درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی
95/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (اثبات ولایت ائمه معصومین علیهم السلام)
دو تذکر:
تذکر اول: دیروز درسها بمناسبت فوت آیت الله طباطبائی قمیتعطیل بود.
در سفری که کربلا مشرف شده بودیم خبر دادند که آیتالله حاج آقا حسین قمی مرحوم شده و جنازه را برای دفن به نجف آوردند برای تشییع جنازه رفتیم و اصطکاکی بین اهالی نجف و کربلا بود و چون ایشان عالم کربلا بود و آوردند نجف لذا از ناحیه نجف استقبالی از ایشان نشد حتی وقتی جنازه از بازار که رد میشد تا به صحن برسد بازار تعطیل نشد فقط همین مقدار که جنازه از جلوی مغازه رد میشد مغازه را میبستند و بعد از رد شدن جنازه مجددا مغازه را باز میکردند از مبارزین بودند ولی از عمده اشکالاتی که به ایشان شد این بود که به عراق رفتند و بعد به ایران بازگشتند و فرزند ایشان حاج آقا تقی قمی راجع به انقلاب اسلامی حرکتی نداشتند و اشکالی برای ایشان بود لذا اقدامی علیه ایشان شد در اوائل انقلاب و ایشان به کناری رانده شد و از نظر علمی فرد باسوادی بود که مرحوم آقای خویی که میگویند به سه نفر اجازه کتبی اجتهاد داده است یکی همین سیدتقی طباطبائی قمی بود البته برادر دیگرشان آقاحسن طباطبائی بودند که در مشهد بودند و چند سال پیش مرحوم شد علی ای حال بجا بود این تعطیلی که ما در شورای عالی موافقت کردیم و مدیریت هم موافقت کردند و دیشب هم مقام معظم رهبری پیام تسلیتی گفتند.
تذکر دوم: جلسه قبلی قرار گذاشتیم در مورد حضور آقای شمخانی در جامعه مدرسین صحبتی داشته باشیم که میگذاریم برای فردا و اکنون بطور خلاصه میگویم آقای شمخانی رئیس شورای عالی امنیت ملی روز جمعه قم بود دیداری با مراجع داشت و به ما هم زنگ زدند که با جامعه مدرسین دیداری دارد شما هم بیایید من رفتم و صحبتهای خوبی هم شد و سوالاتی شد و مهم بود و فرصت نشد جواب بدهد ولی قرار شد جلسه دیگری بیاید. عمده مطلبی که داشت که فردا عرض میکنم بعنوان سوال این بود که با اینکه در اطراف کشور ما آشوب است و امنیتی در ایران حاکم است آیا این دشمنان قسم خورده ایران آیا اینها در مقام این نیستند که این امنیت را بشکنند یا خیر و میگفت که اینها تمام توان خود را صرف کردند که این امنیت را از بین ببرند ولی نتوانستند و علت اینکه نتوانستند چند علت داشت که انشاءاله خدمتتان عرض میکنم.
بحث فقهی: اثبات ولایت ائمه معصومین:
مصادیق اولی الامر:
گفتیم از آیه مبارکه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم﴾[1] استفاده میکنیم ولایت امر را برای همه ائمه اطهار. زیرا خداوند میفرماید از خدا و رسول اطاعت کنید یعنی اطاعت رسول را در ردیف اطاعت از خداوند قرار میدهد. و اطاعت از خداوند که مشخص است و اطاعت از رسول هم اطاعت از حقیقت اوامر الهی است که توسط رسول بیان میشود و بر چنین اوامری از ناحیه پیامبر گرامی صدق امر بکند مجازی است چون پیامبر امر خدا را بیان میکند ولی اوامر دیگری که برای اداره و تدبیر امور جامعه دارد صدق واقعی اطاعت نسبت به آن اوامر را واجب میداند پس یعنی پیامبر حق چنین امری را دارد که اطاعت از او واجب میشود و در ادامه میفرماید از اولی الامر اطاعت کنید و این تنها رکوع و سجود نیست بلکه کیفیت و انواع آنرا بیان فرموده و امر فقط «اقمیوا الصلاة» است که توسط پیامبر بیان شده یعنی امر خداوند است که توسط نبی بیان شده است مانند جبرئیل که امر خداوند را به پیامبر میرساند و خودش کارهای نیست پیامبر هم مانند جبرئیل اوامر خداوند را به مردم میرساند خداوند ولایت به پیامبر داده امر مستقل نیست بلکه از آیه میفهمیم که چنین ولایتی به پیامبر داده برای ولایت و تصدی امور جامعه و به اذن خداوند این کارها را انجام میدهد.
بنابراین بحث در اولی الامر بود که مراد چه کسانی هستند گفتیم اطلاق در امر به پذیرش و پیروی از اولی الامر این است که بایستی معصوم باشد حتی عدالت هم کافی نیست زیرا عادل ممکن است خطا بکند و اگر خطائا امر به قبیح بکند قبیح است خداوند امر به اطاعت از او بکند پس باید معصوم باشد.
مراد از «اولی الامر» در آیه شریفه از کلام امام صادق(ع):
از امام صادق(ع) سوال کرد که مراد از اولی الامر کیست در صحیحه ابی بصیر[2] که امام جواب دادند امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) راوی در ادامه پرسید مردم میگویند چرا اسم برده نشد؟ امام فرمودند همه چیز در قرآن بیان نشده است مثلا در قرآن نماز و روزه و خمس و زکات و حج واجب شده است ولی کیفیت آن به پیامبر و اولی الامر واگذار شده است و بیان مصادیق اولی الامر هم به عهده پیامبر گذاشته شده است که پیامبر آن را بیان نمود و در موارد متعدد از جمله روز غدیر این کار را انجام داد به نحوی که ابتدا از مردم اقرار گرفت و فرمود «ألست اولی بکم من انفسکم قالوا بلی» همه گفتند بلی یا رسول الله ما قبول داریم که تو سزاوارتر از همه ما به خود ما هستی و این جریان غدیر به نحو تواتر نقل شده است که پیامبر بعد از آن اقرار فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»[3] حتی از عامه نقل شده است. حتی جلسه به گونهای بود که به گوش همه عالم رسید و علاوه بر داستان غدیر خود جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» به تواتر از پیامبر نقل شده است و حضرت علی(ع) نیز در کوفه در یک جریان مردم را قسم داد که چه کسانی این عبارت را شنیدند که 12 نفر بلند شدند حتی انس بن مالک در جمع بود و بلند نشد و حضرت فرمودند چرا بلند نشدی با اینکه در روز غدیر حاضر بودی گفت پیر شدم و فراموشی بر من عارض شد که حضرت نفرین کردند اگر دروغ میگویی به مرض پیسی در صورت دچار شود که با عمامه هم نتواند بپوشاند که راوی میگوید دیدم بین دو چشمان انس یک سفیدی ایجاد شد که با عمامه هم نمیتوانست آن را بپوشاند[4] .
ابن ابی الحدید میگوید: «استدل قوم علی صحة الخبر بما تظافرت به الروایات من احتجاج امیرالمؤمنین به فی الشوری» به طور متظافر به صحت خبر غدیر گروهی استدلال کردند که امیرالمؤمنین(ع) در جریان شورایی که برای خلافت بعد از پیامبر تشکیل شد به جریان غدیر استدلال کرد و حتی در یک جلسه بیش از 40 مورد از فضائل خودش را بیان نمود که یکی همین جریان روز غدیر بود و همه قبول کردند که این فضائل مربوط به شماست. «حیث قال انشدکم الله هل منکم احد اخذ رسول الله بیده فقال من کنت مولاه فهذا مولاه وال من والاه و عاد من عاداه غیری» آیا احدی از شما غیر از من هست که پیامبر دستش را بلند کرده باشد و در میان جمع بلند کرده باشد و گفته باشد هر کس من مولای اویم این شخص مولای اوست؟ «فقال القوم اللهم لا» همه گفتند خدا را شاهد باشد که ما قبول داریم غیر از علی کسی نبود. ابن ابی الحدید میگوید اگر این مسأله به مقدار شمس روشن نبود جایز نبود که حضرت علی در این مقام در میان آن جمعیت به آن احتجاج نماید.
«لو لم یکن فی الوضوح کالشمس لما جاز ان یدعیه امیرالمؤمنین سیما فی مثل هذا المقام»[5]
نتیجه این شد که پیامبر دو گونه امر دارد یک بار امر خداوند را میرساند و از طرفی ولایت از طرف خداوند دارد برای تدبیر امور و اگر در راستای تدبیر امور دستوری داد از طرف خود پیامبر بود.
در تفسیر آیه امام(ع) فرمود در مورد امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نازل شده و در ادامه فرمود که خصوص حسن و حسین ملاک نیست بلکه در مورد اهلبیت است و ذکر حسن و حسین به این جهت است که در زمان نزول آیه امام حسن و امام حسین حضور داشتند لذا مراد از اولوالأمر جمیع امامان معصوم هستند به جهت اینکه در روایات داریم که پیامبر فرمود «أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُم وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)»[6]
در مورد کتاب خدا و اهل بیتم شما را سفارش میکنم چون من از خداوند خواستم که بین آن دو جدایی نیندازد تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و خداوند به این خواستهام پاسخ مثبت داد پیامبر در ادامه خطاب به مردم فرمود سعی نکنید به اهل بیت من چیزی یاد دهید یعنی خیال نکنید آنان نیازمند دانش شما هستند بلکه آنان از شما در دانش برتری دارند و نیز فرمود اهل بیت من شما را از راه هدایت گمراه نمیکنند و شما را در طریق گمراهی قرار نمیدهند امام صادق(ع) در ادامه فرمود: «فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَان» اگر پیامبر این بیان را نمیفرمود و ساکت میشد و اهلبیت را بیان نمینمود ممکن بود عدهای دیگر مانند ابولهبها و غیرهم بیایند و بگویند ما اهل بیت پیامبر هستیم «فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ(ص) ﴿إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[7] » لکن خداوند در قرآن برای تصدیق پیامبر در مورد تعیین اهل بیت این آیه را نازل کرد که اراده خداست که اهلبیت پیامبر را تطهیر نماید که دلالت بر عصمت آنها دارد «فَكَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ(ع) فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص) تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي» پیامبر و حضرت علی و حسن و حسین و فاطمه بودند که در جریان حدیث کساء آیه تطهیر نازل شد و پیامبر آنان را در بیت ام سلمة تحت کساء قرار داد و فرمود پروردگارا هر پیامبری خانوادهای دارد «هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي» اینها اهلبیت و خانواده من هستند که پس از آن آیه تطهیر نازل شد «فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ» ام سلمه آمد و گفت آیا من جزء اهل تو نیستم «فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْر» تو رفتار خوبی داری اما از اهل بیت من نیستی.
«فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ»[8]
پس اولی الامر معلوم شد که یک مصداق آن امیرالمؤمنین است که بعد از رحلت پیامبر حضرت علی اولیترین مردم به خود مردم بود به جهت ولایتی که خداوند به او داده بود و از این روایت میفهمیم که بعد از حضرت علی اولی الناس بالناس امام حسن بودند چون در روایت آمده بود «فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِي»[9] امیرالمؤمنین که از دنیا رفت حق نداشت و این کار را نکرد که محمد حنفیه یا عباس یا دیگر از فرزندان خودش را جانشین قرار بدهد زیرا خداوند قبلا فرموده بود که امام حسن جانشین آن حضرت است و اگر اینکار را میکرد آن دو نفر حق داشتند که بگویند قرآن در مورد ما نازل شده است و بعد از امام حسن هم امام حسین و بعد امام سجاد و بعد امام باقر است حضرت امام صادق تا اینجا که رسیدند و نام خود را بردند به هر علت بعد از اینجا روایت ساکت است.
علی ای حال روایت در مقام بیان این است که ولایت برای تمام ائمه است.
روایت دیگری نیز در مورد این بحث داریم که برای بعد قرائت میکنیم و بحث مصادیق اولی الأمر را تمام میکنیم.