< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

96/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ضرورت وجود حکومت در هر عصری: ادله:)

دلیل چهارم از ادله‌ی اثبات ضرورت حکومت در هر عصر؛ کلامی است از وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه که در خطبه 40 قال «فی الخوارج لما سمع قولهم (لاحکم الاّ لله)»[1]

خوارج بعد از جنگ صفین از یک کلام قرآنی سوء استفاده کرده و آن را شعار خود قرار دادند. امیرالمؤمنین(ع) وقتی شنیدند که خوارج چه شعاری دارند و مانور روی شعارشان هم می‌دادند امام در جواب قول اینها فرمودند «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ»[2] این یک مطلب حقی است که ما هم قبول داریم ولی اینها یک امر باطلی از آن اراده می‌کنند و ظاهر آیه را تمسک می‌کنند اینها می‌گویند امیری جز خدا نیست و این کلمه باطل است.

توضیحی کوتاه در مورد کلام خوارج:

قبل از استدلال امیرالمؤمنین(ع) در باطل بودن کلام اینان حرف خوارج را توضیح می‌دهیم که حرفشان چه بود.

ابن ابی الحدید[3] معتزلی در شرح نهج البلاغه در شرح این خطبه فصلی باز می‌کند برای اخبار خوارج و توضیح می‌دهد که از چه زمانی شروع کردند به جدا شدن از امیرالمؤمنین و این شعار را شروع کردند و تا چه حد در این شعار پافشاری می‌کردند. ابن ابی الحدید می‌گوید «لما رجع علیّ من صفین»[4]

در جنگ صفین بود که طول هم کشید و تعداد زیادی از طرفین هم کشته شدند و بالاخره رسیدند به اینکه تسالم بکنند و لشگریان امیرالمؤمنین فشار آوردند که راضی شود به حکمین و امیرالمؤمنین شدیدا با حکمین مخالف بودند زیرا از طرف معاویه عمروعاص بود که زیرک بود و از طرف لشگر امیرالمؤمنین ابوموسی اشعری را گفتند که امیرالمؤمنین مخالف بودند زیرا انسان نالایقی بود ولی با فشارهای زیادی که آوردند خودشان ابوموسی اشعری را مطرح و به عنوان حکم بر امیرالمؤمنین تحمیل و نصب کردند و عمروعاص هم سر ابوموسی کلاه گذاشت و گفت که به این نتیجه رسیدیم که معاویه خلیفه باشد اینجا باز اختلاف شد.

ابن ابی الحدید می‌گوید بعد از جنگ صفین «لما رجع علی من صفین الی الکوفه اقام الخوارج»[5] گروهی که مخالفت کردند و خارج شدند بعد از کمی استراحت دسته جمعی از کوفه بیرون رفتند و به محلی بنام حرورا رفتند و با ندای بلند شعار می‌دادند «لا حکم الاّ لله ولو کره المشرکون ألا ان علیا و معاویة اشرکا فی حکم الله»[6]

حکمی جز حکم خداوند نیست ولو مشرکان قبول نداشته باشند و همانا علی و معاویه مشرک شدند زیرا قبول کردند که هرکدام خودشان امیر باشند و هیچ کسی جز خداوند امیر نیست پس قبول کردند شریک خدا باشند پس مشرک هستند.

«ارسل علی الیهم عبدالله بن عباس ما تریدون»[7] وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) ابن عباس را فرستادند که از آن‌ها بپرسد چه می‌گویید و چه می‌خواهید ابن عباس با آنان صحبت کرد و برگشت و گفت «والله ما ادری»[8] من نمی‌دانم که چه می‌خواهند حضرت فرمود به نظرت می‌رسد که این‌ها منافق شدند ابن عباس گفت «و الله ما سيماهم بسيما المنافقين إن بين أعينهم لأثر السجود و هم يتأولون القرآن»[9] سیمای این‌ها سیمای نفاق نیست در پیشانی‌هایشان آثار سجده است قرآن تلاوت می‌کنند. حضرت به ابن عباس فرمود رهایشان کنید تا مادامیکه دست به شمشیر نبردند کاری به آنان نداریم تا خودشان خسته شوند. حضرت مجدد شخص دیگری فرستادند که از آنها بپرس «ما هذا الذي أحدثتم و ما تريدون»[10] این چه جریانی است که درست کردید و چه می‌خواهید؟ آنان جواب دادند که «نرید أن نخرج نحن و انت»[11] ما می‌خواهیم ما و شما برویم و بقیه کسانی که در جنگ صفین بودند برویم صفین و سه شب آنجا بمانیم و از این حکمیت که قبول کردیم توبه کنیم و بعد قبول داریم که بعد از آن به جنگ معاویه برویم حضرت فرمود «فهلا قلتم هذا حين بعثنا الحكمين؟»[12] چرا آن وقت این حرف را نزدید من که مخالف بودم؟ جواب دادند که آن موقع چاره نداشتیم و جنگ طولانی شده بود و الان که اضطرار برطرف شده باید برویم توبه کنیم حضرت فرمودند کار بسیار زشتی است که می‌روید معاهده می‌بندید و بعد از رفع شدن مشکل می‌خواهید آن را نقض کنید «إن رسول الله كان يفي للمشركين»[13] حتی رسول خدا هم وقتی با مشرکین پیمان می‌بستند به عهد خود وفا می‌کردند.

و حضرت هم پیشنهادشان را قبول نکردند لکن بازهم دست از کارشان برنداشتند و گاهی هم پیام برای حضرت می‌فرستادند حتی یکی از آنان آمده بود در مسجد و با صدای بلند فریاد زد «لا حکم الاّ لله ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‌﴾[14] »[15] حضرت به شخصی که آمده بود رو کرد و فرمود «لاحکم الا لله ولو کره ابوالحسن إن ابا الحسن لا یکره ان یکون الحکم لله ثم قال حکم الله انتظر فیکم»[16] من هم حکم خدا را قبول دارم و منتظر حکم خداوند در مورد شما هستم تا با شما چه کنم حضرت هم در جواب آنان که می‌گفتند اجازه بدهید تا آنان را از بین ببریم حضرت فرمود «إنهم لا يفنون إنهم لفي أصلاب الرجال و أرحام النساء إلى يوم القيامة»[17] اینان از بین رفتنی نیستند و تا روز قیامت در صلب مردان و ارحام مادران وجود دارند یعنی این روحیه خوارج که خدا را قبول دارد اما امیرالمؤمنین(ع) را کافر می‌داند وجود دارد و این یکی از معجزات باقیه امیرالمؤمنین(ع) است.

چنانچه همین عصر حاضر هم امثال داعش موجود هستند که نماز و قرآن می‌خوانند اما فکرشان مانند خوارج است.

ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه آورده است: «روى أنس بن عياض المدني قال حدثني جعفر بن محمد الصادق(ع) عن أبيه عن جده(ع)‌ أن عليا(ع) كان يوما يؤم الناس و هو يجهر بالقراءة فجهر ابن الكواء من خلفه‌ ﴿وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾[18] فلما جهر ابن الكواء و هو خلفه بها سكت علي فلما أنهاها ابن الكواء عاد علي(ع) فأتم قراءته فلما شرع علي(ع) في القراءة أعاد ابن الكواء الجهر بتلك الآية فسكت علي فلم يزالا كذلك يسكت هذا و يقرأ ذاك مرارا حتى قرأ علي(ع)‌ ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ﴾[19] فسكت ابن الكواء و عاد(ع) إلى قراءته»[20]

انس بن عیاض مدنی گفت امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) و او از پدرش امام سجاد(ع) و او از پدرش امام حسین(ع) نقل کرده است که فرمود خوارج کار را به جایی رسانده بودند که امام علی(ع) روزی به جماعت حاضر شد (در نماز مغرب) در مسجد کوفه مشغول به نماز بودند ابن کواء یکی از همین خوارج پشت حضرت اقتدا کرده و موقع قرائت نماز حضرت امیر با صدای بلند این آیه را می‌خواند ﴿وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾[21]

خداوند خطاب به پیامبر می‌فرماید به امت‌های قبل به پیامبران قبلی گفتیم اگر شما مشرک شدید و کافر شدید تمام اعمالتان هبط می‌شود و جزء خسران دیدگان هستید.

این آیه را پشت سر امیرالمؤمنین(ع) در حالی که امیرالمؤمنین(ع) در حال قرائت نماز بودند بلند بلند می‌خواند. امام صادق(ع) می‌فرماید وقتی این شخص این آیه را می‌خواند حضرت ساکت می‌شدند و وقتی او ساکت می‌شد حضرت ادامه آیه را می‌خواندند تا آنجا که حضرت این آیه را قرائت فرمودند ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ﴾[22]

خداوند به پیامبر می‌فرماید صبر کن و به کار خودت ادامه بده وعده خدا حق است و اینان که ایمان به خدا نیاوردند کارهایشان موجب سست شدن تو و خفیف شدن تو نشود و بعد از خواندن این آیه توسط امیرالمؤمنین(ع) آن شخص دیگر ساکت شد و رفت کنار و دیگر چیزی نگفت.

این‌ها برای زمان حکومت حضرت بود زمانی که زمام امور در دستشان بود و این مظلومیت حضرت را می‌رساند چه رسد به زمانی که حضرت را خانه نشین کرده بودند که حضرت می‌فرمودند «صَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ‌ شَجًى‌»[23] مانند کسی که در چشمش خاری رفته باشد این مدت را صبر کردم.

علی ای حال این قسمت را ابن ابی الحدید ذیل خطبه 40 نقل می‌کند.

پس کلام امیرالمؤمنین(ع) این بود که نعم لاحکم الا لله این همان است که در سه جای قرآن آمده ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاهُ﴾[24] ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[25] ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[26] و این‌ها «اِن» نافیه در اول کلام را برداشتند و به جای آن «لا» گذاشتند.

حضرت می‌فرمایند «نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ»[27]

ولی شما این را نمی‌گویید بلکه می‌گویید امیری جز خدا نداریم و کلمه حقی را می‌گویید که کلمه باطلی را از آن برداشت می‌کنید.

و امیرالمؤمنین(ع) در مقام رد این قول و ابطال این قول می‌فرمایند «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‌ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»[28]

مردم در زندگیشان و ادامه حیاتشان احتیاج به یک امیری دارند که در بین خودشان باشد خواه امیر صالح باشد یا فاجر و طاغوتی باشد مردم در بقائشان نیاز به امیری دارند که در بین خودشان باشد و از جنس خودشان باشد که مردم دچار هرج و مرج نشوند و مالیات و غنائم را تقسیم نماید و با بودن امیر در مقابل دشمن می‌ایستند و مقاتله می‌کنند و راه‌ها امن می‌شود و اگر یک قوی تجاوز کرد و ظلم کرد حق مظلوم را از او می‌گیرند تا جایی که نیکوکار به راحتی زندگی می‌کند. و هر کس که ستم کار نباشد ولو کافر باشد به راحتی زندگی می‌کنند و چون هرج و مرج از بین می‌رود مردم به صورت طبیعی زندگی می‌کنند و عمرشان به آخر می‌رسد و می‌میرند.

نکته: به ذهن می‌آید که وقتی گفته می‌شود امیر بر باشد یا فاجر پس حضرت امیرالمؤمنین(ع) فاجر را تایید می‌نمایند لکن اینگونه نیست بلکه در مقام این است که کلام آنان را رد کند و در مقام بیان اوصاف امیر نیست که بعضی می‌گویند بودن امیر فاجر حتی بهتر از نبودن آن است.

وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


[2] نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع)، ترجمه محمد دشتی، ص37، خطبه40، امیرالمؤمنین. «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‌ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ ع لَمَّا سَمِعَ تَحْكِيمَهُمْ قَالَ حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ وَ قَالَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُه‌».
[3] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج2، ص310، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی(ره): «فأرسل علي(ع) إليهم عبدالله بن عباس فنظر في أمرهم و كلمهم ثم رجع إلى علي(ع) فقال له ما رأيت فقال ابن عباس و الله ما أدري ما هم فقال له علي(ع) رأيتهم منافقين قال و الله ما سيماهم بسيما المنافقين إن بين أعينهم لأثر السجود و هم يتأولون القرآن فقال علي(ع) دعوهم ما لم يسفكوا دما أو يغصبوا مالا و أرسل إليهم ما هذا الذي أحدثتم و ما تريدون قالوا نريد أن نخرج نحن و أنت و من كان معنا بصفين ثلاث ليال و نتوب إلى الله من أمر الحكمين ثم نسير إلى معاوية فنقاتله حتى يحكم الله بيننا و بينه فقال علي(ع) فهلا قلتم هذا حين بعثنا الحكمين و أخذنا منهم العهد و أعطيناهموه أ لا قلتم هذا حينئذ قالوا كنا قد طالت الحرب علينا و اشتد البأس و كثر الجراح و خلا الكراع و السلاح فقال لهم أ فحين اشتد البأس عليكم عاهدتم فلما وجدتم الجمام قلتم ننقض العهد إن رسول الله(ص) كان يفي للمشركين أ فتأمرونني بنقضه. فمكثوا مكانهم لا يزال الواحد منهم يرجع إلى علي(ع) و لا يزال الآخر يخرج من عند علي(ع) فدخل واحد منهم على علي(ع) بالمسجد و الناس حوله فصاح لا حكم إلا لله‌ ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‌﴾ (توبه:33) فتلفت الناس فنادى لا حكم إلا لله و لو كره المتلفتون فرفع علي(ع) رأسه إليه فقال لا حكم إلا لله و لو كره أبوحسن فقال علي(ع) إن أبا الحسن لا يكره أن يكون الحكم لله‌ ثم قال حكم الله أنتظر فيكم فقال له الناس هلا ملت يا أميرالمؤمنين على هؤلاء فأفنيتهم فقال إنهم لا يفنون إنهم لفي أصلاب الرجال و أرحام النساء إلى يوم القيامة.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo