درس آیات اخلاقی استاد موسوی شاهرودی
88/09/05
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله في محكم كتابه. اعوذ بالله من الشيطان اللعين الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم.
«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ (15) وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ (16) يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (17) وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (18) إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (19) وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ (20)» نور/15 تا 20
خلاصه بحث گذشته:
كلام در روزهاي گذشته دربارهي سوره مباركه نور بود. تا آيه 14 تلاوت شد.
عرض شد كه ذات مقدس پروردگار در اين آيات موضوع افك را تذكر فرمود. موضوع افك يك موضوع مهم بود كه منافقين در مدينه به راه انداخته بودند و عرض شد كه مراد از افك عبارت است از آن دروغي كه جعل كردند. شايعه دروغ را افك ميگويند.يا به عبارتي ديگر، بهتان و افترا و فريه؛ همه اينها الفاظ مختلفي هستند كه بر نسبت دادن يك امر نامشروع به كسي دلالت ميكنند. در قرآن كريم نيز اين كلمه مكرر و به مناسبتهاي مختلف ذكر شده است. خداوند متعال به پيغمبر اسلام خبر داد كه اين افك را منافقين جعل كردهاند ولي واقعيت ندارد.
يك نسبت نامشروع را منافقين و دشمنان رسول خدا به خاندان پيغمبر داده بودند. اين جور نسبت هاي نامشروع را از آن تعبير به قذف ميكنند. قذف معمولا بايد حد داشته باشد. حدّش هم معين شده و زمامدار مسلمين اجرا ميكند.اينها قاذف بودند و پيامبر اكرم (ص) بايد بر اينها حد جاري ميكردند. اما چرا در اين آيات بعد از اينكه دروغ اينها روشن شد صحبتي از اجراي حد نيست؟ سرّش چيست؟ از تفاسير به درستي معلوم نميشود. دو احتمال در كار است:
1- آيه اي كه حد قذف را معين ميكند هنوز نازل نشده بود.
2- و يا اينكه اگر نازل شده، حكمتي در كار بوده كه در اثر آن حكمت، پيغمبر اسلام(ص) از اجراي حد خودداري فرمودند.
بعد از نزول آيه افك، آيات ديگري به دنبال آن آمده به حسب ظاهر، كه بعضي از آن آيات درهفته هاي گذشته تلاوت شد. مضمون اين آيات به كرّات و مرّات توبيخ و ملامت است. نسبت به كساني كه مبنايشان اشاعه فحشا بود. كساني كه بعد از شنيدن اين شايعه كذب در صدد تكذيب برنيامدند. چون يكي از وظايف مومنين و مومنات و كساني كه از ايمان بهره مندند اين است كه نبايد اهل دروغ باشند و نيز نبايد دروغ را اشاعه دهند. نبايد بر ملا كنند و آن را رواج دهند. «ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه» آنها نيز دچار عذاب اليم هستند.
در اين جلسه از آيه 15 تا 20 تلاوت شد كه ترجمه اين آيات را عرض خواهيم كرد تا ببينيم روايت متناسب با آيات چه هست؟
آیه 15: « إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ ».
ترجمه آيه 15: خداوند در ضمن اين آيه به مومنين تذكر ميدهد كه شما اين بهتان را شنيديد چرا تكذيب نكرديد؟! ميفرمايد: به خاطر بياوريد آن زماني را كه به استقبال اين دروغ بزرگ رفتيد. حال آنكه وقتي مطلبي مطرح شد و صحت و سقم آن معلوم نشده بايد جلوي انتشارش را بگيريد. مضافا اين دروغ، دروغي بوده كه قرينه كذبش با خودش بوده است. يك چنين چيزي نسبت به خاندان عصمت و طهارت معلوم است كه دروغ است. و اين شايعه و بهتان را از زبان يكديگر ميگرفتيد. «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ» و اين يك امر معمولي است در بين مردم و راه اشاعه فحشا همين است. از يكديگر حرف را ميگيرند و به ديگران ميگويند. اين سبب اشاعه ميشود. لذا ميفرمايد اززبان يكديگر ميگرفتيد و با اين كه به آن يقين نداشتيد. گمان ميكرديد اين مساله، مساله كوچكي است. در حالي كه نزد خدا بزرگ بود.
آیه 16: « وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ »
ميفرمايد چرا به محض شنيدن اين سخن از منافقين نگفتيد – لولا قلتم لولاي تحريكيه و تحضيضيه است. لولا قلتم هر چند در ظاهر اثباتي است ولي مراد نفي است- براي ما كه مسلمانيم و مومن و اهل ايمان هستيم سزاوار نيست كه در اين سخن تكلم كنيم و آن را انتشار دهيم. البته اين آيات در مورد خاصي نازل شده است. اما پيداست كه وظيفه همه مومنين و مومنات دراين آيات بيان ميشود. سبحانك، منزه و پاكي اي خدا. شايد مراد از كلمه سبحانك در اينجا اين باشد كه خدايا تو خود ذاتا منزهي از هر عيب و نقصي و پيامبر و رسول تو و اهل بيت او هم از اين گناه منزهاند. منزه و پاكي خدايا. اين بهتان بزرگ است. اي مومنين چرا اين حرف را نگفتيد؟! چرا تكذيب نكرديد؟!
آیه17: « يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ »
ترجمه آيه 17: خدا شما مومنين را موعظه ميكند. که تا زنده هستيد مبادا دوباره گرد اين سخن بگرديد ومثل آن را اعاده كنيد. معني «ابدا» همين است. يعني تا زنده هستيد نبايد گرد اين گناه بگرديد. اگر ايمان داريد، هنگامي كه شايعه را شنيديد نبايد به كسي بگوييد. يعني اين مطلب از وظايف ايمان داران است.
آیه 18: « وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ »
ترجمه آيه 18: خداوند آيات خود را براي شما بيان ميكند. آياتي كه محتويات هر كدام از آنها نشانه حق يا باطلي است. خداوند آيات را براي شما روشن ميكند. چون او عالم السرّ و الخفايا است. خدا اسرار مسائل و موضوعات را ميداند. شما به اين اسرار آگاهي نداريد. لذا در آيه 17 ميفرمايد خدا آيات خود را براي شما بيان ميكند. كه او به حقايق امور و اسرار خلق داناست و به مصالح بندگان و نظام عالم كاملا آگاه است. موضوعي كه در هفتههاي قبل تذكر داده بودم به تناسب آيه 17 اين است كه ما بايد به اين نكته توجه داشته باشيم و ديگران را نيز آگاه كنيم كه خدايي كه ما به ذات مقدس او اعتقاد داريم، خدايي است كه ميدانيم عالم جميع اسرار است. «يعلم السّر و اخفي». و بايد به تمام دستورات و فرامين الهي معتقد باشيم. مخصوصا بايد اين اعتقاد را به ديگران نيز انتقال دهيم كه اين خدايي كه عالمُ السّر و الخفايا است، تمام دستوراتش بر اساس مصالح و مفاسد است. بدون مصلحت هيچ فرماني از ناحيه او صادر نميشود. تفاوتي نميكند كه آن فرمان از واجبات يا از مستحبات و يا از مكروهات باشد. اگر از ناحيه خداوند باشد قطعا حكمت و مصلحت دارد. ممكن است تا آخر عمر نيز به مصلحت آن آگاه نشويم. اما العياذ بالله نميتوانيم بگوييم اين دستور با عقل ما سازگار نيست پس واقعيت ندارد. حاشا و كلّا نبايد چنين حرفي از ما صادر شود. و چنين عقيدهاي داشته باشيم. عقل سليم اينگونه قضاوت ميكند كه عقول ما تحت الشعاع دستورات الهي است. در مقابل دستورات الهي من مصلحتي را نميفهمم. وقتي خدا دستوري صادر فرمايد آنگاه هست كه من به مصلحتي آگاه ميشوم. يعني از اثر پي به موثر ميبريم و از دستورات خدا ميفهميم كه چه چيزي مصلحت دارد و يا مصلحت ندارد. البته فعلا بحث ما در مورد مستقلات عقليه نيست.بنابر آنچه گذشت دنبال فلسفه احكام بودن بد نيست و خوب است كه انسان تا جايي كه امكان دارد فلسفه احكام را بفهمد. اما نبايد در اين مسير تا حدي پيش برود كه اگر فلسفه حكمي را نفهميد در مورد آن توقف كند و به آن عمل ننمايد.
در اين آيه خداوند ميفرمايد: خدا آيات خود را براي شما بيان ميكند كه به حقايق امور و اسرار خلق دانا و به مصالح بندگان و نظام عالم كاملا آگاه است.اين عقيده هر مسلماني است. غير از اين در حقيقت كفر است. تمام صفات كمال در ذات مقدس خداست. يكي از صفات كمال اين است كه علم به تمام اشياء داشته باشد.
آیه 19: « إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
كرارا عرض شد كه آياتي كه براي موضوع خاصي نازل ميشود. اختصاص به آن مورد پيدا نميكند. به عبارت ديگرمورد مخصص نيست. ممكن است شان نزول آيه، مورد خاصي باشد كه اين آيات نيز مربوط به عدهاي از منافقين و مومنين آن زمان بوده است. در عين حال دستور كلي است و براي همه بندگان است.اين آيه اشاره به آن كساني است كه مانند عبد الله بن ابي كه از بدترين منافقين و رئيس آنها بود و اصل افك را او درست كرد. كساني كه مانند او و منافقين ديگر كه دوست دارند در بين مومنين منكرات و زشتيها را شايع كنند و شهرت دهند، براي آنها در دنيا و آخرت عذاب دردناكي خواهد بود.
آیه 20: « وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ »
حاصل و خلاصه آيه اين ميشود كه بالاخره آنچه دست شما بندگان را ميگيرد و شما را از گرفتاريهايي كه بر اثر گناه و معاصي برايتان بوجود ميآيد نجات ميدهد، فضل و رحمت خداست. اين فضل و رحمت الهي است كه دست بندگان را ميگيرد. اگر رحمت الهي نباشد كسي كه معصيتي انجام مي دهد فورا مواخذهاش ميكند. عذاب اليم بلافاصله به سراغش خواهد آمد. همين كه خدا مهلت ميدهد تا بندهاش توبه كند، خود از رحمت و فضل پروردگار است. حال در آيه 20 ميفرمايد؛ اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما مومنين نبود در عقوبت گناهان تعجيل ميكرد زيرا به مجرد صدور گناه با شرائط آن، استحقاق عقوبت ايجاد ميشود. اين هم يكي از مستقلات عقليه است. اين چيزي است كه عقل در حكم آن معطل نميماند. اما همين عقل ميگويد تو مستحق هستي امّا نميگويد خدا حتما تو را عذاب ميكند. به اجراي عقوبت كه ميرسد عقل لنگ است. چون ميدانيم كه يغفر لمن يشاء و يعذب لمن يشاء. خدا هركه را بخواهد ميآمرزد و هر كه را بخواهد عذاب ميكند. اگر فضل و رحمت الهي نميبود خدا در عقوبت شما تعجيل ميكرد و توبه شما را نميپذيرفت. پذيرش توبه از فضل و رحمت پروردگار است. البته نسبت به كساني كه اهليت اين فضل و رحمت را نداشته باشند خداوند توبه آنها را قبول نميكند. «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» توبه/80
بنا بر آنچه گذشت آيه آخر اين شد كه اگر فضل و رحمت الهي نميبود خداوند توبه شما را قبول نميكرد.
الميزان و مجمع البيان و تفاسير ديگر اين آيات را ترجمه كردهاند و به تناسب آيات، علاوه به اينكه خود مفسر هم نظرياتي دارد؛ بعضي روايات را متذكر شدهاند.
يكي از نكاتي كه بيان ميشود ميفرمايند: «ولا يخفي ان في الآية اشارة الي ثلاثة انواع من الذنوب الصادر منهم» آيه شريفه به سه نوع گناهي كه آنها مرتكب شدند اشاره ميكند.
1- «احدها الاستقبال من الشايعة». يكي از سه گناهي كه مرتكب شدند اين بود كه به استقبال شايعه رفتند. اين خودش يك گناه است كه انسان به مجرد اينكه يك حرف دروغ و نامربوطي را شنيد، در مقام تحقيق برآيد. موضوع چه بوده؟ در مورد چه كسي بوده؟ از اين و آن پرسيدن خود گناه است. يكي ازمسائلي كه الآن انقلاب ما درگير آن است اين گرفتاري است كه بعضي بنا دارند حرفهاي بيريشه و اساس را منتشر كنند.
2- «ثانيها اذاعتها و نشرها». بعد از رفتن در پي شايعه و گرفتن آن گناه بعد اين است كه آن شايعه را نشر ميدهند. حال كه شايعه را فهميدي چرا به ديگران انتقال مي دهي؟ اولا نبايد به دنبال آن ميرفتي كه خلاف دستورات اخلاقي است. ثانيا چرا در بين ديگران اين حرف را منتشر ميكني
3- «ثالثها احتساب كونها امرا هيّنا و سهلا». بعد از آنكه به استقبال اين حرف رفتيد و آن را نشر داديد، گناه سوم كه از آيه استفاده ميشود اين است كه شما پنداشتيد اين يك گناه ناچيزي است. يعني يك دروغ و بهتاني را ناچيز شمرديد. در روايت آمده كه «اتّقوا محقرات الذنوب» . [1]از محقّرات ذنوب بپرهيزيد زيرا كه همين محقرات ذنوب گناه كبيره ميشوند. چه زماني؟ وقتي كه كوچك شمرده شوند. انسان نبايد گناه را كوچك بشمارد. الان چيزي كه در زبان مردم رواج دارد اين است كه تا آنها را نصيحت ميكنيد ميگويند خدا پدرت را بيامرزد اين كه چيزي نيست. بله خدا غفّار الذنوب است. اما وظيفه تو چيست؟ انسان نبايد گناه را سبك بشمارد كه خود سبك شمردن گناه و اسرار بر گناه، گناه كبيره است.برخي مومنين زمان پيامبر اين نسبت نابجا را شنيدند و تكذيب نكردند. با اينكه نسبت نابجا به خاندان عصمت و پيغمبر(ص) بسيار مهم است در نظر آنها مهم نيامد. چنين نسبتي به هر مومني داده شود امر هيّني نيست چه برسد به رسول خدا(ص) چنين نسبتي داده شود.
تفسير نور الثقلين تفسير خوبي است. در جلد 5 روايتي نقل ميكند: «و في نور الثقلين المحمدبن الفضيل عن ابي الحسن موسي بن جعفر(ع) قال جعلت فداك. الرجل من اخواننا بلغني عنه الشيء الذي اكرهه فاساله عنه فينكر ذلك و قد اخبرني عنه قوم ثقات»
محمدبن فضيل ميگويد: من به آقا موسي بن جعفر(ع) عرض كردم فدايت بشوم. درباره يكي از برادران ايماني من سخن بدي به من رسيد كه من آن حرف را دوست نداشتم –يكي از دستورات اخلاقي اين است كه آنچه براي خود ميپسندي براي ديگرا ن نيز بپسندي و آنچه براي خود نميپسندي براي ديگران نيز نپسندي- بعد در مورد آن مطلب سوء از او پرسيدم. كه يك سخن بدي درمورد شما شنيدهام – حال آنكه جاي سئوال نبود. به مجرد اينكه سخن را شنيد بايد ميگفت كه او اهل اين حرفها نيست و قضيه تمام ميشد البته احتمال دارد كه اينجا در مقام سئوال كلي بوده و چنين جرياني اتفاق نيفتاده است. اين احتمال با روايت مناسبتر است- و او اين مطلب را انكار كرد. حال آنكه اين حرف سوء را عدهاي افراد موثق در مورد او گفتهاند. [وقتي او انكار كرد و گفت كه اين مطلب در مورد من صحت ندارد، وظيفه من چيست؟].
اگر مردم واقعا دستورات اخلاقي را رعايت كنند، وضع مردم در تمام شئون زندگي عالي ميشود. يعني تمام گرفتاريي كه در بين مردم است به خاطر عدم رعايت دستورات اسلامي و اخلاقي است. خود روحانيت بايد دقت بيشتري داشته باشد. زيرا ما اين روايات را براي مردم ميخوانيم و درباره سوء ظن به آنها تذكر ميدهيم و آنها را از كذب و فريه و شايعه بر حذر ميداريم. مصداق «يقولون بالسنتهم ما ليس في قلوبهم» نشويم. نعوذ بالله بدبختي است كه انسان در تبليغش مبتلا بشود به اينكه مورد خطاب اين آيه شود كه «لم تقولون ما لا تفعلون»
پاسخ امام: «فقال لي يا محمد! كذّب سمعك و بصرك عن اخيك». البته اين خطاب به محمد بن فضيل است. اما دستوري براي همه است. مگر ميشود كه فقط او چنين وظيفهاي داشته باشد! منتها چون او سئوال كرده است حضرت جواب را به او ميدهند. اي محمد! گوش و چشمت را نسبت به برادر ديني خود تكذيب كن.
اگر ديدي بگو اشتباه كردم. به نظرم اين چنين آمد ولي او اهل اين كار نيست. اگر شنيدي بگو ممكن است اشتباه شنيده باشم. الله اكبر. خيلي مهم است. ثقات گفتهاند و آنها انسانهاي دروغگويي نيستند در عين حال چشم و گوشت را تكذيب كن.
«وان شهد عندك خمسون قسامة» . [2]تو گفتي كه قوم ثقاتي براي من نقل كردهاند. اگر 50 قسامة بيايند و شهادت بدهند كه فلاني يك نسبت بيجا داده است، قبول نكن. يعني 100 عادل، نه موثّق. منتهي عادل كه اشاعه فحشا نميكند. لابد او براي خودش مجوزي پيدا كرده و سپس براي تو نقل كرده است. در باب غيبت آمده است كه ممكن است غيبت كننده براي غيبتش مجوز داشته باشد اما شنونده براي شنيدن مجوز نداشته باشد. لذا با اين احتمال كه اين آقا مجوز دارد ميفرمايند نهي از منكردر اينجا لزومي ندارد. چون منكر بودنش را براي او نفهميدي كه بخواهي نهي از منكر كني. اما شما به چه حساب گوش ميدهي؟ شما براي گوش دادن به چنين حرفي مجوز نداري.و لذا بر حسب روايت غيبت كننده و سامعش هر دو «مغتابين» [3]يعني غيبت كننده به حساب ميآيند. دنباله حديث محمدبن فضيل را در تفسير نور الثقلين صفحه 582 مطالعه كنيد. در نور الثقلين اين روايت را از روضه كافي نيز نقل ميكند.
روايتي ديگر از اصول كافي:
«عن الصادق(ع) من قال في مومن ما راته عيناه و سمعته اذناه» كسي كه از مومن چيزي را با چشمان خود ديده و با گوشهاي خود شنيده است. يعني يقين كرده است، اگر آن را براي ديگري بگويد چه ميشود؟ «فهو من الذين قال الله عزوجل ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب اليم» .[4] او در شمار اين افراد به حساب ميآيد كه براي آنها عذاب دردناكي است. از بدبختيهايي كه الآن به آن مبتلا شدهايم همين است كه بعضيها به هر وسيلهاي بناي رسوا كردن بعضي مومنين را دارند. حالا از طريق روزنامه باشد، از طريق راديو باشد و يا از طريق تلويزيون باشد. يك بنده خدايي كه انسان يك عمر به او اعتماد داشته كه او انسان خوبي است، يك مرتبه خراب ميكنند. به گونهاي كه انسان حاضر نيست ديگر دو ركعت پشت سر اين آدم نماز بخواند و يا يك زن پيش او طلاق بدهد. چون طلاق زن بايد در حضور عادل باشد. وقتي که انسان باور كرد كه خداي نكرده اين اهل گناه است، چطور ميتواند به او ترتيب آثار عدالت بدهد؟
خدا به خاندان عصمت و طهارت همه ما را از انواع ذنوب و معاصي نگه دارد
[1]- میزان الحکمه، ریشهری، ماده «ذنب»، التحذیر من محقرات الذنوب. ج2، ص992.
[2]- تفسیر نور الثقلین، تفسیر سوره نور، قوله تعالی اذ تلقّونه بالسنتکم...، ج3، ص582.
[3]- بحار الانوار، الباب السادس والستون، السامع الغیبه، ج72، ص226.
[4] - الکافی، کتاب الایمان والکفر، باب الغیبه والبهت، ج2، ص357