درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/10/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)
بررسی ذیل روایت «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ» در منابع عامه:
مؤیدات روایت «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»:
بعد از اینکه روایت قداح[1] و ابوالبختری[2] و استدلال به جمله «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»[3] در این دو روایت مطرح شد و در ادامه سه شبهه امام مطرح کردند و جواب دادند.
شبهه اول: گفتهاند مراد از علما ائمه هستند و جواب داده شد.
شبهه دوم: گفتهاند نبی به معنای خبررسان است و وصف عنوانی مطرح و انبیاء با این وصف ولایتی نداشتند که ارث بگذارند این را هم امام جواب دادند.
شبهه سوم: گفتهاند قرائنی داریم که روایت دلالت بر فضیلت علم و عالم دارد پس علماء فقط در علم وارث انبیاء هستند که این هم جواب داده شد.
در پایان مرحوم امام میفرماید این روایت یک ذیلی در کتب عامه دارد. در مسند احمد حنبل[4] و نیز در صحیح بخاری[5] و صحیح مسلم[6] آمده «ما ترکناه صدقة» یعنی علما وارث انبیا هستند و آنچه که از انبیا میماند صدقه است و برای غصب فدک که پیامبر با فاطمه صلح کرده بود به آن استناد میکنند.
مرحوم امام میفرماید این معلوم است که جعلی است و انگیزه آن هم سیاسی برای غصب فدک بود و مشابه این در غیر این روایت هم در همان مصادر دارند که «نحن معاشر الانبیا لا نورث» و این هم معلوم میشود که جعلی است و فقط برای بهرهبرداریهای سیاسی است.
مصادیق علمای واقعی:
چون در روایت قدّاح چند مورد به طور مطلق برای علماء بیان شد که از نظر استدلالی مستشکلین میخواستند بگویند جملاتی است که قرینه است که مراد وراثت در علم باشد. حضرت امام بر اساس روشی که در طول مدت تدریس داشتند که در مواردی تذکرات ارشادی داشتند اینجا هم از این جهت مبادا تصور شود که بر اساس این روایات که هر کس در راه علم باشد در راه بهشت است بدون قید و برای همه باشد[7] برخی روایات را نقل میکنند که نشان میدهد هر عالمی نمیتواند دارای چنین فضیلتهایی باشد.
در اوان طلبگی در درس معالم در اول کتاب روایات فضل علم را خواندیم و استاد ما مرحوم آیة الله فقیهی که معروف بود 30 دوره معالم درس گفته است و این روایات را به تفصیل برای ما بیان کرد و اخلاق جذابی داشت و خاطراتی هم دارم از جمله یک نکته اخلاقی است که فرمود صبحها که از مسیر بازار برای درس میآمدم تقریبا هر روز با یک شخصی برخورد میکردم همین قدر که او را میدیدم از او تنفر پیدا میکردم. و این مشکلی برای من شد که چشمم به او میافتاد ناراحت میشدم یک روز که در راه با او برخورد کردم در حال صحبت کردن با یک شخص بود و من خودم شنیدم که گفت من هر روز این شیخ را میبینم و از او تنفر دارم یعنی عین همان که در دل من میافتاد در دل او هم میافتاد.
استاد: بعدها من در یک روایتی دیدم که شخصی از امام صادق(ع) پرسید گاهی شخصی به من میرسد و احوال پرسی میکند و به من میگوید «انّی احبّک» من تو را دوست دارم. من نمیدانم راست میگوید یا خیر؟ امام صادق(ع) فرمود نظر کن به قلب خودت ببین خودت وقتی او را میبینی او را دوست میداری یا خیر؟ اگر این محبت نسبت به او در قلب خودت هست پس بدان او راست میگوید.
به هرحال آن استاد در درس معالم اینگونه احادیث را میخواندند.
به هر حال امام خمینی میفرماید مبادا تصور شود هرکسی چند کلمه یاد گرفت مصداق عالم وارث انبیاء است. و تذکر میدهد که به کتاب کافی باب فضیلت علم مراجعه کنید و من هم بر اساس عمل به ارشاد امام به کافی مراجعه کردم و دو روایت را انتخاب کردم و میخوانیم.
روایت اول: «عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام يَقُولُ اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ فَيَذْهَبَ بَاطِلُكُمْ بِحَقِّكُمْ.»[8]
معاویة بن وهب گوید از حضرت امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود تحصیل علم بکنید ولی مواظب باشید که آن را به حلم و وقار زینت بدهید یعنی بردبار و صبور باشید و نیز متانت و سنگینی داشته باشید و هم به آن کسانی که به آنان تعلیم میدهید و هم نسبت به کسانی که از آنان علم یاد میگیرید با تواضع باشید و عالم جبار و متکبر نباشید و اگر این روحیه در شما پیدا شد حق شما را باطلتان از بین میبرد.
روایت دوم: «عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ)[9] قَالَ يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ.»[10]
امام صادق(ع) در مورد آیه شریفه 28 سوره مبارکه فاطر که میفرماید: «تنها علما هستند که از خداوند خشیت دارند» فرمود: یعنی خداوند را شناختهاند و علما کسانی هستند که فعل او و قول او را تصدیق کند و اگر قول و فعل عالمی مطابق نباشد یعنی هرچه میگوید خودش عمل نکند، مصداق عالم نیست.
اگر این روایت را کنار صحیحه قداح و ابوالبختری بگذاریم میفهمیم که این کسی که اینگونه نباشد آن عالم راه بهشت برایش باز نمیشود و روی بال ملائکه نیست و آسمان و زمین برایش طلب مغفرت نمیکنند و چنین فردی وارث انبیاء نیست.
به هر حال مرحوم امام بعد از نقل همین روایت قداح[11] میفرماید امتیازات این روایت قدّاح برای همه افراد نیست و مطلبی دارد که الان جایش نیست که بگویم و البته در اربعین[12] خودشان در حدیث 26 این روایت را آورده و خیلی جملات را توضیح میدهد انشاءاله مراجعه بفرمایید.
مرحوم امام بعد از نقل دو صحیحه قدّاح و ابوالبختری استدلال میکنند و میفرماید: ثابت است با این روایات که فقها از طرف انبیا ارث میبرند پس ولایت امر برای اینان ثابت است. و در ادامه میفرمایند روایات دیگری هم هست که همین مضمون را به عبارات دیگر نقل میکند که از آن همین معنی استفاده میشود ولی آن روایات از نظر سند ضعیف است لذا بعنوان مؤید ذکر میشود.
مؤیدات وراثت علماء از انبیاء در حکومت:
1) روایتی از فقه الرضوی از جهت اینکه استناد به امام ثابت نیست استدلال نمیکنیم اما به عنوان مؤید قابل بررسی است. میفرماید «قَالَ مَنْزِلَةُ الْفَقِيهِ فِي هَذَا الْوَقْتِ كَمَنْزِلَةِ الْأَنْبِيَاءِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ.»[13]
منزلت فقیه در این زمان مانند منزلتی است که علمای بنی اسرائیل در زمان خودشان داشتند یعنی همان شأن و مقام برای فقیه ثابت است. علمای بنی اسرائیل برای حضرت موسی بود و تعدادی هم بودند که همانند حضرت موسی ولایت امر داشتند پس همان ولایت برای علماء ثابت است.
2) جامع الاخبار عن النبی قال «فَإِنِّي أَفْتَخِرُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِعُلَمَاءِ أُمَّتِي عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِيَاءِ قَبْلِي»[14]
پیامبر اکرم(ص) فرمود: در قیامت به علماء امتم افتخار میکنم و علمای امت من مانند انبیاء قبل از من هستند من در برابر انبیاء به علمای امت خودم افتخار میکنم.
ملاحظه میفرمایید وقتی پیامبر افتخار میکند نشان میدهد که علماء اسلام نه تنها در حد پیامبران بلکه چه بسا بالاتر از آنها منزلت و نیز اختیارات داشتند. البته قبلا مشخص است که هر عالمی این فضیلت و برتری را ندارد بلکه باید دارای شرائط باشد. و اگر یکی از علماء مبسوط الید شد و ولایت و سرپرستی مردم در اختیار او بود علماء دیگر نمیتوانند ولی باشند در نتیجه بقیه علما ولی شأنی میشوند زیرا اگر دو تا باشد هرج و مرج میشود. یکی بالفعل میشود و در قانون هم آمده که اگر بین خبرگان یکی انتخاب شد زمام امر و ولایت امر به دوش او میافتد. البته عامه هر ولیّ امری را قبول دارند لکن ما امامیه برای کسی که میخواهد زعامت امت را عهدهدار شود عدالت را شرط میدانیم.
روایت سوم برای فردا انشاءاله.