< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 ادامه بحث دم مشکوک
 درباره حکم دم مشکوک بحث مي کرديم و انچه در متن امده بود بيان کرديم و توضيح داديم و منابع فقهي انرا بر اساس انچه در مستمسک العروه و تنقيح العروه بود شرح داديم اما بر مسلک تحقيق مسئله از انجا که مبنا فرق مي کند شکل و شماي ديگري به خودش مي گيرد
 تحقيق مطلب در سه فراز (مباني _ مويدات _تطبيقات )
  تحقيق نهايي در اين بحث در سه فراز خلاصه مي کنيم فراز اول مباني فراز دوم مويدات فراز سوم تطبيقات
 مباني بحث
  مويدات _تطبيقات )اني نبودن استصحاب در ما نحن فيه يم پاک است . اما مباني فقهي در ضمن بحثهاي قبلي اشاره به عمل امده است که مبنا درباره نجاست دم حيوان عموم لفظي است گفتيم که از نصوص مختلف در ابواب مختلف حتي از ظاهر کتاب
 اطلاق لفظي موجود
 و بويژه از موثقه عمار عموم لفظي نسبت به نجاست دم حيوان استفاده مي شوددر جايي که امام صادق عليه السلام مي فرمايد کل شي من الطير يتوضو مما يشرب منه الا ان تري في منقاره دما فان رايت في منقاره دما فلا توضو منه و لا تشرب اين بيان امام از انجا که خطاب خطابي است براي بيان احکام مولي در مقام بيان است و ذکر کلمه دم هم نياز به تفصيل دارد چه دمي ترک استفصال مقام بيان دم مطلق امده بر اساس ظهورات لفظيه اطلاق به طور وضوح استفاده مي شود الا ان تري في منقاره دما الا يعني اجتناب يعني حکم به نجاست وقتي که دم ديده شود دم به معناي مطلق دم اين اطلاق روشن از اين تعبير به دست مي ايد اين مقدار فهم قاصر اما مي بينيم فهم فقهاي کبار هم از همين تعبير عموم و اطلاق است از باب مثال سيد طباطبايي بزرگ بحر العلوم اول در کتاب منظومه فقهي کتاب فقه مثل رساله عميله در نظم اورده چون هم ايشان رجال مخصوصا اصحاب اجماع را در متن اورده و فقه را کلا در نظم اورده
 نظر علامه بحر العلوم و شيخ انصاري و مرحوم خويي
 در منظومه خودش اورده است که اصل در دم حيوان نجاست است به عنوان اصاله العموم و همين طور شيخ انصاري در کتاب طهارت تحت عنوان بحث از دم مسفوح در احکام نجاسات مي گويد موثقه عمار و نبوي معروف و روايات مختلف در ابواب مختلف مجموعا ظهر مما ذکرنا ان الاصل في الدماء‌ الحيوانات النجاسه اصاله النجاسه در دماء‌حيوانات
 سوال و جواب نبوي معروف نگفتم دليل داشت سند عامي است در منابع ال البيت به ثبت نرسيده لذا نگفتيم ذکر شده است مدرکش مدرک عامي است يغسل الثوب من المني و الدم و البول اين متن نبوي است تقريبا وهمين طور سيد الاستاد در کتاب تنقيح العروه جلد 3 صفحه 5 مي فرمايد اطلاق و عموم از موثقه عمار از ان عبارت که مي فرمايد الا ان تري في منقاره دما به وضوح استفاده مي شود اين مبناي ما در مسئله مبناي تحقيق
 اشکال مرحوم حکيم (جهت روايت و تعارض صدر و ذيل )
  اما اشکالي را که سيد الحکيم فرمودند در کتاب مستسمک جلد 1 صفحه 356 و 357 که فرمودند اين موثقه اولا جهتش جهت بيان حکم نجاست دم نيست بلکه جهتش بيان حکم ظاهري در مورد شک هست و بعد هم فرمود که در موثقه ذيلي وجود دارد که با صدر ان در تعارض است جواب جهت دار بودن را اگر به ذهن شرفتان سپرده باشيد در بحثهاي قبلي گفتيم به يک نکته کليدي اشاره کنيم انجايي که مي گوييم روايت جهت دارد بايد جهتش کاملا روشن بين ظهور و تصريح از ظهور تقريبا بالا و نرسيده به تصريح در اينجا جهت به اين وضوح نيست بعد گفتيم که روايت جهت ندارد و شرحش را داديم و تکرار نکنيم اما درباره تعارض صدر و ذيل گفته شد که سيد الاستاد در تنقيح العروه جلد 3 صفحه 20 و 21 فرمودند که اين تعارض به اجمال کشيده نمي شود چون صدر را بايد مقدم بداريم بر اساس ان اصل اصولي که گفتم اين وجه وجهي است از متانت و استحکام فوق العاده برخوردار است
 تحقيق در وجود تعارض بين صدر و ذيل موثقه عمار
  اما ما در اين رابطه تحقيقي داريم که مقتضاي تحقيق ان است که راه حل سيد الاستاد بعد از قبولي تعارض است ما مي گوييم که تحقيق اين است که تعارض بين صدر و ذيل بوجود نمي ايد چرا اولا انجايي که تعارض کليد مي خورد در ذيل ان لم يعلم ان في منقارها توضو منها واشرب از اينجا تعارض بوجود مي ايد منشا تعارض اين است که اينگونه معنا شده ان لم يعلم يعني در باشد ولي نداند که اين دم نجس است پس اجتناب نکند وضو بگيرد مقتضاي صدر چه بود دم اگر بود هر چند احتمال طهارت مي داديد اجتناب مي کرديد تعارض از اين جمله بوجود مي ايد
 مطلب صدر روايت کاملاَ فرق دارد با مطلب ذيل روايت
 تحقيق اين است که تعبير متعلق يا مطلوب از اين تعبير نجاست و عدم نجاست نيست به عبارت واضح منظور از لم يعلم عدم علم به نجاست نيست بلکه عدم علم به وجود نجاست است ان لم يعلم وجود نجاست را وجود خارجيش ان لم يعلم وجود خارجي نجس را به قرينه ابتداي ذيل که مي گويد ان کان في منقارها اگر موجود بود در منقارش دم ذيلش مي گويد ان لم يعلم يعني اگر موجود نبود لم يعلم وجود نجس نه لم يعلم نجاست شي را ابتدايش اين بود ان کان في منقارها قذر لم يتوضو منها و لم يشرب و ان لم يعلم ان في منقارها قذرا توضو منها و اشرب ظاهر عبارت است منظور از لم يعلم عدم علم به نجاست شي موجود نيست بلکه لم يعلم عدم علم به وجود قذارت است متناسب اين هم هست اگر قذارت بود اجتناب کنيد اگر قذارت نبود جايي براي اجتناب نيست بنابراين اصلا تعارضي بوجود نمي ايد لم يعلم عدم علم به نجاست شي موجود نيست عدم علم به وجود ان قذر است
 سوال با فصاحت سازگار نيست معمولا متکلم انچه در صدر گفته در ذيل توضيح و تخصيص مي زند در صدرش مسئله دم است در ذيل که قذر فرموديد اين اعم از مسئله دم است جواب اولا معناي لم يعلم ظاهرش همين بود که برايتان گفتم اگر نجاست شي موجود را در نظر بگيريم نياز به معونه زائدي داريم نجاست را به تقدير بگيريم نه مي گوييم لم يعلم عدم علم به وجود قذر قرينه هم ابتدايش وجود قذر نجاست مي اورد عدم وجود نجاست در منقار دجاجه عدم اجتناب است توضو هر چند علم اجمالي داشته باشيد قبلا شما که نديديد حمل بر طهارت کنيد مطلب روشن اصلا تعارضي با صدر وجود ندارد و ثانيا صدر و ذيل که با اين توضيح جواب سوال داده مي شود صدر و ذيل دو تا موضوع و دو تا حکم است و دو تا متعلق هر متعلقي محدوده خاص خودش را دارد در صدر متعلقي داريم موضوعي داريم و حکمي داريم اولا فرق بين متعلق و حکم و موضوع لا تشرب الخمر خمر متعلق است شرب موضوع است حرمت حکم است در صدر متعلق طيور است موضوع دم است حکم نجاست و اجتناب و در ذيل متعلق دجاجه است موضوع قذر است و حکم اجتناب صدر و ذيل موضوع و متعلق جداست لذا در فروع کافي مسئله را که بيان مي کند مربوط به سؤر طيور اصلا ذيل را نياورده فروع کافي جلد 1 صفحه 14 فقط صدر امده چون ذيل مطلب جدايي است موضوع جدايي است اما در استبصار که گفتيم جلد 1 صفحه 25 ذيل هم اضافه شده به صدر بنابراين به اين نکته توجه کنيد نسبت به هر موضوعي حکم خاص ان موضوع بيان شده و موضوع متناسب به متعلق به عبارت ديگر در صدر بيان مربوط است به حکم موضوع متناسب با متعلق در صدر بيان مربوط است به حکم موضوعي متناسب با متعلق نجاست حکم دم است نجاست دم که متناسب است با متعلق با باز شکاري ان با خون سر و کار دارد حيوانات کوچک را شکار مي کند به لاشه و جسم مرده حيوان سري مي زند و بهره مي برد انکه با ان وضعيت است مناسبش با خون است لذا موضوع متناسب با متعلق سوال شده است و حکم هم مخصوصا در محدوده همان موضوع متناسب با متعلق اعلام مي شود دم مطلقا بر اساس حکم ظاهري نجس است و اما ذيل باز هم بيان مربوط است موضوع متناسب با متعلق موضوع متناسب با دجاجه مرغ خانگي کنار ابادي زندگي مي کند قذرات ظاهري است عذره انسان مرغ خانگي از ان استفاده مي کند اگر به ظرف ابي نوک بزند منقار بگذارد سوال از واقعيت موجود است بر اساس تناسب حکم و موضوع مي فرمايد اگر قذر موجود باشد در منقار نجس و اگر علم به وجود قذر نداشتيد نجس نيست اين حکم اين موضوع و با اين متعلق محدوده اش خاص اين تحديد و اين قلمرو خاص از کجا تحديد مي شود به قرينه تناسب حکم و موضوع وهمين طور قلمرو براي صدر محدو د و مشخص مي شود بر اساس قرينه حکم و موضوع هر کدام محدوده اي دارد که به محدوده ديگر ي دخلي ندارد محدوده ها جداست اصلا تعارضي در کار نخواهد بود مطلب کامل بنابراين مسئله به نام اشکال درباره موثقه از جهت تعارض بين صدر و ذيل وجود ندارد
 سوال و جواب همان مناسبت حکم و موضوع همين است طيور گفتم باز شکاري است باز شکاري با خون سر و کار دارد انجا سوال از واقعيت موجود است باز اهل شکار حيوانات کوچک را شکار مي کند منقارش خون الود مي شود طبق واقعيت عيني امام مي فرمايد اگر خون در منقارش باشد نجس است ما ان مطلق الدم را از همان بيان امام استفاده کرديم تعارض که در کار نبود دليل و منبع ما بدون مشکل پالايش شده از کار در امد موثقه عمار دال بر عموم نجاست دم حيوان است و فهم فقها هم از سيد بحرالعلوم تا شيخ انصاري و تا سيد الاستاد همين است و نبوي مويد و روايات مختلف هم مويدات اين مطلب تمام درباره موثقه اما در ادامه مباني به اين نکته اشاره کنيم که سيد الحکيم در کتاب مستمسک جلد 1 صفحه 344 مي فرمايد عموميت نجاست دم از نصوص استفاده نمي شود اما ارتکاز متشرعه عموم را براي نجاست دم تاييد و اعلام مي کند دليل بر عموميت نجاست دم ارتکاز متشرعه است ما که مراجعه کنيم هر خوني که ببيند متشرع از ان اجتناب مي کند ارتکازا لازم الاجتناب مي داند به عنوان خون حرف درستي است وبسيار دقيق همين طور سيد الاستاد در کتاب تنقيح العروه جلد 3 صفحه 2 مي فرمايد نجاست دم حيوان به شکل عموم و اطلاق يک ارتکازي است بين مسلمانها هر کسي که مسلمان است خوني را ببيند بما هو خون لازم الاجتناب مي داند بنابراين در نتيجه ارتکاز مسلمين يا ارتکاز مترشعه اصاله النجاسه براي دم حيوان ثابت مي شود ما اشکال مي کرديم مي گفتيم سيره که دليل لبي است ما اين جا مي خواهيم يک اصاله النجاسه براي دم حيوان ثابت کنيم ودليلي درباره ان اصل ارائه کنيم ارتکاز متشرعه يا سيره متشرعه
 فرق ارتکاز متشرعه وسيره متشرعه
  ارتکاز عبارت است از اين که متشرعه يک حکم را در اذهان خودشان به طور جا افتاده و ثبت شده داشته باشند يک مطلب جا افتاده در اذهان است مثلا شرط ارتکازي در معامله بيع سلامت مبيع سلامت مبيع را در معامله کسي اظهار نمي کند اظهار نياز ندارد اين را سيد الاستاد مي فرمايد شرط ارتکازي است در ذهن عقلا جا افتاده است که بايد مال سلامت داشته باشد سالم باشد اما سيره عقلا عبارت است از رفتارها در اذهان جا افتاده نيست اما در عمل روش عملي عقلا مويد يک مطلب و يک عمل است مثلا بيع معاطاتي داد و ستد بدون خواندن عقد اين شيوه رفتاري عقلاست ارتکاز متشرعه يا سيره متشرعه چه نقشي ايفا مي کند دليل مي شود براي اعتبار اصاله النجاسه در دما اين اصل مي شود اصل شرعي اما اطلاق ندارد اما استحکام دارد ما استحکامش را کار داريم از اصاله النجاسه در دما داراي يک قوت و تواني است بر گرفته از سيره متشرعه داراي قوت و استحکام احتمال مي دهيم دم متخلف باشد يک احتمال در برابر يک اصل داراي قوت و استحکام توان مقاومت را ندارد صدمه اي به يک اصل مستحکم وارد نمي کند ما به اين نتيجه رسيديم که اصاله النجاسه اعتبار دارد و استحکام دارد و قابل شکست و اسيب پذير نيست مگر اينکه دليل محکمي بيايد که به طور قطعي اصل را بشکند مجرد احتمال خلاف اسيبي به اصل وارد نمي کند اين نکته دوم درباره مباني
 نکته تکميلي در بحث مباني
  يک نکته تکميلي درباره مباني سيره متشرعه درباره اجتناب کل شبهاتي که به عسر و حرج نخورد مخصوصا شبهه اي که متشرعه ببيند احتمال يا ظن به وجود دم نجس است به عبارت ديگر در برابر دماء حيوانات دم حيوان است طهارتش ثابت نشده اما دم حيوان است شک مي کنيم دم حيوان از قبيل دماء طاهره است يا دما نجسه دربرابر دم حيوان متشرعه عکس العملشان اجتناب سيره متشرعه اجتناب است دربرابر دم حيوان ما هيچ چيزي را کار نداشته باشيم عموم اغماض کرديم اصاله النجاسه اغماض کرديم اما سيره متشرعه بر اجتناب از دم مشکوک يک امر مسلمي است بنابراين اين مواردي که گفته شد شکوک مربوط به دم از موارد شبهه از نجاست دم سيره مشرعه اجتناب است تا به اينجا مباني را شرح داديم .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo