< فهرست دروس

درس آیات اخلاقی استاد موسوی شاهرودی

88/08/28

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکیم فی محکم کتابه العظیم «إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ » نور/11.

درباره این آیه مبارکه در گذشته بحث کردیم و مفاد این آیه بیان شد که ذات مقدس پروردگار در این آیه شریفه اشاره می فرمایند به افک وآن دروغ بزرگ و بهتانی است که منافقین به خاندان عصمت و طهارت نسبت دادند. را جع به این افک واین نسبت نابجا عرض کردیم که دو جور روایات آمده که مراد از این افک چه جور بهتانی بوده است. وآن کسی که این بهتان را زد چه کسی بوده است. عرض شد که یکی این بود که این بهتان نسبت به عایشه بود که از طرق عامه نقل شده که بعضی از منافقین خواسته اند نسبت به رسول اکرم (ص) دشمنی خودشان را اعمال بکنند خواستند که لکه دار کنند خاندان عصمت را و آمدند به ناموس پیغمبر(ص) نسبت ناروا دادند این یک شان نزول است که ما روایتش را خواندیم حاصل این شد که عایشه به حسب این روایت گفته بود که من در سفری همراه پیغمبر اکرم(ص) بودم. دو نفر از غافله عقب ماندیم. ما در عقب غافله آمدیم تا رسیدیم به غافله و این منشأ بهتان بر ما شد و گفتیم به این که ماجرا را که عایشه بیان کرد گفته بود که من در اثر این شایعه مریض شدم تا اینکه پیغمبر متبسما به نزد من آمدند و بشارت دادند که از طرف خداوند این بهتان رد شده است. این آیه ای که خواندیم 11 بود. در آیات 12 و 13 و 14 خداوند متعال ملامت و توبیخ می کند کسانی را که این بهتان را شنیدند و در مقام دفاع بر نیامدند و آن را تکذیب نکردند.آنها به وظیفه خود عمل نکردند به جای اینکه به مومنین حسن ظن داشته باشند، سوء ظن پیدا کردند.

در آیه 12 نور می فرماید: « لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْراً وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ» را هنگامی که این تهمت را شنیدند مردان و زنان با ایمان نسبت به خودشان گمان خیر نبر دند. در این آیه شریفه این لولا، لولای تحضیضیه و تحریکیه یا توبیخیه است در مقام سرزنش است. اینجا بجای تعبیر از برادران و مومنین به انفس تعبیر شده است. شايعه كه درست شد گمان انسان به هر طرفي مي‌رود. حتي نسبت به انسانهاي خوب نيز فكر مي‌كند كه اين هم ممكن است اين جنايت را انجام داده باشد. و حال آنكه اين كار خطايي است كه يك نفر اگر جنايتي كرده، باعث بدبيني به بسياري شود. چرا به انفس خودتان كه اين برادران ايماني در سايه ايمان مثل يك نفس هستند «كنفس واحده» اين مويد همان شعر است كه بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند. انجا توسعه داده وبني آدم را مي‌گويد. اين آيه شريفه نسبت به مومنين است. اگر بني‌آدم اعضاي يكديگر باشند، پس مومنين كه ايمان برايشان ايجاد وحدت و اتحاد درست كرده، « انما المومنون اخوة » در آيه شريفه، اخوت را براي مومنين اظهار فرموده است. اينها داراي اخوت و برادري هستند. پس همه اينها كنفس واحده شدند . چرا اينها نسبت به خودشان گمان خير نداشتند؟ «لولا اذ سمعتموه...» چرا وقتي شنيدند، مومنين و مومنات به انفس خودشان خير را گمان نكردند و نگفتند اين افك مبين است. يعني اين بهتان و دروغ آشكاري است. اين يك توبيخ و سرزنش است. اين يك خصلت نيكو و وظيفه بزرگي است كه مسلمانان و مومنين نسبت به يكديگر دارند و آن حسن ظن و خوش‌گماني نسبت به يكديگر است. مرحوم شيخ علامه انصاري رحمه الله عليه در رسايل در بحث ظن مي‌فرمايند: زماني كه غلبه افراد خوب بر افراد شر غلبه داشته باشند يعني اغلب مردم خوبند در آن زمان انسان بايد به افراد حسن ظن داشته باشد. اما اگر خداي نكرده زماني باشد كه اشرار بر ابرار غلبه داشته باشند، ديگر جاي حسن ظن نيست. در آنجا اگر قرار باشد كه حسن ظن داشته باشي و به افراد اطمينان كني سرت كلاه رفته و گاهي ضرر و زياني نصيب انسان مي‌شود كه جبران ندارد. در روايت آمده است: «صرعة الاسترسال لا تستقال»[1] يعني خوش‌گماني و اطمينان نسبت به بعضي افراد اقاله ندارد. پشيمانيش فايده ندارد. صرعه به معني سقوط است. استرسال به معني اطمينان است. سقوط انسان به خاطر اطمينان به بعضي افراد جبران ندارد. در رسائل در بحث ظن، روایتی دارد «ان شهد عندک خمسون قسامه»[2] اگر 50 قسامه آمدند و شهادت دادند که فلانی این کار را کرده است و خودش گفت آن کار را نکرده ام حرف او را قبول کن. حرف این 50 قسامه که هر کدام دو نفر عادل هستند را قبول نکن.

اما آیه 13 سوره مبارکه نور:

« لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ » چرا چهار شاهد برای آن نیاوردند؟ یعنی این افک و شایعه ای که زدند چرا شاهد نیاوردند؟ آن هم چهار شاهد. چون برای اثبات این بهتان به چهار شاهد نیاز است. اکنون که چنین گواهانی نیاوردند؛ آنها در پیشگاه خدا از دروغ گویانند.

ظاهر آیه این است که اگر این ادعا در واقع هم صادق بوده ولی چون آن را اثبات نکردند و شاهد نیاوردند، اینها در نزد خداوند دروغگو محسوب میشوند.

اما آیه 14 سوره مبارکه نور:

«وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ». و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت نسبت به شما نبود –جزای این قضیه شرطیه مقدر نیست و ذکر شده است- به خاطر اینکه این گناه را انجام دادید، عذاب سختی به شما می رسید. یعنی فضل و رحمت الهی هم در دنیا و هم در آخرت به داد شما رسیده است.اما خداوند در دنیا شما را زود مواخذه نمی کند و به شما برای استغفار، توبه و پشیمانی مهلت می دهد. این همه بر اثر لطف فضل و رحمت الهی خداوند است. والا همین جا خدا شما را مواخذه می کرد و به قیامت نمی افتاد.در مقابل این گناه بزرگی که مرتکب شدید، اگر فضل و رحمت الهی نمی بود خداوند عذاب عظیمی را به سراغ شما می فرستاد. اما فضل و رحمت الهی باعث شده در دنیا به شما مهلت داده شده استغفار کنید توبه کنید پشیمان بشوید تا خداوند از تقصیر شما و این گناهی که کرده اید بگذرد. «ان الله یغفرالذنوب جمیعا»[3] حتی شرک با اینکه در آیه شریفه می فرماید: «ان الله یغفر الذنوب جمیعا الا ان یشرک به»[4] . خدا همه گناهان را می آمرزد مگر شرک به خودش. نسبت به شرک وعده عدم مغفرت داده شده است. آن هم در صورتی است که در حال شرک از دنیا برود. اگر دردنیا از شرک و کفرش دست بردارد، باز هم مشمول مغفرت الهی می شود. اما در آخرت خدا هرکه را بخواهد می آمرزد و هر که را بخواهد نمی آمرزد. «یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء»[5] در آخرت این طور است. نسبت به آنی که وعده داده شده که خداوند خلف وعده نمی کند. آن که نمی آمرزد مشرک است. آن در من یشاء دیگر(آنها که آمرزیده می‌شوند) داخل نیست و از آن بیرون است.

عرض شد که این توبیخ ها و این سرزنش ها مربوط به کسانی بود که این افک را شنیدند ولی به وظیفه خودشان عمل نکردند. نگفتند که این دروغ واضحی است. وضوحش هم از این جهت است که به خاندان عصمت و طهارت مربوط می شود. یک نسبت این چنینی داده اند! باید گفت خیلی روشن است که بهتان عظیمی است.

شأن نزول از طریق شیعه:

باید گفت شأن نزولی که از طرق عامة نقل شده با ظاهر آیات مناسبت بیشتری دارد.

علامه در المیزان [6]می‌فرمایند: «و فی الميزان ما ملخصه انه قد روی اهل السنة ان المقذوفة فی قصة الافک هی ام المومنين عائشة و روت الشيعة انها مارية القبطية».

روایت شیعه می گوید ماریه قبطیة بوده –البته این شأن نزول در بعضی تفاسیر دیگر شیعه نیز نقل شده است- منتهی ایشان می فرمایند: «وکل من الحدیثین لا یخلو عن شئ». هر دو روایت –هم نقل عامه و هم نقل خاصه- خالی از اشکال نیست.

گرچه بیان شد که به ظاهر آیات، نسبت اول -نه به خصوص عایشه- که بالاخره به این شکل بوده است یعنی در سفری بوده قصه ای پیش آمده است. اما این جریان به قصه ماریه قبطیه نمی خورد. در آیه شریفه می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ» عصبه به معنی جماعت و طایفه ای است که با هم در انجام کاری اتحاد دارند. اما در این شأن نزولی که از طریق شیعه نقل شده که قاذف عایشه ومقذوفه ماریه قبطیه بوده، عصبه ای در کار نیست. در هر حال ایشان می فرمایند« وکل من الحدیثین لا یخلو عن شئ». یعنی جای ایراد و اشکال و تأمل است. الا اینکه «غیر ان المسلم کون الافک المذکور راجعا الی بعض اهل النبی(ص) اما زوجته و اما ام ولده». مسلما افکی در کار بوده و این افک به خاندان عصمت بوده است.اما حال او عایشه بوده یا غیر عایشه، خداوند می داند. «و کان الرامون عصبة من القوم». کسانی که رمی کرده بودند و این نسبت نابجا را داده بودند، اینها عصبه ای بودند از قوم. حال اگر ما بخواهیم به قصه ماریه مربوطش مربوطش کنیم –که خود علامه هم احتمال داد مقذوفه، ماریه باشد- می خواهیم با این آیه مربوطش بکنیم که آیه می فرماید «عصبة منکم» اینها یک نفر نبودند بلکه عده ای بودند. می شود گفت عایشه هم که نسبت داد، کسی محرکش بوده است. وقتی عایشه به کار خلافی تصمیم می گرفت [معمولا] به تنهایی این تصمیم را نمی گرفت. اما چرا به صیغه جمع مذکر آمده است؟ چون برای جمع مذکر و مونث از صیغه جمع مذکر استفاده می شود و می شود گفت که محرکان عایشه گروهی بوده اند. وقتی عایشه تصمیم می گرفت تنها نبود [معمولا] با دختر عمر همکاری می کردند .[7] «فشاع الحدیث بین الناس و کان بعض المنافقین او الذین فی قلوبهم مرض یساعدون علی اذاعة الحدیث». این قضیه در بین مردم شایع شد و کسانی که دردلهای مریضی داشتند به نشر و اشاعه آن کمک می کردند. چرا اینها این کار را انجام می‌دادند؟ «حبا منهم ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا» اینها دوست داشتند که این شایعه دروغ در بین مردم رواج پیدا کند. و این بر اثر همان مرض دلها بود. خداوند متعال در مورد کسانی که دوست دارند فاحشه شایع شود می فرماید: « إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» .[8] کسانی که دوست دارند اشاعه فحشا شود، برای آنها عذاب دردناکی خواهد بود. «فانزل الله الایات و دافع عن نبیه (ص)» و خداوند با نزول این آیات [9]از نبی خود دفاع کرد.

و اما روایتی که در مورد ماریه است:

درباره ماریه قبطیه این طور نقل شده است که وقتی جناب ابراهیم فرزند رسول خدا فوت کرد، پیغمبر اکرم(ص) نسبت به حضرت ابراهیم اظهار تاثر می کردند و ناراحت بودند. رسول اکرم ابراهیم را دوست داشتند. حتی اشک حضرت جاری شد. وقتی که عایشه ناراحتی پیامبر را دید، پیغمبر را ملامت کرد. روایت این است. «ان المارية القبطيه احدی نساء النبی صارت مورد التهام من قبل العائشه و ذلک من جهة انه لما توفی ابراهيم ولد المارية من النبی واغتم لذلک النبی(ص) شديدا قالت عائشه لنبی لم تغتم للولد الذی لم يکن منک ولکان لجريح القبطی» ماریه قبطیه یکی از زنان پیامبر اکرم(ص) بود که در جریان افک از جانب عایشه مور اتهام قرار گرفت. واین جریان زمانی اتفاق افتاد که ابراهیم فرزند ماریه از رسول خدا (ص) وفایت یافت. و پیامبر به شدت مغموم شدند. عایشه به ایشان گفت: چرا برای بچه بیگانه ای که از تو نبوده اینقدر ناراحت هستی. او فرزند جریح قبطی بوده است. جریح قبطی خادم پیامبر بود. آن زمان معمول بود که خانه ها خادم داشت. آن کسانی که مکه رفته اند خواجه های حرم پیغمبر(ص) را دیده اند. مردان سیاهی که به خواجه معروف هستند. جریح قبطی مرد خواجه ای بود. که عایشه گفت ابراهیم فرزند پیامبر نبوده و فرزند او بوده است. «فلما سمع النبی (ص) امر عليا (ع) بقتل جريح لهذه الخيانة» وقتی حضرت این حرف را از عایشه شنیدند به امیرالمومنین دستور دادند که به خاطر این خیانت جریح را اعدام کند. البته به ظاهر قصه، این مطلب به حضرت رسول (ص) نمی خورد. پیغمبر اکرم (ص) به این سادگی دستور دهند جریح کشته شود؟! چرا، چون عایشه این حرف را زده است؟! «ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا». صریح آیه شریفه است. چگونه می شود هنوز تبین نکرده باشند به حرف عایشه ترتیب اثر بدهند! البته ظاهر قضیه همین است . اما حکمش چه بوده و چه چیزی باعث شده که پیامبر چنین دستوری بدهند؛ احتمالا می خواستند برای خود عایشه دروغش را به وضوح ثابت کنند.چون اگر پیغمبر می خواستند بفرمایند تو دروغ می گویی این فرزند خودم است؛ ممکن بود عایشه قبول نکند و سر حرفش بایستد و این قصه را نشر دهد. برای ابطال حرف عایشه دستور دادند که بروید و جریح را اعدام کنید. «فلما توجه علی علیه السلام بسیفه الی جریح و رأی الجریح الغضب فی وجه علی علیه السلام فر منه و صعد نخلا ». بر حسب این روایت حضرت شمشیرش را برداشت و به سراغ جریح رفت. جریح چاره ای جز فرار ندید. به بالای نخلی رفت –فکر کرد که علی از بالا رفتن نخل عاجز است. «فلما احسه ان يدرکه علی علیه السلام وقع نفسه الی الارض وانکشف عنه ثيابه فبان انه لا آلة له فجاء علی(ع) و فاخبر النبی (ص) بذلک فشکر الله تبارک و تعالی لزوال الرجس عنه» وقتی که متوجه علی (ع) او را خواهند گرفت، خودش را از بالای درخت به روی زمین پرت کرد. در این حال لباسش کنار رفت و معلوم شد که آلت تناسلی ندارند. حضرت برگشتند و به پیامبر(ص) این جریان را به اطلاع پیامبر(ص) رساندند. ایشان خدا را شکر گفتند که از این تهمت نجات پیدا کردند. و این نکبت از ایشان دور شد.«و بینت هذا المهم» آیات نازل شد و این مهم را بیان فرمود .[10]

سوال : چرا رسول خدا(ص) این گونه رفتار کردند؟ زیرا ظواهر رفتارهای ائمة و پیغمبرصلی الله علیهم اجمعین در ظاهر همین رفتارهای سایر مردم بود. بیان شد که میفرمایند «انا مثلکم» شما می خورید، می خوابید، دعوی می کنید و درگیری دارید. رفت و آمد می کنید. ما نیز مثل شما هستیم. فقط «یوحی الی» به من وحی می رسد و شما وحی ندارید. از این جهت گاهی کارهای اینها ظاهرش با واقع منطبق نیست و واقع مطلب چیز دیگری است. طبق فرموده جناب صاحب المیزان «ولتامل فی کل من الوجهین المذکورین مجال» یعنی هر یک از این دو قصه جای سوال و شبهه دارد. ولی آن مقدار مسلم است که افکی بوده و مربوط به خاندان عصمت و طهارت بوده و خداوند تبارک و تعالی منزه بودن این خاندان را با آیات شریفه، اثبات و بیان فرمود.

والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین.

 [1]- امام صادق(ع) ميفرمايند: «لا تتقن باخيك كل الثقه فان صرعه الاسترسال لا تستقال». بحار الانوار، باب 32،مواعظ الصادق عليه السلام، كلمات قصاره(ع)، حديث6، ج75/ص239.

[2]- قول الصادق (ع) لمحمد بن الفضل: «یامحمد کذب سمعک و بصرک عن اخیک، فان شهد عندک خمسون قسامة انه قال، و قال لم اقل فصدقه و کذبهم». فرائد الاصول، فی اصالة الصحه فی فعل الغیر، الاستدلال بالاخبار، ج3/ص347. [لازم به ذکر است که مرحوم شیخ در دلالت این حدیث سخنانی دارند. زیرا شهادت 50 قسامه یعنی شهادت 100 عادل ومعنای این حدیث تکذیب 100شاهد عادل نیست...]

[3]- زمر/53 . « قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»

[4]- در قرآن آیه ای با این ترکیب نیافتیم.البته در سوره نساء/48 « إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِيماً». و نساء/116 « إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيداً» آیات به این صورت آمده که احتمالا منظور استاد، همین آیات به همراه آیه قبلی(زمر/53) باشد.

[5]- آل عمران/129. « وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»

[6]- المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ذیل آیه 11سوره مبارکه نور، ج15/ص89.

[7]- همانند جریان افشای راز پیامبر(ص).

[8]- نور/19.

[9]- آیات 11، 12، 13، 14 سوره مبارکه نور.

[10]- متن موجود در المیزان با متن فوق از نظر الفاظ اختلاف دارد. المیزان، ذیل آیه 11سوره نور، ج15/ص103.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo