< فهرست دروس

درس تفسیراستاد محمد مروارید

91/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 عامة اجماع دارند بر غَسل رجلين در وضوء خلافاً لإجماع خاصة، و مرحوم بحر العلوم در يك رباعي چقدر زيبا فرموده است:
 إنّ الوضوء غسلتان عندنا * ومسحتان والكتاب معنا
 فالغسل للوجه ولليدين * والمسح للرأس وللرجلين [ [1] ]
 عمده «والكتاب معنا» است، يعني قرآن با ما موافق است.
 أمّا عامه كه قائل به غسل هستند بنا به قراءة نصب در أرجلكم حرفي زدند كه بر خلاف أدبيات عرب و برخلاف بلاغت بود، كه در جلسه قبل أقوال ايشان را گفتيم، كه خلاصه آن عبارت بود از: اگر دو عامل باشد قاعده اقتضاء مي‌كند أخذ به أقرب العاملين را. اگر يك حكم و يا كلامي تمام شود، و متلكم وارد در كلام و حكم ديگري بشود، دوباره بازگشت به حكم أوّل بدون تكرار عامل در حكم أوّل، بسيار مستهجن و خلاف بلاغت است و مورد ردّ أكثر نحويين است. در جلسه گذشته مثال زديم.
 أمّا بنا بر مجرور بودن أرجلِكم:
 خاصة مي‌گويند بسيار واضح است كه عطف بر «برؤوسكم» است.
 أمّا عامة مي‌گويند عطف بر همان معمول جمله قبل يعني «وجوهكم» است، و جرّ آن بخاطر مجاورت با لفظ مجرور است. در اين قول دو استهجاني كه بنا بر قراءة نصب وجود داشت (يعني عمل كردن أبعد العاملين مستهجن است، ونيز عطف از جمله دوم به جمله اول بعد از اتمام جمله اول مستهجن است.)، وجود دارد و علاوه بر آن، چنين است كه: إعراب للمجاورة بسيار ضعيف است و أكثر أهل عربية آن را أنكار كرده‌اند پس شايسته كتاب خدا نيست.
 شاهد:
 فخر رازي در ج 3، صفحه 370، چنين مي‌گويد: «أما القراءة بالجر فهي تقتضي كون الأرجل معطوفة على الرؤوس، فكما وجب المسح في الرأس فكذلك في الأرجل. فإن قيل: لم لا يجوز أن يقال: هذا كسر على الجوار كما في قوله: جحر ضبٍّ خربٍ، ... قلنا: هذا باطل من وجوه: الأول: أن الكسر على الجوار معدود في اللحن الذي قد يتحمل لأجل الضرورة في الشعر، وكلام الله تعالى يجب تنزيهه عنه، وثانيها: إن الكسر على الجوار إنما يصار إليه حيث يحصل الأمن من الالتباس كما في قوله: "جحر ضب خرب" فإنّ "الخرب" لا يكون نعتا للضب بل للجحر، وفي هذه الآية الأمن من الالتباس غير حاصل.»
 توضيح عبارت فخر رازي: «أمّا اگر به جرّ قراءة شود اقتضايش اين است كه أرجل به رؤوس عطف باشد، و همچنانكه مسح در رأس واجب است در رجل نيز مسح واجب باشد. أمّا اگر گفته شود: چرا جرّ به سبب همجواري با كلمه مجرور قبل مانند اين قول: «جحر ضبٍّ خربٍ»، جائز نباشد؟ در جواب مي‌گوييم: اين باطل است به چند جهت: اول اينكه جرّ بنا بر همجواري غلط محسوب مي‌شود، كه اينگونه غلطها را گاهي استفاده مي‌كنند فقط بخاطر ضرورت شعري، أمّا كلام الله تعالی واجب است كه منزّه از چنين غلطهايي باشد. وثانياً: جائز بودن جرّ بخاطر همجواري دو شرط دارد: يكي از موارد جائز بودن جرّ بخاطر همجواري، جايي است كه التباس و اشتباه پيش نيايد، همانند قول: «جحر ضب خر» زيرا كه خرب صفت براي ضبّ نمي‌تواند باشد بلكه صفت براي جحر است، در اين آيه نيز ايمن از اشتباه و التباس نيستيم، زيرا بعضي مي‌گويند عطف بر رؤوسكم است و بعضي مي‌گويند عطف بر وجوهكم است پس زمينه التباس و اشتباه وجود دارد.».
 برخي از عامه گفته‌اند: قرينه‌اي براي محافظت از التباس وجود دارد، كه آن قرينه محدود بودن أرجلكم به حدّ إلی الكعبين است، اين محدود بودن خود قرينه است كه عطف است بر چيزي كه او هم محدود است يعني عطف به «أيديكم إلی المرافق» است. أمّا «رؤوسكم» محدود نشده است تا به او عطف شود. پس عطف به «أيديكم إلی المرافق» بهتر است چون معطوف و معطوف إليه هردو يكنواخت هستند، يعني هردو محدود به إلی هستند. پس با اين قرينه ايمن از التباس خواهيم بود.
 در اينجا نه تنها اين حرف را بعنوان قرينه گرفته‌اند بلكه برخي از أهل سنّت اين را يك وجه مستقل گرفته‌اند براي اينكه بايد عطف باشد بر «أيديكم » چه بر قراءة نصب و چه بر قراءة جرّ. أبي علي فارسي اين را وجه مستقل گرفته است، به نقل مجمع البيان چاپ دو جلدي، ج 3 و 4، آخر صفحه 255.
 نقد قول وجود قرينه:
 اين يك استحسان بيشتر نيست و مبتكر آن أبي علي فارسي نيست و بلكه از همان أوّل در بيان أهل سنّت بوده است، لذا در بعضي تفاسير چنين است: «وأمّا التعلّق في أنّ الأرجل مغسولة بالتحديد إلی الكعبين وإجراؤها مجری الأيدي في الغسل لأجل التحديد، فهو شيء يتعلّق به قديما و حديثا وهو ضعيف جدّاً.» [رسائل شريف مرتضی، ج 3، ص 172.]
 شريف مرتضی در ادامه مي‌فرمايد: «آنچه ما مي‌گوييم شبيه تر است به تقابل و ترتيب كلام، وآن اين است كه: آية ابتدا عضو مغسول غير محدود را ذكر كرده، و سپس عطف كرده است به آن أيدي را كه عضو مغسول محدود است، در مقابل هم ابتدا عضو ممسوح غير محدود را ذكر كرده است و سپس عضو ممسوح محدود را به آن عطف كرده است، يعني أرجل كه محدود به كعبين است را عطف به رؤوس كه غير محدود است كرده است، پس دو جمله اول و دوم تقابل خواهند داشت كه اين واضح است.».
 عبارت شريف مرتضی: «والذي نقوله أشبه بتقابل الكلام وترتيبه، لأن الآية تضمنت ذكر عضو مغسول غير محدود ثمّ عطف عليه من الأيدي عضواً مغسولا محدوداً، فالمقابلة تقتضي إذا ذكر عضواً ممسوحاً غير محدود أن يعطف عليه بعض ممسوح محدود بأن يعطف محدوداً من أرجل على غير محدود من الرؤوس، لتقابل الجملتان الأولى والأخرى، وهذا واضح جداً.» [رسائل شريف مرتضی، ج 3، ص 172.]
 شبيه همين استحسان را در مجمع البيان هم آورده است.
 شرط دوّم براي جواز جرّ بخاطر همجواري: فاصله نبايد با همجوار باشد حتّی اگر واو بين آن دو باشد ديگري جائز نمي‌باشد مانند مثال مذكور كه فاصله نداشت: «جحر ضبّ خرب»، أمّا در آيه شريفه فاصله بين دو لفظ افتاده است.
 پس همچنانكه گفته شد اولا اين ضعيف است و شايسته كتاب الله نيست. وثانيا با تحمّل اين ضعف دو شرط دارد كه هردو در اينجا مفقود است.
 وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرين.


[1] - الدرة النجفية ( منظومة في الفقه )، للسيد مهدي بحر العلوم، متوفی 1212، ص 15.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo