< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

99/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: النواهي/إقتضاء النهي عن الشيء /اقسام نهی

 

یک مطلب از جلسه‌ی قبل باقی مانده: سؤال: چرا این اقسام خمسه (نهی از جزء، شرط، وصف ملازم ، وصف غیر ملازم و نفس عبادت به واسطه یکی از این چهار مورد) در عبادات آمده ولی درمعاملات نیامده؟ جواب: روشن است چون "عبادات" مرکّباتند امّا "معاملات" از نظر اکثر علماء بسیطند، "بیع" اسم برای صیغه نیست بلکه اسم است برای مسبّب، اجاره، اسم است برای "مسبّب" و چون مسبّب، امری است بسیط، لذا در آن جزء و شرط و وصف ملازم و مفارق وجود ندارد و چون آقایان معتقدند: اسماء معاملات اسمند برای مسبّبات و مسبّبات هم بسائط هستند مانند "ملکیّة العین" در بیع و "ملکیّة المنفعة" در اجاره قهرا این تقسیم در آن نیامده بنابراین این تقسیمات اربعه منحصرند به عبادات -که اسمند برای اجزاء- امّا معاملات -که اسم برای اسماء (بعت و اشتریت) نیستند تا مرکّب باشند بلکه اسمند برای مسبّبات و مسبّبات، بسیطند- در آنها این اقسام متصوّر نیست.

همانطور که قبلا گفتیم: النهی علی ثلاثة اقسام:

    1. گاهی نهی به نفس عبادت می خورد مثلا می فرماید: دعی الصلاة ایّام اقراءک

    2. گاهی نهی به ذات عبادت می خورد به واسطه نهی از وصفش: یعنی نهی به وصف می خورد و ضمنا به متن هم سرایت پیدا می کند.

    3. نهی به جزء یا شرط یا وصف ملازم یا غیر ملازم می خورد یا عرضا به نفس عبادت می خورد.

قسم سوّم که دارای پنج قسم بود بحث شد حال دو قسم اوّل را بحث میکنیم:

امّا القسم الاوّل:نهی بر متن عبادت بخورد: مرحوم آخوند (قدّس سرّه) یک قسم بیشتر بحث نکرده فرموده: «النهی التحریمیّ الذاتی» حال آنکه این قسم خود بر سه قسم است:

    1. النهی التحریمیّ الذاتی

    2. النهی التحریمی المولویّ التشریعیّ

    3. النهی التحریمیّ المولویّ الارشادیّ

الاوّل: النهی التحریمیّ الذاتی: معلوم می شود که عبادت در این صورت باطل است زیرا عبادت دو معنی داشت:

    1. مطابقة المأتیّ به للمأمور به

    2. المسقط للاعادة و القضاء

توضیح ذلک: چیزی که منهیّ عنه بالذات است دیگر امر ندارد وقتی امر نداشته باشد دیگر معنی ندارد: "مطابقة المأتی به للمأمور به"؛ چرا امر ندارد؟ چون عرض کردیم اینجا ازقبیل عامّین مطلق است نه من وجه، شیء بالذات که منهیّ عنه شد دیگر نمی تواند مأمور به باشد مثل اجتماع امر و نهی نیست که متعلَّق امر غیر از متعلَّق نهی باشد، وقتی متنِ معامله منهیّ عنه شد نهیاً ذاتیّاً این دیگر نمی تواند صحیح باشد نه بمعنی الاوّل (مطابقة المأتی به للمأمور به) زیرا امری نیست و نه به معنای دوّم (المسقط للاعادة و القضاء) زیرا ملاک امر وجود ندارد تا مسقط باشد؛ مثال: دعی الصلاة ایّام اقراءک زن حائض بخواهد نماز قضاء بخواند یا روزه استیجاری بگیرد این درست نیست زیرا این صلاة و صوم سر تا پا خُبث و فساد است و معنی ندارد که صحیح باشد نه صحیح به معنای اوّل است زیرا چیزی که ذاتا منهی عنه باشد دیگر نمی تواند مأمور به باشد و صحیح به معنای دوّم هم نمیتواند باشد زیرا مسقط به چیزی می توان گفت که دارای ملاک باشد و حال آنکه علم به ملاک در اینجا نداریم. تا اینجا فرمایش مرحوم آخوند (قدّس سرّه) بود و عبارات بسیار پیچیده ای دارد که جواب از سؤال های مقدّر است.

یلاحظ علیه: ما در شرع چنین نهیی نداریم که نهی مولوی از ذات عبادت شده باشد زیرا عبادت، قداست دارد و نهی ذاتی از عبادت یعنی عبادت خباثت داشته باشد و این تضادّ است و مورد قبول نیست، حتّی در مثال "دعی الصلاة ایّام اقراءک" از قبیل قسم سوّم است یعنی نهی ارشادی است.

عبادت آن است که ما یُعبد لله یا تعبیری که خود مرحوم آخوند (قدّس سرّه) آورده است: لو أُمر لیکون عبادة این با خبث ذاتی سازگار نیست مثل کذب و نمیمه نیست که بالذات خبیثند.

الثانی: الامر التحریمیّ المولویّ التشریعیّ: مثال: "صلاة التراویح جماعةً" نهیِ تشریعی دارد هنگامی که امیر مؤمنان (علیه السلام) به حکومت رسیدند، برخی ها در ماه رمضان پیش حضرت آمدند و گفتند" "عیّن لنا اماما لصلاةالتراویح" (صلاةتراویح این است که نمازهای نوافل رمضان را با جماعت بخوانند) حضرت گفتند باید به فرادی خواند شود و وقتی امام حسن مجتبی (علیه السلام) را فرستاند که به آنها بگویند که باید به فرادی بخوانید: گفتند: واعمراه؛ بنابراین نهی در اینجا (لا تصلّ صلاة التراویح) مولوی تحریمی تشریعی است ولی اصل نماز خوب است، نوافل رمضان از نظر ما هزار رکعت و به نظر اهل سنت 620 رکعت است که ذاتا "نماز" خبیث نیست ولی "تشریع" حرام است زیرا "تشریع" تکذیبِ عملیِ خدا و سنّت پیامبر است. حدیثی در صحیح مسلم آمده است: افضل صلاة المرء أن یقوم بها فی بیته: بهترین نماز این است که در خانه بخواند مگر مکتوبه که بهتر است در مسجد خوانده شود معلوم می شود که بیت هم برای خودش نصیبی دارد تا خانواده و اهل بیتِ شخص، آشنا به نماز شوند و نماز، نورِ خانه است با اینکه این روایت در صحیح مسلم آمده ولی اهل سنت این نماز های تراویح را در مسجد به جماعت می خوانند بدون اینکه این نمازشان به جماعت، روح داشته باشد و برای آنها خسته کننده است. بنابراین این نهی تشریعی باطل است چون اوّلا امر ندارد و ثانیا تکذیب خداوند سبحان است.

الثالث: النهی المولوی الارشادی؛ اصولا نواهی ما از قبیل همین قسم سوّم است، نهی ارشادی یعنی "نکن که نمیشه" غالبِ نواهی، نواهی ارشادی هستند حتّی "دع الصلاة ایّام اقرائک" ارشادی است ؛ نواهی ارشادی علی قسمین:

    1. گاهی مرشد الیهش، فساد است. مثل: دعی الصلاة ایّام اقراءک، لَا صَلَاةَ لِمَنْ‌ لَمْ‌ يُقِمْ‌ صُلْبَهُ‌ فِي رُكُوعِهِ[1] [2]

    2. گاهی مرشَد الیهش کراهت است. مثل: لا صلاة لجار المسجد الّا فی المسجد [3] کراهت می رساند

تمّ الکلام فی القسم الاوّل بصُوَرِه الثلاث: که نهی مستقیم متن عبادت را هدف بگیرد که باید مرشد الیهش را نگاه کنیم گاهی وجوب است و گاهی استحباب است بنابراین باید نواهی و اوامر ارشادی را نگاه به مرشد الیهش نگاه کنیم. گفتیم اگر نهی به متن عبادت بخورد بر سه قسم است: گاهی ذاتی است گاهی تشریعی است و گاهی ارشادی است که نهی ارشادی اینکه حرمت را برساند یا کراهت را بستگی به مُرشَد الیهش دارد و اینطور نیست که نواهی ارشادی همیشه نواهی کراهتی باشند همانطور که اوامر ارشادی گاهی وجوبی است و گاهی ارشادی. البته مرشَد الیهش را باید از خارج و از قرائن و اجماعات، بفهمیم.

بقی القسم الثانی

أمّا القسم الثانی: نهی عَرَضی: نهی به جزء می خورد و ضمنا سرایت به متن کرده است که مرحوم آخوند (قدّس سرّه) آن را بر دو قسم کرده است:

    1. گاهی نهی از جزء، واسطه در ثبوت است: ذی الواسطه واقعا متّصف به نهی می شود مثل اینکه شخص دیگی را روی آتش می گذارد آتش، علّت است و حرارت، اثر اوست که این حرارت از آتش به آب هم سرایت می کند و لذا در اینجا می گویند آتش واسطه در ثبوت حرارت برای آب، حقیقتا، ذی الواسطة موصوف به اثر واسطه (اثر آتش: حرارت) می شود و در مانحن فیه جزء، حقیقتا، بُغض را از خودش به عبادت سرایت می دهد و اصطلاحا واسطه در ثبوت است؛ مانند: لا وصال فی الصوم: نهی به وصال خورده و ضمنا به صوم هم خورده و "وصال" واسطه در ثبوت است و بُغضی را که به او نسبت داده شده است را به "صوم" سرایت می دهد لذا صوم باطل است.

    2. گاهی نهی از جزء، واسطه در عروض است: انت فاضلٌ لأنّ اباک کان فاضلا، پدر شما چه ربطی به شما دارد، گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟ در واسطه در عروض در حقیقت ذی الواسطة (فرزند) متّصف به علم نیست؛ مثال دیگر: جری المیزاب: جریان مال آب است و عرضا به میزاب نسبت داده می شود.این قسم شبیه شوخی است زیرا حقیقتا ذی الواسطه متّصف به صفت نیست؛ مثال برای جایی که نهی از جزء واسطه در عروض باشد: مانند امر به شیء، از آن نهی به ضدّ تولید می شود: ازل النجاسة عن المسجد که از آن "لا تُصَلِّ تولید می شود آنی که مبغوض است نجاست مسجد است نه اینکه صلاة واقعا مبغوض باشد بلکه از آن (نجاست مسجد) نهیی بالعرض و المجاز تولید می شود که این نهی عرضی چون عرضی است نمی تواند مخصِّص اطلاقات باشد. مثلا نمی توان اطلاقات "صَلِّ" را به "لا تصلّ" در اینجا که نهی عرضی است تخصیص زد.

تمّ الکلام فی النهی عن العبادات.

الفصل الثالث النهی فی المعاملات نهی در معاملات علی اقسام:

    1. گاهی نهی از معامله بما انّه فعلٌ مباشریّ للمکلّف فی وقت خاصّ: گاهی نهی به معامله خورده نه خود معامله بلکه بما انّه فعل مباشریّ للمکلّف فی وقت خاص؛ مانند: ﴿یا ایّها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله﴾[4] در واقع نهی به معامله بما هی معاملة نخورده بلکه به "معامله بما أنّه فعل مباشریّ للمکلّف فی وقت خاصّ موجب لفوات صلاة الجمعة" خورده است.

    2. نهی خورده به سبب به خاطر اینکه مسبّب مبغوض است، مانند: لا تبع المصحف من الکافر: مصحف را به کافر نفروشید در اینجا نهی به بیع خورده امّا غرض، عدم ملکیّت کافر است زیرا کافر نباید مالک مصحف شود، البته این مسأله را در مکاسب محرّمه خوانده اید که اختلافی است.

    3. نهی به تسبّب خورده (از این راه به مسبب رسیدن مبغوض است) مثل کسی که زنش را طلاق دهد بگوید: "انت خلیّة" در حالی که امام صادق فرمود: إنّما الطلاق أن یقول انت طالق با هیچ صیغه دیگری نمی شود طلاق جاری نمود اینجا تسبّب مبغوض است طلاق مبغوض است امّا نه مبغوضیت تحریمی، تسبب یعنی از این پله ها برود به آن بالا و الّا اگر بگوید أنت طالق صحیح است.

    4. النهی للمتعلِّق للاثر: ثمن الکلب سحت، ثمن الخمر سحت، شما حق ندارید در ثمن تصرّف کنید او هم حق ندارد در مثمن تصرّف کند، نهی به تصرّف در ثمن و مثمن خورده که این هم موجب بطلان می شود قطعا.

این چهار قسم را در طیّ دو جلسه ی بعدی به تدریج توضیح خواهیم داد.

 


[2] یعنی کسی که قبل و بعد از رکوع قیام نکند نمازش باطل است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo