درس خارج فقه استاد مقتدایی
96/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه: ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت(بررسی ادله):
دلیل سوم: سومین روایتی که با استدلال به آن گفتند در زمان غیبت هیچگونه حرکت و قیامی برای تشکیل حکومت تا زمان قیام حضرت مهدی(عج) جایز نیست و باید صبر کنند تا امام زمان(عج) ظاهر شود و گفتند خروج و قیام مختص اوست؛ روایتی است که کلینی با سندش از امام صادق(ع) نقل کرده است.
«قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ.»[1]
امام صادق(ع) به سدیر میفرمایند یا سدیر ملازم خانهات باش و از خانهات بیرون نیا و هیچ حرکتی برای قیام و خروج نداشته باش که جمعی را به دور خودت گردآوری و پرچم برافرازی؛ و پایدار بمان با کسانی که ملازم با خانهات هستند یعنی همانند افراد و اشیایی که متعلق خانهات هستند و هرگز از خانه جدا نمیشوند، باش. کنایه است از اینکه همانگونه که شب و روز جایشان تغییر نمیکند و هرکدام در جای خود ثابتند تو نیز مانند شب و روز ساکن باش و هیچ خروج و قیامی نداشته باش تا زمانی که اطلاع پیدا کنی سفیانی خروج کرده است و چون خروج سفیانی علامت ظهور امام زمان(عج) است آن موقع حرکت کن و با سرعت طرف ما بیا ولو پیاده باشی و هیچگونه ساز و برگ جنگی نداشته باش.
کیفیت استدلال به روایت: این روایت را دلیل میگیرند و میگویند ولو خطاب به سدیر است اما چه خصوصیتی برای این فرد است بلکه توجه و خطاب به تمام شیعیان است. پس تا سفیانی خروج نکرد هیچ قیامی جایز نیست.
پاسخ استدلال به روایت: در جواب استدلال به روایت سدیر، صاحب دراسات[2] مفصل برای رد وارد میشود از جمله میگوید عمده وجه استدلال القاء خصوصیت است ولی در جایی میتوانیم القاء خصوصیت کنیم و تعدی به عموم کنیم که بدانیم در این مورد هیچ خصوصیتی نیست اما وقتی دقت در شرح حال سدیر نماییم میبینیم اولا شخص مخلصی بوده از اصحاب امام صادق(ع) است اما یک انسان تند مزاجی بوده و اهل دقت و نظر و تفکر و تدبیر در کارها نبوده و ممکن بود گاهی تابع احساسات شود که به این واسطه امام(ع) میفرماید بنشین و بدون منطق این کارها را نکن لذا نمیتوانیم القاء خصوصیت بکنیم. پس این خطاب برای غیر سدیر نیست.
شواهد عدم امکان الغاء خصوصیت از روایت سدیر: سه شاهد وجود دارد که میرساند روایت مربوط به سدیر است و شامل همه شیعیان نیست.
شاهد اول: در تنقیح المقال[3] میفرماید «ذکر عند ابی عبدالله سدیر، فقال سدیر عصیدة بکل لون» نزد امام صادق(ع) صحبتی از سدیر شد و امام فرمود سدیر مانند عصیده[4] است که به هر رنگی درمیآید. یعنی برای هر حالتی انعطافی دارد و ممکن است در هر کاری بدون دقت و از روی اخلاص وارد شود و خودش را به خطر میاندازد.
مرحوم صاحب تنقیح المقال میگوید «انی کذا افهم» یعنی من هم همین را از کلام امام(ع) میفهمم و به نظر من مراد امام این است که این شخص، شخص متلون المزاجی است که هیچ ترسی از او نداریم که مخالفین و دشمنان برایش خطری ایجاد کنند و او را از بین ببرند چون با هر دستهای که بنشیند مثل همانها میشود و قصد امام(ع) این است که او تقیه دارد که او را نمیشناسند که شیعه است.
اما صاحب دراسات[5] میگوید تعبیر صاحب تنقیح قبول نیست به دلیل اینکه در همین حالات سدیر دارد که مدتی زندان بوده است پس معلوم میشود که او را به شیعه بودن میشناختند و در یک روایتی است که امام صادق(ع) به شحام فرمودند «يَا شَحَّامُ إِنِّي طَلَبْتُ إِلَى إِلَهِي فِي سَدِيرٍ وَ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ كَانَا فِي السِّجْنِ فَوَهَبَهُمَا لِي وَ خَلَّى سَبِيلَهُمَا.»[6]
طلب آزادی این دو نفر را از خداوند خواستم و خداوند قبول نمود و آن دو را به من برگرداند و آزاد شدند.
پس اینکه زندان رفته معلوم میشود که حرکتی میکرده و او را به عنوان شیعه میشناختند لذا تعبیر تنقیح المقال درست نیست.
بعد خود صاحب دراسات میفرماید پس مراد امام(ع) این است که انسانی تند مزاج است و هر روز به گونهای فکر میکند و تحت تأثیر عوامل و احساسات قرار میگیرد و با کمترین ایجاد مشکل از ناحیه حکومت ممکن است بدون توجه به شرائط حرکتی و قیام کند و جالب اینکه چون از علاقه مندان به امام(ع) بود و بسیاری از سادات گاه گاه قیام میکردند او دلش میخواست امام(ع) هم مثل آن سادات قیام کند و اصرار میکرد که امام(ع) قیام کند.
شاهد دوم: مؤید دوم بر عدم صحت استدلال به روایت سدیر بر عدم جواز قیام تا ظهور امام زمان(عج)؛ روایتی است که خود سدیر نقل میکند در کافی آمده است. «عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) فَقُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا يَسَعُكَ الْقُعُودُ فَقَالَ وَ لِمَ يَا سَدِيرُ قُلْتُ لِكَثْرَةِ مَوَالِيكَ وَ شِيعَتِكَ وَ أَنْصَارِكَ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) مَا لَكَ مِنَ الشِّيعَةِ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمَوَالِي مَا طَمِعَ فِيهِ تَيْمٌ وَ لَا عَدِيٌّ فَقَالَ يَا سَدِيرُ وَ كَمْ عَسَى أَنْ يَكُونُوا قُلْتُ مِائَةَ أَلْفٍ قَالَ مِائَةَ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ مِائَتَيْ أَلْفٍ قَالَ مِائَتَيْ أَلْفٍ قُلْتُ نَعَمْ وَ نِصْفَ الدُّنْيَا قَالَ فَسَكَتَ عَنِّي ثُمَّ قَالَ يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلَى يَنْبُعَ[7] قُلْتُ نَعَمْ فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَ بَغْلٍ أَنْ يُسْرَجَا فَبَادَرْتُ فَرَكِبْتُ الْحِمَارَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ تَرَى أَنْ تُؤْثِرَنِي بِالْحِمَارِ قُلْتُ الْبَغْلُ أَزْيَنُ وَ أَنْبَلُ[8] قَالَ الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِي فَنَزَلْتُ فَرَكِبَ الْحِمَارَ وَ رَكِبْتُ الْبَغْلَ فَمَضَيْنَا فَحَانَتِ الصَّلَاةُ فَقَالَ يَا سَدِيرُ انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ[9] لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِيهَا فَسِرْنَا حَتَّى صِرْنَا إِلَى أَرْضٍ حَمْرَاءَ وَ نَظَرَ إِلَى غُلَامٍ يَرْعَى جِدَاءً[10] فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ.»[11]
سدیر صیرفی گفت خدمت امام صادق(ع) رسیدم عرض کردم به خدا قسم حق شما قعود در خانه نیست امام(ع) فرمود چرا حق ندارم دست از قیام بردارم؟ سدیر گفت آقا شما خیلی یاور و شیعه دارید و به خدا قسم اگر این شیعیان شما را امیرالمؤمنین(ع) داشت قبیله تیم (قبیله ابوبکر) و عدی (قبیله عمر) طمع نمیکردند که خلافت را غصب کنند. و باز امام فرمود شیعیان مرا چندتا میبینی؟ سدیر میگوید گفتم صدهزار یاور دارید. امام صادق با تعجب فرمود صدهزار؟ سدیر گفت بله بلکه دویست هزار یاور دارید. امام با تعجب فرمود دویست هزار؟ سدیر گفت بله بلکه نصف دنیا با شما هستند. امام اینجا سکوت کردند. و پس از لحظهای فرمودند حال داری تا ینبع[12] برویم سدیر گفت بله آمادهام امام(ع) دستور داد یک حمار و یک اسب زین کردند سدیر میگوید من پیشی گرفتم و رفتم سوار حمار شدم امام(ع) فرمودند میخواهی ایثار کنی و رفتی سوار الاغ شوی! سدیر گفت اسب برای شما سزاورتر است. امام(ع) فرمود حمار برای من راحتتر است سدیر گوید امام(ع) سوار الاغ شد و من سوار اسب شدم و با هم رفتیم وقت نماز شد پیاده شدیم که نماز بخوانیم اما زمین سنگلاخ، نمکزار و ناهموار بود و آب نداشت امام(ع) فرمود اینجا نمیتوان نماز خواند و زمین سرخفام همواری پیدا کردیم که نماز بخوانیم نوجوانی کنار گله گوسفندی بود که مشغول چرا بودند امام رو به سدیر فرمودند نگاه کن و فرمودند اگر من به تعداد این بزغاله ها شیعه داشتم قعود برای من جایز نبود سدیر گفت بعد پیاده شدیم و نماز خواندیم و من بعد از نماز رفتم ببینم این گوسفندان چند عدد هستند آنها را شمردم دیدم 17 بزغاله هستند.
پس مراد امام(ع) از اینکه میفرمایند به این تعداد شیعه ندارم با اینکه این همه شاگرد داشتند؛ این است که شیعه واقعی ندارم.
و روایت دیگر هم هست از امام هشتم (ع) که شخصی از اهل خراسان نزد امام(ع) آمد و گفت شما این همه یاور دارید چرا خروج نمیکنید امام(ع) به همین شخص فرمود بنشین و دستور دادند تنور خانه را روشن کنید تنور را روشن کرد و آتش برافروخته شد و بعد امام(ع) به همین شخص فرمودند بلند شو برو در تنور این شخص فکر کرد که امام قصد عقوبت او را دارد و شروع به التماس کرد که من قصدی نداشتم مرا ببخشید. امام هم فرمود بنشین در این حال یک شخص دیگری آمد قبل از اینکه بنشیند امام(ع) فرمود برو در تنور و آن شخص رفت در تنور نشست و این شخص فکر کرد آن شخص در حال سوختن است امام(ع) فرمود برو ببین رفیقت در چه حالی است رفت و دید در آتش نشسته و آتش در او اثری ندارد و امام(ع) به این شخص فرمود در خراسان چند نفر از این شیعیان دارید گفت هیچی[13] .
نتیجه: از این روایت میفهمیم که وقتی سدیر ظرفیت و موقعیت امام(ع) را درک نمیکند و اصرار به قیام دارد معلوم میشود که تحت تأثیر احساسات قرار میگیرد و تند مزاج است و بدون تدبیر تصمیم میگیرد لذا امام(ع) به او میفرماید برو در خانهات بنشین و از خانه بیرون نیا که موجب هلاکت خودت میشوی.
شاهد سوم: سومین شاهد روایتی از علی بن خنیس است «عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: ذَهَبْتُ بِكِتَابِ عَبْدِالسَّلَامِ بْنِ نُعَيْمٍ وَ سَدِيرٍ وَ كُتُبِ غَيْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) حِينَ ظَهَرَتِ الْمُسَوِّدَةُ قَبْلَ أَنْ يَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ يَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَيْكَ فَمَا تَرَى قَالَ فَضَرَبَ بِالْكُتُبِ الْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ أَ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ إِنَّمَا يَقْتُلُ السُّفْيَانِيَّ.»[14]
معلی بن خنیس میگوید چند نفر نامه به من دادند که به امام صادق(ع) برسانم که یکی از آنان سدیر بود و نیز عبدالسلام بن عبدالنعیم که همان دو نفری بودند که امام به شحام فرمود وقتی اینان در زندان بودند من برای آزادی آنها دعا کردم و آزاد شدند. پس معلوم میشود که این عبدالنعیم هم مانند سدیر بود و هم فکر او بود و این زمانی بود که مسوده (سیاه جامگان)[15] قیام کرده بودند و ابومسلم خراسانی در خراسان قیام کرده بودند و علامت خودشان را پوشیدن لباس سیاه قرار داده بودند و در اواخر بنی امیه قیام کردند و شعارشان حمایت از بنی هاشم بود و به ظاهر برای پیروزی در برابر مروان حمار شعار انتقام خون امام حسین(ع) را میدادند.
این افراد در نامه نوشته بودند «بانا قد قدرنا ان یعول هذا الامر الیک» برداشت ما این است که زمان به نفع شما پیش میرود و امر خلافت به دست شما میآید یعنی شما هم قیام کنید و ما هم آمادهایم معلی میگوید وقتی امام نامهها را خواندند به زمین زدند و سه بار فرمودند اف بر این تدبیر و این نامهها. و بعد فرمودند امثال ابومسلم ولو شعارشان بنی هاشم است ولی مرا قبول ندارند و من امام آنها نیستم و در ادامه میفرمایند آیا اینها هنوز نفهمیدند که از بین امامان معصوم آن امامی که قیام میکند امامی است که سفیانی را میکشد و ما حق قیام نداریم.
پس وقتی امام(ع) نامه سدیر را به زمین میزند معلوم میشود که سدیر چه آدم تند مزاجی است.
پس با این سه شاهد معلوم میشود که سدیر چه ویژگی دارد لذا روایت اول را که ذکر کردیم قابلیت القاء خصوصیت کردن را ندارد بلکه روایت در خصوص سدیر وارد شده است پس نمیتوان به این روایت تمسک کرد که در زمان غیبت حرکت و قیام و خروج جایز نیست.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.