< فهرست دروس

درس تفسیراستاد مروارید

89/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 یک مقدار فاصله شد در رابطه با آیاتی که در باره نکاح صحبت می کردیم برحسب تقسیمی که داشتیم دربحث نکاح در توابع و ملحقات نکاح بود یکی بحث مهر بودکه مباحثی را مطرح کردیم و آیاتی از جمله آیه ای که در جلسه قبل بحث شد که آیا حدی برای مهر هست یا نه که آیه ((وآتوا النساء صدقاتهن نحلة فإن طبن لكم عن شيء منه نفسا فكلوه هنيئا مريئا)) خوانده شد. و یا آیه دیگری که وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً
 که در این آیات بحث شد بحثی هم قبلا ذکر کردیم که ذکر مهر شرط صحت نکاح نیست نکاح دائم که این از آیه استفاده می شد که قبلا خوانده شد حالا از جزء آیاتی که در رابطه با مهر صحبت می شود که حکمی آز آن استفاده می شود در سوره بقره آیه 237 "وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إَلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ"و آیه دیگری 236 سوره بقره لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَریضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنینَ که این آیه 236 به این مناسبت بحث کردیم که ذکرمهر شرط صحت نکاح نیست یعنی نکاح دائم اگر بدون مهر باشد اشکال ندارد که اگر بدون مهر واقع شود صحیح است منتهی بعد باید رجوع شود به مهر المثل یا جهات دیگری که در فقه مذکور است ولی اصل ذکر مهر شرط صحت نیست که این را از این آیه کریمه استفاده کردیم ، که فرمودند اشکال ندارد که اگر شما زنها را طلاق بدهید مادامی که مباشرت با آنها نکردید یا برای آنها مهری قرار ندادید اشکال ندارد طلاق بدهید پس فرض آیه این است که زنی را طلاق می دهد در صورتی که مهری قرار ندارد از این استفاده می شود که مهر قرار نداده است به این مناسبت این آیه را خواندیم بعد یک حکم دیگری از این آیه استفاده شد که قبلا صحبتش شد و آن این بود که کسی زنی را عقد کند و قبل از مباشرت او را طلاق دهد بر این مرد واجب است تمتیع به حسب اصطلاح فقهی که از آیه استفاده می شود فمتعوهن ، یعنی مهر واجب نیست بر این زن منتهی یک چیزی به عنوان هدیه حالا متعه یعنی ما یتمتع به یک شی قابل استفاده ای از اموال باید مرد به زن بدهد که تعبیر به متعه می شود در فقه هم مطرح است وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً ِالْمَعْرُوفِ
 پس مستفاد این شد که اگر زنی را بدون مهر تزویج کرد و قبل از نزدیکی طلاق داد مهرساقط می شود متعه واجب می شود یعنی یک شی به عنوان هدیه بدهد که یک تقدیر شرعی ندارد هر کس به اندازه وسعش هرچه می تواند بدهد که قبلا بحث کردیم در آیه بعد که فعلا بحث می کنیم "وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ"
 که این آیه در مقابل آیه قبلی است در آیه قبلی این بود که طلاق قبل از مسح است در حالی که مهریه تعیین نشد و این آیه مربوط به طلاق است قبل از مباشرت با تعیین مهریه "وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ که اگر زنها را طلاق دهید قبل از مسح کردن با آنها و حالی اینکه برای آنها فریضه ای را برای آنها به عنوان مهر قرار دادید نصف آن را بپردازید این آیه کلمه تمسوا مطلق تماس است که در فارسی می گوییم این یک بحث است من قبل ان تمسوا به ظاهر آیه ابتدایی این معنی کنیم تماسی که زن و مرد دارند که لمس باشد شاید جمعی از عامه به این احتمال قائل شدند که در آیه تیمم دارد که لامسوا النساء که منقول از بعضی عامه است از جمله ازعمر به معنی مطلق لمس معنا کرده اند که تیمم را واجب می دانسته ولی به حسب روایات زیادی از ائمه آمده است که خود عامه هم با این مطلب توافق دارند که لمس و مسح عنوان کنایه دارد مقصود همان دخول است که در روایت به این مطلب تصریح شده و دعو قرآن کریم بر این است که این مطالب را به کنایه نقل می کند مقتظای حیاو عفت عمومی است که رعایت شده البته مقاربت اعم است همین قدر که دخول محقق بشود لافرق بین دخول از دبر و قبل مشمول آیه کریمه است و در فقه هم اختلاف نیست صاحب شرایع که متن جواهر است گفته اند الدخول موجب لمهر هو الوطی قبلا او دبرا که علی وجه یتحقق الغسل و ان لم ینزل دون غیره یعنی مقصود از فقط آن چیزی که مهر را تکمیل می کند این حالت است به آیه کریمه ما ان لم تمسوهن . که المتفق بمعنی له الوطی که اتفاق است در فقه امامیه که به این معنی است و روایات هم مستفیض است یا متواتر که صاحب جواهر استفاضه نصوص یا تواترها مثلا از جمله روایات این جواهر ص 76 ج 31 که در وسائل است بهتر است روایات از مدرک اصلی تهیه بشود که حالا مااز جواهر می گوییم از جمله روایات قال الصادق (ع) فی خبر ابن المختری اذا التقل ختایان وجب له المهرو العده والغسل یا اذا اوجبه فقط وجب له الغسل والجلد والرجم و وجب المهر که اینها همه حکم واحد دارد دخول هم موجب غسل است هم جلد در دخول حرام و هم رجم در زنای محسنه و هم عده و مهر در نکاح دائم روایت دیگر باز تصریح دارد سئله یونس ابن یعقوب که از امام صادق (ع) سوال کرد که عن رجل تزوج امرئه فعقلق بابا و ارخی سترا و لمس و قبل ثم طلقها که ایجب علیه صداق قال لایوجب الصداق الا وقاء یعنی آن مباشرت خاص موجب صداق می شودو از جمله روایات زیاد است شاید در مقابل روایات دیگر باشد که بر خلاف ظهور است که قابل جمع است که بحث فقهی خودش رادارد پس روی این حساب ظهور آیه هم با کمک روایات و تفسیر آروایات از آیه مفاد و مرادش روشن می شود . طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ اگر زنها را طلاق بدهید قبل از مقاربت و نزدیکی خاص در حالی که برای آن زنها مهری قرار داده بودید آن مقدار که در این جا واجب است نصف مهر است الا اینکه خود زنها عفو کنند و بگذرند از این نصف هم صرف نظر کرد که کل مهر ساقط می شود أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ یا خود زنها بگذرند یا آن کسی عقد نکاح بدست او هست نکاح در اختیار او است مقصود از این جمله ولی در تزویج که ولایت شرعی دارد فرض کنید در نکاح صغیره که پدر و جد ولایت دارند که عقد زوجیت بدست آنها است که اگر آن هم عفو کند اشکال ندارد در نکاح کبیره که ثیب است و رشیده است خودش صاحب اختیار است کسی ولایت ندارد ولی اگر باکره است ولایت دارد آن هم باید با اطلاع دختر است در هر صورت قدر متیقن مراد ولایت اب و جد است در نکاح ضغیره و در نوبت بعد حاکم شرع و قیم و وصی که به آنها پدر ولایت آنهارا واگذار کرده ولی آنچه مشهور است در امامیه و بعض عامه تفسیر کردند به اب و جد به نسبت به صغیره اما نسبت به غیر محل اشکال است البته تعبیر به اخ کردند اما اخی که به آن وصیت شده نه مطلق در قبال این وجه که معنی به اب کردند جمع کثیری از عامه از جمله شافعی فی الجدید به احمد ابن حنبل و اصحاب رای یعنی ابو حنیفه و اتباع آنها که قائل شدند عقده النکاح تعبیر به زوج کردندیعنی خود زوج یا زنها عفو کنند یا خود شوهر عفوکنند چونطلاق به دست اوست یعنی از نصفه همشوهر عفو کرد یعنی تمام مهر را حاضر شد به آن بدهد چون حق اینست که نصف مهر را واجب است بدهد آن وقت عفو شوهر اینست که از حق خودش بگذرد و تمام مهر را بپردازد فرض کنید 10 میلیون مهر کرده بعد طلاق داده قبل ازدخول و شب اول تمام 10 میلیون را داد حالاشوهر را می تواند نصفه آنچه راداده از آن بگیرد الا ان یعفوا الا این که شوهر از نصف خودش بگذرد و بگوید آن نصف را از تو نمی گیرم پس عفو زن از مرد فرق می کند زن بگذرد یعنی از نصفی که حقش هست بگیرد نمی گیرد که شوهر چیزی به زن نمی دهد و عفو شوهر اینست آن نصفه ای را که می تواند بگیرد بگذرد و چیزی از زن نگیرد . گاهی زوجه عفو می کند که تمام مهر می شود مال زوج گاهی زوج عفو می کند که می شود تمام مهر مال زوجه. او یعفو االذی .. این اشاره به زوجه دارد خطاب به مرد نیست این یک وجهاست که با استفاده از روایات رد می شود که مراد اب و جد است در هر صورت مراداز أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ یاخود زن عفو کندیا آنهایی که اختیار ازدواج بدست آنها است تبادر این است که معفو در هر دو یک مطلب است، وحدت سیاق این را اقتضاء می کند آن وقت یعفوا در ان جا یک معنی کنیم یعنی مصداقا و باز او یعفو را مصداقا یک عفو معنا کنیم این خلاف ظاهر است در هر صورت این خلاف ظاهر تاییدمی کند آنچه در روایات اهل بیت آمده که عُقْدَةُ النِّكَاحِ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ ) دیگر تفسیر نکردند به زوج بعد یک خطاب عمومی است (وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى) نسبت به زن و مرد و ولی همیشه متوجه باشید عفو و گذشت نزدیکتر به تقوا است بالاخره انسان یک حقوق احتمالی دارد گذشت بکند بهتر است (وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) از فضل و تفضل و احسان بین خودتان خودداری نکنید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo