< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

94/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ظن در عدد اشواط/شک در اثناء/طواف/افعال عمره

مطلب سوم: ما اشار الیه سیدنا الاستاذ بقوله: و الظن في عدد الأشواط في حكم الشك.[1]

در این فرع دو قول است:

قول اول: ظن به اشواط در حکم شک است و طواف واجب باطل است کما عن سیدنا الاستاذ.

دلیل: ما هو المشهور بین العلماء خصوصا اصولیین که اصل عدم حجیت ظن است الا ماخرج بالدلیل.

قول دوم: حکم ظن به اشوط حکم یقین به اشواط را دارد کما عن الجواهر

دلیل:

قیاس طواف به نماز لوجهین:

الف: روایت هذیل[2] یعنی ح3 در این روایت امام علیه السلام نقضی برای راوی آوردند که اگر به امام جماعت اقتدا کنی آیا اعتماد به امام می کنی یا نه؟ این روایت بقرینه تشبیه می گوید الطواف کالصلاة هنا.

ب: تمسک به نبوی مشهور الطواف بالبیت صلاة

قد يقوى اعتبار حكم الصلاة هنا بملاحظة الثاني منهما المذكور فيه الائتمام المشعر باتحاد حال الصلاة مع الطواف زيادة على التشبيه[3]

روایاتی که احکام شک را بیان کرده است شامل ظن به اشوط نمی شود.

و لا يخفى ما فيه بعد الإحاطة بما ذكرناه الذي قد يؤيده ان النص و الفتوى قد جعلت الأحكام المذكورة للشك في الطواف على وجه يظهر منه عدم اندراج المظنون معه في الحكم المزبور[4]

کسی که حافظ سبع است طوافش صحیح است این شخص ظان هم حافظ است.

 

مختار استاد: قول اول اقرب الی الواقع است کما اینکه صاحب جواهر در ج2 تصریح کرده است که ظن در حکم شک است و کما اینکه قیاس طواف در مانحن فیه به صلاة صحیح نیست کما اینکه فرمودند ظن داخل در روایات شک نیست مخالف روایت باب 66 ح2 است.

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ ثَلَاثَةٍ دَخَلُوا فِي الطَّوَافِ- فَقَالَ وَاحِدٌ مِنْهُمْ احْفَظُوا- الطَّوَافَ فَلَمَّا ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ فَرَغُوا- قَالَ وَاحِدٌ مِنْهُمْ مَعِي سِتَّةُ أَشْوَاطٍ- قَالَ إِنْ شَكُّوا كُلُّهُمْ فَلْيَسْتَأْنِفُوا- وَ إِنْ لَمْ يَشُكُّوا وَ عَلِمَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا فِي يَدَيْهِ فَلْيَبْنُوا. [5]

إِنْ شَكُّوا كُلُّهُمْ فَلْيَسْتَأْنِفُوا- وَ إِنْ لَمْ يَشُكُّوا وَ عَلِمَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا فِي يَدَيْهِ فَلْيَبْنُوا در این فقره شک در قبال علم قرار گرفته است و شق ثالثی ندارد در واقع مقابله بین حجت و لاحجت است و ظن هم حجت نیست مگر دلیل خاص داشته باشیم.

کما اینکه کونه حافظه نیز ناتمام است زیرا اگر دلیل خاص داشته باشیم بله حافظ است اما در مانحن فیه دلیلی بر حجتش نداریم.

مسألة 25 لو علم في حال السعي عدم الإتيان بالطواف قطع و أتى به ثم أعاد السعي‌، و لو علم نقصان طوافه قطع و أتم ما نقص، و رجع و أتم ما بقي من السعي و صح، لكن الأحوط فيها الإتمام و الإعادة لو طاف أقل من أربعة أشواط، و كذا لو سعى أقل منها فتذكر.[6]

در این مساله دو فرع بیان شده است.

فرع اول: شخص طواف را کلا فراموش کرده است و در بین سعی متوجه می شود که طواف نکرده است.

سیدنا الاستاذ می فرمایند مطلقا طواف را انجام دهد بعد سعی را انجام دهد چه تذکر قبل از نصف باشد و چه بعد نصف و چه بعد از اتمام سعی باشد.

دلیل:

اولا: اعتبار تریب بین طواف و سعی؛ به این معنی که طواف مقدم بر سعی و سعی موخر از طواف، صحیح است بنابر این مبنی که ترتیب مطلقا لازم است نه در حال ذُکر.

ثانیا: جملة من الروایات

معتبره اسحاق بن عمار

وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ رَجُلٌ طَافَ بِالْكَعْبَةِ- ثُمَّ خَرَجَ فَطَافَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- فَبَيْنَمَا هُوَ يَطُوفُ إِذْ ذَكَرَ- أَنَّهُ قَدْ تَرَكَ مِنْ طَوَافِهِ بِالْبَيْتِ- قَالَ يَرْجِعُ إِلَى الْبَيْتِ فَيُتِمُّ طَوَافَهُ- ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَيُتِمُّ مَا بَقِيَ- قُلْتُ فَإِنَّهُ بَدَأَ بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ قَبْلَ أَنْ يَبْدَأَ بِالْبَيْتِ- فَقَالَ يَأْتِي الْبَيْتَ فَيَطُوفُ بِهِ- ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ طَوَافَهُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- قُلْتُ فَمَا فَرْقٌ بَيْنَ هَذَيْنِ- قَالَ لِأَنَّ هَذَا قَدْ دَخَلَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الطَّوَافِ- وَ هَذَا لَمْ يَدْخُلْ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْهُ.[7]

و یویده

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ بَدَأَ بِالسَّعْيِ- بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ قَالَ يَرْجِعُ فَيَطُوفُ بِالْبَيْتِ- ثُمَّ يَسْتَأْنِفُ السَّعْيَ قُلْتُ إِنَّ ذَلِكَ قَدْ فَاتَهُ- قَالَ عَلَيْهِ دَمٌ أَ لَا تَرَى أَنَّكَ إِذَا غَسَلْتَ شِمَالَكَ قَبْلَ يَمِينِكَ- كَانَ عَلَيْكَ أَنْ تُعِيدَ عَلَى شِمَالِكَ.[8]

گفتیم موید است بخاطر اینکه موسی بن قاسم از محمد نقل کرده است و محمد مردد بین ثقه و غیر ثقه است و تشخیص هم بسیار مشکل است لکن چون دلیل صحیح داریم مهم نیست.

ح2نیز موید است

محمد بن يعقوب ، عن محمد بن إسماعيل ، عن الفضل بن شاذان ، عن صفوان بن يحيى ، عن منصور بن حازم قال : سألت أبا عبدالله ( عليه السلام ) عن رجل طاف بين الصفا والمروة قبل أن يطوف بالبيت ؟ قال : يطوف بالبيت ، ثم يعود إلى الصفا والمروة فيطوف بينهما. [9]

از هر دو روایت تصریح به صحیحه شده است خصوصا آقای خوئی که از حدیث 2 تعبیر به صحیحه کرده است.

لکن این روایت موید باشد بهتر است زیرا در این سند مرحوم کلینی از محمد بن اسماعیل نقل کرده است در این سند بعضی گفته اند که وی محمد بن اسماعیل بزیع است و بعضی گفته اند محمد بن اسماعیل برمکی صاحب صومعه است و بعضی گفته اند محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری است و احتمال اینکه وی محمد بن اسماعیل بزیع باشد صحیح نیست زیرا وی از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده است چگونه مرحوم کلینی می تواند بدون واسطه از وی روایت داشته باشد کما اینکه طبقه برمکی هم سازگاری ندارد بلکه با طبقه نیشابوری سازگاری دارد زیرا کشی از نیشابوری روایت دارد و کشی و کلینی در یک طبقه هستند پس می تواند کلینی از نیشابوری روایت داشته باشد و نیشابوری هم توثیق نشده است.

ظاهرا والله العالم محمد بن اسماعیلی که کلینی می تواند از وی روایت داشته باشد توثیق نشده است.

مرحوم آقای خوئی می گوید که نیشابوری در کامل الزیارات واقع شده است و ثانیا مرحوم کلینی حدود هفتصد روایت دارد چگونه می توان گفت این روایات مشکل دارد.

و الاول فساده واضح و الثانی ایضا فاسد زیرا سهل بن زیاد هم چند هزار روایت دارد این دلیل نمی شود مگر برای کسی موجب اطمینان شود.

فرع دوم: شخص در حین سعی یقین پیدا می کند که چند شوط از طواف را انجام نداده است.

در ریاض و مختصر النافع هر دو فرع آمد است لکن شرایع و صاحب جواهر فقط فرع اول در ذکر نکرده اند.

و لو دخل في السعي و قد ذكر أنه لم يطف قطّ استأنف الطواف ثم استأنف السعي لوجوب تقديمه عليه؛ للمعتبرة، منها زيادةً على‌ ما يأتي الصحيح: عن رجل طاف بين الصفا و المروة قبل أن يطوف‌ بالبيت، قال: «يطوف بالبيت ثم يعود إلى‌ الصفا و المروة فيطوف بينهما» و لو ذكر أنه طاف و لم يكن يتمّ الطواف قطع السعي و أتمّ الطواف ثم تمّم السعي‌[10]

لو دخل في السعي فذكر انه لم يتم طوافه رجع فأتم طوافه إن كان تجاوز النصف، ثم تمم السعي تجاوز نصفه أولا، و إن لم يكن قد تجاوز النصف استأنف الطواف كما عن المبسوط و السرائر و الجامع، ثم استأنف السعي كما في القواعد و محكي المبسوط، و عن النهاية و السرائر و التذكرة و التحرير و المنتهى إتمام السعي على التقديرين[11]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo