< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

89/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

  ادامه بحث حيوان مجهول الحال
  درباره حيوان مجهول الحال بحث مي کرديم مرحوم سيد طباطبايي يزدي (ره) مي فرمايد که حيوان مجهول الحال از حيث حليت و حرمت محکوم به حرمت است لا يجوز اکله
  حرمت اکل لحم چنين حيواني به خاطر اصل عدم تزکيه
 دليل بر اين مسئله گفته شد اصاله عدم تذکيه است اصاله عدم تذکيه را گفتيم دو تا قلمرو دارد اصاله عدم تذکيه بعد از ذبح و اصاله عدم تذکيه در حال حيات حيوان اين ها شرحش مفصل گذشت گفتيم اين اصل دوم که اصاله عدم تذکيه باشد نسبت به حيوان زنده ارتباط دارد با قابليت
  اصل در حيوانات قابليت تزکيه است يا عدم ان
  بحث اين است که اصل در حيوانات قابليت تذکيه است يا اصل در حيوانات عدم قابليت براي تذکيه است اين را گفتيم که جمع اصحاب مخصوصا صاحب حدائق (ره) مي گويد لا خلاف بين اصحابنا که حيوانات کلها قابله للتذکيه گفتيم سيد الاستاد (ره) اين مطلب را تاييد فرمودند اما ادامه تحقيق اين است که اصل قابليت تذکيه براي کل حيوانات ثابت نيست براي اينکه رواياتي که در اين رابطه گفته شده بود گفتيم ان روايات ناظر به سبب تذکيه است دلالتش کامل نيست
  دليل عموم تزکيه در ايه 154 سوره انعام
  مطلبي که دراينجا مستند اصلي اعلام مي شود ايه 145 سوره انعام قل لا اجد فيما اوحي الي محرما علي طائم يعطعمه الا ان يکون ميتتا او دما مسفوحا استفاده از اين ايه شريفه به اين ترتيب است که خداوند به پيامبر مي فرمايد که به مردم بگوييد انچه از سوي خدا رسيده است درباره خوردنيها چيزي حرام اعلام نشده است مگر ميته و دم مسفوح که اينها را به خصوص استثنا مي کند عموم ما که از اين ايه استفاده مي شود عموم حليت است گفتم فهم فقها هم از اين ايه اين است به تفاسير مراجعه کنيد تفاسير ارتباط خيلي به فهم فقهي از نزديک نداشته باشد اما فهم فقها عموم حليت از اين ايه استفاده مي شود بعد از که گفتيم بين حليت و تذکيه اعم و اخص مطلق است هر چيزي که حليت لحم داشت قابل تذکيه است پس عموم حليت که بود قابليت تذکيه هم به طور عموم براي کل حيوانات از اين ايه استفاده مي شود تنها دليل براي اثبات قابليت تذکيه براي کل حيوانات اين ايه شريفه است
  تحقيق در دلالت ايه مذکوره و بيان اشکالات سه گانه
  اما تحقيق اين است که اين ايه هم دلالتش بر قابليت کل حيوانات براي تذکيه کامل نيست اولا سيد الحکيم (ره) در کتاب مستمسک جلد 1 صفحه 290 مي فرمايد که اين ايه شريفه استثناء شده است به ميته نتيجه اش اين مي شود که ميته غير مذکي است انچه که تحت اشراف حليت باقي مي ماند مذکي مذکي که شد پس معني فرق مي کند يعني قابليت تذکيه از اين ايه در نمي ايد مذکي بودن قابل تذکيه بودن از قبل بايد حل شده باشد بعد از تذکيه بعد از قابليت اصاله الحل جاري است اين مطلب خوبي است و يکي از ادله اصاله الحل هم همين است درحيوانات که تذکيه مي شود اما نکته دوم درباره دلالت اين ايه که مهمتر از فرمايش سيد الحکيم است اين است که اين ايه جهت دارد ايات قبل مربوط است به اعمال مشرکين که انها بعض چيزها برايشان حلال بعضي ها حلال از پيش خودشان اعلام مي کردند مثلا مي گفتند انچه در رحم انعام هست براي ذکور حلال است براي اناث حرام است اين ايه قبل که ان درباره اعمال مشرکين امده طولاني است و من الابل اثنين و من البقر اثنين تا اخر فمن اظلم ممن افتري علي الله کذبا اينها افترائاتي است از پيش خودشان حکم صادر کردند ايه 143 و 144 مربوط مي شود به اعمال يا احکام مشرکين نسبت به حيوانات ماکول اللحم خداوند براي پيامبر مي فرمايد قل لا اجد براي مشرکين بگو که انچه براي ما وحي شده است در اين خوردنيهاي معمول طائم يطعمه در اين خوردنيها گاو و گوسفند و شتر اينها چيزي حرام نشده مگر ميته و دم مسفوح قرينه ديگر اين است که اينجا و لحم خنزير که گويا در دين مسيح حرام نباشد بعد و کلب نگفته براي اينکه بيان نجاست نيست بيان خوردنيهاست قرينه بر اين مي شود عدم ذکر کلب و ذکر دم مسفوح و ميته و خنزير که گويا از ماکولات بوده مي گويد بگو غير از اين موارد خاص ديگر از ابل و غنم و بقر که ذبح بشود چيزي حرام نشده است از سوي خدا اين ايه بر ارتباط با عمل مشرکين جهت بيان رد بر احکام باطله اي است که مشرکين براي خودشان مي پنداشتند بنابراين اصلا دلالت بر عموم حليت از اين ايه به دست نمي ايد
  مضافا نکته سوم اين ايه خيلي روشن است در مقام اصل تشريع است انجا ديگر پيداست که مشرکين چه شرعي داشتند براي خودشان و چه تشريعي اين خود تشريع است قل لا اجد فيما اوحي الي اصل تشريع است از جدول ضرب اصول اين بود که اگر بيان در مقام اصل تشريع باشد اطلاق ندارد در مقام بيان نيست اصل تشريع است از اين ايه که استفاده نشد حد اقل چيزي که ما اينجا بر مي خوريم اين است که درباره قابليت تذکيه دليلي که واقعا به عنوان يک حکم کلي يا موضوع کلي يا يک قاعده کلي قابليت تذکيه را براي حيوانات اعلام کرده باشد نداريم همچنين دليلي نداريم
  سوال و جواب فرمايش اقاي حکيم اين بود که همين ايه که استثناء‌دارد استثنايش ميته است الا ان يکون ميته او دما مسفوحا ميته مقابل و ضد مزکي است پس غير مزکي استثناء کرده است از باب ارتباط بين مستثني ومستثني منه غير مزکي که استثناء‌شده باشد باقي مانده مي شود مذکي پس ان حليت تعلق دارد به حيواني که تزکيه شده است و قابليت تزکيه بايد قبلا مفروغ عنه باشد تزکيه که روي ان انجا بشود شک در حليت بکنيم عموم حليت مي گويد حيواناتي که قابليت تزکيه داشته باشد و ظاهرا هم تزکيه شده باشد ديگر شک نکنيد حليت اينجا حاکم است اما اشکال سوم در مقام بيان نيست در مقام اصل تشريع است و اطلاق ندارد اطلاق که نداشت از اول هيچ عموميت و شموليت از ان استفاده نمي شود تا ما بتوانيم قابليت کامل و شامل را براي تزکيه نسبت به حيوان ثابت بکنيم اين اصل دليل واشکال اينجا رسيديم که ما در فحص فقهي که وارد بشويم مي بينيم که حيواناتي که قابل تزکيه هستند و حيواناتي که محلل الاکل هستند و حيواناتي که محرم الاکل هستند همه بيان شده
  کتاب جواهر جلد 36 کتاب صيد و ذباحه مراجعه کنيد تمام اين سه قسم بيان شده است شرح داده شده است ان بخش حيواناتي که تزکيه مي شود و حليت اکل ندارد عمدتا به خاطر استفاده از پوستشان بوده براي لباس که الان هم هست عمدتا ذئب و ثعلب و اينها است در قبل هم اين مرسوم بوده اينها را امام دو تا روايت داريم که فرموده است پس از تزکيه استفاده از اين پوستها جائز است و بلا اشکال و حيواناتي که محلل الاکل هستند و محرم الاکل هستند توضيح داده شده مفصل
  اثبات اصل قابليت حليت براي کل حيوانات مشکل است
  بنابراين ما يک عامي که براي کل حيوانات حليت يا براي کل حيوانات حرمت يا حکم حيوان مشکوک را از نصوص بيان بکند نداريم چون بيان ديگر کامل است تمام اقسام را جدا جدا حکمش را بيان کرده است نتيجه اصاله قابليت تزکيه براي کل حيوان ثابت نيست رمز اصلي هم اين است که در اين رابطه نداريم خيلي دليل محکم مي خواهد که همچه اصلي را ثابت بکنيم اين در رابطه اصل قابليت و عدم قابليت
  سوال ايه و طعامکم حلي لهم اين چگونه است جواب اين سوالي است خيلي ربطي به اين مسئله ندارد ولي اشکالي است مطرح است مي گويند به حضور شما درباره اين طعام شما الحمد لله اصول خوانده ايد که ما من عام الا و قد خص طعام انها را که مي گويد حل لکم يعني معنايش اين است که شما با انها ارتباط داشته باشيد غذا بدهيد بخورند غذايي هم انها اگر براي شما اماده کردند بخوريد مثلا نون طعام بخوريد اينجوري نيست که کافر بشود اطعمه اش اين جهت است اما مزکي و غير مزکي قضيه اش بر اساس ادله خودشتصفيه شده است
  سوال و جواب
  سوال وجواب اب و خمير را هم ممکن است دست نزند مثلا فرض کنيد اب خميرش هم احتمال ضعيف بدهيد که با ملقه اي ان طعامهايي که اينها مطلبي است که اخيرا بعد از زمان سيد الحکيم (ره) حکم به طهارت کتابي صادر شده است يکي از ادله اش همين چيزهاست که شما مي گوييد ادله هيچ وقت فکر نکنيد ادله حکم بايد يک دليل باشد مثلا در رجال گفتيم که شما اگر سند روايت را ديديد کامل نيست هر راوي توثيق خاص نشده ضعيف است بيندازيد دور نه خود قران مي گويد اذا جائکم فاسق بنبا فتبينوا نمي گويد فاترکوا مرحوم ميرزاي نائني (ره) مي گويد خبر فاسق را هم دور نياندازيد و انگهي ببينيد مضمونش چيست با مضمون قران هم خواني دارد ببينيد انها که خبره هستند به اين روايت عمل کرده اند ببينيد اين روايت مشابه اي دارد ببينيد در جوامع معتبر امده هر کدام يک امتياز مي شود امتيازات را که جمع کرديد مي شود معتبر موضوع حجيت خبر وثوق به صدور است ما از مجموع امتيازات هميشه راه استدلالمان اين نباشد که اين دلالتش جزئي است دور بينداز نه سعي کن يک جزئي ديگر يک مورد ديگر مجموع را لذا در اصطلاح فقها مي گويند از مجموع ادله اين را به دست اورديم طهارت کتابي يک دليل مستقيم ندارد از اين جزئيات يکي از راه ها براي طهارت کتابي همين طعام اين فقط در ميته که قطعا استثناء‌شده است جاي ديگر نيست معلوم مي شود که دستشان هم پاک است
  سوال و جواب اشکال در مصداق اشکال فقهي نيست اشکال در مصداق اشکال تتبعي مقلدي است بايد خود فرد تحقيق کند بنده حقير که تحقيق کردم کم و بيش تثليثي خودشان قبول ندارند خود انها قبول ندارند که ما تثليثي هستيم حتي تحقيقي که به عمل امده حتي هندوها اصل اعتقاد به خداست گاو و اينها مظهر است ولي ما از دور مي بينيم هندو گاو پرست شما اشعار هاتف اصفهاني (ره) را بخوانيد ايشان متهم بوده يا رفع اتهام از کس ديگر مي کند تثليث را شاعرانه جواب خوبي مي دهد تقريبا اگر اشعارش را مطالعه کنيد اشعارش علمي است و تقريبا خودش ادم دانشمندي بوده
 سوال يکي از اشکالات مسيحيها اين است که انها مي گويند در قران تثليث امده ولي ما تثليث را قبول نداريم جواب مرحبا بناصرنا
  سوال در قران هست که اينها مي گويند مسيح پر خداست جواب اينها کلا قضيه را که خوب تحقيق بکنيم ارتباط پيدا مي کند به اعتقادات شخصي يا صحبتي که درباره انها مي شود اصل مسئله به عنوان مذهب از قران دقيق در نمي ايد که مذهب مسيح اين باشد شبهه تثليث در ان هست
 سوال و جواب ايشان به مطلب ديگري اشاره کردند که اصل دليل نجاست کفار انما المشرکون نجس جز اين نداريم ان شرحش را داديم که منظور از نجاست چيست و منظور از نجس نيست انها به ان نکته اشاره مي کنند ممکن است الودگي ها که انها اجتناب نمي کنند در هر صورت بعد از که قضيه اصل معلوم شد که ما اصلي به عنوان قابليت تزکيه اصل قابليت تزکيه براي کل حيوانات نداريم دليلي وجود نداشت اصلي دليل عدم دليل اين مطلب که کامل شد الان وارد مسئله مي شويم
  فرمايش اقاي خويي در شبهه موضوعيه و حليت ان
  مرحوم سيد الاستاد (ره) در کتاب تنقيح العروه جلد 2 صفحه 407 تا 410 مي فرمايد مسئله دو صورت دارد صورت اول عبارت است از حيوان مجهول الحال که علم به قابليت تزکيه اش داشته باشيم در اين صورت چه شبهه موضوعيه مثل شبهه حکميه ما ارنب بود چون خود ارنب را خارجا مي دانيم حکمش را نمي دانيم شبهه موضوعيه ما موجودي بود مجهول بين ذئب و غنم شبهه موضوعيه ايشان مي فرمايد هر دو شبهه در صورتي که قابليت تزکيه محرز باشد حکم به حليت ثابت مي شود بر خلاف راي سيد طباطبايي (ره) براي اينکه ما اصاله اباحه که داريم قابليت تزکيه که ضميمه شده است اصل عدم تزکيه که نداريم که مانع بود تزکيه که واقع شده صحت تزکيه که به اثبات رسيده اباحه را اضافه مي کند نتيجه اش مي شود حليت اکل
  پاسخ به اصل عدم تزکيه و استصحاب عدم حليت زمان حيات حيوان از طرف اقاي خويي
  اما مي فرمايد که درباره اين شبهه جمعي از فقها گفته اند که حکم حرمت است که درست هم هست جماعتي از فقها گفته اند که در صورتي که شک داشته باشيم حکم حرمت است چرا مي فرمايد من دليلش را نيافتم بعد ادامه مي دهد مي فرمايد ممکن است اصاله عدم تزکيه که نيست ممکن است استصحاب حرمت باشد حرمت اکل حيوان در حال حياتش حيوان در حال حيات محرم الاکل است حيوان زنده را حرام است که زنده زنده بخورد حرام است اين حرمت اکل ادامه پيدا مي کند تا بعد از ذبح ان اصل همان حرمت استصحاب است مي گويد اگر اين حرف را بزنند اولا حرمت درباره حيوان زنده از سوي شرع ثابت نشده ما همچنين دليلي نداريم ما تابع دليليم بعد تجزيه مي کند مطلب را
  استدلال به ايه سوم سوره مائده
  بعد مي گويد اگر شما بگوييد ايه شماره 3 سوره مائده حرمت عليکم الميته و الدم و لحم الخنزير و ما اهل لغيرالله به و المنخنقه و المترديه و النطيحه و ما اکل السبع الا ما زکيتم مي فرمايد با اضافات و توضيحات اين عموم حرمت را شما داريد عموم حرمتي است که بعد از ذبح است اين قبل از ذبح که نيست تا استصحاب کنيد اين حرمت بعد از ذبح است پس عموم حرمت که نداريم و بر فرض اگر شما مي گوييد جزء‌حيوان زنده را دستش را قطع کنيد بخورد جائز نيست اين جزء‌مبان حيوان مي شود ميته اين از باب ميته است نه اينکه حيوان زنده حرام پس حرمت نداريم بعد اگر فرض کنيم يک ماهي کوچک قابل بلعيدن زنده ادم قورت بدهد حکمش نيامده ما تابع دستور شرعيم پس حرمت اکل براي حيوان زنده نيامده
  مضافا براين که ما استصحاب حرمت را بر مبنا و مسلک قوم مي گوييم بر مسلک مشهور گويا اما بر مسلک ما استصحاب حکم کلي جاري نيست چون مرحوم سيد خويي مي فرمايد که استصحاب در شبهات حکميه هميشه معارض است به استصحاب عدم جعل ايشان مي فرمايد طبق مبناي قوم اما طبق مبناي ما که استصحاب در احکام کليه الهيه جاري نمي شود اما استصحاب در حکم جزئي استصحاب در شبهه حکميه اگر حکم جزئي باشد اسمش شبهه حکميه است در حقيقت استصحاب موضوعيه است حکم جزئي به خاطر حکم خاص مي شود جزئي تا به اينجا بيان ايشان به اينجا ما را کشاند که حرمت وجود ندارد درباره حيوانات زنده و اگر استصحاب بکنيم بر مبناي ما که جاري نيست ثالثا مي فرمايد هر استصحابي نياز دارد به اتصال به شک و يقين به قول صاحب کفايه يا وحدت موضوع به تعبير خود سيد الاستاد (ره) اينجا ديگر وحدت موضوع نيست ان حرمتي که شما فرض مي کنيد قبل از تزکيه است در حال حيات است حرمتي که استصحاب مي کنيد بعد از تزکيه است دو تا موضوع است در عرف مزکي و غير مزکي با هم فرق دارند
  بنابراين استصحاب جاري نمي شود در اخر هم مي فرمايد که استصحاب فرض کنيد که جاري بشود فرض کرديد استصحاب هم جاري شد استصحاب حرمت اين استصحاب محکوم است دليل حاکم دارد عمومات هميشه عمومات الفاظ مقامشان حکومت بر اصول است هميشه دليل عام ما عبارت است از همين ايه 3 سوره مائده اين دليل ما براي عموم حليت است ما از ان عام استفاده مي کنيم و همان عموم حليت را در مورد اين حيوان مشکوک يا مجهول الحال جاري مي کنيم و حکم مي شود حليت و اين عموم هم حاکم بر استصحاب است جايي براي استصحاب باقي نخواهد ماند بنابراين طبق راي سيد الاستاد (ره) و بعض از اعاظم ديگر درباره حيوان مشکوک اللحم که مشکوک باشد بين حليت و حرمت حکم به حليت صادر مي شود مضافا بر اين روايتي هم ايشان نقل مي کند صحيحه علي بن يقطين که درباره جلود کتاب وسائل الشيعه جلد 3 ابواب لباس مصلي حديث شماره 1 اين روايت از لحاظ سند درست و بلا اشکال است محمد بن الحسن شيخ طوسي باسناده عن احمد بن محمد اين سند درست است عن حسن بن علي بن يقطين که از اجلاي معروف عن اخيه الحسين عن علي بن يقطين که مي شناسيد از اصحاب امام کاظم (عليه السلام) سالت ابالحسن عليه السلام عن لباس الهراء‌و الثمور و الفنک و الثعالب و جميع الجلود قال لا باس بذلک
  سيد (ره) مي فرمايد اين روايت که مي گويد لا باس بذلک يعني لا باس بجلود يک حکم عامي درباره حليت نسبت به حيوانات صادر شده است و ما از اين عموم استفاده مي کنيم اين روايت هم صاحب جواهر (ره) مستند براي همين حکم اعلام کرده است دلالتش تا اينجا طبق بيان سيد (ره) کامل مي فرمايد جلود درست است جلود است اما نسبت به کل حيوانات است بنابراين هدف ما اثبات حليت براي کل حيوانات به طور عموم مگر انجايي که حرمت به طور مشخص ثابت بشود از اين عموم جلود که دلالت تضمني دارد بر طهارت و حليت استفاده مي شود عموم حليت براي حيوانات مگر انجايي که ثابت بشودحرمتش بنابراين جايي که شک مي کنيم مرجع ما عموم حليت است فرمايش ايشان کامل است وللکلام تتمه اين فرمايشات خالي از نقد و اشکال نباشد ان شاء‌الله ادامه اش براي روز شنبه
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo