< فهرست دروس

درس آیات اخلاقی استاد موسوی شاهرودی

88/09/12

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَداً وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (21) وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (22) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (23) يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (24) يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (25)» .[1]

ترجمه آيات:

اين آيات به حسب ظاهر در دنباله همان قضيه افك است. گرچه مضامين آيات به موضوع افك بستگي ندارد اما موضوع افك هم يكي از صغريات اين آيات محسوب مي‌شود و الا آنچه كه محتواي اين آيات است، دستورات اخلاقي عامي است براي همه مكلفين و اختصاص به ارباب افك ندارد. به عبارت ديگر موضوع آيات خاص (افك) است. اما همه قبول دارند كه مورد مخصص نيست، نه در آيات و نه درروايات. همان گونه كه آيات شأن نزول خاصي دارند، معصومين - صلوات الله عليهم اجمعين- نيزاحكام عام و وظايف عمومي را براي مكلفين بيان كرده‌اند. در حالي كه مخاطب يك نفر بوده است كه آن يك نفر ممكن است مرد يا زن باشد، اما از دستوري كه براي همان يك نفر صادر شده، استفاده عام مي‌كنيم.

خداوند متعال در آيه مي‌فرمايد: اي كساني كه به خدا ايمان آورديد!

–البته ايمان به خدا و رسول خدا و قيامت همه، ‌از اعتقادات مؤمن است. ايمان مؤمن منحصر به ذات پروردگار نيست. مُتعلَّق ايمان در اينجا ذكر نشده است. ولي به قرائن خارجي معلوم است. يعني اي كساني كه به خدا و رسولش ومعاد و همه آنچه رسول آورده ايمان آورده‌ايد. زيرا ايمان حق اينگونه ايماني است-

اي كساني كه به خدا ايمان آورده‌ايد! از گامهاي شيطان پيروي نكنيد. « لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ». اين يك دستور عامّ است، يعني وظيفه هر مؤمن و مسلماني است كه قدم جاي قدم شيطان نگذارد و از او پيروي نكند. منشأ تمام بدبختيهايي كه نصيب بني‌آدم مي‌شود إتّباع از خطوات شيطان است.

در بعضي روايات آمده است كه: حضرت سليمان شيطان را حبس كرد، بعد از مدتي مردم دست از كسب و كار كشيدند و دنبال عبادت رفتند و گفتند ما با دنيا كاري نداريم، كسب و كار براي چيست؟ براي اينكه مي‌خواهيم وضع معاشمان را درست كنيم، درحاليكه بايد دنبال آخرت باشيم. زندگي مردم به هم خورد و حضرت سليمان شيطان را آزاد كرد و دوباره مردم دنبال دنيايشان[2] رفتند . همه جهات مردم من جمله معيشت ايشان بايد تمام باشد و تنها عبادت كافي نيست.

چنانچه گفتيم منشأ تمام مفاسدي كه انسان به آن مبتلا مي‌شود اتباع خطوات شيطان است. « وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» مَن در اين آيه شرطيه است، يعني اگر كسي از خطوات شيطان پيروي كند [چه مي‌شود؟] جزا در آيه ذكر نشده است. جمله «فانه يأمر بالفحشاء» جزا نيست. هميشه جزاء فرع بر شرط و از متفرعات شرط است. امر شيطان به فحشاء و منكر فرع « ومن يتبع » نيست. در نتيجه « فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ » علّتي است براي يك جزاي مقدر. به عنوان مثال « ومن يتبع خطوات الشيطان يضلّ و يهلك». كسي كه از شيطان پيروي مي‌كند به ضلالت مبتلا مي‌شود. علت اين گرفتاري در ضلالت و گمراهي اين است كه شيطان امر به فحشاء و منكر مي‌كند. يكي از معجزات قرآن همين نمونه است كه منحصر به فرد است. بسياري از مطالب كه با اشاره و كنايه، و برخي ديگر كه از قرائن معلوم مي‌شود، قرآن به اختصار از آنها مي‌گذرد. وقتي كه علت بيانگر جزا است نيازي به ذكر جزا نيست. اين خودش يكي از محسّنات بديعيه است. حاصل اينكه اين جزا به خوبي فهميده مي‌شود و منحصر به اين مورد نيست، در بسياري از آيات قرآن به همين شكل جزا مقدر است، علت ذكر مي‌شود و معلول كه مستفاد از آيات است ذكر نمي‌شود. معني آيه اينگونه مي‌شود: كسي كه از شيطان پيروي كند گمراه و هلاك مي‌شود زيرا شيطان به فحشاء و كارهاي زشت امر مي‌كند.

« وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» اگر فضل خدا شامل حال شما نمي‌بود هرگز از آلودگي به گناه پاك و پاكيزه نمي‌شديد.

البته «من» من احد را گفته شده كه زائده است. البته در قرآن زائده به اين معنا نيست كه هيچ اثري نداشته باشد، بلكه لطافتي در آن است. بالاخره در معنا به من نيازي نبود. يعني « مازكي منكم احدٌ ابدا».

فضل خدا كه انسان را از آلودگي و گناه حفظ مي‌كند از چه طريق به ما رسيده است؟ يعني آن چيزهايي كه باعث شده ما از آلودگي به گناه خالص شويم چيست؟ اوامر و نواهي الهي فضل خداست. اگر خداوند شما را به چيزهايي كه سبب پاكي شما مي‌شود امر نمي‌فرمود، شما از آلودگي‌ها پاك نمي‌شديد. تمام اوامر و نواهي الهي سبب پاكي و تزكيه انسان مي‌شود. در اوامر، عمل به مأمور به و در نواهي ترك منهيٌّ عنه، سبب سعادت است. البته اين يك استثناء دارد و آن اين است كه خداوند معصومين عليهم السلام را از ابتداي خلقت معصوم قرار داده است، آنها خروج تخصصي دارند. « وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» ولي خداوند هر كس را كه بخواهد تزكيه مي‌كند. البته بايد دقت داشت چنين برداشتي نشود كه تزكيه هر كس به مشيت الهي بستگي دارد –چون ظاهر آيه اين است- پس نبايد زحمت بكشيم زيرا اين مطلب به مشيت الهي بستگي دارد و به عمل ما كاري ندارد.

بعضي از عامّه مي‌گويند انسان در اعمالش مضطر است. و هر كار خير و شري كه انجام مي‌دهد در حقيقت به اختيار او نبوده و اجباري است. [جبر در مقابل تفويض است] كه البته اين افراط و تفريط است، ما نه اهل افراط هستيم و نه اهل تفريط هستيم بلكه أمّةً وسطا هستيم.

مفوّضه مي‌گويند خداوند پس از خلقت به كناري رفته مثل ساعتي كه كوكش مي‌كنيد بشر را از ابتدا كوكش كرده است، خير و شر مال خود انسان است و هيچ ارتباطي با خدا ندارد. اين غلط است. در مقابل عده‌اي (جبريون) مي‌گويند هيچ كاري از انسان ساخته نيست. همه‌اش كار خداست. انسان مانند كسي است كه دستش ارتعاش دارد. تمام مكلفيني كه گناه مي‌كنند، در حقيقت نمي‌توانند گناه نكنند. اين هم غلط است و ما به آن عقيده نداريم.

اما بايد توجه داشت چون در اين آيه آمده است « وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ » اينگونه برداشت نشود كه تزكيه فقط از جانب خداوند است و انسانها در او هيچ دخالتي ندارند، كه چنين برداشتي بالبداهة غلط است. زيرا كه ارسال رسل، انزال كتب، و اوامر و نواهي خداوند لغو و عبس خواهد ‌بود.

در بعضي آيات آمده است كه «ولو شاء الله لآمن من في الارض جميعا»، اگر خدا بخواهد تمام اهل زمين بنده خالص مي‌شوند، اما اگر خدا بخواهد؛ كه البته خدا چنين نخواسته است بلكه خواسته بني‌آدم با اختيار بندگي كنند نه با جبر. ونيز آمده است كه « انّا هديناه السبيل إما شاكرا و إما كفورا »، ما راه را به آنها نشان داديم و اختيار با آنها است كه شاكر باشند يا كافر.

لذا آيه « يزكي من يشاء » به ضميمه دلائل و قرائن ديگر (همچون ساير آيات و روايات و لغو نبودن بعث رسل و انزال كتب) يعني اينكه خداوند به سبب اعمال انسان اورا تزكيه مي كند همانند هدايت كه فرموده است « يهدي من يشاء » يعني توفيق هدايت را به سبب اعمالش به او مي دهد. چنانكه در ادعيه مي خوانيم « الهي زكّ نفسي و زكّ عملي »، خدايا من را تزكيه كن.

سپس مي‌فرمايد: « وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » يعني خداوند مناجات و دعوات بندگان را مي شنود و داناي به احوال آنها است.

﴿وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيم﴾ٌ دراين آيه يك دستور اخلاقي دارد. خداوند در اين آيه مي‌فرمايد صاحبان ثروت و نعمت وآنان كه در وسعت هستند مبادا در حق خويشان و مسكينان و مهاجران راه خدا از انفاق و بخشش دريغ و كوتاهي كنند ويا قسم بخورند به ترك كردن انفاق به سبب رنجشي كه از آنان ديده‌اند.

اين يك دستور اخلاقي عام است بر اينكه رنجشهايي كه افراد انفاق‌گر باآن مواجه مي‌شوند از طرف كسانيكه به ايشان انفاق مي كنند نبايد موجب قطع انفاق ايشان شود، چرا كه انسانها معصوم نيستند و مبتلا به خطاها و اشكالات بسيار هستند و اين نبايد موجب ترك انفاق به ايشان شود، چرا كه انفاق براي رضاي خداست و جزاي آن را خداوند عنايت مي‌فرمايد.

شأن نزول اين آيه محل بحث است و اختلاف است. فخر رازي اصرار زيادي دارد كه اين آيه درباره ابي‌بكر نازل شده است و به شواهدي استشهاد مي‌كند كه اين آيه دلالت مي‌كند بر اينكه ابوبكر افضل خلق خداست بعد از پيغمبر - صلي الله عليه و آله-. به جهت اينكه در آيه آمده است ﴿وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ﴾ منظور از صاحبان فضل ابوبكر است و اين آيه در شأن او نازل شده است و منظور از فضل، فضل معنوي است نه فضل مالي، زيرا كه در ادامه آيه سعه آمده است كه منظور وسعت و تمكن مالي است.

او شواهد زيادي مي‌آورد مبني بر اينكه اين آيه دليل بر افضليت ابوبكر است. در هر صورت يك شأن نزول اين است كه ابوبكر وضع ماليش خوب بود و تمكن مالي داشت و به بعضي مهاجرين انفاق مي‌كرد. يكي از اين فقراء كه از مهاجرين و بدريون بود به نام مسطح بن أثاثة پسر خاله أبوبكر بود، او در ماجراي افك دخالت كرد و لذا ابوبكر تصميم گرفت و قسم خورد كه به اين شخص انفاق نكند.

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ كساني كه به زنان با ايمان و با عفت و بي خبر از كار زشت تهمت مي‌زنند، محققا در دنيا و آخرت ملعون هستند و در آخرت هم عذاب عظيمي براي ايشان مهيا است.

﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ بترسند از روزي كه زبان و دست و پاي ايشان بر اعمال ايشان گواهي مي‌دهد.

﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ همان روزي كه خدا حساب و جزا و كيفر واقعي آنها را به طور كامل به آنها مي‌دهد، و در آن روز مردم همه آگاهند كه خدا حق مبين است. مبين به دو معنا است، إبانة به معناي اظهار و به معناي تفكيك. خدا مبين است يعني اظهار حقايق امور را خدا آگاه است و اظهار حقايق را بيان مي‌كند. ويا به معني آن است كه خداوند حق را از باطل جدا مي‌كند. ابانه به معناي قطع و به معناي اظهر خواهد بود.

در تفسير مجمع البيان ذيل آيه ﴿وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ ...﴾ آمده است: قيل نزلت الآيه قوله تعالي ولا يأتل اولوا الفضل الي آخر الآيه في ابي بكر ومسطح بن أثاثة [3]وكان ابن خالته. [مسطح پسر خاله ابي بكر بود، او ابن اخته يا پسر خواهرش بود. علي كل حال از اقربائش و ارحامش بود] وكان من المهاجرين و البدريين [كسي كه مهاجر و بدري باشد سمت والايي دارد و از اصحاب بزرگوارند]. وكان فقيرا وكان ابوبكر يقوم بنفقته [قيام به نفقه او داشت خرجش را مي‌داد] فلما خاض في الافك قطعها [نفقه را قطع كرد] و حلف ان لا ينفعه بنفع ابدا [وحلف قسم خورد كه تا آخر عمر نفعي به او نرساند] فلما نزلت الآيه [وقتي كه آيه نازل شد اين آيه به سمع ابي بكر رسيد و اطلاع پيدا كرد كه چنين آيه‌اي از طرف خداوند نازل شده است] عاد ابوبكر الي ما كان عليه من الانفاق [دوباره ابوبكر تصميم گرفت انفاقش را ادامه دهد].

فرادي كه در زمان پيغمبر منافق بودند نفاقشان معلوم نبود، پيغمبر مي‌دانستند كه اينها منافقند همه كه نمي‌دانستند. انسانهاي به ظاهر خوبي بودند، البته برخي از آنان انسانهاي خوبي بودند و بعد فاسد شدند به خاطر اتبعاشان از خطوات الشيطان يعني منافق نبودند واقعا خوب بودند، مثل زبير و امثال زبير اينان آدمهاي خوبي بودند واقعا حامي اميرالمومنين -عليه السلام- بودند و در جنگها با اميرالمومنين -عليه السلام- از اسلام دفاع مي‌كردند. اما اتباع خطوات الشيطان اينان را منحرف كرد به طمع ثروت و مال دنيا عوض شدند. ولي بعضي‌ها از اول منافق بودند، اما اظهار نمي‌كردند، درباره آنان آمده است كه لن يومن بالله طرفة عين. ابوبكر هم در ظاهر آدم خوبي بود.

در ادامه مجمع البيان مي‌فرمايد: وقتي آيه نازل شد ابوبكر به انفاقش برگشت و قال: والله إني لأحب أن يغفر الله لي، والله لا أنزعها عنه أبدا. چرا كه در ادامه آيه مي‌فرمايد: ﴿أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيم﴾ يعني تحريك و تحريص بر اينكه از تصميمت برگرد، آيا دوست نداريد كه خداوند شما را بيامرزد و مشمول مغفرت الهي شويد؟ يعني اگر مي‌خواهيد مشمول مغفرت الهي باشيد بايد شما هم عفو كنيد. البته بايد گفت كه: اگراين حرف «إني لأحب أن يغفر الله لي» حرف راستي باشد و تو دوست داري كه مغفرت خدا شامل حالت بشود چرا غصب حق امير المومنين كردي؟!

اما احتمال ديگري هم هست كه مجمع مي‌فرمايد: و قيل نزلت الآية في يتيم كان في حجر ابي‌بكر اين آيه درباره يك يتيمي نازل شد كه اين هم در حجر ابي‌بكر بود. بعيد نيست كه مراد از يتيم همان مسطح باشد و ممكن است كه فرد ديگري باشد نزلت الآية في يتيم كان في حجر ابي‌بكر حلف يعني ابوبكر حلف ان لا ينفق عليه قسم خورد كه بر اين يتيم ديگر انفاق نكند.

واما شأن نزول سوم و قيل نزلت في جماعة من الصحابة كه اين احتمال، احتمال خوبي است و مويّد هم دارد و قيل نزلت في جماعة من الصحابة اقسموا ان لا يتصدقوا علي رجل تكلم بشيء من الافك آنان جمعي از صحابه رسول الله - صلي الله عليه و آله- بودند كه هم قسم شدند اگر كسي در اين قضيه افك شركت كرده ديگر به او كمك نكنيم. مويّد اينكه شأن نزول جماعت باشد نه تنها ابي‌بكر، اين است كه ضمائر اين آيات بصورت جمع آمده است. در كلمه لا يأتل لا يأتلي بوده ياء افتاده مصدرش ايتلاء است. ائتلا يأتلي مشتق از كلمه أليّة بر وزن عطيّة است و أليّة به معناي قسم و يمين است، ايتلاء به معناي قسم، اسم است. از همين ماده گرفته شده كلمه ايلاء كه در قرآن آمده ﴿والّذين يولون من نسائهم﴾ كه ايلاء يعني قسم خوردن بر ترك وطي زوجه است. يك معناي اين ماده كه از أليّة مشتق شده به معناي قسم است يك معناش هم تقصير است. كه لا يأتلي يعني تقصير نكنند، دريغ نكنند.

حالا اين مورد بحث قرار گرفته كه اگر كسي قسم خورد مثل اين آيه شريفه كه جماعتي قسم خوردند انفاق نكنند چطور خدا جلوي قسم آنان را مي‌گيرد مگر قسم واجب الوفاء نيست؟ در جاي خودش گفته شده و فتوي هم همين است كه اگر معلوم شده قسمي خورده به كاري بوده كه تركش بهتر بوده يا به تركي كه فعلش بهتر بوده اون قسم مخالفت مي‌كند. قسم بايد متعلَّقش راجح باشد قسم و نذر اينها بايد متعلَّقش راجح باشه اگر راجح نباشد فرمودند درست نيست.

والحمد لله رب العالمين وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين

[1] - نور/21-25.

[2]- اين روايت نياز به توضيحات بيشتري دارد. ممكن است سئوالات و شبهاتي در ذهن خوانندگان ايجاد كند.

[3]- شايد املاء اين كلمه اشتباه باشد و مثطح صحيح باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo