< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 مسئله هشتم _ حکم مانع زرد رنگ خارج شده از دمل در بدن
 مسئله هشتم سيد طباطبايي يزدي مي فرمايند اذا خرج من الجرح او دمل شيئ اصفر يشک في انه دم ام لا محکوم بالطهاره مايعي از زخم و جراحت دمي که در بدن انسان پديد بيايد اگر اين مايع زرد رنگ از بدن خارج بشود از جاي زخم بدن شک بکنيم که اين مايع زرد رنگ خون هست يا خون نيست محکوم به طهارت است دليلي که فقها که گفته اند و مشهور و معروف است اصاله الطهاره است اگر به دقت بنگريم نيازي به قاعده طهارت هم نيست چون که حکم تا بع موضوع خودش هست و موضوع بايد احراز بشود و ثابت اينجا اصلا موضوع ثابت نمي شود که خون باشد نيازي براي قاعده طهارت نيست ما از اساس موضوعي براي حکم نداريم خوني نيست شکي هم درباره خون بودن نداريم يک ماده زرد رنگي از بدن انسان رطوبت هاي زيادي دارد بدن انسان از اساس وجهي براي نجاست وجود ندارد
 سوال و جواب اگر بنا باشد از جهت زخم بودن احتمال خون بدهيم يک احتمال ابتدايي است و به احتمال عقلا نه عقلا اعتنا مي کنند و نه شرع بر فرض اگر شما گفتيد که احتمال خون مي دهيد ان هم احتمال قطعا ضعيف است و مورد اعتنا نيست شما در ان صورت قاعده طهارت جاري مي کنيد منتها صورت مسئله يا حکم مسئله تغيير نمي کند منتها ازلحاظ استدلال گفتم نيازي به قاعده طهارت نيست قاعده طهارت موضوع قاعده طهارت شک است
 سوال و جواب ماده زرد رنگي که از زير پوست بدن انسان بيرون مي ايد احتمال ميدهيد که خون هست قبل ان اگر داخل است حکم ندارد اگر بيرون است شما نديده ايد شما مايعي که ديده ايد قبلا همين مايع خون ديده باشيد که اگر ديده باشيد که شک نمي کنيد منظور اين است که الان از زخم يک مايع زرد رنگ بيرون مي ايد اگر خون بيايد بعد زرد رنگ شک نداريم که حکمش نجاست است فقط مايع زرد بيرون بيايد اين مايع زرد رنگ خون بودنش احراز نشده موضوع که احراز نشد مجالي و فرصتي براي حکم وجود ندارد
 وکذا اذاشک من جهه الظلمه انه دم ام قيح ولايجب عليه الاستعلام ضد وسوسه است شک کند که از بدن ادم يا از دملي که در بدن هست خون بيرون مي ايد يا چرک لا يجب عليه الاستعلام استعلام لازم نيست يعني فحص در شبهات موضوعيه هم لازم نيست و شک هم کرديم اعتنا نکنيم اينجا يک نکته اي وجود دارد وان اين است
 شيخ جعفر و شيخ محمد حسين کاشف الغطاء
 مرحوم کاشف الغطاء‌صاحب تحرير المجله کاشف الغطاي اول که معاصر بعد از صاحب جواهر و تقريبا معاصر شيخ انصاري است اولي اسمش هست شيخ جعفر کاشف الغطاء کاشف الغطاي معروف ديگر به نام محمد حسين کاشف الغطا هست که ايشان شاگرد صاحب عروه است من در يک نوشته اي ديدم چون مي بينيم متن عروه فوق العاده عالي است متن را ايشان مي نوشته به اشراف و نظارت خود سيد نوشته است که ما متن را مي نوشتيم و مي رفتيم به سيد ارائه مي کرديم و سيد تاييد مي کرد اين کاشف الغطاء‌که صاحب تحرير المجله است وهمين داستان پيروزي بين المللي مذهب شيعه که در تاريخ ثبت شده توسط اين شيخ کاشف الغطاء‌ بود که معاصرش سيد ابوالحسن اصفهاني بود مرجع به اقا سيد اصفهاني رسيد ايشان از انجايي که براي شيعه فکر مي کرد و ذهن بازي داشت خودش نرفت و به شيخ حسين گفت شما شرکت کنيد به عنوان مرجع حوزه رفت و تمام مذاهب شيعه و سني و اديان شيخ کاشف الغطاء‌پيروز و موفق حقانيت مذهب شيعه را در شکل بين المللي به اثبات رسيد در تاريخ ثبت است اين شيخ کاشف الغطا مي گويد که در اصول و قواعد موضوع اصول و قواعد شک است و شک هم از خود تعريف دارد يعني ادم يک موضوعي را يا يک حکمي را بر بخورد بعد نتواند ان را خوب بدست بياورد مي شود شک اگر به موضوعي نرسده باشد از دور ان را عرفا در اصطلاح شک نمي گويند
 حکم رطوبت خارج از دمل در تاريکي
 بنابراين اگر در اثر ظلمت و تاريکي شما نتوانستند چيزي را تشخيص بدهيد اين از شکوکي نيست که موضوع اصول باشد از اساس عدم علم است حائل است بين شما و متعلق علم شما اين را به ان شک نمي گويند حرف درستي است منتهي جوابي را که مي دهند اصولين ميگويند اين حرف شما از حد متعارف و عقلاييت بيرون ميرود عقلي مي شود در اصول دقت عقلي را مراد نمي کنيم درست است بر اساس دقت عقلي همين است اما بر حسب فهم عرف تاريکي است رطوبتي از دمل مي ايد بيرون نمي ايد دم هست يا غير ان عرف مي گويد شک کرديد شک عرفي کافي است شک فلسفي موضوع اصول نيست
 مسئله نهم _وقتي مايعي ازبدن خارج شود و ترديد نمائيم که خون است يا خير
 مئسله نهم اذا حک جسده فخرجت رطوبه يشک في انها دم او مائع اصفر يحکم عليها بالطهاره اگر پوست بدنش را بخاراند و رطوبتي خارج بشود شک کند که ان رطوبت خون است يا مايع زرد رنگ يحکم عليها بالطهاره حکم مي شود بر ان رطوبت بر طهارت فقها هم سيد الاستاد وهم سيد الحکيم وهم معروف بين فقها مرجع قاعده طهارت است قاعده طهارت يک موضوع نياز دارد بدون هيچ محدوديت شک در طهارت و نجاست شک در طهارت و نجاست هست حکم به طهارت مي کنيم شرحش همان شرحي که در مسئله بالا داديم
 مسئله دهم مايع زرد رنگ که روي زخم ظاهر مي شود پاک است
 مسئله دهم الماءالاصفر الذي ينجمد علي الجرح عند البرء طاهر الا اذا علم کونه دما او مخلوطا به فانه نجس الا اذا استحال جلدا مايع زرد رنگ که روي زخم مي بندد انجماد پيدا مي کند عند البرء‌پيشاپيش خوب شدن زخم طاهر اين مايع زرد رنگ پاک است الا اذا علم کونه دما او مخلوطا اگر علم داشته باشد که اين مايع زرد رنگ مخلوط به خون شده بيرون جسم اختلاط داخل جسم معيار و ملاک نيست اگر علم حاصل بشود به مخلوط بودن ان مايع زرد به خون محکوم به نجاست است الا اينکه استحاله بشود به پوست که پوست نازکي به وجود بيايد توسط انجمادي که از مايع زرد رنگ شکل گرفته بر اساس قاعده استحاله پاک مي شود تمامي اين موارد را که گفتيم نه فحص لازم دارد ونه اعلام لازم ندارد
 آيا نياز به فحص در شبهه موضوعيه هست
 فحص لازم ندارد شبهات موضوعيه کلا نياز به فحص ندارد 1. اگر در اصول به عنوان مثال يک مطلبي را جزء‌ضرورات اصول اعلام بکنيد همين مطلب است فحص در شبهات موضوعيه لازم نيست مي شود از ضرورات اصول چون ضرورات است ريشه اش عموم اعتبار ادله و اصول است و عدم اثبات موضوع هست و سيره واما اعلام هم جائز نيست شما مي بينيد اين مورد نجس است کسي اطلاع ندارد از ان فرش و از ان اثاث به عنوان طاهر استفاده مي کند لازم نيست براي شما اعلام کنيد ولو صاحب خانه باشيد به دليلي که گفتيم که نه فحص لازم است در شبهات موضوعيه ونه اعلام مگر دو مورد دومورد فحص لازم است ودو مورد اعلام لازم است ان دو تا موردي که فحص لازم است عبارت است 1. ديون 2. استطاعت براي حج ونصاب مالي چون مورد اجماع فقهاست دليلش را گفته بودم که اگر فحص نشود مخالفت عمليه کثيره اي به وجود مي ايد ان دو تا موردي که اعلام لازم است يک قاعده داريد به عنوان وجوب ارشاد جاهل به نام قاعده ارشاد حکم را ارشاد کنيد هر کجا ديديد جاهلي حکم را نمي داند واجب است اعلام به نام قاعده ارشاد بحثش را در قواعد فقهيه ترجمه اقاي فهيمي وجود دارد قاعده ارشاد اختصاص دارد به ارشاد جاهل نسبت به احکام اما نسبت به موضوعات اعلام نيست مگر دو مورد دماء‌و اعراض اين دو تا مورد استثنا شده است اگر ديديد کسي اشتباها به قتل نفس محترمه اقدام مي کند و نمي داند واجب است که اعلام کنيد حتي سيد الاستاد مي فرمايند اگر به اعلام نشد عملا هم لازم است جلوگيري به عمل بياوريد مورد دوم اعراض مي بينيد کسي از روي جهل با فردي که حرمت تزويح دارد به عنوان جاهل مي خواهد ازدواج کند واجب است اعلام کنيد اين دو تا مورد استثنا شده است از وجوب اعلام موضوع دو تا مورد هم استثنا شده است نسبت به فحص موضوعات بقيه موضوعات هر کجا که شک داشتيد فحص لازم نيست اعلام هم واجب نيست
 سوال و جواب اينکه حرفي است از دقتهاي شهيد سيد صدر استفاده کنيم ان نکته گفته مي شود اماان نکته دقت عقلي دارد ما دقت عقلي را در فقه و اصول راه نمي دهيم لذا ايشان دردقت عقلي حرف خيلي براي گفتن زياد است ولي شرع متعارف بحث مي کند
 سوال و جواب يکي از ادله اي که ارشاد جاهل لازم نيست اين است که بعثت علي شريعه سمحت سهله امام صادق به عبدالله بن سنان فرمود قل ما نقول ما تابع اعتبارات شرعيم همانطوري که شرع مي گويد که اين اب جاري زاينده رود پاک است همين طور شرع مي گويد يک ترشحي ابي که احتمال نجس که مي دهيد عين همين است عفوا به اين مثال اگر شرع مي گفت که اخلاط يا ماء‌الانف نجس است مي گفتيم چشم الان که مي گويد طاهر است مي گوييم طاهر است شما مي گوييد ممکن است فردي که مرتکب بشود بعد اعتراض کند که چرا به من نگفتيد فهم مي خواهد ان فردي که به موضوعي مرتکب شد در واقع نجس بوده والوده بوده هيچ مسئوليتي ندارد بنابراين اصل مطلب از لحاط تحليل عقلايي که شريعت سمحت سهله واز سوي ديگر بيان شرع احکام است موضوعات را تا شما علم نداشتيد به ازادي مطلق هستيد اصول اصاله الاباحه و سمحت سهله شريعت ما سخت بر خود سخت نگيريد که شرع به ما سخت نگرفته است
 سوال وجواب اين اساس است بستر ساز است ارشاد قلمرواش مشخص است درباره احکام در موضوعات گفته است ارشاد لازم نيست اين سه تا مسئله عمدتا محکوم به طهارتند دليل اصلي معروف قاعده طهارتند منتها ما گفتيم نياز به قاعده طهارت هم نداريم چون موضوع احراز که نشود حکم تابع موضوع است
 تمسک به استصحاب عدم ازلي
 و سيد الاستاد هم مي گويد اصل عدم ازلي هم جاري است مثلا ماء‌زرد رنگي مي بينيم که از زير پوست بيرون مي ايد ماء‌اصفري از زير پوست دست ما امد بيرون بعد از زخم اين ماء‌اصفر که الان هست قبل از خود اين نبود و نجس هم نبود نه خودش بود نه چيزي بود نه نجس ان نجس بود قبل از اين که خود ماء‌اصفر عدم ازلي است قبل از وجود اين مايع که نبود اين عدمي که قبل از اين ماء‌بود عدم ازلي حالا ماء‌اصفر امده اين ماء‌اصفر که امد شک مي کنيم که نجاست امد يا نيامد فورا ارتباط مي دهيم به همان عدم قبلي مي گوييم قبلا که نجس نبود الان هم نجس نيست عدم ازلي عدم قبل از وجود متعلق که حين وجود متعلق که شک مي کنيم در ان صفت مي گوييم يقين که قبل از وجودش نبوده حالا که وجود پيدا کرده مي گوييم استصحاب عدم نجاست حکم را کامل مي کنيم
 سوال و جواب عدم ازلي که اشکالاتي که دارد اينجا عدم مي شود عدم نجاست که شد استصحاب طهارت شد سيد الاستاد استصحاب حکمي را جائز نمي داند ايشان مي فرمايد استصحاب حکمي جاري نمي شود استصحاب در شبهات حکميه جاري نمي شود چون استصحاب حکمي هميشه معارض است به اصل عدم جعل حکم شما يک استصحاب حکم که بکنيد استصحاب طهارت کرديد اين استصحاب طهارت هميشه معارض است به اصل عدم جعل اين حرفي که ايشان مي گويد به اسم ايشان هم ثبت شده حقير در تتبع ديدم اين حرف را صاحب جواهر فرموده است که استصحاب در شبهه حکميه معارض است با استصحاب عدم جعل حکم اين نکته دقيق اصولي اينجا استثنا هست که استثنا در شبهه حکميه جاري نمي شود در صورتي که شبهه حکميه تکليفيه باشد اما در احکام وضعيه جاري مي شود چون معارض ندارد احکام وضعيه اصل عدم جعل نداريم اصل موافق با احکام وضعيه است اصل موافق با طهارت است اصل اولي طهارت است اصل عدم جعل طهارت نداريم تا معارض بشود بنابراين استصحاب در شبهات حکميه وضعيه جاري است
 فرق مبناي آقاي خويي و آقاي نائيني در اعتبار استصحاب عدم ازلي
 مبنايي است چند بار هم تکرار کرديم بر مبناي سيد الاستاد و صاحب کفايه استصحاب عدم ازلي جاري است عموم دليل استصحاب شامل مي شود هيچ مانعي ندارد اما بر مبناي ميرزاي نائيني و همين طور به شکل مختصر مبناي امام خميني اين است که استصحاب عدم ازلي جاري نيست
 دلائل عدم اعتبار استصحاب عدم ازلي
 چرا دو تا اشکال اشکال اول اصل عدم ازلي مثبت مي شود اشکال دوم دليل اعتبار استصحاب انصراف دارد به اعدام نعتيه شامل عدم ازلي نمي شود منظور که مي گويد عدم همان عدم نعتي است يعني عدم وصف متعلق است نه عدم وجود متعلق اين از قلمرو نصوص براساس متفاهم عرف بيرون است بنابراين استصحاب عدم ازلي علي المبناست
 سوال وجواب انصراف چند قسم است 1. انصراف بدوي 2. انصراف ازحاق 3. انصراف بر اساس قرينه اين نکته مرحوم اشيخ صدرا مي گفت که انصرافي که اعتبار دارد بايد از حاق لفظ باشد يعني مدلول متعارف لفظ عند اهل محاوره پيش اهل ان زبان اگر انصراف از حاق لفظ بود اعتبار دارد شک در اعتبارش نيست چون اين انصراف همان ظهور است حجيت اين انصراف همان حجيت ظهور عرفي است اما اگر انصراف مدرکي باشد انصراف مدرکي يعني گاهي بخاطر تداعي است گاهي به خاطر قرينه است گاهي به جهت غلبه است اين انصرافها همه شان انصرافهاي مدرکي است اينها اعتبار ندارد شنيده بوديد اجماع مدرکي اعتبار ندارد اعراض مدرکي اعتبار ندارد الان بشنويد که انصراف مدرکي اعتبار ندارد چون انصراف مدرکي انصراف لفظ نيست تا بگوييم ظهور لفظي است و حجيت دارد بلکه برگرفته از مدرک است مي رويم به سوي مدرک ايا غلبه حجيت دارد اعتبار دارد دليل است نه قرينه را مي بينيم قرينه کارش موردي است براي لفظ معناي هميشگي درست نمي کند نقش قرينه اعلام معنا در يک محدوده و يک زمانبدي خاص است معناي ازاد براي لفظ درست نميکند بنابراين انصرافي که اعتبار دارد فقط انصرافي است که از حاق لفظ باشد دو تا انصرافي را که گفتيم اعتبار ندارد انصراف بدوي اين است که ادم بدون تصور تصديق کند تصديق بلا تصور يک چيزي به ذهن مي رسد اما تصور انجام داده اين مي شود انصراف بدوي يک لحظه فکر کند در حد تصور درک مي کند اين انصراف درست نبوده در تعارفها و تعاملات خيلي زياد بر مي خورد يک کلمه کسي مي گويد به شما سبک در ديد ابتدايي مي گوييم اهانت يک لحظه فکر مي کنيم نه معني اهانت نداشت شايد از روي خودي بودن و صفا گفته باشد کجا هتک و اهانت بود پس انصراف بدوي تصديق بلا تصور است با يک تصور مي تواند معناي لفظ را در بياورد که ان انصراف بدوي اعتبار که ندارد استمرار و بقاه م ندارد انصراف گذاراست
 سوال وجواب دليل دوم درباره عدم اعتبار اصل عدم ازلي انصراف است انصراف به معناي واقعي کلمه انصرافي که مطلق مي گوييم يعني انصراف از حاق لفظ ان دو تاي ديگر اعتبار برايش قائل نيستيم اين سه تا مسئله با همان سهولت واساني به پايان رسيد مسئله بعدي خون در ابگوشت هست .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo