درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/10/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)
تذکر اخلاقی: یوم الله 9دی – سبک زندگی اسلامی(سخن چینی):
بحث فقهی: بررسی شبهات در حدیث «العلماء ورثة الانبیاء» بر اثبات ولایت فقیه:
در آستانه سالگرد روز نهم دی هستیم. روزی که به طور قطع یکی از ایام الله است. یک روز تاریخی در نظام جمهوری اسلامی که بعنوان یک ورق زرّین در تاریخ جمهوری اسلامی ثبت و ماندگار شد. اهمیت و عظمت این روز به نظر بنده به این جهت است که خداوند متعال یک عنایت ویژه در یک زمان بسیار حساس و خطرناک برای نظام داشتند و قلوب ملت را متحول کرد و مردم را که شاید نوعا خبر از وقوع یک فتنه نداشتند و نمیدانستند که چه قضیهای در حال شکل گرفتن است و خدا لطف نمود که یک راهپیمایی و حضور میلیونی در هر نقطه از نقاط کشور محقق شد که با این حضور گسترده و آگاهانه مردم و این حمایت بیبدیل و بینظیری که از انقلاب و نظام و رهبری شد آن فتنهای که در شرف تحقق بود و آن طرح شوم و خائنانهای که در حال شکلگیری بود به کلی خنثی کرد هم عاملین و هم حامیان این فتنه متوجه شدند که با یک چنین ملتی روبرو هستند و نظام یک چنین پشتوانهای دارد از این جهت این روز، روز مهمی است در این روز که عنایت ویژه پروردگار نازل شد عیناً مانند قضیه طبس است که آمریکای جنایتکار قصد انجام هجوم را داشت و طرحی را در ایران داشت پیاده میکرد که در یک هجوم و کشتار مردم ایران افراد لانه جاسوسی را از بازداشت خارج و به آمریکا ببرند و هیچکس هم از آن خبر نداشت. اما آن باد و طوفانی که آمد آنان را زمینگیر کرد. این قضیه هم همانند آن است اینجا هم مقام معظم رهبری هشدار میدادند ولی نوع مردم نمیدانستند که قضیه چیست و چه ضرر مهمی متوجه نظام خواهد بود لذا خداوند لطف کرد یک چنین راهپیمایی عظیمی انجام شد و آتش آن فتنه خاموش شد.
دلیل نامگذاری حادثه سال 88 به فتنه:
اینکه فتنه گفته میشود و رهبری روی آن تاکید دارند این است که انتخاباتی در کشور با دقت و با تمام نظارتهایی که انجام شده بود برگزار شد. و گروهی هم ادعای تقلب کردند که یک امر طبیعی است اما این ادعا راه قانونی دارد و به مدعیان اعلان شد که مراجعه به شورای نگهبان کنید و با شورای نگهبان صحبت کنید اما معتضرین گفتند ما شورای نگهبان را قبول نداریم ما میگوییم فلانی و فلانی این افراد بیایند حکم شوند. در حالیکه این بر خلاف صریح قانون است و راه را منحرف کردند و بعد هم یک جمعیتی اخلالگر ریختند در خیابانها و شعارهایی صریح علیه نظام میدادند و از آن طرف حمله به مراسم عزاداری نمودند و اگر راه قانونی را رفته بودند کسی بحثی نداشت ولی پیدا بود که یک طرحی بناست ریخته شود و اگر این راهپیمایی و حضور همگانی ملت نبود مسیر به کجا میرفت و چه میشد خدا میداند و خطر بزرگی برای نظام بود ولی به لطف الهی این خطر دفع شد و این آتش خاموش شد هم خود اخلالگران و کسانی که طراح قضیه بودند و هم حامیان آنها همچون آمریکا و دیگران تصریح کردند که چه قصدی داشتند درست مثل جریان طبس که مردم خواب بودند و خداوند آنان را دفع کرد در اینجا هم مردم هنوز توجه نداشتند که طرح چه طرح خائنانهای است و به لطف خدا دلها متوجه شد و این راهپیمایی برگزار شد و خطر دفع شد. از این جهت این روز، روز بزرگی است از جهت اینکه عنایت پروردگار در آن ظاهر شد و از طرفی حمایت همه جانبه مردم که در صحنه بودند لذا باید حفظ شود و درسی برای آینده ملت باشد که میتوانند در مقابل خطرها با قیام خودشان و وحدت و اتحاد و همدلی میتوانند همه خطرها را خنثی کنند و همواره از نظام و رهبری حمایت کنند.
بحث اخلاقی: سبک زندگی اسلامی: سخن چینی:
یک روایت میخوانم به مناسبت همان مطلبی که ادامه میدادیم که سبک زندگی اسلامی و معاشرتهای مسلمانان با یکدیگر یکی از چیزهایی که به این لطمه وارد میکند نمّامی است دو به هم زنی کردن از صفات زشت است مرحوم کلینی در کافی بابی را به عنوان «باب النمیمة» آورده است.
معنای لغوی نمامی:
در کتاب لغت النهایة[1] آمده است «نقل الحدیث من قوم الی قوم علی جهة الافساد و الشر» نمامی یعنی حرف کسی را برای دیگری نقل کردن به قصد افساد. یک کسی در یک جایی علیه کسی مطلبی گفته است شخصی که این مطلب را در جای دیگر یا نزد آن کسی که علیه او حرف زده شده نقل میکند تا برخوردها شدیدتر شود این شخص را نمام و دو به هم زن گویند.
«عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِشِرَارِكُمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِيمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْأَحِبَّةِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَايِب»[2] [3]
روایت صحیحه است. عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود پیامبر فرمود آیا به شما خبر ندهم که شرورترین شما کیست؟ گفتند بفرمایید. پیامبر سه دسته را به عنوان شرورترین معرفی کردند.
دسته اول: کسانی که زیاد بین مردم رفت و آمد میکنند به سخن چینی. مشاء مبالغه است یعنی کسی که زیاد رفت و آمد میکند. مشاء بالنمیمة زیاد نزد این و آن میرود از هر یک حرف میگیرد و نزد دیگری میبرد و باعث ایجاد مشکل بین دو یا چند نفر و یا دو یا چند گروه میشود.
دسته دوم: کسانی که بین دوستان جدایی میاندازند و ایجاد دشمنی میکنند بین دو تا دوست به گونهای رفتار میکند که اینها دشمن هم شوند.
دسته سوم: کسانی که به دنبال جور کردن عیب و نسبت زشتی به افرادی بری هستند که پاکند و آلودگی ندارند و سعی میکنند عیبی برایشان ذکر کنند.
در قرآن در سوره قلم میفرماید ﴿وَلَاتُطِعْ كلَُّحَلَّافٍ مَّهِينٍ هَمَّازٍ مَّشَّاءِ بِنَمِيمٍ مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِْ مُعْتَدٍ أَثِيم عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ﴾[4]
قرآن کریم دستور داده است از چند دسته اطاعت و پیروی و مشورت نکن؛
دسته اول: حلاّف: اطاعت نکن هر بسیار قسم خورنده پست را.
دسته دوم: نمّام: از کسی که بسیار عیبجو است و به سخن چینی آمد و شد میکند پیروی نکن.
دسته سوم: منّاع: از کسی که مانع خیر به دیگران و متجاوز و گناهکار است پیروی نکن.
دسته چهارم: بدنام: با افراد کینه توز و پرخور و خشن و بدنام مشورت نکن و از آنها پیروی نکن.
ملاحظه میفرمایید در قرآن مشاء به صیغه مبالغه و در دستههای بعدی منّاع و غیره مبالغه است و مذمت شده است.
در یک روایت دیگر داریم که مهم است پیامبر(ص) به اصحاب توصیه میکند و توصیه دلچسبی است. «فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَخْرُجَ إِلَيْكُمْ وَ أَنَا سَلِيمُ الصَّدْرِ.»[5] پیامبر(ص) فرمود کسی از شما نزد من نیاید و حرفی از دیگری نقل نکند و علیه کسی حرف نزند (علیه یکدیگر نزد من چیزی نگویید) زیرا من دوست دارم وقتی در جمع شما میآیم هیچ نقطه منفی از هیچ یک از شما در دلم نباشد یعنی همه را سالم ببینم چون وقتی عیب یکدیگر را نزد من میگویید ممکن است به خاطر عیوبی که دارید و من بر آن آگاهی پیدا کردم دلم نسبت به شما چرکین باشد.
ملاحظه میفرمایید این فرمایش برای جلوگیری از نقل کلام کسی در نزد کسی به قصد افساد است که مصداق نمّامی است.
مرحوم شهید[6] مطلبی دارد که مرحوم مجلسی[7] نقل کرده است که فرمود: گاهی از اوقات حرفی که نقل میکند از این شخص اگر واقع باشد غیبت هم محسوب میشود و دو گناه محسوب میشود.
بحث فقهی: بررسی شبهات در دلالت حدیث «العلماء ورثة الانبیاء» بر اثبات ولایت فقیه:
به نحو تواتر نقل شده که علما وراث انبیا هستند آقایان به این حدیث تمسک میکنند برای اثبات ولایت فقیه و طریق استدلال را گفتیم که وارث یعنی کسی که وقتی مورث فوت شد تمام ما ترک و آنچه متعلق به او باشد به ورثه میرسد در اینجا هم یعنی هر شأنی انبیا داشتند و قابل انتقال است به علما به ارث میرسد پس همانطور که علمشان به ارث میرسد ولایتشان هم به ارث میرسد و عرف هم این را قبول دارند.
اشکالاتی شد؛
شبهه اول: گفتهاند مراد از علما ائمه هستند و روایتی هم وجود دارد که «عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُوسَلَمَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام يَقُولُ يَغْدُو النَّاسُ عَلَى ثَلَاثَةٍ عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَسَأَلُوهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ نَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِيعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ.»[8]
در جواب گفتیم مراد از علماء در این روایت ائمه نیستند بلکه در بیان اقسام مردم بودند و فرمودند ما فرد اکمل آنان هستیم.
به علاوه هم صدر هر دو روایت (صحیحه قدّاح و نیز ابوالبختری) و هم ذیل روشن است که مراد ائمه نیستند. این پاسخها را در درس قبل توضیح دادیم.
شبهه دوم: گفتهاند اینجا فرمود علما وراث انبیا هستند و انبیا جمع نبی است و نبی صفت مشبهه است از ماده نبا و خبر از باب اینکه خبر به او وحی میشود که وحی اقسام و انواعی داشت و اینجا انبیا بما هم انبیا است یعنی با این وصف دریافت کننده خبر و آن کسی که از طرف خدا به او وحی میشود و این وصف عنوانی دخالت در موضوع دارد یعنی این قید نبی بودن دخالت دارد و کاری به ولایت ندارند زیرا فقط بعضی از انبیا بودند که مقام ولایت را نداشتند بنابراین چون لفظ انبیا آورده یعنی مطلق انبیا و کسی که این وصف خبر گیری را دارد و بحث ولایت در اینجا مطرح نیست اگر میگفت علماء ورثة محمد یا ورثة موسی یا ورثة داوود میتوانستیم بگوییم هر دو جهت را ارث میبرند امام وقتی مطلق است همان جهت نبوت مراد است.
جواب شبهه دوم: مرحوم امام در جواب میفرمایند معیار در فهم روایات فهم عرف است و ظواهر الفاظ را باید عرف بفهمد و علما اگر با دقتهای علمی بخواهند فهم روایات بکنند از خیلی از احکام باز میمانند و مطالبی که گفته شده مطالبی است که به عرف گفته شده و عرف انبیا را یک عنوان مشیر خارجی فرض میکند ولی اینکه یعنی کسی که خبر به او میرسد این را عرف نمیفهمد و اگر این جمله را دست عرف بدهید میگویند که وارث هر پیامبر الهی هستند بنابراین علماء وارث کل انبیا هستند با هر شأنی که دارند. البته برخی از انبیاء ارث کمتری برجای میگذارند و برخی دیگر ارث بیشتری میگذارند و علماء وارث همه انبیاء هستند.
امام در ادامه میفرماید[9] لو سلمنا بر فرض بپذیریم که مراد از انبیا بما هم انبیا است باز هم شبهه قابل جواب است که برای فردا انشاءاله.