< فهرست دروس

درس آیات اخلاقی استاد موسوی شاهرودی

88/07/23

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

در علم أصول خوانده‌ايم كه عمومات قرآن، اطلاق و عمومش حجيّت ندارد. وكسي نمي‌تواند از عمومات و اطلاقات قرآن استفاده كند و اگر كسي اطلاق را استفاده كند چه بسا كه از دين خارج شود چون بعضي اوقات اطلاق و عموم آيه مراد نيست، چون قرآن بايد ضميمه به سنّت شود تا مفيد باشد خصوصاً ما در واجبات و محرمات در شرع مقدس اسلام داريم كه واجبي علي الاطلاق واجب يا حرامي علي الاطلاق حرام باشد. و خيلي از عمومات، تخصيص خورده است.

﴿إنّ الله علی كلّ شيء قدير﴾ يعني خداوند مي‌تواند تسلسل ايجاد كند، اجتماع ضدين، اجتماع نقيضين را هم خداوند قدرت دارد يا نه؟

جواب: قدرت خداوند به چيزي قرار مي‌گيرد كه قابل براي انفعال باشد، و نقص از ناحيه متعلق قدرت است و قدرت خدا به شيء محال تعلق نمي‌گيرد بلكه قدرت خداوند به أمر ممكن تعلق مي‌گيرد.

﴿والذين يرمون المحصنات﴾: آن كساني كه اين گناه كبيره را انجام مي‌دهند يعني قذف مي كنند و نسبت سوء مي دهند.

رمي در اينجا مراد نسبت دادن چيزي است كه مكروه طرف است و از قرينه معلوم است كه در اينجا مراد نسبت زنا دادن است.

احصان به دو معنا است:

1- زن شوهر دار و مرد همسر دار، كه در اين آيه مراد نيست.

2- به معني عفت كه در اين آيه مراد بوده و آيه ديگر ﴿والذي أحصنت فرجها﴾ نيز مراد است.

حديث: من ألقي جلباب الحياء فلا غيبة له. [كسي كه لباس حياء را از خود دور كرده است احترامي ندارد وغيبتش جائز است]

قذف: نسبت بيجا دادن كه حق ايجاد مي كند.

﴿ثمّ لم يأتوا بأربعة شهداء﴾: شهداء جمع شاهد است. هركسي براي اثبات مدّعی و شهادت دادن صلاحيت ندارد، شاهد شدن شرايطي دارد كه از آن جمله عادل بودن است يعني شهود نبايد فاسق باشند؛ پس به اطلاق اين آيه نمي‌توان عمل كرد.

﴿فاجلدوهم ثمانين جلدة﴾: اينها استحقاق اين را پيدا مي كنند كه 80 تازيانه بخورند. مجريان اين حدّ بايد طائفه و افراد خاصّي باشند.

جلدة: پوست بدن را گويند.

سؤال: با چه وسيله‌اي بايد تازيانه زده شوند؟ در اين جهت نيز آيه اطلاق دارد.

﴿ولا تقبلوا لهم شهادة أبدا﴾: شهادت اينگونه افراد ديگر پذيرفته نخواهد بود.

﴿وأولئك هم الفاسقون﴾: احكام فاسق بر اينها مترتب مي شود.

سؤال: فاسق چه حكمي دارد؟ حكمش اين است كه خبرش را قبول نكنيد به استناد آيه شريفه: ﴿إن جائكم فاسق بنبأ فتبيّنوا﴾.

﴿إلاّ الذين تابوا من بعد ذلك وأصلحوا فإنّ الله غفور رحيم﴾:

مفسرين در اين آيه بحثهاي مختلفي دارند: 1- اينكه آيه استثناء كرده است، اين استثناء به كدام جمله از سه جمله (فاجلدوهم، لاتقبلوا لهم شهادة أبدا، اولئك هم الفاسقون) برمي‌گردد؟ يعني اين توبه مسلّماً فسق را زايل مي كند و از بين مي‌برد ويا بعد از توبه تازيانه ندارند؟ ويا شهادتشان هم قبول مي شود؟

البته اين بحث مربوط به بحث اصولي است كه اگر جملات متعدد قبل از يك استثناء بيايد، استثناء به كداميك از آنها بر مي‌گردد؟ مانند: «أكرم الفقهاء وجالس العلماء وأطعم الفقراء إالاّ الفساق منهم» در اين بحث به اين نتيجه رسيدند كه اين استثناء قطعاً به جمله أخير بر مي‌گردد وإنّما الكلام اينكه به جمله اول و دوم نيز بر مي‌گردد يا خير؟ اصوليين گفته‌اند قابليت دارد به جمله دوم هم برگردد لكن به جمله اول قابليت ندارد لذا ما بايد به قرائن خارجي نگاه كنيم كه اين استثناء به آن دو جمله مي‌خورد يا خير؟

صاحب الميزان ادّعا دارد كه ما قرينه داخلي در اين آيات داريم كه استثناء به جملات قبل هم مي‌خورد.

اگر فرمايش علامه طباطبايي را قبول نكنيم مي گوييم ما قرينه خارجي داريم.

صاحب الميزان فرموده كه قرينه داخلي داريم به اين كه إلاّ الذين تابوا مسلّماً فسق را برمي دارد و علت اينكه شهادتشان قبول نمي‌شد اين بود كه اينها از اعتبار ساقط شده بودند وحال كه اعتبارشان برگشت چرا شهادتشان قبول نباشد؟ در حقيقت توبه علت براي زوال فسق و زوال فسق علت براي قبولي شهادت است.

ولقائل أن يقول: فسق با توبه معنا ندارد و يا ممكن است اين يك حكمي وضعي براي قاذف باشد و اگر قاذف، عادل شود از اعتبار افتاده است. وفتوا است كه بعد از قذف اگر توبه كرد، شهادتش مورد قبول است؛ أمّا آيا جلد دارد يا نه؟ در بعضي تفاسير آمده كه استثناء حتّی به جلد هم مي‌خورد اما فتوا اين است كه اگر توبه قبل از اثبات جرم شود توبه‌اش قبول و جلد ندارد ولي اگر پس از اثبات جرم و اثبات حقّ براي مقذوف، توبه كند جلد براي او انجام مي شود. مگر اينكه مقذوف عليه از حقّ خود بگذرد كه ديگر جلد ندارد.

﴿إلاّ الذين تابوا ... وأصلحوا﴾: توبه كند و اصلاح كند، اصلاح به اين است كه علناً به كساني كه ظلم كرده إعلان كند كه من اشتباه كردم و از أذهان مردم آن مطلب را پاك كند و كأنّ كه اين نسبت نبوده است.

حق بر دو گونه است: حق الله و حق الناس كه حق الناس أعظم از حق الله است.

توبه‌ي تنها فقط حقّ الله را درست مي‌كند و«النادم من الذنب كمن لا ذنب له» درصورتي كه حقّ مردم را ضايع نكرده باشد. مثلاً اگر سرقت كرده باشد با توبه حق از ذمه او ساقط نمي‌شود.

﴿فإنّ الله غفور رحيم﴾: اين يك جمله جزائيه است و جزاء شرط مي‌خواهد كه در حقيقت جزاء براي يك شرط مقدّر است.

فالله يغفر لهم: چون خداوند متعال آمرزنده است و رحم دارد و از رحم إلهي است كه به مجرم مهلت مي دهد تا توبه كند و حتّی گناه را بعضي اوقات مأمورين نمي نويسند تا توبه كند و استغفار كند.

گناهان كبيره و جرائم به مجرد ادعا ثابت نمي شود و زنا شهود مي خواهد. ثابت شدن جرائم دو راه دارد:

1- شهود شهادت دهند.

2- اقرار خود جاني (اقرار العقلاء علي أنفسهم نافذ)

و بعضي اوقات كه جرم سنگين است بايد اقرار را مكرر كنند تا جرم ثابت شود چون شارع مقدس نمي‌خواهد به آساني جرم ثابت شود، مثل مسأله زنا.

عن الصادق عليه السلام: ومن شهد على نفسه إنّه زنى لم تقبل شهادته حتّى يعيد أربع مرات.[البته اين اقرار بايد نزد قاضي و يا كسي كه مي‌خواهد حدّ را اجراء كند باشد]

در روايت ديگري آمده است:

عن الصادق عليه السلام: جاء رجل إلى أمير المؤمنين عليه السلام فقال له : يا أمير المؤمنين إني زنيت فطهرني! [اصلحوا در آيه يعني تسليم باشد و فرار نكند وحق مردم را بدهد اين علامت توبه است] فقال أمير المؤمنين عليه السلام: أ بِكَ جنة؟ فقال: لا، فقال: فتقرء من القرآن شيئا؟ قال: نعم فقال له: ممن أنت؟ فقال أنا من مزينة أو جهينة، قال: اذهب حتى أسأل عنك، فسأل عنه فقالوا: يا أمير المؤمنين هذا رجل صحيح مسلم. ثم رجع إليه فقال: يا أمير المؤمنين إنّي زنيت فطهرني! فقال عليه السلام: ويحك ألك زوجة؟ قال: نعم، فقال: كنت حاضرها أو غائبا عنها؟ قال: بل كنت حاضرها، قال: اذهب حتى ننظر في أمرك، فجاء الثالثة فذكر له ذلك فأعاد عليه أمير المؤمنين عليه السلام فذهب، ثم رجع في الرابعة وقال: إني زنيت فطهرني فأمر أمير المؤمنين عليه السلام: أن يحبس. ثم نادى أمير المؤمين: أيها الناس إنّ هذا الرجل يحتاج إلى أن نقيم عليه حد الله، فاخرجوا متنكرين، لا يعرف بعضكم بعضا، ومعكم أحجاركم، فلما كان من الغد أخرجه أمير المؤمنين عليه السلام بالغلس، وصلى ركعتين، وحفر حفيرة ووضعه فيها، ثم نادى أيها الناس إن هذه حقوق الله لا يطلبها من كان عندالله حق مثله، فمن كان عنده لله حق مثله فلينصرف، فإنه لا يقيم الحد من لله عليه الحد. فانصرف الناس، فأخذ أمير المؤمنين عليه السلام حجراً فكبر أربع تكبيرات فرماه ثم أخذ الحسن عليه السلام مثله، ثم فعل الحسين عليه السلام مثله، فلما مات أخرجه أمير المؤمنين عليه السلام وصلى عليه، فقالوا: يا أمير المؤمنين ألا تغسله؟ قال: قد اغتسل بماء هو منها طاهر إلى يوم القيامة. ثم قال أمير المؤمنين صلوات الله عليه: يا أيها الناس من أتى هذه القاذورة فليتب إلى الله فيما بينه وبين الله، فوالله لتوبته إلى الله في السرّ أفضل من أن يفضح نفسه ويهتك ستره.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo