درس خارج فقه استاد مقتدایی
97/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: زکات: فصل اول زکات انعام ثلاثه: شرائط زکات انعام ثلاثه: مضی حول: جواز و عدم جواز تبدیل مال زکوی فراراً عن الزکاة:
بحث اخلاقی: رعایت تواضع و فروتنی و دوری از تکبر در برخوردها:در مورد رعایت تواضع و فروتنی و نیز دوری از تکبر مفصل بحث کردیم؛ راجع به تواضع مطالبی به عرض رسید و در مورد دوری از تکبر هم گفتیم صفت تکبر صفتی است که بدترین صفت از رذائل اخلاقی است و کمتر کسی است که بتواند خودش را رهائی بخشد و راههای علاج آن را هم بحث کردیم که به دو طریق علمی و عملی است و راه علمی با بیان آیات و روایت در این زمینه گفتیم باید در آیات و روایات تدبر نماییم و در مورد راه عملی گفتیم باید به روش بزرگان و ائمه(ع) نگاه کنیم و آن را الگو قرار دهیم.
رسیدیم به این بخش که قرآن پیامبر(ص) را اسوه حسنه خوانده است[1] و مرحوم مجلسی در بخش تاریخ نبی مکرم(ص) بخش مفصلی راجع به مکارم اخلاقی و سیره پیامبر(ص) بحث دارد و فرمود: دیدم یکی از علماء با تفحص تمام سیره پیامبر(ص) را جمع کرده و چون کار خوبی بود ما از آن استفاده میکنیم و فرمایش آن عالم را در بحار میآوریم و نیز علامه طباطبائی هم این کار را کرده و کتابی بنام سنن النبی تالیف نموده است و آن کتاب را به یکی از شاگردان خودش داده است که آماده چاپ کند آن شاگرد تفحص مجدد کرد و مطالبی جدید علاوه بر تفحص علامه پیدا کرد و بعد از علامه اجازه گرفت و در آخر کتاب سنن النبی(ص) به عنوان ملحقات چاپ کرد. اکنون در این بحث اخلاقی از این کتاب علامه و نیز آنچه مرحوم مجلسی آورده است استفاده میکنیم.
این بهترین راه است که در راه علاج تکبر تعمیم بدهیم و روش پیامبر(ص) را الگو قرار بدهیم و تعدادی از آن روایات را بررسی کنیم.
1- مکارم اخلاق علت بعثت انبیاء(ع): «ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ، عَن أَبِيهِ عَلِيِّ بنِ الْحُسَينِ، عَن أَبِيهِ الْحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيٍّ(ع)، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ(ص) يَقُولُ: بُعِثتُ بِمَكَارِمِ الْأَخلَاقِ وَ مَحَاسِنِهَا»[2] امام صادق(ع) فرمود که پدرم امام باقر(ع) فرمود که پدرش امام سجاد(ع) فرموده که جدش امام حسین(ع) فرمود که پدرش امیرالمؤمنین(ع) فرمود از پیامبر خدا(ص) شنیدم که فرمود من از طرف خداوند مبعوث شدم برای اینکه آداب و مکارم خوب را برای امتم بیان نمایم، ملاحظه میفرمائید وقتی مأموریت پیامبر(ص) در رسالت این است که مردم را به مکارم اخلاق دعوت کند مناسب است ما هم همان را الگو قرار دهیم و در عمل متابعت کنیم.
2- اخلاق خوش روش پیامبران: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ لَا تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ قَالَ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ بَعْدَ هَذِهِ الْخِصَالِ الْعَشَرَةِ وَ زَادَ فِيهَا الصِّدْقَ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ»[3] مرحوم کلینی با سند از عبدالله بن مسکان نقل کرده است که گفت امام صادق(ع) فرمود: ای مسلمانان خداوند پیامبرانش را مخصوص کرده به مکارم اخلاق و اخلاق خوش روش پیامبران است. پس یک چنین الگویی داریم پس خودتان را آزمایش و مقایسه کنید با پیامبر(ص) و ببینید این صفات در شما هست یا خیر؟ و اگر دیدید همان روشها در شما هست خداوند را شکر کنید که یک چنین صفت را دارید و از خداوند بخواهید که آنها را زیادتر بگرداند پس باید این روش را در خود زیاد نماییم به شرط عمل.
نکته: آنچه در جلسه قبل گفتیم روش پیامبر(ص) در گفتار بود که در مسجد بر منبر بیان میکرد یا در جمعی گفتگو میکرد.
اما پیامبر(ص) در عمل هم همینگونه بودند که باید ببینیم در خودمان وجود دارد یا خیر؟ مانند صحبت کردن با مردم که همیشه با تبسم و خندهرویی بودند و گاهی در بین گفتارشان مزاح هم میکردند تا ایجاد سرور نمایند، ما هم باید حتی در منبرها به نوعی نصیحت کنیم که همراه با خشونت نباشد.
3- مصادیق اخلاق نیکو(مزاح و مداعبه): «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ يَحْيَى بْنِ سَلَّامٍ عَنْ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ يُونُسَ الشَّيْبَانِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع) كَيْفَ مُدَاعَبَةُ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قُلْتُ قَلِيلٌ قَالَ فَلَا تَفْعَلُوا فَإِنَّ الْمُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ إِنَّكَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَى أَخِيكَ وَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يُدَاعِبُ الرَّجُلَ يُرِيدُ أَنْ يَسُرَّهُ»[4] ،[5] حضرت امام صادق(ع) خطاب به یونس شیبانی فرمود: آیا در جلسات دوستانه بین خودتان مزاح هم دارید؟ شیبانی عرض کرد خیلی کم پیش میآید امام(ع) فرمود چرا کم؟ اینگونه نباشید چون مزاح کردن از مصادیق اخلاق نیکو است تو با مزاح کردن برادر مؤمنت را خشنود میکنی پیامبر خدا(ص) هم همواره مزاح میکردند و هدف پیامبر(ص) این بود که سرور در قلب آن شخص ایجاد نماید و عمده خنده رسول الله(ص) هم تبسم بود در روایت هم در مورد پیامبر(ص) دارد «وَ إِذَا فَرِحَ غَضَّ طَرْفَهُ جُلُّ ضِحْكِهِ التَّبَسُّمُ»[6] عمده خنده پیامبر(ص) تبسم بود و خنده صدادار مکروه است که در قرآن هم آمده است ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً﴾[7] و نیز آنچه گفته میشود باید مطلب حقی باشد و مثلا غیبت و استهزاء و توهین و تهمت نباشد زیرا اینها از آداب اسلامی نیست. در روایتی امام صادق(ع) فرمود: «کان رسول الله یداعب و لایقول الاحقا»[8] پیامبر(ص) مزاح میکرد اما فقط با حق گوئی مزاح میکرد و خلاف واقع نمیگفت.
4- مزاح و رفتار عملی پیامیر(ص): مرحوم کلینی از معمر بن خلاد نقل میکند «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ(ع) فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ يَكُونُ مَعَ الْقَوْمِ فَيَجْرِي بَيْنَهُمْ كَلَامٌ يَمْزَحُونَ وَ يَضْحَكُونَ فَقَالَ لَا بَأْسَ مَا لَمْ يَكُنْ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ عَنَى الْفُحْشَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ يَأْتِيهِ الْأَعْرَابِيُّ فَيُهْدِي لَهُ الْهَدِيَّةَ ثُمَّ يَقُولُ مَكَانَهُ أَعْطِنَا ثَمَنَ هَدِيَّتِنَا فَيَضْحَكُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كَانَ إِذَا اغْتَمَّ يَقُولُ مَا فَعَلَ الْأَعْرَابِيُّ لَيْتَهُ أَتَانَا»[9] راوی گوید از امام(ع) پرسیدم جمعی بین هم نشستهاند و بین آنان کلامی رد و بدل میشود و کلامی میگویند و میخندند آیا اشکالی دارد؟ امام(ع) فرمودند خیر اشکالی ندارد البته تا زمانی که اینگونه نباشد راوی میگوید از اینکه امام کلامشان را قطع کردند برداشت کردم که میخواهند بفرمایند فحش نباشد و بدگویی هم نباشد. سپس امام(ع) در ادامه فرمود پیامبر(ص) هم اینگونه بود که گاهی عربی میآمد و هدیهای برای پیامبر(ص) میآورد و پیامبر قبول میکرد و بعد عرب میگفت(به مزاح) پول هدیه ما را بده و پیامبر(ص) میخندید و پیامبر(ص) اغلب که غمگین میشد میفرمود آن اعرابی کو؟ کاش میآمد و ما را میخنداند.
بیان دو خاطره: 1- یک وقت در درس آیت الله بروجردی یک آقایی مطلبی داشتند و اصرار میکردند و بعضی خواستند او را ساکت کنند ولی آیت الله بروجردی تبسمی کردند و فرمودند این آقا خواستند أب الکلام باشند کنایه از اینکه میخواهند رشته سخن در دست او باشد و حرفی زده باشد؛ این یک مزاح بود که یک مرجع بزرگوار داشتند و هیچ توهین و تحقیری مطرح نبود.
2- یک وقت هم مرحوم امام(ره) در مسجد اعظم که درس داشتند آقامصطفی اشکال میکردند و حرفهای قابل استفاده نمیزدند در یک مرحله آقامصطفی برای اشکال با صدای بلند گفتند «آقا توجه بفرمایید» بعد که اشکال را مطرح کردند امام فرمودند چرا بی مطالعه حرف میزنید؟ آقا مصطفی گفت نخیر مطالعه کردم خوب هم مطالعه کردم امام فرمودند «دیگر بدتر» و همه خندیدند و این مداعبه و مطائبه بود. کنایه از اینکه من فکر میکردم چون مطالعه نکردید ضعیف حرف میزنید ولی حالا بد شد که مطالعه کردید و نتوانستید خوب بفهمید. در هر حال اینگونه مطایبات خوب است اما در صورتی که حرف زشت و فحش و تهمت نباشد.
بحث فقهی: راه جمع بین روایات داله بر وجوب و عدم وجوب زکات در تبدیل فراراً عن الزکاة: بحث در این بود که اگر کسی به قصد فرار از زکات در مالش تصرف میکند که شرایط زکات از بین برود در طول سال و زکات ندهد آیا جایز است یا خیر؟ گفتیم در مسأله دو قول است جمعی از قدما از جمله مرحوم سیدمرتضی ادعای اجماع داشتند که زکات واجب است ولی در مقابل مشهور بین متأخرین میگویند که زکات ساقط است خواه قصد او فرار باشد خواه قصد او فرار نباشد.
روایات و ادله دو قول را هم خواندیم اکنون در جمع بین دو دسته روایات میگوئیم.
راه اول جمع: مرحوم سیدمرتضی یک جمعی کرده که دسته دوم که قائل به عدم وجوب هستند روایات دال بر سقوط وجوب را حمل بر تقیه میکنیم چون معتقد بود که امامیه این فتوی را دارند و عامه مطلقا قائل به عدم وجوب بودند.
راه دوم جمع: و جمعی دیگر مثل شیخ و من تبع که دسته دوم را قبول داشتند روایات دسته اول که دلالت بر وجوب داشت را حمل بر استحباب میکنند.
مناقشه در راه اول جمع: اما باید گفت حمل بر تقیه صحیح نیست زیرا میگوید این روایات مطابق فتوای عامه است ولی میگویم گرچه مرحوم سید فرموده که مطابق با عامه است این کلام صحیح نیست چون از صاحب جواهر و از صاحب حدائق نقل کردیم که عامه دو دسته بودند و بعضی قائل به وجوب و بعضی قائل به عدم وجوب بودند و هر چهار مذهب هم قولشان مشهور نبوده بلکه ابوحنیفه بود که خلفاء عباسی به آن اهمیت میدادند و قول او هم وجوب زکات بود بلکه اگر بخواهیم حمل بر تقیه بکنیم فتوای شایع عامه وجوب بود پس باید قول به وجوب را حمل بر تقیه بکنیم پس حمل روایات عدم وجوب بر تقیه صحیح نیست.
مناقشه در راه حمل دوم جمع: اما حمل بر استحباب هم مرحوم آقای خویی میفرماید از نظر فقهی خودم این جمع را صحیح نمیدانم زیرا در جایی ما دو دسته روایات یک دسته را حمل بر استحباب میکنیم که یک دسته ظهور در وجوب دارد و یک دسته نهی دارد و در اینجا از وجوب رفع ید میکنیم و به قرینه نهی وجوب را حمل بر استحباب میکنیم اما اینجا ظهور نیست بلکه دو دسته است و یکی میگوید «فیه الزکاة» و یکی میگوید «لیس فیه الزکاة» و ایندو تناقض است و قابل جمع و حمل بر استحباب نیست لذا با قواعد نمیسازد حمل بر استحباب نمائیم لذا مرحوم آقای خوئی میفرماید این روش را برای حمل بر استحباب قبول نداریم چون هیچ کدام ظهور ندارد مرحوم آقای خوئی در ادامه میفرماید «لکن فی المقام» اینجا میگوییم اشکال ندارد زیرا در دو روایت دیدیم که امام فرار از زکات را نهی فرمودند لذا برای جبران فضیلت از دست رفته حمل بر استحباب است و این دو کلام تهافت دارد و تناقض نیست.