< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 نظر مرحوم اقاي خويي بر طهارت دم متخلف
 سيد الاستاد در کتاب تنقيح العروه جلد 3 صفحه 10 مي فرمايد براي اثبات طهارت دم متخلف به سه تا دليل استناد شده است دليل اول اجماع دليل دوم ملازمه حليت اکل ذبيحه با طهارت که بحثش را مفصل داشتيم و کامل شد دليل سوم عبارت است از سيره متشرعه
 سيره متشرعه بهترين دليل است
 سيد الاستاد مي فرمايد دليل درست و کامل ترين وجه براي اثبات مطلوب در مسئله همين سيره متشرعه است که از زمان معصومين عليهم السلام تا الان اين سيره با قدرت و استحکام وجود دارد و کاملا روشن هست تاريخ مسلمانهايي که در زمان معصوم زندگي مي کردند از خون متخلف در ذبيحه اجتناب نمي کردند و خون در ذبيحه پيش انها محکوم به طهارت بود حتي مي فرمايند باديه نشين هاي ان روز عصر پيامبر و معصوم توانايي شست و شو را هم نداشتند اب ان چناني هم در باديه ها در اختيار نداشتند اعتنا نمي کردند پس از ذبيحه را با همه اجزا مورد استفاده قرار مي دادند همان سيره و همان برخورد و روش مردمي از زمان معصوم تا به حال ادامه دارد اين مي شود استقرار سيره و استمرار سيره
 ذکر نکته مهم در تحقق سيره متشرعه
 پس از احراز تحقق سيره که شک در تحقق ان نداريم همين طور شک در حجيت سيره هم وجود ندارد يک سيره مستمر شرعيه حجت معتبر شرعي است و از انجا که سيره متشرعه هست نياز به امضا ندارد در سيره متشرعه گفتيم فقط استمرار کافي است در سيره عقلا دو تا خصوصيت لازم داريم استمرار و امضا و اين سيره قلمرو اش هم وسيع است خون متخلف که در ذبيحه وجود دارد کم و زيادش فرق نمي کند در قلمرو سيره فرق بين خون زياد و کم در ذبيحه وجود ندارد مطلب تمام شد دليل اصلي اين است يک اشکالي است تعرض کنيم و جوابش را بدهيم اشکال اين است اشکالي مهم است جزء نکته هايي که کاربرد دارد براي تحقيق و پژوهش و استنباط و ان اين است که سيره متشرعه در حقيقت سيره متدينين است متدينين کساني هستند که احکام دين را رعايت مي کنند لذا مي گوييم نياز به امضا ندارد اتصال دارد به منبع اصلي برگرفته از مصدر اصلي جويباري است اسمترار يافته تا زمان ما اما همان طوري که خود سيد الاستاد اشاره فرمودند در بدو اسلام زمان پيامبر و امام باديه نشين ها طهارت و نجاست سرشان نمي شد نجس و طاهر را تشخيص نمي دادند به طور عمده تاريخ به طور قطع براي ما اعلام مي کند که ان مردمي که در ان عصر زندگي مي کردند جهله بودند اکثريتشان جاهل بودند بنابراين حيواني که سر مي بردند و انگاه به ذبيحه حکم طهارت جاري مي کردند و استفاده مي کردند عالم به مسئله نبودند جاهل بودند پس با اين تقدير سيره مي شود سيره جهلا نه متشرعه سيره جهلا که اعتبار ندارد سيره که بر خواسته از جهل باشد مشاهده مي کنيم شهرستانهاي مختلف در کشورهاي مختلف اداب و رسوم دارند اداب دور از شرع اداب غير منطبق بر شرع ان اداب جا افتاده در سطح مردم سيره است ولي سيره جهال نه سيره عقلا و متدينين اعتبار ندارد اين يک اشکال فني اولا سيره اين است که در سطح مردم بدنه کلي مسلمانها زير پوشش ان خو و ان روش باشد يک روش جا افتاده مردمي اين معناي سيره است و ثانيا در زمان پيامبر صدر اسلام تشکيل شهرها و سامان يافتن شهر و شهرستان اندک و ناچيز بود بدنه اصلي مردم همان قراء و قصوات و باديه نشيني بود بنابراين سيره مي شود سيره جهال و اعتباري ندارد و ثالثا ما تنزل هم بکنيم احراز نمي کنيم که واقعا در مدينه يک عده از مردم رعايت مي کردند همين رفتار مردم مدينه واقعا سيره است يا نه عوام و مردم ساکن در محيط اطراف را هم اضافه کنيد بنابراين شک در ان نيست که سيره سيره جهال است در صغري شکي نيست
 تقسيم سيره متشرعه به سيره متقدمين و متاخرين از عوام
 و اما جواب شبهه اين است که سيره جهال دو قسم است سيره جهال متقدمين و سيره جهال متاخرين شک در ان نيست که سيره جهال متاخرين يعني پس از انقطاع از عصر معصوم اين سيره قطعا اعتبار ندارد هيچ حجيت و اعتباري در ان ديده نمي شود مثال بارز در مراسم شادي و عزا در مراسم شادي اين است که تالار بگيرند و ان مقدمات و موخرات اين مراسم سيره است سيره هم سيره متاخر است و سيره جهال هم هست شما چرا مي گوييد جهال اينها فاضل هستند و دانشمند و استاد و متخصص جاهل نسبت به احکام شرع نه جاهل به معناي بي سواد مثلا در مراسم عزاداري در روزهاي از دست دادن بستگان مشکي تن مي کنند لباس سياه مي پوشند تا چهل روز تا يک سال لباس سياه بر تن دارند اين سيره است و سيره جهال هست اصلا اعتباري ندارد حجيت ندارد ما خيلي تسامح و اغماض کنيم حکم به بدعت وحرمت اعلام نکنيم اگر اثار سوء نداشت اما اگر اثار سلبي داشت حکم به بدعت و حرمت بعيد نيست حداقل اين سيره هيچ اعتباري و هيچ حجيتي ندارد اما سيره جهال در زمان معصوم ان سيره اعتبار دارد اعتبارش اين است که سيد الاستاد با ان فهم استثنايي و منحصر به خودش گويا به اين اشکال توجه داشته و جوابش را داده است فرموده است که اگر اين رفتار و ان روش بين مردم مرضي شرع نبود پيامبر اشاره مي کرد و حکمش را بيان مي کرد هر چند مردم عامل نبودند حکم بايد بيان مي شد و اگر بيان شده بود به ما مي رسيد از ان جا که حکمي منعي و ردعي درباره ان سيره نرسيده پس ان سيره ممضاء هست و حجت و اعتبار در نتيجه بهترين دليل براي اثبات دم متخلف بنابرمسلک سيد الاستاد همان سيره متشرعه هست مطلب که تا اينجا کامل شد الان جاي اين رسيد که ادله را بررسي کنيم عنوان بفرماييد بررسي و تحقيق درباره ادله طهارت دم متخلف ادله اي را که مورد بحث قرار داديم به ذهن شريفتان سپرديده ايد که پنج تا دليل بود که صاحب جواهر فرمودند و به سه تاي از انها سيد الاستاد اشاره کردند اما پس از ان که اين ادله را با دقت مورد توجه قرار بدهيم مي بينيم اين ادله بعضي از انها از استحکام انچناني که قابل اعتماد باشد برخوردار نيست و خالي از اشکال ديده نمي شود بنابراين به طور اختصار بايد تمامي ان ادله را يک مروري بکنيم دليل اول اجماع بود
 سوال و جواب اشکال اين است که گفتيم سيره جهال به عنوان يک روش مردمي يک واقعيت خارجي اين دو قسمند قسم اولش زمان معصوم است قسم دوم ان منقطع است در ضمن گفتيم اين منقطع اعتبار ندارد يکي از ادله اش عدم استمرار است سيره جهال از ديد يک محقق بي ارزش است بنابراين دو قسم است جهال متصل و جهال منقطع جهال متصل اگر سيره جهال باشد جواب ذهن مستشکل را که سيره جهال که باشد سيره جهال است ارزشي ندارد جوابش را داديم که اگر سيره جهال هم هست ولي زمان معصوم مبسوط اليد است بايد اعلام مي کرد ان جهال نيست که حجيت نباشد معصوم بالا سرش هست جوابش را داديم که زمان جامعه عرب چرا حجت باشد زمان معصوم است
 سوال و جواب فرق سيره متشرعه و سيره عقلا در شرط احراز
 سوال و جواب يک نکته ظريف اينجا هست و ان اين است سيره متشرعه که گفتيم سيره جهال است از متشرعه زمان معصوم بوده و اين زمان معصوم بودنش کشف مي کند که اين مورد تاييد بوده لذا ما در سيره متشرعه زمان معصوم لازم داريم در خود زمان معصوم باشد ديگر احراز عدم ردع لازم نيست در عقلا بايد احراز کنيم خود زمان معصوم که بود و سيره مسلمانها بود وجودش در زمان معصوم کافي است اگر اشکال داشت قطعا معصوم مي گفت
 بررسي ادله مربوط به طهارت دم متخلف
 بررسي اجماع
 اما اجماع انچه در گذشته در بحثهاي قبلي درباره اجماع گفتيم اين بود که اجماع بر مسلک اصولي اينجا تمام نيست چون اجماع مدرکي است بر مسلک فقها اجماع تمام است اجماع محصل و محقق است
 وجود تسالم بين فقها بر طهارت دم مسفوح
 نکته اي که امروز اضافه مي کنيم اين است که خود سيد الاستاد در صفحه 9 همان منبع مي فرمايد که حکم به طهارت دم متخلف در ذبيحه متسالم عليه عند الاصحاب است پس حکم مورد اجماع نيست بلکه مورد تسالم است تسالم بالاتر از اجماع است تسالم خطر مدرکي بودن درباره اش متصور نيست چون تسالم در حقيقت ضرورت فقه است ضرورت فقهي مقيد به مدرکي و غير مدرکي نمي شود ضرورت از قيد ازاد است بنابراين حتي به مسلک خود اصوليها پس از اعلام صريح که اين حکم مورد تسالم است مي توانيم اين تسالم فقها را به عنوان يک دليل در نظر بگيريم
 بررسي ايه دم مسفوح
 اما دليل دوم مفهوم ايه دم مسفوح اين دليل با شرحي که ديروز داديم متاسفانه اخص از مدعاست قانون را قبلا گفته ايم اگر دليل اعم از مدعا باشد مي تواند نتيجه بدهد چون اعم هم مطلوب را ثابت مي کند و بيتشر از ان را اما اخص از مدعا اگر بود مدعا و مطلوب را ثابت نمي کند اخص از مدعاست سرش همان است که ديروزگفتيم که دم مسفوح بر اساس مفهوم دم متخلف را طاهر اعلام مي کند دم متخلف بايد قدر متيقن در نظر باشد چون مفهوم اطلاق ندارد دم متخلف در شکل قدر متيقن ان است که لابلاي اعضا و لايهاي لحم وجود داشته باشد اما دم زيادي که از بعضي اعضاي ذبيحه مثل کبد و قلب بيرون بيايد و جريان پيدا کند محل شک و ترديد مي شود و مفهوم اطلاق ندارد با اطلاق مفهوم نمي توانيم حکم طهارت نسبت به دم زياد اثبات کنيم دليل اخص از مدعاست اما از ان استفاده مي کنيم اين يادتان نرود دليل که اخص از مدعا باشد به عنوان مويد مي تواند کار از پيش ببرد مثلا يک وزنه اي را نمي تواند يک عاملي بردارد اما يک گوشه اش را ديگري بر مي دارد ان گوشه اي که يک پايه از چهارپايه را برداشته مويد است اين اخص از مدعا يک قسمت از مدعا را ثابت مي کند مويد است
 بررسي دليل عسر و حرج در دم متخلف
  اما دليل سوم عبارت بود از قاعده عسر و حرج وسيد هم اشاره مي کند در ضمن کلامش که حرجي است صريحا ايشان مي فرمايد که احيانا شست و شو در ان زمان باديه نشيني حرجي بود امکان نداشت حرجي است قطعا شست و شوي خون از اعضا و لحوم ذبيحه حرجي است هر کسي استفاده کند برايش حرج است تا ان را شست و شو کند حتي سيد الاستاد مي فرمايد که ربما که امکان ندارد تا اخرين لحظه هر چه بشوريد يک مقدار خون هست و قاعده عسر و حرج را مي دانيد در فقه خوانديم که قدرت قاعده عسر و حرج از قدرت لا ضرر هم بالاتر است کارش را از پيش مي برد نتيجه اش رفع حکم است پس نجاست نيست پس رفع نجاست است
 سوال و جواب بعضي مواردي است که شخصي و نوعي در اعمال مي ايد و اما يک عمل در حد ذات خودش مثل شست و شوي خون از ذبيحه عمل حرجي است واصلا اختصاصي به جمعي دون جمعي ندارد اين را در بحث قبلي شرح داديم حرجي بودنش قطعي و فراگير است هيچ کجا عمل حرجي بودن نسبت به تغسيل ذبيحه قابل انفکاک نيست تبعيض بردار نيست حرجي بودن مسلم است درباره اين دليل که به عنوان قاعده عسر و حرج مطرح است بايد دقت کنيم که قاعده عسر و حرج وقتي جاري مي شود که دو تا خصوصيت داشته باشد که 1. امتناني باشد که اينجا امتناني هست 2. در مرحله عنوان ثانوي وارد بشود مورد و متعلق قاعده عسر و حرج عنوان ثانوي است مثال بارز که در خود دليل قاعده حرج امده اگر شيخ و شيخه در زمان رمضان نتوانند روزه بگيرند روزه برايش مشقت غير قابل تحمل داشته باشد لا حرج عليهما يک عنوان اولي و حکم اولي داريم که صوم است براي ادم قادر و مکلف و يک عنوان و حکم ثانوي عنوان حرج حکم رفع تکليف بنابراين از خصوصيت قاعده حرج رفع تکليف است اما اينجا که بحث مي کنيم صحبت از رفع نيست ما در مرحله ابتدا هستيم که مي خواهيم بفهميم که خون ذبيحه پاک است يا نجس است پاک بودن و نجس بودنش قطعا ثابت نيست الان مي خواهيم بفهميم توسط قاعده نفي حرج نمي شود ما حکم را اينجا ثابت کنيم چون قاعده حرج مي ايد روي عنوان ثانوي حکم اولي را رفع مي کند با توجه به اين نکته که قاعده نفي حرج اصلا مثبت نيست قاعده نفي حرج حکم را ثابت نمي کند به عبارت واضح تر قاعده نفي حرج نفي حکم نمي کند قاعده نفي حرج رفع حکم مي کند ما اينجا نياز داريم به جعل حکم طهارت بايد جعل بشود بنابراين از اين رو سيد الاستاد به قاعده نفي حرج در اين رابطه تمسک نکرده اند که شايد وجه همين باشد که برايتان گفتم
 بررسي سيره متشرعه
  اما دليل چهارم که سيره عقلا باشد دليل درستي است و قابل اشکال و انکار نيست
 سيره متشرعه فرقي بين خون قليل يا کثير در دم متخلف نمي گذارند
 همان طور که اشاره فرمودند در ديد سيره و قلمرو سيره فرق بين خون قليل و کثير در اعضاي ذبيحه وجود ندارد
 تحقيق مطلب خون متخلف پاک است با ادله سه گانه
 با اين توضيح توسط سيره متشرعه مطلب و مقصود ما به بار نشست و ان حکم به طهارت خون متخلف در ذبيحه است بدون کم و زياد بودن ان در ذبيحه نتيجه معلوم شد و ما حصل بحث ما اين شد که دليل و ادله ما در جهت اثبات مطلوب 1. اجماع 2. سيره
 مويدات اين حکم
 مضافا بر مويداتي که عبارت است از ملازمت حليت اکل با طهارت و مفهوم ايه دم مسفوح با دو تا دليل و دو تا مويد مطلب به بار نشست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo