دارد ولوغ کلب تنجيس نمي کند يعني جائز است وضو گرفتن از ابي در ولوغ کلب باشد اطلاق دارد اب قليل باشد يا کثير اطلاقش هم معلوم و روشن است اما احاديثي که دلالت نجاست سور کلب مي کنند مخصص اين اطلاق است حديث شماره 7 صحيحه ابي بصير در باب 12 از ابواب نجاسات که مي فرمايد لا يشرب سور الکلب الا ان يکون حوضا کبيرا يستقي منه اين يک تخصيص است يک استثناست از ان عام ومطلق انجا ولوغ و سور مطلقا پاک بود انجا گفت ولوغ اگر نسبت به اب قليل باشد نجس است اب قليل را خارج کرد جمع بين اطلاق و تقييد است جمع بين اطلاق و تقييد مي شود جمع دلالي
 انواع جمع در دليلين (دلالي _ عرفي _ مع الشاهد _ تبرعي )
 جمع کردن چهار قسم است 1. جمع دلالي 2. جمع عرفي 3. جمع مع الشاهد که به ان مي گوييم شاهد جمع داريم 4. جمع تبرعي سه تاي اولي درست است جمع دلالي عبارت است از جمع بين اطلاق و تقييد اين را مي گوييم جمع دلالي سيد الاستاد اينجا هم تصريح مي کند که اينجا جمع دلالي وجود دارد چرا جمع دلالي مي گوييم دلالت خاص بر عام مقدم و ظهور عام بر خاص برتر خاص اقوي ظهورا است نسبت به عام اين در وادي دلالت است و جمع عرفي داريم که مثال معروف در مکاسب خوانده ايد که گفت ثمن العذره سحت و لا باس ببيع العذره از اطلاق هر کدام بوسيله نص ديگري دست برداشتيد نتيجه اش اين شد که عذره حيوان لاباس عذره انسان ثمه سحت معيار چيست از ظهور هر کدام بوسيله نص ديگري دست بر مي داريم ظهور در اطلاق است نص خود لا باس ببيع العذره نص است ديگر اطلاقش کل عذره است ثمن العذره نص است اطلاقش ثمن کل عذره است از اطلاق هر کدام بوسيله نص ديگري دست برداشتيم نتيجه اين شد که عذره انسان ثمنه سحت و لا باس ببيع عذره حيوان اين جمع عرفي بود قسم سوم جمع مع الشاهد که در بين کلمات فقها اينگونه مي شود مثلا در همين موردي که ما بحث مي کنيم که شيخ طوسي عمليات جمع انجام داده کتاب تهذيب که اينجا مي شود روايت هفتم شاهد جمع مورد توجه قرار گرفته ان رواياتي که گفت سور کلب و خنزير نجس است يک طرف تعارض صحيحه ابن مسکان که ولوغ کلب اشکالي ندارد طرف ديگر تعارض جمعش را شيخ فرمودند به اين است که ولوغ را که گفتيم ضرر ندارد حمل کنيم به ولوغي که نسبت به اب کثير صورت گرفته اين جمع شد شاهد جمع داريم ايشان مي فرمايد شاهد جمع حديث شماره 7 باب 12 از ابواب نجاسات صحيحه ابي بصير لا يشرب سور الکلب الا ان يکون حوضا کبيرا يستقي منه هم لا يشرب گفته است هم الا گفته است ان که مي گويد لا يشرب قليل ان که مي گويد لا باس ببلوغ حوض کثير لا يشرب الا ان يکون حوضا کبيرا اين هم جمع درستي است و مانعي ندارد اما جمع تبرعي اين است که ما بين دو تا دليل نتوانيم جمع بکنيم اما ذوقا براي يکي از دو تا دليل معنايي را در نظر بگيريم که از وادي تعارضش بيرون کنيم مثلا شما مي گوييد غنا حرام است بعد مي گوييد استماع غنا حرام نيست اينجا که نتوانستيم که جمع کنيم يک جمع تبرعي مي گوييم غنا اگر زياد باشد حرام است اگر کم باشد عيب ندارد اين را از پيش خودش مي گويد جمع تبرعي ريشه اش ذوقي است فرار از اشکال است منبع جمع تبرعي ذوق است و عملياتش فرار از تعارض است و اين جمع تبرعي هيچ بنا و مبنايي صحيحي ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo