< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

94/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: موضوع کفاره/ثبوت کفاره بر ناسی/احلال سهوی قبل از اتمام سعی/سعی/افعال عمره

نکته دوم که یترتب علیها جمله من الفروع و النکات.

اختلاف شده است که موضوع کفاره مرکب است یا واحد است؟ و علی فرض اینکه واحد است، آن واحد احلال است یا تقلیم است؟

سه نظریه در این رابطه موجود است.

نظریه اول: موضوع مرکب است کما عن المحقق الاردبیلی.

و الذي يفهم منهما ان الإحلال مع المواقعة موجب لدم البقرة و كذا مع القلم و لعل التقصير مثله و لكن ما نفهم المقصود من الإحلال.[1]

ایشان موضوع کفاره را مرکب گرفته است. هم باید احلال بیاید و هم جماع بیاید. با این دو موضوع، کفاره بقره محقق می شود.

در روایت ابن سنان نیز موضوع مرکب است که تقلیم و احلال است.

نظریه دوم: موضوع واحد و احلال است.

یظهر من جماعه منهم الحدائق که موضوع مرکب نیست. بلکه بسیط است و شیء واحد است و آن عبارت است از احلالی که به دنبال تقلیم حاصل می شود. این احلال که با تقلیم محقق شد، کفاره دارد. از دو جهت کفاره دارد1- چرا وسط سعی این کار را کرد2- چرا بامواقعه که فعل حرام است احلال کرده است.

حدائق

و هو يشعر بان وجوب هذه الكفارة انما هو من حيث الإحلال قبل الإتيان بالسعي الواجب مطلقا، كما هو المفروض في صدر المسألة و به صرح الأصحاب (رضوان الله عليهم) ايضا. و على هذا فلا خصوصية لذكر الستة الا من حيث اتفاق وقوعها في السؤال.[2]

نظریه سوم: موضوع واحد و تقلیم است و کاری با اثر حاصل از تقلیم که احلال باشد ندارد.

می فرمایند اگر چه موضوع کفاره متعدد نیست، شیء واحد است ولکن آن شیء واحد فقط تقلیم است. با احلالی که حاصل می شود کاری نداریم کما عن الجواهر و المستند.

کلام صاحب جواهر:

فالمتجه بناء على العمل بالخبر المزبور وجوب البقرة بالجماع قبل السعي بظن الإتمام من هذه الحيثية، و لا أقل من الاحتياط الذي هو ساحل بحر الهلكة[3]

و علم أو ظنّ إتمامه، فأحلّ و واقع أهله أو قلّم أظفاره، فعليه إتمام السعي و دم بقرة، وفاقا لجماعة من الأصحاب، منهم: المفيد و الشيخ في التهذيب و الفاضل في التذكرة و الإرشاد و غيرهما، و غيرهم.[4]

نظر استاد: خیرالامور اوسطها است.

البته به ملاحظه صحیحه سعید بن یسار، نه روایت دوم که محمد بن سنان مشکله داشت.

موضوع خود احلال است، احلال حاصل از تقلیم کفاره دارد حال این کفاره بخاطر این است که چرا بین سعی این کار را کرده است یا به ملاحظات دیگر.

دلیل این نظریه: چند کلمه در روایت

کلمه اول: احلّ یعنی موضوع، نفس احلال است که حاصل از تقلیم است.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ مُتَمَتِّعٌ- سَعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ سِتَّةَ أَشْوَاطٍ- ثُمَّ رَجَعَ إِلَى مَنْزِلِه وَ هُوَ يَرَى أَنَّهُ قَدْ فَرَغَ مِنْهُ- وَ قَلَّمَ أَظَافِيرَهُ وَ أَحَلَّ ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّهُ سَعَى سِتَّةَ أَشْوَاطٍ-جواب امام: فَقَالَ لِي يَحْفَظُ أَنَّهُ قَدْ سَعَى سِتَّةَ أَشْوَاطٍ- فَإِنْ كَانَ يَحْفَظُ أَنَّهُ قَدْ سَعَى سِتَّةَ أَشْوَاطٍ- فَلْيُعِدْ وَ لْيُتِمَّ شَوْطاً وَ لْيُرِقْ دَماً- فَقُلْتُ دَمَ مَا ذَا‌قَالَ بَقَرَةٍ- قَالَ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ حَفِظَ أَنَّهُ قَدْ سَعَى سِتَّةً- فلْيُعِدْ فلْيَبْتَدِئِ السَّعْيَ- حَتَّى يُكْمِلَ سَبعَةَ أَشْوَاطٍ ثُمَّ لْيُرِقْ دَمَ بقَرَةٍ.[5]

مشکله استدلال به این کلمه این است که این کلمه در کلام امام نیست.

کلمه دوم: ذیل حدیث که این دو حدیث دو بحث دارد.

بحث اول: که این شخص حافظ عدد است. کسی که یقین داردکه 6 شوط انجام داده است.

بحث دوم: که در مساله 11 آمده است که حکمش از این روایت به دست می آید که علم دارد به انجام سعی دارد ولی شک درعدد دارد. ازاینکه امام می فرمایند که در شک باید بقره دهد می فهمیم که سته اشواط موضوعیت ندارد. پس موضوع عدد(سته) نیست. این کلمه هم قرینه است که موضوع وجوب کفاره نفس الاحلال است که این احلال از اسباب(تقلیم) حاصل می شود.

ظاهرا ولله العالم که لا یبعد که موضوع نفس الاحلال باشد. بر این نکته نکات خمسه یا بیشتر مترتب است.

نکته اول: این حکم اختصاص به تقلیم دارد یا در قصّ الشعرهم است؟

یظهر مما ذکرنا این بحث لغو است. ملاک احلال است و تقلیم یکی از اسباب است و تقلیم موضوعیت ندارد. و هر سببی از اسباب محقق احلال است.

نکته دوم:آیا این حکم در خصوص این فرض است که منسیّ شوط واحد باشد و ماتیّ به شش شوط باشد؟ بخاطر مخالفت با قواعد می گوییم که مخالفت با قواعد فقط در موارد منصوصه است.

فیه: چون ملاک احلال است دیگر شوط نقشی در این حکم ندارد.

نکته سوم: آیا این تقلیم موجب خروج از احرام می شود؟ آیا بعد از انجام سعی باید دوباره تقصیرکند؟

دو احتمال است.

احتمال اول: احلال نیامده است چراکه احلال به دنبال فعل حرام نمی آید. پس باید تقصیر بیاید.

احلال درروایت ابن مسکان به دنبال مواقعه آمده است و مواقعه که قبل از تحلیل حرام است و با فعل حرام خروج از احرام نمی آید.

احتمال دوم: تقصیر شده است، و احلال آمده است. اعاده تقصیر دیگر واجب نمی باشد.

پس مقتضای اطلاق مقامی بلکه مقتضای سکوت امام علیه السلام که نسبت به احل در کلام سائل امام سکوت کرد، می فهمیم که با تقلیم و قصّ الشعر احلال محقق شده است و بعد از اتمام سعی دیگر نیاز به تقصیر نیست.

نکته چهارم: اختلاف شده است که این بحث در صورت ظن است یا یقین است منشا اختلاف روایت محمد بن سنان می باشد که تعبیر به ظن است که مراد ما عدالیقین است.

ظاهرا و الله العالم مراد اعتقاد به فراغ است زیرا؛

اولا ظن در روایت ضعیف است و ثانیا درروایت صحیحه کلمه یری دارد که ظهور در علم دارد. حاصل اینکه اگر کسی یقین به اتمام سعی دارد و تقصیر کرد باید کفاره بدهد بخاطر نص خاص اگر چه مخالف قاعد هم باشد.

نظر استاد: ظاهرا ولله العالم احلال قبل از اتمام، کفاره دارد مطلقا. و موضوع هم شیء واحد است که احلال باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo