درس خارج فقه استاد مقتدایی
96/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت(بررسی روایات معارض):
تذکر اخلاقی: تسلیت شهادت سبط اکبر:دیروز هفتم ماه صفر بنابر قولی مصادف با شهادت سبط اکبر ریحانة الرسول و سید جوانان اهل بهشت حضرت امام حسن مجتبی(ع) بود.
در مورد تاریخ شهادت ایشان اختلاف است. مرحوم شیخ مفید در ارشاد[1] نقل میکند ولادت آن حضرت در نیمه ماه رمضان است و این اختلافی ندارد و اتفاقی است. ولی در مورد شهادتشان میفرماید «وَ مَضَى(ع) لِسَبِيلِهِ فِي صَفَرٍ»[2] در ماه صفر به شهادت رسید ولی نمیگوید چه روزی از صفر بوده است. البته مشهور است که 28 صفر شهادت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) است و بنابر یک قول دیگر هم هفتم ماه صفر سال 50 هجری گفته شد. لکن مرحوم مفید این قول دوم را دیگر نقل نمیکند و فقط میفرماید «وَ مَضَى(ع) لِسَبِيلِهِ فِي صَفَرٍ سَنَةَ خَمْسِينَ مِنَ الْهِجْرَةِ»[3] ولادت در سال سوم هجری بود و شهادت سال پنجاه بود که مجموعا کمی بیشتر از چهل و هفت سال از عمرش سپری شد.
مرحوم شهید در دروس ولادت آن حضرت را همان نیمه رمضان ذکر میکند و بعد میفرماید «و قبض بها مسموما یوم الخمیس سابع صفر»[4] در روز پنجشنبه هفتم صفر در مدینه درحالیکه به زهر جفا مسموم شده بود روحش به عالم ملکوت پرواز کرد و به شهادت رسید و بدین ترتیب شهادتشان را هفتم ماه صفر سال 50 هجری ذکر میکند.
و بعض دیگر از بزرگان هم قول هفتم صفر را ذکر میکنند.
ابن شهر آشوب در مناقب[5] نقل میکند «وَ مَضَى لِلَيْلَتَيْنِ بَقِيَتَا مِنْ صَفَرٍ» دو شب مانده به پایان صفر را برای شهادت آن حضرت ذکر میکند یعنی همان 28 صفر را نقل میکند.
خدا رحمت کند مرحوم آیة الله العظمی آقای گلپایگانی را تأکید داشتند که یکی از مظلومیتهای امام حسن(ع) این است که شهادتشان اختلافی است و تأکید داشتند که مناسب است هفتم صفر را به عنوان شهادت امام حسن ذکر کنند زیرا 28 صفر تحت الشعاع رحلت پیامبر(ص) قرار میگیرد. لذا مناسب است هفتم صفر به عنوان بزرگداشت شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) اعلان گردد.
نکته: با توجه به اینکه بنابر قولی روز هفتم ماه صفر ولات امام جواد(ع) است؛ چند سال قبل یک عدهای در قم از متدینین دنبال کردند که روز هفتم ماه صفر که بنابر قولی ولادت امام محمد تقی(ع) است بزرگداشت برگزار شود و آن را در صدا و سیما به عنوان ولادت مطرح میکردند و برنامههای جشن و عید میگذاشتند که این مناسب نبود و ما با صدا و سیما صحبت کردیم آنها گفتند ما تابع دستور دفتر رهبری هستیم اگر آنها به ما بگویند و در تقویم بیاید که هفتم صفر شهادت است و برنامههایی در صدا و سیما باشد قبول میکنیم و الا ما خودمان نمیتوانیم کاری بکنیم بالاخره منتقل شد به دفتر و ایشان هم دستور دادند لذا هم در تقویم آمد که دیروز را نوشتند روز شهادت امام حسن(ع) است. و هم صدا و سیما برنامههای عزاداری گذاشتند الحمدلله جا افتاده و خوب است عدهای هم هیئتی راه بیاندازند و سینه زنی بشود و جلسات مفصلی هم به عنوان عزاداری برگزار بشود و مناسب هم هست که یک روز بنام امام حسن(ع) با آن جایگاهی که داشت باشد که پیامبر میفرمود «حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سِبْطَانِ مِنَ الْأَسْبَاطِ.»[6] و «سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»[7] مناسب است که یک روز اختصاص داده شود که الحمدلله البته دیروز جمعه بود وگرنه درسهای حوزه هم تعطیل میشد و امید است که در آینده این روز بنام آن حضرت باقی بماند.
بحث فقهی: ولایت فقیه: ضرورت تأسیس حکومت اسلامی: بررسی روایات معارض:روایاتی خواندیم که میگفت در زمان غیبت لازم است حکومت اسلامی محقق باشد و اگر نیست مسلمین باید تلاش کنند و یک حکومت اسلامی تأسیس کنند. اکنون به بررسی روایات معارض میپردازیم. در مقابل روایاتی گفتیم هست که هر قیامی قبل از قیام حضرت مهدی(عج) باطل است در نتیجه معارض میشود با آن روایاتی که خواندیم و دلالت بر ضرورت تشکیل حکومت داشت لذا چند مورد از این روایات را میخوانیم.
مرحوم صاحب وسائل در کتاب الجهاد از وسائل ابواب جهاد العدو باب 13 این روایات را نقل میکند.
روایت اول معارض صحیحه عیص بن قاسم[8] که جلسه قبل خواندیم امام(ع) ابتدا امر به تقوی میکند و بعد میفرماید مواظب خودتان باشید تا آخر روایت[9] .
بررسی سند روایت: مرحوم کلینی[10] این روایت را از علی بن ابراهیم عن ابیه عن صفوان بن یحیی عن عیص بن قاسم قال سمعت اباعبدالله(ع) نقل میکند.
راوی اول و دوم: علی بن ابراهیم عن ابیه: این دو بزرگوار را در روایات قبلی خواندیم که موثوق به هستند و حتی کلینی اکثر روایات را از علی بن ابراهیم و پدرش ابراهیم بن هاشم نقل میکند و گفتیم اول کسی که احادیث معتبر ائمه را از کوفه به قم آورد ابراهیم بن هاشم بود و کتب فراوانی دارد.
بررسی راوی اول و دوم دیروز بحث شد.
راوی سوم: صفوان بن یحیی: از صفوان در رجال خیلی تعریف میشود گفته «انه اوثق اهل زمانه عند اصحاب الحدیث و اعبدهم کان یصلی کل یوم خمسین و مأة رکعة و یصوم فی السنة ثلاثة اشهر و یخرج زکات ماله کل سنة ثلاث مرات»[11]
اوثق عند اصحاب حدیث و عابدترین آنها بود و در هر روز 150 رکعت نماز میخواند و در سال 3 ماه روزه میگرفت و در سال سه بار زکات میداد.
دلیل انجام 150 رکعت نماز در شبانه روز و سه ماه روزه در سال و در هر سال سه بار زکات دادن این بود که یک سفر با عبدالله بن جندب و علی بن نعمان به مکه مشرف شدند و در مسجد الحرام پیمانی با هم بستند که هر کدام از این سه نفر زودتر از دنیا رفته نفرات آخر نماز و روزه آن دو نفر را انجام دهد و آن دو نفر زودتر مرحوم شدند و صفوان ماند؛ «وکان یفی بذلک» به عهد و پیمان خودش وفا کرد و حتی با نوافل نماز را بجا میآورد لذا در شبانه روز یک پنجاه رکعت برای خودش و صد رکعت برای آن دو نفر انجام میداد که در مجموع صد و پنجاه رکعت میشد «و یصوم فی السنة ثلاثة اشهر» روزه و زکات آنها را هم بجا میآورد و اضافه بر آن نماز و روزه و زکات «یحج عنهما» هر موقع به حج میرفت از طرف هر یک از آنها هم یک حج بجا میآورد «و کل شیئ من البر و الصلاح یفعله لنفسه کذلک یفعله عن صاحبیه» و نیز هر کار خیری مانند صدقه و یا تلاوت قرآن و یا هر کار خیری انجام میداد از طرف آنها هم انجام میداد.
واقعا باعث تأسف است که چنین اصحابی را امام تربیت کردند اما آن روزگار زمینه مناسب برای استفاده از آنها نبود و الآن هم جایشان خالی است. و امثال چنین افرادی در این عصرها نداریم.
مرحوم نجاشی در رجال میگوید «ان صفوان بن یحیی بیاع السابری کوفی ثقه ثقه عین»[12] یعنی شغلش پارچه فروشی بوده و یک نوع پارچهای بنام سابری را خرید و فروش میکرده و تعبیر دوبار ثقه ثقه تأکید برای این است که اوثق اهل زمانه است «روی ابوه عن ابی عبدالله(ع)» پدرش یحیی از امام صادق(ع) روایت نقل میکند «و روی هو عن الرضا» و خودش از اصحاب امام رضا(ع) است «و کانت له عنده منزله شریفه» صفوان بن یحیی از راویان حدیث امام رضا است و یک مکانت خوب و شریفی هم نزد امام(ع) داشته «و قد توکل للرضا(ع) و ابی جعفر(ع)» و قبول وکالت از امام رضا(ع) و امام جواد(ع) کرد.
یک نقلی هم درباره زهد و تقوی او است که میگفتند اعبد اهل زمانش است که «انه کان بمکه» از کوفه به سفر مکه رفته بود در مکه یکی از همسایگان او در کوفه دو دینار به او داد که به اهل و خانواده او در کوفه بدهد قبول کرد ولی گفت اجازه بدهید بابت این حیوانی که کرایه کردم برای سوار شدن بابت این مقدار بار اضافه از صاحب شتران اجازه بگیرم و این کار را انجام داد و اجازه گرفت.
پس راوی سوم در این سند یکی صفوان بن یحیی با این درجه از وثوق است که گفتهاند «لم یکن احد فی طبقته مثله» در عصر خودش بینظیر بود و صفوان هم نقل میکند از عیص بن قاسم.
راوی چهارم: عیص بن قاسم: در مورد عیص بن قاسم هم نجاشی میگوید «کوفی یکنی ابالقاسم ثقه عین روی عن ابی عبدالله(ع) و ابی الحسن موسی(ع)»[13] ثقه است عین است مورد اعتماد اصحاب حدیث است و از امام صادق(ع) و موسی بن جعفر(ع) روایت میکند.
پس سند روایت تا این حد معتبر است که در صحت سلسله سند شبههای نیست.
بررسی دلالت روایت:استدلال: ادعا شده به اینکه دلالت بر این دارد که قبل از قیام امام زمان(عج) هرگونه قیامی حرام است و جایز نیست در نتیجه وقتی قیام جایز نیست حکومت طاغوت سرجای خودش باقی میماند و نمیتوان آنرا ساقط نمود اکنون باید ببینیم به کجای روایت میشود استناد کرد و این مطلب را اثبات نمود.
در این روایت امام(ع) ابتدا تأکید میکنند به تقوی و بعد امر میکنند که «انظروا لانفسکم» به خودتان نگاه کنید و مواظب خودتان باشید و تحت تأثیر هر حرف و قیامی قرار نگیرید و بعد دو مثال ذکر میکند.
مثال اول: همان مثال چوپان بود که بعد از پیدا کردن چوپان بهتر چوپان قبلی را اخراج میکند.
مثال دوم: همان مثال دو نفس بود که اگر انسان دو نفس داشت با نفس اول هر کاری دلش خواست انجام میدهد تا سرش به سنگ بخورد و بعد با نفس بعدی با تجربه نفس اول روش صحیح عاقلانه را در پیش میگیرد درحالیکه اینگونه نیست و انسان یک نفس بیشتر ندارد پس لازمهاش این است که از اول احتیاط بکند.
این دو مثال را برای تأکید آوردند که اصل مطلب روشن شود. چون در زمان امام صادق(ع) زمانی بود که بعضی از سادات قیام میکردند یا بعنوان خونخواهی امام حسین(ع) و یا به عنوان اینکه میگفتند آن مهدی که پیامبر فرموده من هستم و یک عده هم دور آنها جمع میشدند. و این حرکات به ظاهر انقلابی یک رویه شده بود. لذا امام(ع) در مقام مقابله با این افراد فرمودند «إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْءٍ تَخْرُجُونَ»[14]
اگر یک کسی از ناحیه ما و از سادات آمد و دعوت به قیام و خروج نمود فکر کنید که چه کاری میکنید و نگویید قبلا هم کسی خروج کرده و ما هم الان مثل او خروج میکنیم «وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ» نگویید این قیامها هم مانند قیام زید بن علی است که از خروج او تجلیل شد و به عنوان شهید فخ که از آن تجلیل شد «فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص)» چون زید عالم بود و راستگو بود و مردم را دعوت به خودش نمیکرد بلکه دعوت به امامی میکرد که مرضی از طرف خداوند است «وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لَيَنْقُضَهُ» و اگر پیروز میشد حکومت را تحویل امام میداد و به عهدش وفا میکرد و زید خروج کرد که یک حکومت ظالمانه را بشکند. «فَالْخَارِجُ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَى أَيِّ شَيْءٍ يَدْعُوكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ» ولی آنکه امروز قصد خروج دارد را ببینید چه قصدی دارد و شما را به چه چیزی دعوت میکند و ما ائمه راضی نیستیم که کسی بنام ما قیام کند و مردم را به خودش دعوت نماید «وَ هُوَ يَعْصِينَا الْيَوْمَ» با اینکه ما راضی نیستیم او الان که قدرتی ندارد حرف ما را گوش نمیدهد و معصیت میکند و قیامش چون بدون اذن ماست حرام است «إِذَا كَانَتِ الرَّايَاتُ» و بعد از اینکه قدرتی گرفت و پرچمی در اختیار گرفت به طریق اولی به حرف ما گوش نمیدهد پس بنابراین به هیچ وجه قیام و خروج جایز نیست «إِلَّا مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ» یک استثناء میآورد و میفرماید مگر اینکه آن کسی که ائمه اطهار اجماع دارند که او قیام میکند که اگر او قیام کرد متابعت کنید و چون ظهور امام زمان(عج) قطعی نیست میفرماید اگر رجب یا شعبان یا رمضان باشد و بعد میفرماید «وَ كَفَاكُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ عَلَامَةً» یک نشانه دارد به اینکه علامت ظهور او خروج سفیانی قبل از قیام اوست. پس با این استدلال هر قیامی قبل از قیام حضرت مهدی(عج) باطل است.
مناقشه در استدلال به روایت:در جواب استدلال میگوییم: امام فرمودند نگویید زید قیام کرد زیرا او وجه خاص داشت. چون اولا: خودش عالم بود. ثانیا: راستگو بود. ثالثا: دعوت به خودش نمیکرد بلکه در حقیقت میخواست زمینه را فراهم کند که حکومت دست امام عصرش یعنی امام صادق(ع) بیفتد درحالیکه امام در روایت فرمود: کسانی که الان قیام میکنند برای خودشان قیام میکنند و حرف ما را گوش نمیدهند و نهی ما را نمیشنوند.
پس از این روایت یک ملاک برای جواز داریم که دعوت به خودش نباشد و یک ملاک برای عدم جواز داریم که بدون اذن بودن قیام است یعنی چون الآن یعصینا و گوش به حرف ما نیست ما راضی نیستیم.
علی ای حال در این روایت شکی نیست که دو ملاک به دست میدهد یکی ملاک جواز و یکی ملاک عدم جواز؛ ملاک جواز مربوط به زید است که آن شرایط را داشت و ملاک عدم جواز مربوط به کسی است که کاری به امام(ع) ندارد و کاری به اجازه هم ندارد که در این صورت قیامش جایز نیست. تتمه این بحث برای فردا انشاءاله.