درس خارج فقه استاد مقتدایی
97/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: زکات: فصل اول زکات انعام ثلاثه: شرائط زکات انعام ثلاثه: مضی حول:
بحث اخلاقی: سبک زندگی، کبر و خود پسندی:
در بحث اخلاقی هفته گذشته روایاتی را در رابطه با سیره اخلاقی نبی گرامی اسلام(ص) و روش معاشرت ایشان با دیگران مطرح کردیم.
روایات بسیار آموزنده و درسآموز بود به نظرم برای تأکید در ذهن و انشاءاله توفیق عمل به آن، مجدداً دو مورد را میخوانیم.
1- «و عن ابن مسعود قال: قال رسول الله(ص) لا يبلغني أحد منكم عن أصحابي شيئا»[1] هیچکدام از اصحاب من نباید مطلبی را از دیگران برای من نقل کند و از کسی نزد من بدگویی کند یا نقل کلام کند. «فانی أحب أن اخرج الیکم و أنا سلیم الصدر»[2] و من همیشه دوست دارم که وقتی بین اصحابم وارد میشوم از هیچکدام در ذهن و قلب من چیزی نباشد زیرا اگر چیزی در قلب و ذهن من باشد و ذهنیتی برایم پیدا شود قهراً ترتیب اثر داده میشود.
2- «عن أنس قال: كان رسول الله(ص) إذا فقد الرجل من إخوانه ثلاثة أيام سأل عنه فإن كان غائبا دعا له و إن كان شاهدا زاره و إن كان مريضا عاده»[3] باز انس بن مالک میگوید: روش پیامبر(ص) اینگونه بود که اگر سه روز یکی از دوستان و اصحابش را نمیدید در مورد او سؤال میکرد که کجاست و چرا نیامده؟ و اگر غائب بود و مسافرت رفته بود پیامبر(ص) برایش دعا میکرد و اگر میگفتند حضور دارد ولی نمیدانیم چرا نیامده پیامبر(ص) به دیدن او میرفتند و اگر میگفتند مریض است پیامبر(ص) به عیادت او میرفتند.
حضرت آیتالله العظمی صافی میفرمود: آن زمان که من با اخوی شیخ علی صافی درس آقای بروجردی میرفتیم من یکی دو روز مریض شدم و درس نرفتم، آقای بروجردی از اخوی جویای حال من شد که چطور شده شیخ لطفالله درس نمیآید. این همان روش پیامبر گرامی اسلام(ص) است.
3- «لما اصیب زید بن حارثه» همان جوانی بود که روز صبح پای منبر پیامبر(ص) نشسته بود و چرت میزد پیامبر(ص) فرمود: «کیف اصبحت» چگونه صبح کردی چرا چرت میزنی جوان گفت «اصبحت مؤمناً موقناً» صبح کردم درحالی که مؤمن هستم و به سر حد یقین رسیدم پیامبر(ص) فرمودند هر چیزی علامت دارد علامت و نشانه آن چیست؟ جوان گفت: «اصبحت اری الجنة و الجهیم،» صبح کردم در حالی که بهشت و جهنم را میبینم و میبینم بهشتیان در ناز و نعمتند و جهنمیان در عذابند و اگر مایلید بگویم کدامیک از اصحابتان بهشتی و کدامیک جهنمی است پیامبر(ص) فرمودند خوب ایمانی است و آن را حفظ کن و اگر حاجتی داری از من سوال کن گفت فقط یک حاجت دارم، و آن اینکه «فَقَالَ الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَن أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَكَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَلَمْ يَلْبَث أَن خَرَجَ فِي بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِيِّ(ص) فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ الْعَاشِرَ»[4] اینکه در راه خدا شهید شوم و پیامبر(ص) دعا کردند و در جنگ موته بعد از نهمین شخصی بود که شهید شد دهمین نفر همین زید بن حارثه بود و وقتی خبر شهادت زید رسید و پیامبر(ص) متوجه شدند پیامبر به خانهاش رفتند دختر کوچکی داشت که وقتی چشم دختر به پیامبر(ص) افتاد نالهاش بلند شد و بیاختیار بلند بلند گریه کرد: «فانتهب رسول الله(ص)» در مقابل پیامبر(ص) هم به گریه افتاد به گونهای که بعضی اصحاب متعجب شدند که ما هذا شما چرا اینگونه هستید پیامبر(ص) فرمود: «هذا شوق الحبیب الی الحبیب» این علاقه دوست نسبت به دوست است.
4- «عَنْهُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَيْمَنَ بْنِ مُحْرِزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: مَا صَافَحَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَجُلًا قَطُّ فَنَزَعَ يَدَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الَّذِي َنْزِعُ يَدَهُ مِنْهُ»[5] پیامبر(ص) وقتی به افراد میرسیدند مصافحه میکردند و پیامبر(ص) هیچ وقت دستشان را ابتدا کنار نمیکشیدند تا اینکه آن شخص دستش را کنار بکشد و بعد پیامبر(ص) رها میکردند و تا این حد رعایت حال برادر دینی را میکردند.
5- امیرالمؤمنین نقل میکند «و ما فاوضه أحد قط في حاجة أو حديث فانصرف حتى يكون الرجل ينصرف»[6] و نیز با هیچکس به گفتگو نمینشست و پایان نمیدادند مگر اینکه آن شخص گفتگو را پایان دهد و قطع کند.
6- «و ما نازعه الحديث حتى يكون هو الذي يسكت»[7] و نیز اگر کسی در گفتگو با پیامبر(ص) با تندی و بلندی صحبت میکرد پیامبر(ص) ساکت میشدند.
7- «و ما رئي مقدما رجله بين يدي جليس له قط»[8] و نیز هیچگاه دیده نشد پیامبر(ص) در جلسهای که چند نفر هستند پایشان را دراز کنند.
بحث فقهی: گفتیم یکی از شرایط وجوب زکات در انعام ثلاثه مضی حول است یعنی یک سال از مالکیت او بگذرد و روایات آن را هم خواندیم، مراد از حول را هم گفتیم عرفا و لغتا 12 ماه است و یک روایت داشتیم که وقتی ماه 12 شروع شد حول تمام شده است.
گفتیم این روایت صحیحه است و مخالف با روایات قبلی هم نیست و گفتیم شروع ماه 12 صدق میکند که ماه پایان یافته است و در لسان عرف هم متعارف است.
یک اختلافی وجود داشت که ماه 12 باید تمام شود و این روایت میگوید که ابتدای ماه 12 صدق حول میکند حال این ماه 12 جزء این سال است یا جزء سال بعد؟ ماه 12 جزء همین سال است و شروع آن به منزله حلول است و سال را 11 ماه نمیدانیم و حلول ماه 12 هم شرط در حول است و حلول را به معنای تمام ماه میگیریم و میگوییم ماه 12 جزء همین سال است لذا، سال همان 12 ماه است.
مرحوم امام میفرماید: «و الأقوى احتساب الشهر الثاني عشر من الحول الأول لا الثاني»[9] اقوی این است که ماه 12 را جزء سال اول حساب میکنیم و حلول ماه دوازدهم را جزء سال حاضر حساب میکنیم.
مرحوم سید یزدی میفرماید: «لكن الشهر الثاني عشر محسوب من الحول الأول فابتداء الحول الثاني إنما هو بعد تمامه»[10] ماه دوازدهم جزء سال اول حساب میشود پس ابتدای سال جدید و سال دوم بعد از اتمام ماه 12 است.
پس هم مرحوم امام(ره) و هم مرحوم سیدیزدی(ره) و هم مرحوم صاحب جواهر میفرمایند ماه دوازدهم جزء همین سال اول است. ولو امام فرمود 11 ماه که تمام شد حال الحول؛ حول، رسید و سال تمام شد اما نه تنها 11 ماه بلکه با حلول ماه 12 و حلول را هم میگوییم به منزله این است که ماه تمام شده است.
بنابراین پس همه این ماه را جزء همان سال مالی حساب میکنند.
بحث جدید هم انشاءاله برای بعد از ماه صفر.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.