< فهرست دروس

درس تفسیراستاد مروارید

91/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 صحبت در آیه سوم سوره مبارکه مائده بود.
 حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‌ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً فَمَنِ اضْطُرَّ في‌ مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (مائده_3)
 توضیحاتی در ارتباط با آیه شریفه ذکر گردید.
 صحبت در جمله الا ما ذکیتم بود که عرض شد در این جمله وجوهی محتمل است. که در بین این وجوه آنچه با تأیید روایات اظهر به نظر می رسد همان وجه سومی است که در جلسه سابق مطرح گردید [1] .
 مراد از تزکیه چیست؟
 اصل معنای لغوی تزکیه از ذکی به معنای تمام است. منتهی یک معنای اصطلاحی دارد که در لغت هم به همین معنا آمده که عبارت باشد از فعلی که جان حیوان را می گیرد و کار لحم را تمام می کند و او را آمده برای استفاده اکلی می نماید [2] . بنابراین مطلق موت را تذکیه نمی گویند. لکن این عمل در هر عرفی به شکل خاصی انجام می گرفته.
 در جاهلیت هم اجمالا این عمل وجود داشته که به فری اوداج و فری حلوقوم و امثال ذلک حیوان را تذکیه می نمودند. لکن اسلام برای این عمل شرائط خاصی را مطرح نمود. مانند استقبال و ذکر نام خدا و دیگر از شرائط.
 بعض از شرائطی که برای تذکیه وجود دارد در خود قرآن شریف ذکر گردیده از جمله شرط تسمیه.
 سوره مبارکه انعام آیه 121
 وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى‌ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ.
 و از آنچه نام خدا بر آن ذكر نشده نخوريد كه آن فسق است.
 فسق در لغت به معنای خروج است. در مفردات راغب می گوید: فَسَقَ الرُّطَبُ، إذا خرج عن قشره. وقتی خرما از پوستش خارج می شود.
 فسق یعنی خروج از طریقت صحیح. خروج از راه عقل و شرع. فسق عن امر ربه...
 اکل از حیوانی که نام خدا بر آن برده نشده فسق است (خروج از طریقت شرع است).
 و ان الشیاطین لیوحون...همانا شياطين بدوستان خود سخنانى گويند تا با شما در مقام جدال و نزاع بر آيند و اگر شما نيز پيرو آنها شويد مانند ايشان مشرك خواهيد شد.
 در شأن نزول این آیه چنین گفته شده: قومی از مجوس به مشرکین قریش که از دوستانشان بودند نامه ای نوشتند که پیامبر شما ذبح خودش را حلال می داند، اما آنچه را خدا میرانده جایز نمی داند. که همین مطلب موجب شبهه برای اهل جاهلی گردید [3] . بنابراین وجه ارتباط این جمله با صدر آیه همین است که شبهه در ارتباط با ذبح بوده.
 علی ای حال از این آیه کریمه کاملاً استفاده می گردد که شرط حلیت ذبیحه این است که نام خدا بر آن برده شود. و اگر مقیدی برای آیه نمی بود می بایست حکم نمود به اینکه حتی در صورت فراموشی هم ذبیحه حرام است. لکن به روایات متعدد اطلاق آیه به حلیت ذبیحه در صورت نسیان تقیید گردیده [4] .
  دیگر از شرائط تذکیه این است که ذابح باید مسلمان باشد.
 حال آیا این مطلب از آیات شریفه قابل استفاده هست یا خیر فیه بحث.
 در ادامه آیه شریفه هم مورد دیگری از محرمات ذکر می گردد [5] : و ان تستقسموا بالازلام...
 دیگر از محرمات استقسام به ازلام است. که نوعی قمار در زمان جاهلیت بوده است. [6]


[1] استثناء متصل است اما به تمامی مواردی که در سابق مطرح گردید اعم از نطیحه و موقوذه و ...رجوع می کند. یعنی اگر حیوانی به سببی مشرف به مرگ گردید اما قبل از مرگ تزکیه گردید حلال است.
[2] ابن الأَنباري في ذَكَاءِ الفَهْمِ و الذَّبْحِ: إنه التَّمامُ، و إنّهما ممدودانِ. و التَّذْكِيَة الذَّبْحُ. و الذَّكَاءُ و الذَّكَاةُ: الذَّبْحُ؛ عن ثعلب و العرب تقول: ذَكَاةُ الجِنين ذَكاةُ أُمِّهِ أَي إذا ذُبْحتِ الأُمُّ ذُبح الجنينُ. و‌في الحديث: ذَكاةُ الجنين ذَكَاةُ أُمِّه.ابن الأَثير: التَّذْكِيَةُ الذَّبْحُ و النَّحْرُ؛ يقال: ذَكَّيْت الشَّاةَ تَذْكِيَة، و الاسم الذَّكاةُ، و المَذْبوحُ ذَكِيٌّ.... و أَصل الذَكَاة في اللغة كُلِّها إتْمامُ الشي‌ء... لسان العرب، ج، ص: 288
[3] و في قوله وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‌ أَوْلِيائِهِمْ يعني علماء الكافرين و رؤساءهم لِيُجادِلُوكُمْ في استحلال الميتة كما مر و قال عكرمة إن قوما من مجوس فارس كتبوا إلى مشركي قريش فكانوا أولياءهم في الجاهلية أن محمدا و أصحابه يزعمون أنهم يتبعون أمر الله ثم يزعمون أن ما ذبحوه حلال و ما قتله الله حرام فوقع ذلك في نفوسهم فذلك إيحاؤهم إليهم و قال ابن عباس هم إبليس و جنوده‌ ليوحون إلى أوليائهم من الإنس بإلقاء الوسوسة في قلوبهم‌. بحارالأنوار ج : 9 ص : 91استاد: روایاتی هم که در این باب بصورت مطلق ذکر گردیده به همین روایات تقیید می خورد.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ يَذْبَحُ وَ لَا يُسَمِّي قَالَ إِنْ كَانَ نَاسِياً فَلَا بَأْسَ إِذَا كَانَ مُسْلِماً وَ كَانَ يُحْسِنُ أَنْ يَذْبَحَ وَ لَا يَنْخَعُ وَ لَا يَقْطَعُ الرَّقَبَةَ بَعْدَ مَا يَذْبَحُ. الكافي ج : 6 ص : 233
[5] این مورد از بحث ما نخن فیه خارج است.
[6] وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ؟ قال: «كانوا في الجاهلية يشترون بعيرا فيما بين عشرة أنفس و يستقسمون عليه بالقداح، و كانت عشرة: سبعة لها أنصباء ، و ثلاثة لا أنصباء لها، أما التي لها أنصباء: فالفذ، و التوأم، و النافس، و الحلس، و المسبل، و المعلى، و الرقيب. و أما التي لا أنصباء لها: فالسفيح ، و المنيح، و الوعد.و كانوا يجيلون السهام بين عشرة، فمن خرج منها باسمه سهم من التي لا أنصباء لها الزم ثلث ثمن البعير، فلايزالون كذلك حتى تقع السهام التي لا أنصباء لها إلى ثلاثة، فيلزمونهم ثمن البعير ثم ينحرونه، و يأكله السبعة الذين لم ينقدوا في ثمنه شيئا، و لم يطعموا منه الثلاثة الذين وفروا ثمنه شيئا، فلما جاء الإسلام حرم الله تعالى ذكره ذلك فيما حرم، و قال عز و جل: وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ يعني حراما» البرهان في تفسير القرآن، ج‌2، ص: 220

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo