< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفوی

88/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 قدر مجاورت حضرت معصومه را بدانید. درباره اقسام ماء بحث مي‌کرديم. ماء مطلق را اقسامش را شکر خدا گفتيم يک تتمه‌ کوچکي باقي ماند و آن اينکه گفتم براي شما که اصحابنا الأجلّه مشهور فقهاء اقسام ماء مطلق را سه قسم اعلام کرده اند: جاري، ماء بئر و ماء محقون. لِسائلٍ أن يسئل او يتسائل که ماء مطر کجاست جوابش اين است که درباره آب‌هاي ارضي صحبت کرده است ماء‌مطر را حکمش را جدا آورده‌اند اين يک نکته باقي مانده. نکته دوم تعبير مرحوم سيد اصفهاني و مرحوم امام خميني از ماء محقون ماء راکد است. ماء مطلق يا جاري است يا بئر است و يا راکد است. بعد محقون راکد به آن دو قسم تقسيم مي‌شود كرّ و قليل. اما ماء مضاف. ماء مضاف را که تعريف مي‌کنند مشهور محقق حلي مي‌فرمايد به اين مضمون ماء مضاف عبارت است از مائي که اضافه به غير داشته باشد مثل ماء الورد و ماء‌الرمان و يا ممتزج به غير باشد در ممتزج مثال نياورده است. امام خميني قدس الله نفسه الزکيه مثال آورده است. ماء ممتزج مثل ماء‌السکر، ماء الملح منظور ماء‌ مع السکر،‌ماء مع الملح. خلاصه اش ماء‌ممتزج يعني شربت. در قديم اصطلاح از سيد ابوالحسن اصفهاني است. در قديم معمولاً شربت‌ها آب و شکر بوده يا يک مقدار براي مداوا يا چيزهايي آب را با نمک قاطي مي‌کردند براي گرفتگي حلق و اين‌ها ماء الملح اين ميشود ممتزج به غير، همين مقدار گفته است. خب براي شما عزيزان به عرض رساندم چند روز بحث مقدماتي، نتائجش را حالا مي‌دهد. که قواعد و کليات و کليدهاي بحث را داشته باشيد توانمند پر قدرت حرکت ميکنيد. يکي از نکات کليدي چه بود گفتيم اضافه دو قسم است. اضافه حقيقيه و اضافه لفظيه که نوشتيد و در حافظه تان هم سپرديد. ديگر تکرار نکنم. بعضي از شخصيت‌هاي تاريخ معاصر که تازه تشريف آورده‌اند برايش يک کمي توضيح بدهم. اضافه حقيقيه آن است که مضاف وجودش را از مضاف اليه مي‌گيرد، ظل الشجره، عبدا... و مثلاً نور الشمس اضافه به شمس دارد. اين‌ها را گفتيم اضافه حقيقه بود. در ماء مضاف که مي‌گوييم ماء الورد اضافه اضافه حقيقيه است اما اگر اضافه اضافه لفظيه نشد مثل ماء البحر اين اضافه نيست اضافه لفظيه است براي چيست؟ براي تعيين صنف است. فرق بين صنف و نوع را هم گفتم. ديگر تکرار نمي‌کنم. آيا ماء ممتزج ماء مضاف است؟ قانونش را داريم ديگر. در مضاف اضافه حقيقيه است. آيا ممتزج مضاف است؟ هرگز. ممتزج دو تا عنصر حتي پنجاه پنجاه يا درصد کمي تفاوت بهترين مثالش سيل. چند درصدش گل است چند درصدش هم آب است. بهترين مثال براي ماء‌ ممتزج سيلي که جاري مي‌شود. رنگ که رنگ آب نيست، ماهيت هم درست ترکيب است. ممتزج است. مضاف نيست. ممتزج است. بنابراين بي هيچ ترديد با يک دقت کوتاه در حد دو دو تا چهار تا مي‌دانيم متزج مضاف نيست. تمام شد. پس تقسيم را بايد به شکل ديگري اعلام کرد. و آن اين که آب يا (له اطلاق) که همان موارد بود که گفتيم به عبارت ديگر ماء‌ إمّا خالص أو مختلط. بهترين تعريف از بعضي فقهاي معاصر البته، إما خالص أو مختلط. جديد خوب طبق اصول علمي هم هيچ اشکالي هم ندارد. خالصش را گفتيم آن اقسام را داشت. ماء جاري ماء بئر، ماء عيون و ماء نابع. آنها ماء‌ خالص است. راکدش هم همينطور. محقونش هم همين طور ماء‌ خالص. و اما مختلط، له اقسام سه قسم دارد:
  1ـ إما مضاف.
  2ـ او ممتزج.
  3ـ‌ او متغير.
  دو قسمش را گفتيم آب مضاف ماء الرمان بي اشکال. ماء ممتزج سيل بي اشکال يا شربت خوردن. ماء متغير بارزترين مثالش چايي. رنگش متغير است، رنگش تغيير کند اما عنصر اصلي در حدي نباشد که بگوييم ترکيب است. رنگ است. ماهيت و عنصر چايي در حدي نيست که بگوييم ترکيب است. خب ماء متغير، ماء ممتزج، ماء مضاف اين سه تا مصداق، ده تا عنوان ماء مختلط مندرج است. اين فقيه معاصري که اين جوري تقسيم مي‌کند فراگير کامل،‌ جامع الافراد. عجيب است من نمي‌دانم فهم من کم است. ماء متغير را بعداً بحث مي‌کند. مائي که رنگش کاملاً از رنگ آب تغيير کرده باشد قرمز و سبز ملموس مثلاً شده باشد، و لو طاهر هم باشد مي‌گويند آثار آب ديگر بر آن مترتب نمي‌شود. و لو نجس نيست بخوريد،‌استفاده کنيد اما تطهير نمي‌شود. خيلي عالي شد. عالي مطلب وقتي که دقيق گفته بشود خودش جا باز مي‌کند. اين مسئله تمام رسيديم به بحث بعدي که بحث به معناي واقعي فقهي شروع بشود.
 سؤال: استاد پس ماء‌متغير حکم ماء مضاف را دارد.
  جواب:‌ بله ما اصطلاحاً مضاف مي‌گوييم مضاف قسم اش است. ماء متغير حکم ماء مطلق را ندارد. طاهر است.
 سؤال: ملاک اصلي تفکيک ممتزج و مضاف چيست؟
  جواب: ملاک عرف است. ممتزج دو تا عنصر ترکيبش در حدي باشد که دو تا اندازه هم هستند يا تفاوتشان اندک است. در متغير اينطور نيست. متغير يک رنگي چيزي خيلي جزئي است. در ماهيت آب و طبيعت سيلان آب تغييراتي بوجود نياورد. رنگ زده به آن. اين متغير.
 براي شما مضاف را که گفتم اقسامش که تمام شد الآن مي‌رويم مسئله اصلي ماء مطلق، طاهر و مطهر است. ماء مطلق طاهر و مطهر است. اين حرف را از کجا مي‌گوييم. سيد الاستاد سيد الخويي مي‌فرمايد مورد تسالم مسلمين است ديديد که مقدمات چقدر سود دارد برايتان. ديگر الآن اجماع نيست اگر میگفتم مورد تسالم ميگفتيد که اجماع تعبدي ميشود. گفتم برايتان که تسالم با اجماع فرق دارد. يادتان است؟ مورد تسالم مسلمين است. يک نکته‌اي باز آنجا گفته بوديم چه بود؟ بعد از تسالم اضافه مي‌کند مي‌فرمايد از ضرورت‌هاي فقهي است که ريشه تسالم ضرورت است. خب طاهر بودن و مطهر بودن از ضرورت‌هاي فقهي، مورد تسالم است.
 ما در فقه کاري داريم و آن اين است هرچند مسئله از ضرورتها باشد(گفتم برايتان در ضرورتها تقليد واجب نيست. اجتهاد لازم نيست.) اين يادتان است ديگه باز هم يک دأبي داريم. دأبي که شده براي ما ديگه دأب ما چيست؟ در بحث ضرورت هم، ادله اش را فقهاء مي‌آوردند ما هم مي‌آوريم چاره‌اي نداريم و الاّ نياز به ادله اصلاً نداريم. اولين دليلي که براي طاهر بودن و مطهر بودن ماء، فقهاء استفاده مي‌کنند آيه 25 از سوره فرقان:
  و انزلنا من السماء ماء طهورا. اين اولين و محکمترين دليل براي طاهر و مطهر بودن ماء. شرح مسئله. اجمالش اين بود. براي شما گفتيم در مقدمه بحث، ظهور قرآن اولين و محکمترين حجت در باب فقه است. اولين حجت ما در فقه ظهور قرآن است. منتها ظهور را يادتان است گفتم. دو تا نکته داشت:
  1ـ‌ تشخيص ظهور عرفي است.
  2ـ‌ حجيت ظهور بناي عقلاست. حالا براي شما بگويم ظهور قرآن «و انزلنا من السماء ماء‌طهوراً» طهور به معناي طاهر و مطهر است. خب اين مدعاست. از کجا مي‌دانيد طهور به معناي طاهر و مطهر است؟ 1ـ‌ ارباب لغت نه يکي دو نفر، قسمت قابل توجهي از ارباب لغت مثل ابن اثير مثل ازهري مثل ابن فارس اين‌ها که قَدَرند گفته‌اند ماء‌ طاهر و مطهر. ازهري مي‌گويد و ابن فارس مي‌گويد که طاهر لنفسه و مطهر لغيره اين‌ها اينجوري اظهار مي‌کنند. پس مدرک ما لغت شد. در مقدمه گفتيم حجيت قول لغوي و در اصول مگر نخوانديد خب جوابش چه بود؟ ما گفتيم که بعضي از جاها است که فقهاء قولشان با عملشان يکي نيست. اجلهم ا... مثال زدم شيخ انصاري مي‌گويد قول لغوي حجيت ندارد در اول باب بيع مي‌گويد «البيع مبادلة‌ مال بمال کما في المصباح» در عمل خودشان مراجع مي‌کنند. ما گفتيم اگر از انصاف نگذريم قول لغوي حجيت دارد. از باب خبرويت. فرق بين اهل لغت و اهل عرف هم برايتان کامل گفتم. خيلي کليدي و ظريف. قول خبره همه جا حجت است بدون هيچ اشکال و بدون هيچ پيش شرط. فسق و عدل و اسلام و کفر هم شرط نيست. اين مطلب را که گفتيم يک نکته اش باقي ماند که اينجا بگوييم. و آن اين است که اگر اهل لغت با هم اختلاف داشتند. اينجا ديگر ما گير مي‌کنيم. اهل لغت اگر با هم اختلاف داشتند حجيت قول لغوي موضوعاً کامل نشده است، تا اين که حکم به حجيتش صادر بشود. یک قاعده که خیلی بدردتان میخورد: اگر حجيت قول لغوي و هر حجيت ديگر اگر مورد شک قرار گرفت، شک در حجيت مساوي با عدم حجيت است. اين يک قانون اصولي مسلم است يادتان نرود. که خيلي بدرد مي‌خورد براي آينده. بنابر اين لغوي اصل حجيتش از جاي ديگر که ثابت نشده است. اتفاق قول اگر داشتند، از باب خبرويت مي‌گوييم قولش حجت است اگر اختلاف داشتند خبرويتشان زير سوال مي‌رود. شک در حجيتش مي‌کنيم. شک در حجيت مساوي با عدم حجيت. در موردي که لغويين اختلاف داشته باشند ما نمي‌توانيم به آن محل اختلافشان مراجعه کنيم. خوب تا اينجا اين طوري شد. در مقدمه گفتيم که لغت معتبر پيش فقهاء، المصباح المنير است. چرا از المصابح المنير نگفتيم. براي اين که ايشان يک کمي در همين مورد کم آورده است. گفته است که قيل به معناي طاهر، خراب کرده است. قيل به معناي طاهر و قيل انه الوصف الزائد مطهر ترديد کرده است. طهور را ترديد کرده است. و گرنه ما قانوناً‌ شما هم هر موقع مراجعه کرديد اول مصباح را مراجعه کنيد آن اعتمادش از مکانت بالايي برخوردار است. فقهاء هم به آن اعتماد مي‌کنند. ايشان اينجوري گفت حالا ما چه کار مي‌کنيم. لغت اينجوري گفته شده. مي‌آييم فقهاء و ادله ديگر. و انظار فقهاء. قبل از صاحب جواهر مرحوم شيخ طوسي در تهذيب مي‌فرمايد معناي طهور، مطهر است اثرش تطهير و وصف اضافيش مطهريت است. و اين مطلب که طهور به معناي مطهر است لغت العرب. يک مطلب تازه گفت ما يک لغت العرب داريم اين را برايتان معنا کنيم. لغت العرب چيست؟ يک لغت داريم يک عرف داريم يک لغت العرب گاهي مي‌گوييم. در اصطلاح، اگر لغت العرب گفتيم در کلمه عربي، لغويين عرب و عرف عرب با هم متحد شده‌اند اگر درباره معناي کلمه ای عربي گفتيم لغت العرب منظور اتفاق اهل لغت با اهل محاوره است از قوت و استحکام بالايي برخوردار است وقتي مي‌گوييم لغت العرب ديگر حرف آخر زده شده است. اين را شيخ مي‌گويد. شما اشکال ممکن است بکنيد که در لغت اشکالاتي وجود داشت به معناي طاهر.
 جواب:
  1ـ‌ بعد از اين که لغت عرب گفت در خود لغت هم به طور اغلب و اکثر به معناي مطهر آمده. يک موارد نادري که به معناي طاهر آمده است. به عنوان استعمال مجازي تلقي مي‌شود.
  عرف عرب که ضميمه شد که لغت العرب درست کند مطلب را کامل مي‌کند. لغت عرب که بگوييم تمام. اين يك نکته جديدي اينجا بود اما ما به اين جا اکتفا نمي‌کنيم. مرحوم صاحب جواهر مي‌فرمايد که منظور از طهور شکي در آن نيست که به معناي مطهر است. فقهاي اماميه اجماع و تسالم دارند مضافاً بر آن استعمالات روايي داريم که طهور به معناي مطهر بکار رفته روايت اخلاقي، زياد. التوبه مطهر للذنب، التراب طهور للمسلم يا طهور المسلم. و از اين قبيل استعمالات زيادي داريم. التراب احد الطهورين. از اين تعابير داريم.
  1ـ پس در روايات طهور به معناي مطهر آمده شکلي در آن نيست.
  سوال: جعلت لي الارض مسجداً و طهوراً
 جواب: همان را هم اتفاقاً استدلال کرده شما شايد مراجعه کرده ايد. احسنتم آن هم در سندش هم شبهه‌اي نيست صحيحه زراره هم هست و التراب احد الطهورين حديث معروف نبوي علي الظاهر اما مضمونش در صحيحه جميل بن درّاج آمده جميل بن درّاج از اصحاب اجماع است از آن هجده نفر اصحاب اجماع يکي جميل ابن درّاج است. وسائل جلد 3، صفحه 385. صحيحه جميل بن دراج مضمون آن جا آمده است. الآن شما راحت گرفتيد. در مقدمه گفتم روايت هر چند سندش کامل نبود اگر مضمونش با روايت صحيحه ديگر مطابقت داشت اعتبارش را از آنجا بدست مي‌آورد. قابل استناد مي‌شود.معناي طهور اينجور شد. اين را که گفتيم الان يکي دو تا اشکال را از ابوحنيفه علیه ما علیه نقل مي‌کنيم. ابو حنيفه مي‌گويد طهور خب مي‌دانيم که ابن اثير هم مي‌گويد ما هم مي‌دانيم طهور از صيغ مبالغه است. وليکن تعدي نمي‌کند. تعدي اگر نکند مطهر ديگر نمي‌تواند باشد. مطهر متعدی است دیگر. چرا تعدي نمي‌کند. قياس. يک قياس يادتان نرود نکته‌هاي صرفي را هم بگيريد. اسم فاعلش متعدي نيست. طاهر متعدي نيست. اسم فاعل از يک باب از باب طَهُرَ يَطْهُرُ طاهر اسم فاعل که متعدي نبود صيغه مبالغه اش هم متعدي نيست. هر بابي کل صيغش در تعدي و لزوم يکسان است. اين قياس مسلم صرفي است. خب طاهر متعدي نيست پس طهور هم متعدي نمي‌تواند باشد يکي دو تا استدلال هم از روايت وآيه مي‌کند مي‌گويد در حديث معروفي است و ريقهنّ طهور آب دهانشان پاک است. درباره مثلاً هرّه يا گربه. آب دهانشان پاک است. خب آب دهان گربه مطهر که نيست خب مسلم ديگر طاهر است فقط طاهر، در دلالتش هيچ بخشي نيست. يک مطلب. مطلب ديگر هم در قرآن آمده است شراباً طهوراً. آن شرابي که طهور است به معناي طاهر است ديگر پاک تميز که بخورد مشروب خورهاي مجاز. اشکالي ندارد.آن شراب که مطهر نيست. يک آيه يک حديث يک قياس چقدر محکم. ملاترينشان از نظر استدلال ابوحنيفه است. خدا توفيق بدهد همينطور که در استدلال منصفانه بايد بحث کنيم هر کسي را که به هيچ وجه قبول نداشتيم حرفش را بي انصافي نکنيم. خلاف انصاف است. حرفش را کامل گفتيم خودش از اين بيشتر شايد بلد نباشد. اما جواب. جواب اول در ضمن حرف‌هايي که ما گفتيم يک جواب اشاره شد و آن چه بود؟‌گفتيم هر لفظ معناي حقيقي دارد. معناي مجازي هم دارد بدنه و قلمرو اصلي تحت پوشش معناي حقيقي است. گوشه کنارها به ندرت معناي مجازي اراده مي‌شود. اين قانون است در محاورات. شما چرا محاورات را در نظر نمي‌گيريد. فرض کنيد ريقهنّ طهور به معناي طاهر بود. شراباً طهورا به معناي طاهر بود استعمال مجازي در موارد نادر، خيلي امر عادي است. چرا؟ براي اين که ما در موارد زيادي از روايات، گفتيم که طهور به معناي مطهر است. اين جواب اشاره شد. جواب دوم: صاحب جواهر مي‌فرمايد: که همان دو تا هم به معناي مطهر است. ريقهنّ الطهور دهنشان آلوده است آب دهانشان آن آلودگي از ارجاسي که آن‌ها اجتناب ندارند و نمي‌فهمند حرف را گوش نمي‌دهند آن ارجاس و آلودگي‌ها را آب دهانشان مثل آب نابع پاک مي‌کند. به معناي مطهر است. شراباَ طهوراَ هم همينطور است. از تمام خوراکيهايي که يک چرکها و آلودگي‌هاي وضعي و احياناً تکليفي دارد شراب طهور و خوراک بهشتي پاکش مي‌کند. طاهر و مطهر. آنجا هم همين طور است به معناي مطهر است بحثي نداريم. جواب ديگر مي‌گويد استعمالات متعارف در حدي است که اگر ما بخواهيم طهور را به معناي طاهر بکار ببريم از اغلاط واضحه مي‌شود مثلاً شما صد در صد مي‌دانيد مي‌گوييد الحجر طاهر، الخشب طاهر، الحديد طاهر. مي‌توانيد بگوييم الخشب طهور؟ هرگز. الحديد طهور؟ از اغلاط واضحه مي‌شود بنابراين شاهد ديگر صحت استعمالات، که اين مقدار مرحوم صاحب جواهر مي‌گويد شما چيزي اضافه کنيد. صحت حمل و صحت سلب. مي‌توانيد بگوييد الخشب طاهر و ليس بطهور و صحت حمل هم حتي ندارد. نمي‌توانيد بگوييد الخشب طهور. الخشب طاهر مي‌گوييد. صحت سلب و صحت حمل يادتان نرود که برايتان گفتم. اين مطلب که تمام شد در نتيجه شکي نيست که ماء طاهر و مطهر است منتها يک توضيحي سيدنا الاستاد سيدالخويي فرموده است که خوب است برايتان بگويم. مي‌گويد: يک کلمه که طاهر و مطهر نمي‌شود. طهورهم طاهرهم مطهر نمي‌شود. چطوري دو تا وصف را بياوريم؟ اين را برايتان باز مي‌کنم مي‌گويد طهور به معناي مطهر است بالمطابقه، و به معناي طاهر است بالالتزام. طاهر بودنش بالالتزام است و مطهر بودنش بالمطابقه است. يکي دو تا اشکال ديگر هم درباره طهور گفته شده است که انشاء ا... جلسه آينده آن را برايتان شرح بدهم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo