درس خارج فقه استاد مقتدایی
96/10/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: زکات: ضروری دین بودن زکات:
تذکر سیاسی: دفاع از ولایت در برابر فتنه؛اشاره به مسائل سیاسی روز: همانطوری که میدانید امروز برای محکومیتهای اخیر کشور اعلام راهپیمایی شده است – گرچه حرف و حدیثهایی برای لغو راهپیمایی کم و بیش به گوش میرسد، ولی ما به صورت رسمی اطلاع بر لغو آن پیدا نکردیم.
ضرورت راهپیمایی: البته لازم و سزاوار است در مقابل این تخریب کنندگان اموال عمومی و برهم زنندگان نظم اجتماعی، یک راهپیمایی پرشور و کوبنده انجام گیرد تا دشمن از آشوبگری و فتنهانگیزی مأیوس شده و دست بردارد. همچنین لازم است قوه محترم قضاییه با آشوبگران و برهم زنندگان نظم عمومی برخورد قاطع داشته باشد، با کسانی که به اموال عمومی، مساجد و خانههای ائمه جمعه را آتش میزنند برخورد قاطع صورت گیرد، از حوادث و اتفاقات چند روز معلوم میشود یک سری اغراضی وجود دارد، از طرفی هم، ترامپ و سران آمریکا میگویند ما در کنار ملت ایران هستیم و از دولت ایران میخواهیم خواستههای اینان را جامه عمل بپوشاند، لذا ضرورت دارد همانطور که در فتنه 88 راهپیمایی 9دی، فتنه را ریشهکن کرد، الان هم لازم است برای تمام طرحهای خائنانهای که صورت میگیرد، یک اقدام جدی و پرشور و حماسی بشود.
بحث اخلاقی: سبک زندگی، کبر و خود پسندی: بحث اخلاقی که در روزهای چهارشنبه داشتیم در رابطه با کبر بود، کبر یکی از صفات رذیله، دارای ویژگیهائی است که اگر کسی این صفت را داشته باشد، جامع همه رذائل میشود و آدم متکبر یک حالتی دارد که زیر بار حق نمیرود و خودش را همیشه بالاتر از دیگران میبیند و وقتی میبیند کسی مورد توجه بیشتر است سعی در تخریب آن شخص پیدا میکند و به غیبت، تهمت و ظلم هم دچار میشود. لازم است مثلا انسان تواضع کند و از یک عالمی علومی را فرا بگیرد ولی با این صفت که جاهل و نادان است چون تفرعن دارد تواضع نمیکند و علوم را فرا نمیگیرد، بالاخره مبتلا به صفت رذیله تکبر میگردد که جامع رذائل اخلاقی و صفات رذیله است از این جهت است که در روایات مذمت فراوانی از کبر شده است، در برخی روایات وارد شده است کسی که ذرهای از کبر در او باشد در قیامت وارد بهشت نخواهد شد و باعث این میشود که در اجتماع نیز جایگاهشان تنزل پیدا کند و در قیامت نیز بصورت مورچه وارد محشر میشود و قیافهاش مانند انسان است ولی به اندازه یک مورچه است و باعث این میشود که زیر دست و پا بماند.
در زمان حضرت یوسف(ع) وقتی حضرت یعقوب(ع)، یوسف را شناخت و فهمید فرزندش زنده است حضرت یوسف(ع) از پدر و برادران خودش دعوت کرد که به مصر بیایند و آنها آمدند و یوسف(ع) به استقبالشان آمد، چون عزیز مصر است با تشکیلات و خدم و حشم آمد وقتی از دور چشمش به پدر افتاد ادب اقتضا میکرد که پیاده شود ولی عزت سلطنت او را گرفت و پیاده نشد تا رسید به پدر- گرچه مرحوم مجلسی(ره) در مرآة العقول، توجیه میکند[1] و توجیه خوبی هم هست که یوسف(ع) بالاخره پیامبر است و پیامبر معصیت نمیکند وجه اینکه پیاده نشد این بود که حضرت یوسف(ع) عزتی در جامعه دارد بعنوان عزیز مصر و فکر کرد اگر پیاده شود در سلطنت و عزتی که برای شخص شاه است شکسته میشود، وقتی ابهت در بین اجتماع شکسته شود نمیتواند با اقتدار جامعه را اداره کند و این یک مصلحت اندیشی بود نه اینکه خود را بالاتر از یعقوب(ع) بداند لکن اینجا اولویت این بود که پیاده شود پس مرتکب ترک اولی شد لذا بلافاصله جبرئیل نازل شد و گفت دستت را باز کن یوسف دستش را باز کرد یک نوری از دستش به آسمان رفت پرسید قضیه چه بود جبرئیل فرمود: «نُزِعَتِ النُّبُوَّةُ مِنْ عَقِبِكَ»[2] ادامه پیامبری و نور نبوت از نسل تو برداشته شد، و از نسل اسحاق و عموزادههایت خواهد بود علی ای حال ولو یک ترک اولی بیشتر نبود ولی اثر خودش را گذاشت.
پس تکبر صفتی از صفات رذیله است که مجمع رذائل و خصلتهای زشت میشود، کسی که متکبر باشد از هر مقام و منزلتی که داشته باشد میافتد.
مرحوم کلینی(ره) در کافی روایتی را در مورد مصادیق تکبر نقل میکند «عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) إِنَّنِي آكُلُ الطَّعَامَ الطَّيِّبَ وَ أَشَمُّ الرِّيحَ الطَّيِّبَةَ وَ أَرْكَبُ الدَّابَّةَ الْفَارِهَةَ وَ يَتْبَعُنِي الْغُلَامُ فَتَرَى فِي هَذَا شَيْئاً مِنَ التَّجَبُّرِ فَلَا أَفْعَلَهُ فَأَطْرَقَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا الْجَبَّارُ الْمَلْعُونُ مَنْ غَمَصَ النَّاسَ وَ جَهِلَ الْحَقَّ قَالَ عُمَرُ فَقُلْتُ أَمَّا الْحَقُّ فَلَا أَجْهَلُهُ وَ الْغَمْصُ لَا أَدْرِي مَا هُوَ قَالَ مَنْ حَقَّرَ النَّاسَ وَ تَجَبَّرَ عَلَيْهِمْ فَذَلِكَ الْجَبَّارُ»[3] راوی میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم من روشم این است که غذاهای خوبی درست میکنم و مصرف میکنیم، در منزل ما غذاهای لذیذ تهیه میشود و معمولاً عطر استعمال میکنم، وقتی از منزل بیرون میآیم سوار یک اسب تندرو میشوم و همیشه یک غلام همراه من است آیا شما این را فخر فروشی و تکبر میبینید اگر تکبر است این روش را ادامه ندهم. امام سرشان را قدری زیر انداختند و سپس فرمودند متکبری که لعن و مذمت شده در قرآن این نیست بلکه کسی است که دو ویژگی دارد. یکی اینکه مردم را تحقیر میکند، در برخورد با افراد احترامداری نمیکند. دوم اینکه زیر بار حق نمیرود با اینکه میفهمد حق است.
سیره علما در پرهیز از تکبر: مرحوم آیت الله بروجردی در درسشان در مسجد بالاسر که هنوز مسجد اعظم ساخته نشده بود، یکی از آقایان ایراد و اشکالی گرفت، و مرحوم آیت الله بروجردی فرمودند اینگونه که شما میگوئید نیست، مرحوم آیت الله بروجردی فردا وقت درس آمدند، به آن مستشکل فرمودند من مطالعه کردم و دقت کردم حق با شماست و علنی در جلسه درس از آن آقا عذرخواهی کردند و بعد حرف روز گذشته آن آقا را توجیه کردند و توضیح و شرح کردند، بلی این روش و سیره علمای دین میباشد که مطلوب شرع و دین است.
نتیجه: امام صادق(ع) فرمود: آن کارهایی که شما میکنید تکبر نیست بلکه متکبر کسی است که آن دو ویژگی را داشته باشد. لذا خوب است ما هم سعی کنیم این دو صفت (تکبر و عجب) را از خودمان دور کنیم و با صِرف اراده تنها هم درست نمیشود بلکه تمرین زیاد میخواهد و راه علاج آن هم در آیات و روایات آمده است که انشاءالله در فرصت مناسب بیان میکنیم.
بحث فقهی: ضروری دین بودن زکات: گفتیم زکات یکی از احکام بسیار بزرگ اسلامی است که دارای فضائل زیادی است که قبلا روایات آن را بیان کردیم، در همین رابطه روایتی را مرحوم کلینی نقل میکند «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ شَيْئاً أَشَدَّ عَلَيْهِمْ مِنَ الزَّكَاةِ وَ فِيهَا تَهْلِكُ عَامَّتُهُمْ»[4] امام صادق(ع) میفرماید: در بین احکام چیزی شدیدتر از زکات وجود ندارد و در آن عامه مردم هلاک میشوند.
و گفتیم به خاطر سنگین بودن حکم زکات چند عقوبت هم در ترک آن هست. که مهمترین آنها این بود که اگر کسی منکر زکات باشد کافر شده است، حتی اگر کسی منکر زکات نباشد ولی تارک و مانع زکات باشد نیز کافر است- گرچه احکام کفر اصطلاحی بر او بار نمیشود- علاوه بر این عقوبت تارک الصلاة را هم دارد، همچنین علاوه بر اینها اگر فقرایی پیدا شدند و گرسنگانی بودند عقوبت اینها به عهده اغنیایی است که زکات را پرداخت نمیکنند.
بررسی کفر تارک الزکاة و مانع الزکاة: گفتیم کفری که در روایات برای تارک الزکاة و مانع الزکاة آمده است، غیر از کفری است که در اثر انکار و ارتداد بوجود میآید.
و مراد از «من کفر» «من ترک» است، چون در بعض روایات «من کفر» را به «من ترک» تفسیر نموده است.
در یک روایتی راجع به تارک حج، امام(ع) میفرماید: شیخ صدوق(ره) در من لایحضر نقل میکند: «يَا عَلِيُّ تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- ﴿وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ﴾[5] ، يَا عَلِيُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»[6] کسی که مستطیع باشد و به حج نرود کافر است، رسول خدا(ص) برای اثبات این مطلب استناد به آیه قرآن میکند که خداوند میفرماید: ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ﴾[7] کسی که تارک حج است کافر است، رسول خدا(ص) در ادامه میفرماید: کسی که تسویف نماید یعنی حج را تأخیر بیاندازد و به سالهای بعد موکول کند تا اینکه بمیرد خداوند او را به دین یهود یا نصرانی میمیراند در دنیا احکام کفر بر او بار نیست ولی در قیامت جزء کفار است و به تعبیر آقای خویی(ره) «مسلم الدنیا و و کافر الآخرة»[8] است.
برای نماز هم همین تعبیر آمده است که کسی که تارک نماز باشد کافر است.
در روایتی مرحوم کلینی(ره) از عبید بن زراره از مام صادق(ع) در حدیث کبائر نقل میکند: «..... قَالَ فَإِنَّ تَارِكَ الصَّلَاةِ كَافِرٌ يَعْنِي مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ»[9] اگر کسی بدون علت و عمدا نمازش را نخواند کافر است.
بنابر آنچه گذشت در روایات در مورد تارک زکات، حج و صلاة تعبیر به کافر شده است، حتی بالاتر از این در مورد مرتکب معصیت کبیره هم، تعبیر به کافر شده است.
«عَنْهُ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ يَعْقُوبَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ مَنِ اجْتَرَى عَلَى اللَّهِ فِي الْمَعْصِيَةِ وَ ارْتِكَابِ الْكَبَائِرِ فَهُوَ كَافِرٌ وَ مَنْ نَصَبَ دِيناً غَيْرَ دِينِ اللَّهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ»[10] روایت صحیحه است و میفرماید: کسی که جرأت بر خدا پیدا کند و معصیت خدا را بکند و مرتکب کبائر شود کافر است و کسی که دینی جدید احداث بکند مشرک است، پس وحشت نکنیم که تارک زکات کافر است چون این کفر، غیر از ارتداد است.
پس بدون شک و شبهه این کفر، غیر از آن کفری است که موجب ارتداد میشود زیرا یک ملاک کلی داشتیم برای ترتب آثار ظاهری اسلام به جهت اینکه ملاک اینکه به کسی بگوییم مسلمان است، اقرار به شهادتین است، لذا لازم است بین روایت که شهادتین را موجب اسلام میداند، و آن روایاتی که تارک الزکاة و تارک الصلاة و مرتکب کبائر را کافر میداند جمع کنیم، وجه جمع این است که، کفر در اینجا به معنای عدم اسلام کامل و ایمان کامل است.
لذا بزرگانی مانند آقای خویی(ره) میفرمایند: «فمجرد الامتناع عن اداء الزکاة لایوجب الکفر الاصطلاحی یقینا بل المراد بالکفر فیها ما یقابل الایمان و الاسلام الکامل او یراد انه یودی الی الکفر ولو حال الموت»[11]
مرحوم آقای خویی میفرماید: مجرد امتناع از اداء زکات موجب کفر اصطلاحی نمیشود، بلکه مراد از کفر عدم ایمان کامل و عدم اسلام کامل است و یا اینکه کسی که زکات مالش را ندهد، موقع مرگ به صفت کفر از دنیا میرود نه اینکه در دنیا هم کافر میشود.
مرحوم فاضل لنکرانی(ره) در تفصیل الشریعه میفرماید: «المراد بالکفر فی مقام بیان الزکاة من اهم الفرائض»[12] اینکه میگوید کافر، مراد کفر اصطلاحی نیست، بلکه در مقام بیان اهمیت زکات است.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.