درس خارج فقه استاد مقتدایی
96/06/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (بررسی ضرورت تشکیل حکومت اسلامیدر زمان غیبت)
امروز 15 ماه ذیحجة الحرام مصادف با روز ولادت میمون و مبارک و فرخنده حضرت امام ابوالحسن علی بن محمد الهادی الإمام النقیصلوات الله و سلامه علیه است. ولادت ایشان را بنابر مشهور و آنچه که از بزرگان محدثین و تاریخ نویسان و مرحوم کلینی در کافی در باب موالید ائمه و شیخ در تهذیب و مرحوم فیض کاشانی در وافی و دیگران ولادت ایشان را 15 ذیحجه در سال 212 هجری قمری نقل کردهاند و همین نقل عملا هم مشهور است، یعنی این قول سیره عملی است و شهرت عملی هم دارد. لقب آن حضرت هادی یا نقی و کنیه ایشان ابوالحسن الاخیر یا ابوالحسن الثالث است.
ابوالحسن اول موسی بن جعفر(ع) و ابوالحسن ثانی امام رضا(ع) و ابوالحسن ثالث یا ابوالحسن الأخیر کنیه امام هادی(ع) است.
حضرت امام هادی(ع) در موقع شروع امامت مثل پدر بزرگوارشان امام جواد(ع) حدود هفت ساله بودند و تا زمان امام جواد(ع) سابقه نداشت که کسی در کودکی به امامت برسد و لذا شیعه در اضطراب بودند و لذا مکرر میآمدند و امام جواد(ع) را امتحان میکردند بهطوریکه علامه مجلسی نقل کرد یک روز چندین هزار سؤال از او پرسیدند به همین خاطر وقتی امام هادی(ع) در حدود هفت سالگی به امامت رسید برای مردم جریان عادی بود و زمان طولانی هم طول نکشید تا شهادت ایشان و شهید شدند.
در شرح حالات امام هادی(ع) مطالب مهمی نوشته شده از جمله اینکه با چند خلیفه عباسی معاصر بودند اما کاملا استقلالشان را حفظ میکردند بدترین و سختترین زمان، زمان متوکل عباسی بود که گذراندند.
مرحوم شیخ عباس قمی در انوار البهیة نقل میکند که در آن زمان مردم در اصفهان هنوز شیعه نبودند ولی معروف بود یک نفر شیعه است و معتقد به امامت امام هادی(ع) است از او سوال شد دلیل اعتقادت و شیعه بودنت چیست؟ گفت من یک چیزی از امام هادی(ع) دیدم که معتقد شدم و در شرح جریان گفت گروهی بودیم که رفتیم سامرا برای تظلم نزد متوکل دیدیم یک نفر را میآورند نزد متوکل تا او را به شهادت برسانند گفتیم کیست گفتند امام هادی ابن الرضا(ع) امام شیعیان است و میخواهند او را بکشند ما تحریک شدیم ببینیم امام شیعیان چه شکلی است ایستادیم طول کشید تا نوه امام رضا(ع) را آوردند دیدیم جوانی با وقار سوار بر اسب است و فقط به یال اسب نگاه میکند و به اطراف نگاهی ندارد و مردم دو طرف صف بسته بودند او را ببینند همین مقدار که چشمم از دور به قیافه حضرت افتاد محبتی از ایشان در دلم جای گرفت و احساس کردم که او را دوست میدارم هرچه نزدیکتر میشد محبتش در دل من بیشتر میشد و بین خود و خدا در دلم دعا میکردم که شر متوکل را از این آقا حفظ کن و در همین حین در بین جمعیت نگاهی به من کرد و فرمود «قد استجاب الله دعائک» خداوند دعای تو را مستجاب کرد و «طوّل عمرک» خداوند مقدر کرد که عمر طولانی داشته باشی «و کثّر مالک و ولدک» مال و فرزندانت را زیاد نماید و همین که این کلام را فرمود یک هیبتی از آن آقا در من ایجاد شد که بدنم به لرزه افتاد و لذا از ترس اینکه مردم از اضطرابم آگاهی پیدا نکنند خود را به وسط جمعیت کشاندم برخی گفتند چه شد گفتم چیزی نیست به هر حال برگشتیم به اصفهان و در بازگشت درب رحمت به روی من باز شد و الان «اقلق بابی علی ما قیمته الف الف درهم» در خانهام را که میبندم و وسائل زندگیم یک میلیون درهم ارزش دارد. غیر از اموالی که بیرون از خانه دارم و الان ده فرزند دارم و سنم هم بیش از هفتاد سال است. و این برکت امام است. و لذا به امامت امام هادی(ع) معتقد شدم.
ملاحظه میفرمایید او در دلش از خدا خواست که خداوند شرّ متوکل را از امام هادی(ع) دفع کند امام به او چنین توجهی کرده است.
قطعا در روز ولادتشان نظر و توجه ویژهای به جمع ما دارند و انشاءاله به توفیقات ما بیافزایند.
بحث اخلاقی:
معمولا روزهای چهارشنبه بحث اخلاقی داشتهایم امروز به مناسبت ولادت امام هادی(ع) آن بحث اخلاقی سبک زندگی را ادامه نمیدهیم بلکه روایتی از امام هادی(ع) میخوانیم.
شیخ طوسی در امالی[1] نقل میکند از «عیسی بن احمد بن عیسی قال حدثنا الامام علی بن محمد الهادی(ع) حدثنی ابی قال حدثنی ابی قال حدثنی ابی الی ان قال قال رسول الله(ص) يَقُولُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): يَا ابْنَ آدَمَ، مَا تُنْصِفُنِي، أَتَحَبَّبُ إِلَيْكَ بِالنِّعَمِ وَ تَتَمَقَّتُ إِلَيَّ بِالْمَعَاصِي، خَيْرِي عَلَيْكَ نَازِلٌ وَ شَرُّكَ إِلَيَّ صَاعِدٌ، وَ لَا يَزَالُ مَلَكٌ كَرِيمٌ يَأْتِينِي عَنْكَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ بِعَمَلٍ قَبِيحٍ. يَا ابْنَ آدَمَ، لَوْ سَمِعْتَ وَصْفَكَ مِنْ غَيْرِكَ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ مَنِ الْمَوْصُوفُ لَسَارَعْتَ إِلَى مَقْتِهِ. يَا ابْنَ آدَمَ، اذْكُرْنِي حِينَ تَغْضَبُ أَذْكُرْكَ حِينَ أَغْضَبُ، وَ لَا أَمْحَقُكَ فِيمَنْ أَمْحَق»
امام هادی(ع) فرمود پدرم برایم از پدرانش نقل کرد که امیرالمؤمنین(ع) فرمود پیامبر خدا(ص) فرمود خداوند فرمود: ای بندگان من، شما با من با انصاف عمل نمیکنید من با شما با نیکی و خوبی عمل میکنم اما شما در مقابل با من دشمنی میکنید و معصیت میکنید و دائما خیر من به شما نازل میشود اما از طرف شما شر به سمت من میآید و اگر همین وصفی که دارید را از شخصی نزدتان نقل بکنند و مثال بزنند که چه خیری از مردم به او رسیده و چه شری از او به مردم رسیده؛ او را یک انسان مبغوضی میدانید.
امیدواریم این روایت مورد توجه ما باشد و با انصاف عمل کنیم نسبت به خداوند متعال حال که غرق نعمتهای او هستیم شکر نعمت را بجا بیاوریم.
بحث فقهی: ولایت فقیه: ضرورت تشکیل حکومت اسلامی:
گفتیم اگر بررسی اجمالی در احکام دین و فتاوای فقها بکنیم برایمان ثابت میشود که دین ما یک دین حکومتی است زیرا بعضی احکام مشروط به وجود حکومت است حتی بعضی از احکام عبادی هم اینگونه است.
یک عمل که اینگونه است روزه است و ثواب و پاداش فراوانی دارد زیرا از ریا دور است و خودنمایی در آن نیست مثلا در یوم الشک که معلوم نیست رمضان است یا نه متوقف بر حکم امام است. اگر حکم داد ماه ثابت است باید روزه بگیرند و اگر حکم داد که دیشب ماه دیده شد و امروز عید است رمضان تمام است و روز فطر است.
چنانچه در روایات هم داریم که امام باید حکم بدهد یکی از روایات که صحیحه است و مرحوم صدوق نقل میکند این است «مُحَمَّدُ بْنُ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِذَا شَهِدَ عِنْدَ الْإِمَامِ شَاهِدَانِ أَنَّهُمَا رَأَيَا الْهِلَالَ مُنْذُ ثَلَاثِينَ يَوْماً أَمَرَ الْإِمَامُ بِإِفْطَارِ ذَلِكَ الْيَوْمِ إِذَا كَانَ شَهِدَا قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ وَ إِنْ شَهِدَا بَعْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ أَمَرَ الْإِمَامُ بِإِفْطَارِ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ أَخَّرَ الصَّلَاةَ إِلَى الْغَدِ فَيُصَلِّي بِهِمْ.»[2] ، [3]
راوی محمد بن قیس از روات معروف است میگوید دو نفر آمدند نزد امام شهادت دادند؛ البته معلوم میشود امام معصوم مراد نبوده زیرا اگر امام معصوم بود یعنی این حکم فقط مخصوص زمان امام معصوم است ولی اینگونه نیست بلکه امام یعنی همان ولی امر و کسی که زمام امور مسلمین در دست اوست.
اگر روز سیام ماه که همه روزه هستند؛ دو نفر آمدند نزد امام شهادت دادند که هلال را رویت کردهاند در این صورت امام امر به افطار میکند. و اعلام روز فطر میشود.
در ادامه میفرماید اگر پیش از ظهر شهادت دهند و ثابت شود که عید است علاوه بر امر به افطار نماز عید هم خوانده میشود. و اگر بعد از ظهر شهادت دادند که دیشب ماه را دیدند و ثابت شد که امروز عید است امروز را امام اعلان افطار میکند ولی نماز عید را روز بعد میخوانند.
یک وقت من بچه بودم یادم است در زمان مرحوم آیت الله بروجردی یک چنین قضیهای اتفاق افتاد بعدازظهر روز سیام برای ایشان ثابت شده بود که دیشب ماه دیده شده و آنروز همه روزه بودند بعدازظهر که ثابت شد از طرف ایشان اعلام شد که امروز روز عید است و دیگر نماز عید هم گذشته بود و مردم افطار کردند.
خوب آنوقت آقای بروجردی امام و حاکم نبود بلکه یک مرجع تقلید بود و بعد از اعلام برای مقلدین ایشان روز عید بود و افطار کردند ولی اگر در همان روز کسی مقلد آسید عبدالهادی شیرازی یا دیگران بودند برایشان لازم نبود افطار کنند و طبق فتوای مجتهدشان روزه را ادامه میدادند و در آن زمان به عنوان یک مرجع تقلید این فتوی را دادند.
و اینجا هم میفرماید امر الامام پس باید رهبری و حکومتی باشد و اگر آن ولی امر حکم کرد که امروز روز عید است بر تمام مسلمانان امروز عید است خواه از این ولی امر تقلید بکنند خواه نکنند. پس روزه یک امر عبادی است ولی در چنین جایی که یوم الشک است اگر برای ولی امر ثابت شد حکم میکند و بر همه واجب است اطاعت کنند.
اینکه ملاحظه کردید روایت صحیحه است در فروع کافی در عنوان باب آمده است «باب ما یجب علی الناس اذا صح عندهم الروؤیة یوم الفطر بعد ما اصبحوا صائمین علی الامام ان یحکم بالعید» باب آنچه که بر مردم واجب است که بعد از اثبات رؤیت در روز عید فطر در حالیکه روزه هستند با این است که امام آنها حکم به عید بودن کنند.
بیان یک روایت در باب تقیه در مورد روزه:
در این زمینه که حکم حکومتی داده میشود بر روزه در باب تقیه روایات عجیب و غریبی داریم یک روایت مرحوم صدوق[4] نقل میکند «عَنْ عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ[5] أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) فِي الْيَوْمِ الَّذِي يَشُكُّ فِيهِ النَّاسُ فَقَالَ يَا غُلَامُ اذْهَبْ فَانْظُرْ أَ صَامَ الْأَمِيرُ أَمْ لَا فَذَهَبَ ثُمَّ عَادَ فَقَالَ لَا فَدَعَا بِالْغَدَاءِ فَتَغَدَّيْنَا مَعَهُ.»[6] ، [7]
عیسی بن ابی منصور که یکی از درباریان خلفاء بود میگوید ما نزد امام صادق(ع) نشسته بودیم در روزی که مشکوک بود به اینکه ماه رمضان است یا عید فطر است امام صادق(ع) غلامشان را صدا زدند و فرمودند برو ببین خلیفه امروز چه دستوری دادند که روزه است یا فطر است غلام برگشت و گفت امروز روزه نیستند و عید گرفتند در این حال امام فرمود صبحانه بیاورید و همراه امام ما هم صبحانه خوردیم اینجا در حال تقیه امام فرمودند صبحانه بیاورید یعنی طبق دستور حاکم امروز را عید گرفتند.
کلینی در کافی[8] باسناده «عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) أَنَّهُ قَالَ وَ هُوَ بِالْحِيرَةِ فِي زَمَانِ أَبِي الْعَبَّاسِ إِنِّي دَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ قَدْ شَكَّ النَّاسُ فِي الصَّوْمِ وَ هُوَ وَ اللَّهِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ(ع) أَ صُمْتَ الْيَوْمَ فَقُلْتُ لَا وَ الْمَائِدَةُ بَيْنَ يَدَيْهِ قَالَ فَادْنُ فَكُلْ قَالَ فَدَنَوْتُ فَأَكَلْتُ قَالَ وَ قُلْتُ الصَّوْمُ مَعَكَ وَ الْفِطْرُ مَعَكَ فَقَالَ الرَّجُلُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) تُفْطِرُ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ أَنْ أُفْطِرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُضْرَبَ عُنُقِي.»
در زمان ابوالعباس منصور دوانیقی که امام در حیره بودند فرمودند من وارد شدم بر ابی العباس و مردم شک داشتند که روز عید است یا خیر و امام فرمود به خدا قسم که ماه رمضان بود و یقین داشتم اما برای حکومت ثابت شده بود که عید است. ابی العباس گفت آیا شما روزه هستید امام فرمود خیر چون آنان سفره پهن کرده بودند که غذا بخورند و به امام گفتند بیا غذا بخور امام فرمود رفتم جلو و غذا خوردم و گفتم روزه دست شماست اگر حکم به روزه کنی روزه میگیریم اگر حکم کنی فطر است افطار میکنیم شخص ناقل میگوید خدمت امام عرض کردم روز ماه رمضان را افطار کردید؟ امام فرمود بله من افطار کردم به علت اینکه یک روز رمضان را افطار کنم و روزه بخورم بهتر است از اینکه گردنم را بزند.
از این دست روایات که مربوط به باب تقیه است که در وسائل[9] کتاب امر به معروف و نهی از منکر باب 24 و 25 و 26 این روایات مربوط به تقیه را نقل میکند.
و از امام صادق(ع) نقل میکند که «لَوْ قُلْتُ إِنَّ تَارِكَ التَّقِيَّةِ كَتَارِكِ الصَّلَاةِ لَكُنْتُ صَادِقاً.»[10] اگر بگوییم تارک تقیه مثل تارک صلات است صادق هستیم.
در روایت دیگر دارد «لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ.»[11] کسی که به تقیه عمل نکند دین ندارد.
روایت آخر در این باب[12] هم روایتی است که نقل میکند خداوند نهی کرده مؤمنین را که متابعت از کفار بکنند و کافرین را ولی خود قرار ندهند مگر در زمان تقیه که رخصت داده شده یعنی قرآن میفرماید ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ تُريدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبيناً﴾[13] اگر در موردی تقیه اقتضا میکرد میتوانند از باب تقیه کفار را به عنوان ولیّ امر بپذیرند. معنای تقیه این است که ما در ظاهر متابعت میکنیم اما در واقع عمل به حکم خداوند میکنیم و معذور هم هستیم و اینکه امام(ع) میفرماید بدست شما این را میرساند که بدست حاکم است و به دست رهبر است اگر خلاف باشد تقیه و اگر خلاف نباشد باید همان را عمل کرد.
روشنتر اینکه افطار میکنند و روزه را میخورند از باب تقیه است و بعد باید قضا کند اما اینکه میگوید اعلام صوم با امام و اعلان فطر هم به دست امام و حاکم است بیان حکم است و تقیه نیست.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.