< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

90/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 درباره لحم و شحمي که از دست مسلمان گرفته مي شود بحث کرديم که محکوم به طهارت است هر چند علم به تذکيه ان وجود نداشته باشد چرا روايات و نصوص در اين رابطه گفته شد و کامل کرديم که سه مرحله و سه خصوصيت را بيان داشت و مطلب ديگر که بعضي از عزيزان سوال هم کردند در متن کتاب هم امده و ان لم يعلم تذکيته اين تعبير اشاره دارد به دو نکته هر کجا علم به تذکيه نداريم اصل عدم تذکيه است نکته دوم که اينجا که بحث مي کنيم مجال و زمينه براي عدم تذکيه وجود ندارد بعضي از عزيزان ديروز سوال کردند که نسبت عدم تذکيه با سوق چه نسبتي است از نسبت اصولي تعارض است تخصيص است حکومت است چيست قبلا گفتيم که سيد الاستاد هم فرموده اند که قاعده سوق حکومت دارد بر قاعده عدم تذکيه چون اين نکته در حکومت اشنا هستيد که دليل حاکم اگر تصرف در موضوع دليل محکوم کند خودش را نشان مي دهد که حاکم است و مقدم است و حتي برتري در اعتبار هم شرط نيست چون حاکم در يک وادي ديگر است اعتبار شرعي لازم ندارد اعتبار بالا يا پايين درباره حکومت شرط نيست و دليل محکوم در وادي بعدي است فقط اعتبار داشته باشد ولو اعتبار دليل محکوم قوي تر از اعتبار دليل حاکم باشد اشکالي بوجود نمي اورد دو تا مرحله است در همين مثال يک مرحله قاعده عدم تذکيه است در اين مرحله ما هستيم و يک لحم و شحم مشکوک التذکيه شک در تذکيه اش داريم اين واقعيت ظرف واقع عدم تذکيه است شک در عدم تذکيه که داشتيم مي گوييم اصل عدم تذکيه است اگر اصل را به واسطه ايه شماره 3 سوره مائده استفاده کرديم مي شود اماره و همين ذيل موثقه ابن بکير و اما اگر گفتيم اين اصل عدم تذکيه يک اصلي است که از سيره عقلا اعتبارش به دست امده از سوي شرع امضا شده است و شرع مودايش را نازل منزله علم قرار داده مي شود اصل تنزيلي نکته اصلي در اصل تنزيلي اين است که موداي اصل تنزيلي را شارع نازل منزله علم وجداني قرار مي دهد با تنزيل شرعي مي گويد شما که يقين سابق داشتيد الان که شک مي کنيد الان بگو که يقين داريد اين شک لاحق را مودا نازل منزله علم وجداني با جعل و تعبد شرعي اين مي شود اصل تنزيلي اين منطقه عدم تذکيه بود
 سوال و جواب اصل تنزيلي مودايش را شرع نازل منزله علم قرار مي دهد يعني ان اثاري که براي علم ترتيب بدهيد براي موداي اين اصل هم مي توانيد ترتيب بدهيد به عبارت ديگر مي گوييم علم تعبدي اما ان اصولي که تنزيلي نيست يک وظيفه فعلي است ما فعلا به ان عمل مي کنيم اما کل اثار علم را بر ان مترتب نمي کنيم
 سوال و جواب اصل تنزيلي فعلا جاي حکم واقعي را مي گيرد با تعبد شرعي
 سوال و جواب شرع مخصوصا برايش اعتبار داده گفتيم شرع مخصوصا اعتبار خاص داده و مودايش را نازل منزله علم وجداني قرار داده اين به اعتبار شرع ان اصل تنزيلي با اماره فاصله اش خيلي کم است
 سوال و جواب تعبيري که شما داريد اين است که بگوييد که موداي اصل تنزيلي علم تعبدي است تمام و کمال است منطقه عدم تذکيه معلوم شد عدم تذکيه شک در تذکيه است موضوعش شک در تذکيه است و خود اصل هم اعتبارش را اشاره کرديم اگر ما همان لحمي که شک داريم در حال شک يک مرتبه علم حاصل شد وارد مي شود و اگر يک خبر عادي امد خبر داد که اين شک داريد از بازار مسلمان گرفته شده حجيت خبر هم در موضوعات بنابر مبناي سيد الاستاد و مسلک تحقيق خبر واحد و عادل در موضوعات حجيت دارد به خاطر اينکه سيره هم موضوعات را مي گيرد و هم احکام را فرق در سيره فرق بين اعتبار و حجيت خبر بين موضوع و حکم وجود ندارد يک مرتبه مي گوييد که اطلاق دارد نه سيره اطلاق ندارد مدلولش بين اين دو تا مورد تفکيک نمي کند بنابراين خبر واحد و عادل در موضوعات حجيت و اعتبار دارد و اين يک موضوعي است امد گفت که اين لحم ذبح اسلامي است حاکم مي شود چون وارد موضوع مورود را رفع مي کند بالوجدان و حاکم رفع مي کند بر مي دارد موضوع محکوم را بالتعبد قاعده سوق ديديم بوسيله نصوص مستفيضه درباره سوق حکمي از سوي شرع امده است و ان عبارت است از اماريت سوق مسلمان نسبت به طهارت و تذدکيه گفته است سوق مسلمان بما هو سوق مسلمان اماره تذکيه و طهارت است اماريتش که ثابت شد درباره لحمي که در بازار هست علم به تذکيه وجدانا نداريم اماره داريم اماره چه مي کند ديگر اصلا شک در تذکيه وجود ندارد موضوع اصاله عدم تذکيه از بين مي رود پس مي شود قاعده سوق حاکم بر قاعده عدم تذکيه
 سوال و جواب طبق مبنا وشرح سيد الاستاد در کتاب مصباح الاصول جلد 2 چاپ قديم و در ضمن موسوعه جلد 48 بحث استصحاب و حکومت و ورود فرقهايي بين حکومت و تخصيص وجود دارد از جمله اين است که گفته اند دليل حاکم ناظر به دليل محکوم است معناي ناظر بودن اين است اين که مي گويد ناظر هست شايد اصطلاح برگرفته از مصطلحات شيخ انصاري است که حاکم ناظر است معناي ناظر اين است که در حين بيان و صدور دليل حاکم ارتباط مستقيم بر قرار مي کند با دليل محکوم ارتباط تا بدان جاست که اگر دليل محکومي در کار نباشد دليل حاکم لغو مي شود يک چيزي فائده در مي ايد يا ادم سوال کند که چيست يا برود يک چيزي را اضافه کند تا ادم بفهمد که اين مدلول اين دليل حاکم است مثال حرم الربا يک دليل است و يک حکم حرمت ربا ربايي موضوعا و حکما هست اين معلوم شد که هست يک جعل شرعي دارد يک واقعيت شرعي داريد روي اين واقعيت شرعي يک دليل ديگر امد گفت لا ربا پس معلوم است ربايي باشد هيچي نباشد لغو مي شود لا ربا بين الوالد و الولد اگر ربايي در کار نبود لا ربا لغو است اين معناي ناظر بودن و معناي ارتباط حاکم با محکوم تعبيري که امده است تا جايي که تتبع اين بي بضاعت مي طلبد تعبير تعبير ويژه سيد الاستاد (ره) که اگر محکومي نباشد حاکم لغو است تعبير ناظر از تعبير شيخ انصاري هم استفاده مي شود اما اکرم العلما يک عام است لا تکرم الفساق مي شود اکرم العقلا نباشد لغويت لازم نمي ايد شما ابتدا مي گوييد لا تکرم الفساق در صورتي که اکرم العلما در کار باشد لا تکرم الفساق اين دو تا دليل را در کنار هم قرار بدهيم مي بينيم تعارض دارد تعارض غير مستقر تعارض دوقسم است تعارض مستقر و تعارض غير مستقر که گاهي تعارض غير مستقر را تعارض بدوي هم مي گوييم تعارض غير مستقر بوجود مي ايد غير مستقر معنايش اين است که در ابتدا يک تعارضي است بعد با جمع با نسبت سنجي تعارض حل مي شود بنابراين اکرم العلما را مي بينيم عموميت دارد لا تکرم الفساق هم باز هم در قلمرو خودش عموميت دارد عالم فاسق ماده اجتماع عموم و خصوص من وجه گفته ايم براي شما که در تعارض نصين بايد نسبت اعم و اخص من وجه باشد اگر عامين بود دو دليل متقابل اگر عامين بايد نسبت اعم و اخص من وجه باشد تا تعارض شکل بگيرد يک چيزي را اضافه کرديم گاهي دو تا عام ماده اجتماعشان ايجابي و سلبي نيست دو تايش ايجابي است و ان نکته اي که در اصول مي گوييم که تعارض بين مثبتين نيست اين تعارض که وجود گرفت پس خاص مقدم است بر عام لا تکرم الفساق که اخص است مقدم مي شود و بنابراين نسبت مي شود عام و خاص اما دليل لا تکرم الفساق جدا اگر بيايد هيچ لغويتي در کار نيست و اما درباره قاعده سوق و قاعده عدم تذکيه مطلب تمام شد قاعده سوق حاکم هست و موضوع براي قاعده عدم تذکيه باقي نخواهد گذاشت
 سوال و جواب اصطلاح مخصص منفصل و متصل فقط در عام و خاص هست عام گاهي مخصص متصل دارد و گاهي مخصص منفصل و اينها مثل جدول ضرب است براي شما افاضل که اگر هر دو بيان بدون فاصله زماني زيادي وارد بشود مخصص متصل است در يک کلام باشد و يا در دو تا بيان منتها فاصله زماني زيادي در کار نباشد اما اينجا يک فرعي هم هست و فرع محل ابتلاست و اما مخصص متصل و منفصل يا اتصال و انفصال درباره حاکم و محکوم زمينه ندارد فقط دو تا دليل با ان خصوصيت که يکي به ديگري ارتباطش کاملا محکم يا وثيق الصله بالمحکوم باشد ارتباط محکم و تنگاتنگي داشته باشد ديگر اتصال و انفصال زماني شرط نيست چون شرط و خصوصيت حاکم و محکوم همان ناظر بودن و ارتباط داشتن اين که معلوم شد يک فرعي يادم امد محل ابتلاست
 سوال و جواب تخصص و تخصيص که فرق دارند تخصص که عبارت است از خروج موضوعي از اساس يک وقتي گفتيم که تخصص اشبه شي به ورود است تخصيص اشبه شي به حکومت است مثلا تخصص يک اشبه شي بورود است همان خروج موضوعي است منتها از قبل ورود خروج موضوعي است بعد از امدن دليل يک قسمت از موضوعش را بر مي دارد مثل شک در تذکيه هست علم مي ايد بر مي دارد تخصص از اول موضوع جداست اکرم العلما اين اکرم العلما هست يک عده از افراد ادم در شکل عالم ولي جاهل انجا هست جهال جهله از قلمرو اکرم العلما تخصصا خارج است از اساس وارد در منطقه نمي شوند بنابراين چون خروج موضوعي هست تخصص اشبه شي بورود و تخصيص اشبه شي به حکومت است مسئله شرعي متفرع بر اين است که اگر کسي دروغي از زبانش صادر بشود گناه هست و سيئه است بعد از که لا سمح الله دروغ گفت باطن روحش که ايمان دارد به او تذکر داد که چرا دروغ مي گويي از اين راه و اگر غير عمد باشد که دروغ نمي شود فورا پشت سرش اگر گفت نه اينگونه نيست فورا بگويد در کلام واحد باشد ارتباط با هم وصل باشد دروغ ثبت نمي شود اما اگر دروغش را گفت بعد رفت پشت سرش چند قدم يادش امد که خوب اين خوب نبود حرفي که زدم بعد دوباره رفت به ان خبر داد که من ان حرفي که گفت بيخودي گفتم ديگر بايد استغار کند ولي فائده ندارد حالت خوبي است ولي دروغ ثبت شده چرا کلام و بيان وقتي که کامل بشود مدلول را اعلام مي کند و مي شود جمله جمله تصديقيه و اگر کلام هنوز تمام نشده تا اخر نرسيده تتمه اش را بيان کند اصلاح بکند صدر را بوسيله ذيل اصلاح مي شود و با توجه به ذيل مدلول کلام اعلام مي شود بنابراين دروغ به حساب نمي ايد لذا اين در اين رابطه است که اگر در سلسله کلامي که قطع نشده يک ظهور است مي شود قضيه جمله تصديقيه در يک کلام
 سوال و جواب اراده جدي اين است که يک چيزي را قصد ندارد و بگويد اما در صورتي که کلام مرتبط با هم باشد خوب است که اين را در بحث ماه رمضان بر مي خوريم که اگر کسي دروغ گفت العياذ بالله به پيامبر يا امام و بعد اگر بگويد نه من دروغ گفتم فتوا دادند که فائده ندارد چرا اين حرف را مي زند تبصره وجود دارد ممکن است نظر فقها اين باشد که ان بعدا است پشيماني است پشيماني فائده ندارد اول که جمله را کامل کرده است در شکل جمله تصديقيه مدلول اعلام شد کلام تمام است ظهور منعقد شد اراده تابع قصد نيست دلالت تابع اراده نيست بنابراين مطلب تمام است و اما اگر بعد از اتمام جمله باشد و عبارت قضيه تصديقه شکل بگيرد پس از ان پشيماني بيايد بايد استغفار کند راه ديگري ندارد
 سوال و جواب مسئله ديگري هست و ان اين است اگر از انسان نستجير بالله تعالي گناهي سربزند جبرانش استغفار است و گفته مي شود که استغفار اگر يک شب و روز نگذرد استغفار بکند طبق نص قران ما کان الله معذبهم و هم يستغفرون روايت دارد که دو رحمت وجود دارد يک رحمه للعالمين است رحمت اثرش را مي کند رحمت دوم استغفار است و گناه تا بيست و چهار ساعت اثر در روح نخواهد گذاشت اگر استغفار قبل از اتمام بيست و چهار ساعت بوجود بيايد اين يک مطلب مطلب دوم قبل از هفت ساعت گناه از ادم سر زده هفت ساعت نگذشته اگر ادم استغفار کند گناه ديگر نوشته نمي شود يعني با استغفار ممکن است اثر تکليفي نداشته باشد ديگر گناه به حساب نمي ايد اما اثر وضعيش را مي کند يک وقتي در روح ادم بوجود مي ايد بخواهيد نخواهيد قبل از هفت ساعت اگر استغفار بشود اثر وضعي و تکليفي از گناه نخواهد داشت اللهم وفقنا لما تحب و ترضي

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo