< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادامه فروع دم متخلف
 برگشت خون به اوداج اربعه
 فرع اول را گفتيم که اگر دم ذبيحه به اوداج برگردد ماحصل بحث در چند جمله اين شد که اين مسئله از موضوعات است و کار فقيه استنباط حکم است نه تشخيص و بيان موضوع براي مقلد اين را نکته کليدي به ذهنتان سپرديد که فرق است بين بيان موضوع براي مقلد و تعيين موضوع براي حکم از سوي شرع و فرق بين حکم حاکم و فتوا هم در ضمن امد شرح داديم بعضي از عزيزان سوال کردند توضيح را کامل تر بگوييم حکم نياز دارد به اجتهاد اما به اعلم بودن نيازي نيست حکم بايد مخاطبين را در نظر بگيرد خطاب است و قضيه شخصيه مي شود به اعتبار مخاطبين واما فتوا بايد مجتهد اعلم باشد و بيان به شکل قضيه حقيقيه است علي کل مکلف يحرم شرب المسکر قضيه حقيقيه است قضيه حکم قضيه خارجيه است يااهل العراق حرمت لکم شرب التنباک خطاب است
 تشخيص موضوع از طرف مقلد يا مجتهد
 سوال و جواب 1. مجتهد موضوع را تشخيص بدهد و خود موضوع را براي مقلد معرفي کند اين وظيفه مجتهد نيست وظيفه مجتهد استنباط حکم است و بيان ان براي عامه مکلفين گفتم که خلط نشود تعيين موضوع از سوي شرع براي احکام اين مسئله تشيخص موضوع نيست
 سوال و جواب سلمان رشدي را امام فرمود اين مرتد است اين را براي ما معرفي نکرده اين را براي خودش تشخيص داده و حکم را صادر کرده ان را گفتم که فقيه ميتواند تشخيص موضوع براي خودش بدهد اين سلمان رشدي را امام تشخيص داده براي خودش که اين موضوع براي حکم است براي کسي ديگر تشخيص موضوع نکرد اين مطلب که تا اينجا گفتيم
 موضوع ساده و پيچيده
  گفتم راه به دست اوردن موضوع دوتاست اگر موضوع بسيط و ساده باشد حس و مشاهده اگر موضوع پيچيده و علمي و در حاله ابهام از کارشناس و خبره راه موضوع اين است راه موضوع فتوا نيست بعد مثال زدم در ترکيبات دارويي اگر الکلي ترکيب بشود از متخصص سوال بکنيم که اندازه اين الکل چقدر است اگر در کميت ناچيزي است که مستهلک شده باشد حکم الکل ديگر نيست اين واضح بود عزيزي از فضلا سوالي کردند چون جهت جهت بحث نبود من کم توضيح دادم بعضي از عزيزان سوال کردند گفتيم که الکل اگر کميت ناچيزي داشته باشد با ترکيبات که مرکب بشود اگر مستهلک شد حکم الکل ديگر بار نمي شود ان عزيز از فضلا سوال کرد که نجس مي شود اول استهلاک را شرح بدهم تا ببينيم استهلاک مي شود يا نمي شود
 سه صورتي که موضوع از تحت حکم خارج مي شود .
  ما سه تا موضوع نزديک به هم داريم که اين هر سه موضوع را از زير پوشش حکم بيرون مي برد 1. انتفا موضوع ان رزقت ولدا فاختنه الان خداوند به شما ولد نداده سالبه منتفي به انتفا موضوع است 2.استحاله به دو گونه است استحاله ماهيتي و استحاله خاصيتي استحاله ماهيتي مثلا شي نجس مواد نجس که حجم داشته باشد استخوان نجس اين را اگر بسوازند که کاملا خاکستر بشود شکلش بماند اصلا هيچ حکمي ندارد از نجاست ديگر خبري نيست اين استحاله ماهوي است يک استحاله خاصيتي است مثل تبدل و استحاله خمر به خل ماهيت هنوز هست اما استحاله از لحاظ خاصيت مي شود از طعم بگيريد تا اثار اسکار و بو و غيره طعم و رائحه و لون اين استحاله است وقتي که خل امد ديگر استحاله امده حکم خمر بار نمي شود استهلاک که از سنخ و هم جهت با استحاله است اين است که شيي که داراي خاصيتي است درشي ديگري که داراي خاصيت ديگري است مستهلک بشود در شکل و صورتي که از ان شي مستهلک نه رائحه نه بو و نه رنگ به جاي نمانده باشد عرفا ديگر وجود ندارد عقلا هم برايش وجودي قائل نيست هر چند با دقت عقل هنوز ذراتش هست مثال روشن شما ديگ بزرگي براي آش نذري تهيه مي کنيد يک بچه سني امد يک مشت خاک ريخت روي اين ديگ بعد هم قاشق زده شد هم زده شد اين ديگ بزرگ خاک خوردنش حرام است اين اش خوردنش اشکال دارد چرا خاک که حرام بود خاک مستهلک است هيچ وجودي و اثري در عرف و عقلا برايش در کار نيست اين استهلاک است پس استهلاک امد و حکم خاک ديگر جاري نمي شود اين استهلاکي است که مي بينيم و ديده ايم اما ان که اشکال کردند که الکل مستهلک مي شود اما نجس که مي کند دقت کنيد الان موضوع برايمان معلوم شد استهلاک دو گونه است لذا براي مسئله دو قول است کسي که ببينيد الکلي در ترکيبات مستهلک شد از باب قاعده تنجيس نجس يا منجسيت نجس مي گوييم نجس شد و قاعده انفعال ماء‌ قليل اگر کل مايعات را بتوانيم زير پوشش ماء‌ قرار بدهيم علي الاقل قاعده منجسيت نجس بنابراين ان ترکيب متنجس است حالا حکمش حکم نجاست است حکم الکل ديگر وجود ندارد ان احکامي که شرب خمردارد چيزهايي اضافه از شرب نجس است ان احکام ديگر بار نمي شود اما حکم خوردن نجس و متنجس اين يک قول که ايشان مي فرمود. قول ديگر که تحقيقي تر هست با تحقيقات سيد الاستاد هماهنگ است اين است که استهلاک با ملاقات دو تا عمل نيست يک عمل است ملاقات همان استهلاک همان دو تا عمل نيست که بگوييم اول ملاقات صورت گرفت تنجيس به عمل امد انگاه استهلاک شد و احکام خمر و الکل از بين رفت دو تا عمل نيست بنابراين در بدو ورود ان شي ناچيزي از الکل که تماس حاصل مي کند با ارتباطش ان ارتباط عمليات استهلاک است يک عمل ملاقات، عمل ديگر استهلاک نيست بنابراين اگر استهلاک و ملاقات يکي نيست تنجيسي در کار نيست چون اني که ملاقات کرده مستهلک هست همان ان اين قول دوم است اما انچه که مي توانيم به عنوان فتوا بگوييم قدر متيقن اين است که حکم شرب خمر و خوردن الکل صدق نمي کند اما حکم خوردن نجس يا خود ان شي متنجس و واجب الاجتناب باشد بايد بگوييد احوط اجتناب است از اين حاشيه
 فرع بعد_ خوردن خون باقي مانده در بدن ذبيحه
 فرع دوم که محل ابتلاست که ان عبارت بود از خون زيادي که در داخل ذبيحه وجود دارد محل ابتلاست مثال بارزش جگر جگر فروشها که جگر را کباب مي کنند اخيرا شايد براين شده اند که نيم پخته شدن جگر بهتر است خون مي ريزد روي نان روي ظرف مي ريزد و خون مي خورند اين چه حکمي دارد مسئله است قابل توجه که متاسفانه هنوز به ان توجه من نديدم مثل از بنيان بررسي کنيم در بحثهايمان گفتيم که خوردن خون ولو پاک باشد جائز نيست 1. محرم الاکل بودن خون بماهو خون مورد اجماع و تسالم فقهاست شايد ريشه اصليش همان ايه قران است حرمت عليکم الميته و الدم اطلاق لفظي دلالت صريح ايه قران شک در ان نيست هر چيزي که خون حيوان علي الاقل صدق بکند محرم الاکل است اين ثابت و مسلم است و در ضمن بحث هم سيد الاستاد کتاب تنقيح العروة‌جلد 3 صفحه 10 فرمودند که خون اگر از اعضاي محلل الاکل ذبيحه سيلان بکند خون جاري بشود خون قابل توجه خوردنش قطعا حرام است نکته بعدي از لحاظ فتوا امام خميني کتاب تحرير الوسيله جلد 1 صفحه 113 مي فرمايد که اگر خون در اعضاي ذبيحه مستهلک نشده باشد خوردنش حرام است هر چند طاهر است و انکه ماکول اللحم مي شود بخاطر استهلاک است بنابراين در مثالي که گفته شد مثال بارز جگري که مي فروشند کبابي و خون سرازير مي شود روي نان و ظرف خوردنش طبق فتوا و کتابا و سنتا حرام است
 سوال و جواب ما در خون بودن ان مايع قرمز رنگي که خون هست از جگر بيرون مي ايد شک نمي کنيم منتها ديد ما يک فرد و يک عوام و عرف است ديد يک فقيه در يک موضوع حق دارد ممنوع که نيست اما به يک عنوان يک فرد از اهل عرف ديگر فتوا نيست
 سوال وجواب اگر سيره مي گوييد سيره جهال است اگر عسر و حرج است مي شود طوري پخت که خون سرازير نشود اينها قصدشان اين را زود جمع کنند يا اينکه هر خون داشته باشد کارايي بيشتر دارد و الا مي شود همانجا يک مقدار بيشتر بگذاريم قطعا حرج و عسر در خوردن جگر با خون وجود ندارد اين فرعي بود از تحرير الوسيله گرفتم از وسيله النجاه سيد ابوالحسين اصفهاني گرفتم مطلب محکم است داراي پشتوانه است منتها برجسته سازي شد که جزء محرم الاکل هستند
 فرع بعد خون در عضو محلل الاکل ذبيحه (مثل طحال)
 فرع سوم را که مطلب دارد و در کتب فقها مطرح است اين فرع هم مطرح بود که برجسته سازي شد فرع سوم ما خون که در عضو محرم الاکل ذبيحه وجود دارد چهارده عضو از اعضاي ذبيحه محرم الاکل هست بنده حقير به شما اعاظم چيزي که عرض مي کنم اين است که يک طلبه فاضل لازم است يک توضيح المسائل از اول تا به اخر مطالعه کند برکات دارد وجدان ادم را ارامش مي دهد طلبه مسئله را بايد بداند يا منهاج الصالين يا تحرير الوسيله برکات دارد نذر کنيد حاجت هم در نظر بگيرد نذر کنيد اين کتاب منهاج الصالحين هر دو جلدش را مي خوانيم قربه الي الله يا تحرير الوسيله يا وسيله النجاه يا عروه الوثقي قربه الي الله ثوابش هديه به روح اقا امام صادق ببينيد که چه نتيجه مي گيرد اولا ارامش روحي مي دهد که تو که طلبه هستي يک دور مسائل را ديده ايد و بعد هم اگر حاجتي در نظر داشته باشيد ان شاء الله بگيرد و ثواب خودش عبادت است بقيه اعمال مقدمه عبادت است احکام فقه خود عبادت است يعني مثل اين است که ذکر مي گوييد مثل اينکه قران مي خوانيد تقريبا اين مسئله را گفتيم درباره مسئله خون اجزاي محرم الاکل در ذبيحه مثال بارز طحال را مي گويند چون طحال خون دارد درباره طحال
 حکم خون ذخيره شده طحال نزد صاحب جواهر
 (عموم نجاست خون حيوان داراي دم سائله _ملازمه بين حرمت و نجاست)
 مرحوم صاحب جواهر کتاب جواهر جلد 5 صفحه 363 و اول صفحه 364 بحث را تنقيح مي کند با اين مضمون با اسان سازي طحال را بعضي از علما گفته اند که خون طحال نجس است به دو تا دليل عموم ادله نجاست حداقل درباره حيوانات اين يک دليل بنابراين درباره طحال شک مي کنيم دليل مخصص قطعي و ثابت نيست شک در مخصص که بشود عموم کارش را ازپيش مي برد نجاست را ثابت مي کند 2. حرمت اکل طحال جزء محرم الاکل است خود محرم الاکل کانما به نحوي ملازمه دارد با نجاست مي گويد ما ملازمه با حرمت اکل و نجاست در کل قائل نيستيم خاک محرم الاکل است نجس نيست ما ملازمه بين حرمت اکل و نجاست به طور کل قائل نيستيم اما تتبعي که به عمل اورده ايم در حيوانات محلل الاکل و محرم الاکل ديده ايم که حرمت اکل ملازمه دارد با نجاست اين استقرا تام است براي ما ملازمه اي است که در اثر استقرا حاصل شده است پس در اثر اين دو تا دليل خون عضو محرم الاکل ذبيحه نجس است و اين قول را هم ايشان صاحب جواهر مستند مي کند به محقق ثاني و شهيد ثاني حقير با تتبع ناقص در کلام و بيان محقق ثاني نيافتم و حتي ديدم که شيخ انصاري مي فرمايد که نسب الي المحقق الثاني اما عدم وجدان ما دليل بر عدم وجود نيست
 بررسي ادله مطروحه توسط صاحب جواهر
 بعد صاحب جواهر مي فرمايد اين دو تا دليل محل تامل است اما دليل اول که عموم ادله نجاست دم حيوان داراي دم سائله ما عموم داشتيم قبول عمومشان سر جايش اما ما من عام الا و قد خص اجماعي که برايتان نقل کرديم که از حد اجماع هم بالاتر بود در حد تسالم رسيده بود مي گفتند خون ذبيحه و ذبيحه با تمامي اجزاي و ابعاضش پاک و طاهر است ان اجماعات بلکه ان تسالم تخصيص زد عموم شد پس از عمومات در اين قلمرو تخصيص نميتوانيد استفاده کنيد خود محدوده ذبيحه محدوده تخصيص است دليل دوم که مي فرمايد که همان حرفي که گفتيم و شرحش داديم مي فرمايد ملازمه بين حرمت اکل و نجاست وجود ندارد حرف درستي است در کل اکل تراب محرم است و لي نجس نيست ملازمه اي بين حرمت اکل و نجاست شي نيست مي شود همين طحال که هست محرم الاکل باشد اما خونش نجس نباشد پس از تامل درباره اين دو تا دليل مي فرمايند لا يبعد القول بطهاره دم العضو الغير الماکول في الذبيحه مي گويد بعيد نيست که حکم به طهارت خون موجود در جزء‌ محرم الاکل ذبيحه اين فرمايش ايشان در حد لا يبعد چون مسئله غموض دارد از مرز لا يبعد ايشان فراتر نيامدند
 نظر شيخ انصاري در کتاب طهارت
 اما شيخ انصاري در کتاب طهارت تحت عنوان دم مسفوح مي فرمايد ظاهر اتفاقات، ظاهر استدلال، ظاهر کلمات مي فرمايد ظاهر اتفاقات بر طهارت دم طحال است طحال را به طور خاص نمونه بارز مثال قرار داده مي فرمايد ظاهر اتفاقات اصحاب طهارت دم طحال است وليکن ظاهر استدلالات اصحاب بر عدم طهارت است که ظاهر استدلالات همان بود گفته شد عموم و ملازمه بعد در ادامه مي فرمايد اظهر از کلمات اصحاب عدم نجاست است اتفاقات چيزي بود استدلال چيزي بود اينجا منظور از کلمات اصحاب فتوا هست اين اظهر از کلمات عدم نجاست است اين تا ايجا
 نظر مرحوم اقاي خويي
 مبناي نجاست خون طحال اجماع باشد يا سيره حکم فرق مي کند
 سيد الاستاد در کتاب تنقيح العروه جلد 3 صفحه 11 مي فرمايد اين حکم مبتني بر دو تا مبنايي است که از اصحاب و فقها به ثبت رسيده است اگر مبناي ما درباره طهارت ذبيحه اجماع باشد اينجا حکم نجاست است چون اجماع دليل لبي است اطلاق ندارد در اين مورد شک مي کنيم و پس از که شک کرديم از اجماع ديگر نمي توانيم استفاده کنيم عمومات مي ايد مورد را زير پوشش قرار مي دهد و حکم به نجاست را صادر خواهد کرد اگر مبنا اجماع بود اما اگر دليل اصلي بر طهارت ذبيحه ان دليلي که ما گفتيم که سيره اما در صورتي که دليل بر طهارت ذبيحه يا دم متخلف که جزئش باشد سيره باشد ايشان مي فرمايد سيره از اول فراگير است اينجا اشکال نکنيد که سيره که اطلاق ندارد سيره از ادله لبيه است نه مي فرمايد سيره فراگيرا ست از اول بردش تا به جايي است که طحال رامي گيرد در قلمرو سيره فرق بين قلب و کبد و طحال وجود ندارد بنابراين حکم به طهارت اعلام خواهد شد هر چند احتياط همان است که دربيان فقها امده است
 نظر مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني
 مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني در کتاب وسيله مي فرمايد احتياط واجب اجتناب است چرا يک نکته و تمام ادله عامه به قدرت خودش باقي است ملازمه را با شرحي که داديم کار از پيش مي برد سيره دليل لبي است
 نظر فقيه همداني
 مرحوم فقيه همداني در کتاب مصباح الفقيه صحفه 541 مي فرمايد درباره طحال شک مي کنيم که سيره طحال زير پوشش قرار مي دهد يا نمي دهد درست همان است که ايشان فرموده شک در شمول سيره حداقل در حد يک احتمال عقلايي داريم و براي ما کافي است چون سيره از اطلاق بهره اي ندارد شک در شمول سيره فتوا مي شود احتياط واجب که سيد در وسيله فرموده است که سيد در وسيله فرموده .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo