< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

95/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: منتهای وقوف/وقوف در مشعر/سومین عمل/اعمال حج تمتع

نتیجه آنچه گفته شد، این شد که تعارض، بین صحیحه معاویه بن عمار که حدیث 5 از باب 15 وبین موثقه اسحاق بن عمار که حدیث 1 از باب 15 است.

حديث صحيحه: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع أَيُّ سَاعَةٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ- أَنْ أُفِيضَ مِنْ جَمْعٍ قَالَ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ بِقَلِيلٍ- فَهُوَ أَحَبُّ السَّاعَاتِ إِلَيَّ- قُلْتُ فَإِنْ مَكَثْنَا حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ قَالَ لَا بَأْسَ».[1]

تقریب تعارض:

صحیحه معاویه بن عمار می گوید افاضه از مشعر قبل از طلوع شمس حرام است. معتبره اسحاق میگوید افاضه از مشعر قبل از طلوع شمس جائز است.

حديث موثقه: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْأَسَدِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثُمَّ أَفِضْ حَيْثُ يُشْرِفُ لَكَ ثَبِيرٌ- وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ أَشْرِفْ ثَبِيرُ كَيْمَا نُغِيرَ وَ إِنَّمَا أَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ‌ أَهْلِ‌ الْجَاهِلِيَّةِ- كَانُوا يُفِيضُونَ بِإِيجَافِ الْخَيْلِ وَ إِيضَاعِ الْإِبِلِ فَأَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ ذَلِكَ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الدَّعَةِ فَأَفِضْ بِذِكْرِ اللَّهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ حَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ الْحَدِيثَ».[2]

اینکه تعارض است یا باید به مرجحات رجوع شود یا با جمع دلالی و یا با اصول عملیه حل شود. یکی از این سه کار باید انجام شود.

آنچه عرض شد در رابطه با جمع دلالی بود. که گفتیم که یکی نص و دیگری ظاهر و یا قول به اینکه آن ظهور ندارد و ...

ظاهرا و الله العالم در این مرحله روایت اسحاق اقوی ظهورا از صحیحه معاویه است. به علت اینکه در صحیحه معاویه فقط این کلمه است که (یعنون به الشمس) وقتی این را با ماقبل و بعد محاسبه می کنیم می بینیم که امام در قبل می فرمایند: خروج از مشعر در حین شرق الثبیر است. شرق الثبیر که این جمله اجمال داشت.

بر این اساس از کلمه امام علیه السلام که فرمودند: یعنون میفهمیم که مراد از یشرق الثبیر طلوع شمس است. پس قبل از طلوع شمس افاضه از مشعر حرام است. که این ظهور با ظهور روایت دیگر متعارض است.

ظهور صحیحه در این معنا اندک است. ظهور جالبی به نظر نمی رسد و ظهورش فی غایة اشکال است.

این حدیث شریف در روایات امامیه از امام صادق علیه السلام که از قول رسول الله نقل می کند. در طرق عامه از عمر نقل شده است؛ که شرق الثبیر به معنای طلوع شمس است.

در جاهلیت این بود که رسول اکرم مخالفت با وضع جاهلیت کرد. رسول الله در چی مخالفت کرد؟ در عمل جاهلیت که آنها بعد از طلوع شمس خارج می شدند ولی رسول الله قبل از طلوع شمس خارج شدند؟

بنا بر نقل عامه منصوص می شود که عامه می گویند: حرکت رسول الله قبل از طلوع فجر بود.

بر این اساس حرکت قبل از طلوع شمس اما منصوصه کما فی طرق عامه و اما ظاهر(بخاطر اطلاق) کما فی نصوص الخاصه.

ظهور باطلاقها، ظهور چندانی نیست لذا موثقه ظهورش اقوی است.

در حديث عامه بعد از جمله «و خالف رسول الله»، جمله اي ديگر آمده است. يعني حضرت با جاهليت مخالفت كردند و اين مخالفت در اين بود كه آنها بعد از طلوع شمس حركت كردند و پيامبر قبل از طلوع خورشيد شمس كردند. كه اين روايت باعث نص بودن حركت قبل از طلوع خورشيد مي شود.

در حالي كه در طرق شيعه فقط آمده پيامبر اكرم خلاف جاهليت عمل كردند.

اگر ما باشيم و اين روايت، بايد بگوئيم كه جاهليت بعد از طلوع شمس حركت مي كردند و پيامبر خدا قبل از طلوع خورشيد، حركت مي كردند و اين روايت ظاهر در حركت قبل از طلوع خورشيد مي باشد.

بر اين اساس بايد بگوئيم، حركت قبل از طلوع خورشيد جايز است.

در طريق شيعه، به دنبال اين كلمه، كلمات ديگري هم آمده كه آن كلمات مي تواند براي مفهوم مخالفت، بيان باشد. در اين صورت ديگر در طريق شيعه، مخالفت به اطلاق آن صحيح نيست. يعني نمي توان گفت حضرت قبل از طلوع خورشيد حركت مي كردند.

اما بعد از جمله مذكور، حضرت جملات ديگري نقل مي كنند كه اگر اين جملات بتواند اطلاق «خالف» را تقييد بزند، ديگر حديث، اطلاق در حرمت افاضه بعد از طلوع ندارد و نمي توان گفت كه رسول خدا قبل از طلوع شمس حركت مي كردند. در نتيجه مفاد حديث، مفاد حديث معاوية بن عمار مي شود.

پس همه روايات دلالت دارد بر اينكه حركت از مشعر از قبل از طلوع شمس است و ديگر دليل بر وجوب، وقوف بر مشعر تا طلوع شمس نداريد.

حال كه تعارض برقرار نشد، بايد همان قول ابن ادريس را قائل شويم كه براي مبدا حد وجود دارد اما براي انتها حد وجود ندارد.

با اين حرف براي حرف سيدنا الاستاذ ديگر دليلي نمي باشد و حرف ايشان درست نيست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo