< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

96/06/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ضرورت تشکیل حکومت: مصادیق ضرورت تشکیل حکومت اسلامی: خمس)

بیان یک تذکر:

در رابطه با دیروز که تعطیل شد عذرخواهی می‌کنیم هم بنابر قولی ولادت امام هفتم موسی بن جعفر(ع) بود و قول دیگر مربوط به ماه صفر است. همچنین کمیسیون تحقیق خبرگان رهبری وقت ملاقاتی از مقام معظم رهبری خواسته بودند و مقداری هم طول کشیده بود بالاخره دیروز را از طرف دفتر آقا برای ساعت 10 وقت ملاقات داده بودند از این جهت مجبور شدیم برویم تهران و ساعت 9 تا 10 خود اعضای کمیسیون تحقیق جلسه‌ای گذاشته بودند برای هماهنگی که چه مطالبی صحبت شود و بعد هم خدمت ایشان رسیدیم و تا ظهر طول کشید. از این جهت که درس دیروز تعطیل شد عذرخواهی می‌کنیم.

منتهی ما به این عنوان تعطیل نکردیم بلکه گفتیم روز عید است و ولادت امام موسی بن جعفر(ع) است و برای احترام ولادت ایشان دیروز را تعطیل کردیم به همین مناسبت نکاتی در مورد ولادت ایشان به عرض می‌رسانیم.

حضرت امام موسی بن جعفر(ع) ظاهرا در سال 218 در روز 19 ذیحجه در بین راه مدینه و مکه در منطقه‌ای بنام ابواء متولد شدند. مرحوم کلینی در کتاب کافی از یعقوب سراج نقل کرده است که گفت: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى رَأْسِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ فِي الْمَهْدِ فَجَعَلَ يُسَارُّهُ‌ طَوِيلًا فَجَلَسْتُ حَتَّى فَرَغَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ لِي ادْنُ مِنْ مَوْلَاكَ فَسَلِّمْ فَدَنَوْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ ثُمَّ قَالَ لِيَ اذْهَبْ فَغَيِّرِ اسْمَ ابْنَتِكَ الَّتِي سَمَّيْتَهَا أَمْسِ فَإِنَّهُ اسْمٌ يُبْغِضُهُ اللَّهُ وَ كَانَ وُلِدَتْ لِيَ ابْنَةٌ سَمَّيْتُهَا بِالْحُمَيْرَاءِ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) انْتَهِ إِلَى أَمْرِهِ تَرْشُدْ فَغَيَّرْتُ اسْمَهَا.»[1]

دیدم آن حضرت(ع) سر گهواره حضرت موسی بن جعفر(ع) نشسته «یسارّه طویلا» یک راز طولانی را محرمانه با او مطرح می‌کرد می‌گوید من صبر کردم تا صحبتشان تمام شد خدمت امام رسیدم و حضرت فرمودند «سلم علی مولاک» برو سر گهواره و به مولای خودت سلام کن می‌گوید من رفتم مقابل گهواره سلام کردم با زبان فصیح جواب سلام مرا داد و بعد هم یک تذکری به من داد فرمود: «غیّر اسم بنتک التی سمیتها امس» برو نام دخترت را که دیروز نام‌گذاری کردی عوض کن «فانّه اسم یبغضه الله» زیرا نامی است که خداوند دوست ندارد می‌گوید خداوند به من دختری داده بود که نامش را حمیرا گذاشته بودم و رفتم نامش را عوض کردم.

در زمان وجود مبارک امام کاظم(ع) خفقان عجیبی توسط بنی العباس ایجاد شده بود. گرچه اوائل روی کار آمدن بنی العباس امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تا حکومت آنان محکم شود کمی مهلت پیدا کردند و شاگردان زیادی تربیت کردند اما در اواخر زمان امام صادق(ع) خفقان از ناحیه بنی عباس شروع شد بگونه‌ای که امام صادق(ع) حتی در تعیین وصی مجبور شدند در وصیتشان سه نفر را به عنوان وصی نام ببرند 1- موسی پسر امام صادق(ع) (همان امام کاظم(ع)) 2- عبدالله پسر دیگر امام صادق(ع) 3- منصور دوانیقی خلیفه عباسی. و وقتی شهادت امام صادق(ع) پیش آمد منصور دوانیقی به والی مدینه نامه نوشت که تحقیق کن ببین وصی امام صادق(ع) کیست و هرکس را قرار داده بود او را بکشید و سرش را برای من بفرستید. والی مدینه جواب نوشت وصی امام صادق(ع) براساس مکتوب بر جای مانده سه نفرند که یکی از اوصیا خودت هستی. و بالاخره جریان مخفی شد و نتوانستند امام موسی بن جعفر(ع) را به شهادت برسانند.

طول امامت امام موسی کاظم(ع) هم 35 سال بود که اغلب در محاصره و نظارت و یا از زندانی به زندان دیگر منتقل می‌شدند و دسترسی مردم به آقا مشکل بود اما امام به هدایت گری ادامه می‌داد به طوری که مرحوم شیخ طوسی در رجال 272 نفر از راویان از آن حضرت را نام می‌برد که بزرگانی مانند صفوان بن یحیی و عبدالله بن جندب و ابن ابی عمیر و دیگران بودند که مورد وثوق شیعه و سنی بودند از یاران آن حضرت بودند و از امام کاظم(ع) روایت نقل کردند.

انشاءاله خداوند توفیق دهد که حوزه‌های علمیه بتوانند شاگردانی تربیت کنند که مانند شاگردان آن حضرت باشند.

یکی از همین شاگردان امام کاظم(ع) از نجف به بغداد رفته بود. در راه بازگشت از بغداد به نجف شخصی نامه‌ای به او داد و گفت شما که به نجف می‌روید این نامه را درب منزل ما به خانواده ما بدهید این مرد بزرگ که به نجف برمی‌گشت چون یک کاغذ به او اضافه شد حیوانی را که اجاره کرده بود که سوار شود در مسیر برگشت به نجف سوار این حیوان نشد و گفت من از مالک حیوان اجازه اینکه یک پاکتی را امانت حمل کنم اجازه نگرفتم لذا سوار نشد ببینید چه مقدار دقت داشتند.

در حالات مقدس اردبیلی هم یک چنین قضیه‌ای می‌نویسند ولی اصحاب امام اینگونه تربیت می‌شدند.

بحث فقهی: ضرورت تشکیل حکومت: مصادیق ضرورت تشکیل حکومت اسلامی: خمس:

بحث ما در احکامی بود که عبادی است و در عین حال مشوب به سیاست است و نیاز به اذن از ولی امر دارد که نماز و روزه را گفتیم و زکات را گفتیم و یکی از آن‌ها خمس است که تکلیف شرعی بر هر انسان مؤمنی است ولی به تنهایی قادر به محاسبه و پرداخت آن نیست و اذن حاکم شرع را می‌خواهد در قرآن داریم ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ‌ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ﴾[2] قبلا گفتیم بر اساس روایات و نیز براساس ظاهر آیه و لغت «غنم» مراد از «غنمتم» مطلق الفائدة است؛ از هر راهی برای انسان حاصل شود که چه آیه اطلاق دارد که بلافاصله بعد از به دست آمدن فائده باید خمس را بپردازد اما روایاتی را بیان کردیم که مطلق الفائدة را قید می‌زد که بلافاصله پرداخت خمس واجب نیست. بلکه بعد المؤونه باید پرداخت نمود هر چند آیه اطلاق دارد. و خمس هم شش سهم بود که سه سهم اول آن سهم اول برای خداوند و سهم دوم برای پیامبر و سهم سوم برای ائمه بود. و سه سهم دیگر برای ایتام و مساکین و ابن سبیل از بنی هاشم بود زیرا بنی هاشم از زکات محروم بودند این سهم برای آنان قرار داده شد و گفتیم که سه سهم اول به امام می‌رسد و ملک است لکن ملک منصب امامت است و امام بما هو امام مالک است و حیثیت تقییدی است نه تعلیلی.

از جمله روایاتی که بیان می‌کند ملکیت شخصی نیست روایتی است که نقل می‌شود از ابی علی بن راشد «عَنْ صَاحِبِ الْعَسْكَرِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ نُؤْتَى بِالشَّيْ‌ءِ فَيُقَالُ هَذَا مَا كَانَ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) عِنْدَنَا فَكَيْفَ‌ نَصْنَعُ‌ فَقَالَ‌ مَا كَانَ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) بِسَبَبِ الْإِمَامَةِ فَهُوَ لِي وَ مَا كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ فَهُوَ مِيرَاثٌ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص).»[3]

از علی بن راشد نقل می‌کند به حضرت امام هادی(ع) عرض کردم یک مالی به ما می‌رسد که می‌گویند برای ابی جعفر امام جواد(ع) پدر شماست است با این مال چه کنیم؟ امام فرمودند آنچه که برای پدرم بود به عنوان امامت آن برای من است و به من بدهید یعنی مالک آن نبود بلکه برای منصب امامت بود و آنچه که غیر عنوان امامت بود میراث پدرم است و طبق کتاب و سنت پیامبر بین من و دیگر وارثان پدرم تقسیم می‌شود.

بنابراین سه سهم از خمس ملک منصب امامت امام است که در مصارف عموم و مصالح عموم خرج می‌کنند و سه سهم دیگر هم سهم یتامی و مساکین و ابن سبیل از سادات است و لام ملکیت هم نیاورده معلوم می‌شود که ملک اینها نیست بلکه مورد مصرف اینهاست.

از بعضی روایات استفاده می‌شود که کل خمس سهم امام است و امام تصرف می‌کند یعنی امام متولی اخذ و توزیع آن است که امام سه سهم خودش را می‌گیرد و سه سهم دیگر را بین سه گروه از سادات تقسیم می‌کند از مقدار مالی که بعد از تقسیم اضافه ماند امام تصرف می‌کند و اگر کسر داشتند امام موظف است نیاز سه گروه از سادات را از جای دیگر تأمین کند.

    1. «سئل عن ابی الحسن الثالث(ع) عما کان حقه فیما فضلوا فیهما عن مووونه السنة فوقّع لی منه الخمس مما یفضل من مؤونته»[4]

طی نامه‌ای از امام هادی(ع) ابوالحسن ثالث در مورد مازاد بر مؤونه سال پرسیدند آن حضرت در جواب نوشت خمس آن برای من است.

البته در روایت دیگر توضیح می‌دهد که سه سهم به عنوان اینکه مالک است و سه سهم بعنوان اینکه تکفل سادات دست امام است،

    2. راوی خطاب به امام هادی(ع) عرض کرد «أَمَرْتَنِي بِالْقِيَامِ بِأَمْرِكَ وَ أَخْذِ حَقِّكَ فَأَعْلَمْتُ مَوَالِيَكَ‌ بِذَلِكَ‌ فَقَالَ لِي بَعْضُهُمْ وَ أَيُّ شَيْ‌ءٍ حَقُّهُ فَلَمْ أَدْرِ مَا أُجِيبُهُ فَقَالَ يَجِبُ عَلَيْهِمُ الْخُمُسُ»[5]

شما دستور دادید بروم حق شما را از مردم بگیرم و من هم پیام شما را رساندم اما برخی پرسیدند حق امام چیست تا بپردازیم و من نتوانستم جواب دهم امام فرمود خمس این اموال حق امام است و برو اخذ کن.

از این روایت به دست می‌آید پس کل خمس باید به اذن حاکم و ولی شرع باشد ولو اینکه خمس یک امر عبادی و شرعی است اما مکلف نمی‌تواند خودش اجرا نماید بلکه باید به دست امام برسد.

خود موردی که باید هر شش سهم به دست برسد روایاتی دارد که در ذیل بررسی می‌کنیم.

    3. روایت مرسله است اما مورد اعتماد است و به آن عمل شده؛ «احمد بن محمد قال حدثنا بعض اصحابنا فَأَمَّا الْخُمُسُ فَيُقْسَمُ‌ عَلَى‌ سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِلرَّسُولِ(ص) وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَالَّذِي لِلَّهِ وَ لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) فَرَسُولُ اللَّهِ أَحَقُّ بِهِ فَهُوَ لَهُ خَاصَّةً وَ الَّذِي لِلرَّسُولِ هُوَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْحُجَّةِ فِي زَمَانِهِ فَالنِّصْفُ لَهُ خَاصَّةً وَ النِّصْفُ لِلْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ع) الَّذِينَ لَا تَحِلُّ لَهُمُ الصَّدَقَةُ وَ لَا الزَّكَاةُ عَوَّضَهُمُ اللَّهُ مَكَانَ ذَلِكَ بِالْخُمُسِ فَهُوَ يُعْطِيهِمْ عَلَى قَدْرِ كِفَايَتِهِمْ فَإِنْ فَضَلَ مِنْهُمْ شَيْ‌ءٌ فَهُوَ لَهُ وَ إِنْ نَقَصَ عَنْهُمْ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَتَمَّهُ لَهُمْ مِنْ عِنْدِهِ كَمَا صَارَ لَهُ الْفَضْلُ كَذَلِكَ يَلْزَمُهُ النُّقْصَانُ.»[6]

و آن سه سهمی که مخصوص امام است برای امام و حجت در هر زمانی می‌باشد حتی در زمان غیبت و سه سهم دیگر برای سادات از آل رسول است.

ملاحظه می‌فرمایید در آیه یتامی و مساکین و ابن سبیل مقید به بنی هاشم نشده بود اما روایت مقید کرد چون صدقه بر آنان حرام است در عوض آن منع از خمس سهم می‌برند و امام سه سهم از خمس را بین یتامی و مساکین و سادات فقیر تقسیم می‌کند و بعد از تقسیم اگر زاید داشت برای خود امام است و اگر کم آمد مقدار کم را خود امام باید از جانب خودش از اموال عمومی تکمیل نماید.

نتیجه: گرچه اصل خمس یک تکلیف شرعی برای خود عبد و خدای است اما در اجراء نیازمند حکومت است.


[4] وسائل الشیعة، حر عاملی، ج9، ص500، کتاب الخمس، ابواب ما یجب فیه الخمس، باب8، ح2، آل البیت: «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الثَّالِثَ(ع) عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ مِنْ ضَيْعَتِهِ مِنَ الْحِنْطَةِ مِائَةَ كُرِّ مَا يُزَكَّى فَأُخِذَ مِنْهُ الْعُشْرُ عَشَرَةُ أَكْرَارٍ وَ ذَهَبَ مِنْهُ بِسَبَبِ عِمَارَةِ الضَّيْعَةِ ثَلَاثُونَ كُرّاً وَ بَقِيَ فِي يَدِهِ سِتُّونَ كُرّاً مَا الَّذِي يَجِبُ لَكَ مِنْ ذَلِكَ وَ هَلْ يَجِبُ لِأَصْحَابِهِ مِنْ ذَلِكَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ فَوَقَّعَ(ع) لِي مِنْهُ الْخُمُسُ مِمَّا يَفْضُلُ مِنْ مَئُونَتِهِ.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo