< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

95/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت فقیه (ادله ولایت فقیه)

بحث اخلاقی: سبک زندگی اسلامی:

در مورد سبک زندگی اسلامی و کیفیت معاشرت مومنین با یکدیگر و احترام متقابل و پرهیز از هتک و توهین و تحقیر روایات مختلفی از ابواب گوناگون خوانده شد اخیراً راجع به اینکه کسی دنبال بکند انحرافات و لغزش‌های کسی را که یک روزی آن‌ها را افشا بکند و نیز باب تعییر خوانده شد.

اکنون باب دیگری داریم بنام «باب الروایة علی المومن» کسی نقل می‌کند عمل کسی را یا سخن کسی را که او را سخیف بشمارد و تضعیف کند. که با فکر و تدبیر نیست و بی رویه کار می‌کند و کم عقل است که اینگونه حرف زده یا اینگونه عمل کرده است.

«عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ لِي أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ‌ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ إِلَى وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ.»[1]

مفضل گوید حضرت امام صادق(ع) به من فرمود: کسی که روایتی را بر مومنی روایت کند و قصدش این باشد که عیبی برای او بشمارد یا آبرو و اعتبار او را از بین ببرد تا از چشم مردم بیفتد. خداوند این چنین شخص را از تحت ولایت[2] خود خارج می‌کند و تحت ولایت شیطان قرار می‌گیرد ولی شیطان هم او را قبول نمی‌کند و اینکه شیطان هم او را نمی‌پذیرد.

ملاحظه می‌فرمایید روایت مهمی است و نشان می‌دهد که وقتی انسان با کسی رفیق می‌شود با صداقت و برادری و محبت باشد نه اینکه اگر کلامی از او شنید یا فعلی از او دید را در جای دیگر وسیله تعییر یا تحقیر او قرار دهد.

بررسی عدم پذیرش شیطان:

در مورد اینکه شیطان نمی‌پذیرد یعنی چه؟

مرحوم مجلسی در مرآة العقول[3] بعد از نقل روایت برای توجیه عدم قبول شیطان وجوهی را از دیگران نقل می‌کند و در آخر می‌فرماید هیچکدام دلچسب نیست و خودشان توجیهی دارند که بجا هم هست و می‌فرماید: شیطان همیشه قصدش گمراهی دیگران است اما نه در این حد که تابع او شوند بلکه در این حد است که مطمئن شود که شخص اهل جهنم است و دیگر به نجات نمی‌رسد. وقتی مطمئن شد که جهنمی است از او اعلان بیزاری می‌کند هم در دنیا و هم در آخرت. مرحوم مجلسی در مورد این دو توجیه از قرآن هم دلیل می‌آورد؛

1) بیزاری شیطان از گنهکار در دنیا:

﴿کمثل الشیطان إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَري‌ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ﴾[4]

شیطان به انسان می‌گوید که کافر به خداوند شو و وقتی کافر به خداوند شد می‌گوید من دیگر به تو کاری ندارم. من از تو بیزارم.

در شأن نزول[5] آیه جهاتی گفته شده یکی در مورد برصیصای عابد است و به جایی رسیده بود که مستجاب الدعوه بود و بیماران را شفا می‌داد یک دختر جوانی روانی بود و از خانواده متشخص، برادران او، او را آوردند که مدتی نزد عابد بماند و تغییرات روانی در او پیدا شود و شفا پیدا کند و شیطان وسوسه کرد و عابد به او تجاوز کرد و بعد از مدتی حامله شد عابد با وسوسه شیطان برای ترس او را کشت و در پشت معبد دفن کرد برادران که دنبال خواهر خود آمدند و او را نیافتند در نهایت برایشان ثابت شد که عابد او را کشته است و لذا در شهر گسترش دادند که عابد زنا کرده و قتل انجام داده تا اینکه امیر شهر با گروهی از مردم او را به چوبه دار رساندند همانجا که در حال اعدام بود شیطان مجسم شد و گفت تمام این بلاها را به سرت در آوردم و کار من است حالا هم اگر این کاری را که می‌گویم انجام دهی تو را به حالت اول برمی‌گردانم گفت چه کنم گفت به من سجده کن عابد گفت من با این وضع آویزان بر چوبه دار چگونه سجده کنم شیطان گفت نیت کن و با سر یا چشم اشاره کن قبول دارم. عابد هم به قصد نجات پیدا کردن سجده کرد و شیطان هم فرار کرد و رفت. و عابد هم اعدام شد در حالیکه بر شیطان سجده کرده بود.

مرحوم مجلسی این آیه را شاهد می‌گیرد که شیطان قصدش این است که انسان جهنمی‌ مخلد در آتش شود وقتی به این مقصود رسید از انسان بیزاری می‌جوید و جالب اینجا است که خطاب به انسان می‌گوید من از تو که شرک به خدا پیدا کردی بیزارم چون من از خدا می‌ترسم که مشرک شود. مرحوم مجلسی در مورد روایت هم می‌گوید وقتی خدا انسان را از تحت ولایت خودش خارج کرد گمراهی انسان مسلّم شد و شیطان به مقصود خودش رسید و او را قبول نمی‌کند.

2) بیزاری از گنهکار در مورد آخرت:

﴿وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‌ فَلا تَلُومُوني‌ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ﴾[6]

وقتی که کار تمام شده و حساب‌ها تمام شد شیطان می‌گوید خداوند وعده حق به شما داد که اطاعت کنید و نپذیرفتید ولی من وعده‌ای پوچ دادم و خودم خلف وعده کردم ولی شما قبول کردید و من هیچ تسلطی بر شما نداشتم و شما با میل خودتان آمدید و من فقط دعوت می‌کردم پس مرا ملامت نکنید بلکه خودتان را ملامت کنید که چرا وعده خداوند را قبول نکردید و من فریادرس شما نیستم و شما هم بدرد من نمی‌خورید و نمی‌توانم شما را نجات دهم. (جالب اینکه می‌گوید) من کافرم به آنچه که شما انجام دادی و مشرک شدید و من اساسا آن کارهایی که شما را به آن تشویق می‌کردم قبول نداشتم.

پس دلیل اینکه وقتی از تحت ولایت خدا خارج شد شیطان هم او را نم یپذیرد این است که از این پس شیطان با او کاری ندارد چون آخرین هدف شیطان جهنمی شدن این شخص بود که شد پس دیگر از این پس با او کاری ندارد.

بحث فقهی: اثبات ولایت فقیه:

شبهات وارده بر مقبوله عمر بن حنظله و جواب آنها:

گفتیم مرحوم امام در پایان بررسی روایت مقوبله عمر بن حنظله دو شبهه نقل می‌کنند[7] .

شبهه اول: گفته شد قبول داریم که امام صادق(ع) امام است و حاکم تعیین می‌کند اما این حاکمی که تعیین می‌کند برای زمان حیاتشان است.

در جواب فرمودند:

اولا؛ عقیده ما این است که ائمه ما حیات دارند و امام همواره امام است و دستوراتش تا ابد باقی است.

ثانیا؛ این یک روش عقلایی است که وقتی رئیس والی تعیین کرد با مرگش این حکم از بین نمی‌رود البته مثلا اگر رئیس القضاء مرد تمام قضاتی که از ناحیه او در زمان تصدی او نصب شده بودند معزول نیستند بلکه رئیس قبلی برخی امور مربوط به زعامت را فاقد می‌شود و به زعیم بعدی می‌رسد. در مسأله هم امام صادق(ع) حاکم تعیین کرد که هم برای زمان حیات خودش و هم برای بعد از خودش باقی است مثل اینکه اگر متولی وقف تعیین کرد بعد از خودش باقی است البته برای برخی کارها وکیل داشت بعد از خودش اختیار وکالتی از بین می‌رود و امام بعدی اگر بخواهد این نصب امام صادق(ع) را به هم نزنند یا باید غیر فقیه را بگذارد که این فاسد است و یا می‌خواهد اهمال کند که این هم معنا ندارد و هرج و مرج است و یا می‌خواهد بگوید به طاغوت مراجعه کنید که این هم فاسد است.

نتیجه: چاره‌ای نیست که همان نصب قبلی بر قوت خودش باقی باشد تا حجت بیاید انشاءاله.

تا اینجا بررسی مجدد شبهه اول و جواب آن بود. شبهه دوم برای فردا.


[2] ممکن است «وَلایة» به فتح واو خوانده شود یعنی خداوند او را از محدوده محبت و نصرت و مهربانی و دوستی خودش خارج می‌کند و ممکن است «وِلایة» به کسر واو خوانده شود یعنی خداوند او را از تحت حکومت وحفاظت و سرپرستی خودش خارج می‌کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo