درس خارج فقه استاد مقتدایی
کتاب الخمس
93/09/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس (بحث اخلاق: سبک زندگی اسلامی؛ بحث فقهی: شرطیت دفعی یا تدریجی بودن استخراج در
وجوب خمس)
بحث اخلاقی: سبک زندگی اسلامی: تقبیل؛ در بحث اخلاقی در کیفیت معاشرت مومنین با یکدیگر یا به تعبیر دیگر سبک زندگی اسلامی که دو مسلمان به هم میرسند آداب معاشرت و تحیت و احترامی که لازم است چیست گفتیم در مرحله اول سلام است السلام قبل الکلام یا فرمود «الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شُعْبَةَ فِي تُحَفِ الْعُقُولِ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع: أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ [ابْتِدَاءً] كَيْفَ أَنْتَ عَافَاكَ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ السَّلَامُ قَبْلَ الْكَلَامِ عَافَاكَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ لَا تَأْذَنُوا لِأَحَدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ»[1]
اگر کسی قبل از سلام ابتدا به کلام نمود جواب او را ندهید.
و بعد از سلام گفتیم مصافحه است که این علامت محبت و دوستی قلبی است که نسبت به یکدیگر ابراز میشود در روایت فرمود مادامیکه اینها دستشان در دست یکدیگر است دست خدای متعال بین دستهای آنهاست یعنی نظر لطف الهی با آنهاست و مثل فصل خزان که باد شدیدی بوزد و برگ درختان بریزد گناهانشان هم میریزد.
مرحله سوم معانقه بود که هفته گذشته خواندیم معانقه میکنند یعنی یکدیگر را در آغوش میگیرند و صورتهایشان را به طرف هم میبرند و روایات متعددی داریم که خواندیم معانقه علامت محبت و دوستی بود و حقد و کینه را از انسان دور میکند و پاداش اخروی هم الا ماشاءاله داشت.
مرحله چهارم تقبیل است که دو برادر دینی به یکدیگر میرسند سلام میکنند مصافحه میکنند و معانقه میکنند و بعد یکدیگر را میبوسند که منتهای اظهار محبت و دوستی است.
البته در تقبیل محدودیتهایی است که در روایت میخوانیم
1- «أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ لَكُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِي الدُّنْيَا حَتَّى إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا لَقِيَ أَخَاهُ قَبَّلَهُ فِي مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.»[2][3]
امام میفرماید شما مومنین برایتان نوری است که با آن نور در دنیا شناخته میشوید همدیگر را میبینید آن نور را مشاهده میکنید و یکی از شما وقتی برادر دینیاش را میبیند محل نور در پیشانیاش را ببوسد که ظهور در این دارد که آن نور که هر انسان مومنی دارد در پیشانی است و به آن شناخته میشوند که میفرماید یکی از شما دیگری را ملاقات کرد موضع نور در پیشانیاش را ببوسد.
مرحوم مجلسی در بیان جمله «ان لکم لنورا» در این روایت میفرماید لازم نیست که این نور برای همه قابل مشاهده باشد امام میفرماید شما مومنین نوری دارید که به آن شناخته میشوید که ممکن است خیلیها آن نور را نبینند منافاتی ندارد قطعا ائمه اطهار(ع) مومنینی که خدمتشان میرسیدند آن نور را مشاهده میکردند و با آن نور شیعیان را میشناختند و ملائکه قطعا تشخیص میدهند آن نور را و میشناسند شیعیان را بواسطه آن نوری که در پیشانی مومنان هست میشناسند و باز میفرماید
2- «عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ إِنَّ لَكُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِي الدُّنْيَا حَتَّى إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا لَقِيَ أَخَاهُ قَبَّلَهُ فِي مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ»[4]
مرحوم مجلسی در بیان روایت سخنی دارد که به شرح کوتاه آن میپردازیم اما به لحاظ اهمیت علاقهمندان میتوانند به متن عربی[5] آن مراجعه کنند[6]
ممکن است بعضی از مومنین کامل از عباداله الصالحین وقتی یک مومنی را میبینند تشخیص بدهند که نور را دارد یا ندارد پس نور هست ولی چه کسی آن را میبیند بحث است که ممکن هر کسی آن را نبیند احتمال دارد بعض از کملین از مومنین که برادر دینی اش را میبیند آن نور را بشناسد. مرحوم مجلسی میفرماید ممکن است بعضی با فراست و از طریق قرائن دریافت کنند که فلان شخص آن نور را دارد یا ندارد ولو نور را نمیبیند ولی با زیرکی و فراست میفهمد.
3- «مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ قَالَ هُمُ الْأَئِمَّة(ع) قَالَ رَسُولُاللَّهِ(ص) اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ.»[7][8]
محمد بن مسلم از امام صادق(ع) در مورد «متوسمین» در آیه شریفه ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾[9] پرسید امام فرمود امامان معصومن مراد است سپس فرمود پیامبر(ص) فرموده است مراقب فراست و زیرکی مومن باشید زیرا نگاه مومن با نور خداست چنانچه قرآن کریم میفرماید «در اين (سرگذشت عبرتانگيز)، نشانههايى است براى هوشياران!»[10]
مرحوم مجلسی میفرماید این فراست و دریافت مطلب با قرائن را ممکن است بعضیها داشته باشند و نور را دریافت کنند و ایشان مثال میزند که در بعضی حیوانات هم این تفرس وجود دارد مثلا یک بره یا میش وقتی گرگ را میبیند فرار میکند با اینکه تا بحال گرگ ندیده از قیافه گرگ برداشت دشمنی و عداوت میکند علی ای حال این فراست هست.
وقتی ملاقات کرد یکی از شما برادر دینیاش را ببوسد او را اینجا به صورت اخبار آمده یعنی میبوسد او را که شاید به معنای انشاء است یعنی اینکار را بکنید وظیفه است که برادر دینی وقتی به برادر دینی میرسد پیشانی او را ببوسد. پس بوسیدن محدود است فقط آنکه مجاز است پیشانی است.
مرحوم مجلسی میفرماید این روایت دلالت میکند بر اینکه موضع تقبیل در پیشانی است و روایت ناظر بر محدود کردن بوسه هنگام معانقه است یعنی دو مومن میتوانند یکدیگر را از روی محبت ببوسند ولی موضع بوسیدن همان پیشانی است.
4- «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَا يُقَبَّلُ رَأْسُ أَحَدٍ وَ لَا يَدُهُ إِلَّا يَدُ رَسُولِاللَّهِ(ص) أَوْ مَنْ أُرِيدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص).»[11][12]
جایز نیست کسی ببوسد سر یا دست دیگران را مگر اینکه دست رسولالله(ص) یا کسی که بوسیدن دست او بمنزله بوسیدن دست رسولالله(ص) باشد.
ملاحظه میفرمائید دو مورد را استثناء کرد در روایت؛ مورد اول: بوسیدن دست و سر رسولالله(ص) که معلوم است. مورد دوم: «من ارید» بدیهی است یکی از مصادیق «من ارید» علما هستند که جانشینان پیامبرند چون روششان روش پیامبر و خودشان عامل به آنچه میگویند هستند و هادی مردم هستند.
تعمیم بوسیدن دست و پیشانی در غیر منصوص: مرحوم شهید در کتاب قواعد[13] بحثی دارد که مرحوم مجلسی هم آن را نقل میکند ایشان بوسیدن دست را بعنوان تعظیم تعمیم میدهد و میفرماید
«يجوز تعظيم المؤمن بما جرت به عادة الزمان[14]و إن لم يكن منقولا عن السلف، لدلالة العمومات عليه، قال اللّه تعالى ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[15] و قال تعالى: ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ[16]و لقول النبي(ص) (لا تباغضوا، و لا تحاسدوا، و لا تدابروا، و لا تقاطعوا، و كونوا عباد اللّه إخوانا[17]»[18]
آن احتراماتی که در هر زمان بین مردم مرسوم است نسبت به مومن ادا کردن جایز است خواه عالم باشد یا از عبادالله باشد ولو اینکه در روایات تجویز خاصی نداشته باشیم اما چون عادت مردم به این نوع تعظیم میباشد میفرماید جایز است بواسطه عموماتی که داریم هم در آیات و روایات خداوند در قرآن میفرماید ﴿وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ﴾[19] اینها از شعائر اسلام است و کسی که قلب با تقوایی دارد به آن عمل میکند و یا در جای دیگر میفرماید ﴿ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ﴾[20] حرمات یعنی چیزی که نزد خداوند محترم است.
مومن احترام دارد که در روایت میفرماید
«وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ.»[21]
حرمت مومن از حرمت خانه کعبه هم بیشتر است آن یک خانه ظاهری است اما این قلب او خانه واقعی خداوند است.
مثلا قیام در مقابل او یا به او میرسد دستی به سینه میگذارد و نیز بوسیدن دست تعظیم است.
بنابراین از این آیات و روایات که به نحو کلی دلالت دارد بر جواز تعظیم مومن و آن را شعائر الله میداند استفاده میکنیم بوسیدن پیشانی و دست مومنین جایز است ولو دلیل خاصی برای این کار نداشته باشیم.
یا در روایت میفرماید «لا تباغضوا، و لا تحاسدوا، و لا تدابروا، و لا تقاطعوا، و كونوا عباد اللّه إخوانا»[22] نسبت به یکدیگر با بغض و عداوت و حسد ورزی برخورد نکنید و دوری از یکدیگر و قطع ارتباط نکنید و برادر دینی باشید.
این روایت هم به نحو کلی دلالت دارد که به یکدیگر احترام بگذارید.
پس این احتراماتی که بین مردم متداول است به دلیل همین عمومات از آیات و روایات انجام آن نسبت به مومن جایز است.
این کلام مرحوم شهید است و حق هم هست.
ان قلت: مرحوم شهید در ادامه خودش اشکالی به کلام خودش وارد میکند و میفرماید اگر شما میگویید به دلیل عمومات بوسیدن دست و پیشانی مومن جایز است پس دو روایت مخالفی که وجود دارد را چگونه توجیه میکنید؟
روایت اول: «من أحب أن يتمثل له الناس أو الرجال قياما فليتبوأ مقعده من النار؟»[23][24]
کسی که دوست داشته باشد مردم جلوی پایش بایستند نشیمنگاهش آتش است یعنی اهل جهنم است.
ملاحظه میفرمائید این روایت با آن عمومات مورد اشاره شما منافات دارد
روایت دوم: «انه(ص) كان يكره أن يقام له فكان إذا قدم لا يقومون لعلمهم كراهته ذلك، فإذا فارقهم قاموا حتى يدخل منزله لما يلزمهم من تعظيمه؟»[25][26]
پیامبر کراهت داشت از اینکه در مقابل او قیام کنند لذا وقتی پیامبر وارد مجلسی میشدند احدی بلند نمیشد برای اینکه میدانستند پیامبر ناراحت میشود و وقتی پیامبر برمیگشتند همه احتراما میایستادند تا پیامبر رد شود و وارد منزلشان شود برای اینکه خودشان را ملزم میدانستند که پیامبر را احترام نمایند.
این دلیل میشود که وقتی پیامبر کراهت داشتند پس مومنین هم باید کراهت داشته باشند پس این دو روایت با روایت قبلی که تعظیم مومن را جایز میدانست منافات دارد.
قلت: مرحوم شهید در جواب از هردو روایت میفرمایند اما روایت اول که میگوید کسی که دوست داشته باشد که مردم جلوی پایش بایستند نشیمنگاهش آتش است؛ این روایت برای سلاطین جبار و متکبر است که روششان این بود که وقتی وارد مجلسی میشدند همه باید بلند میشدند و تا آخر مجلس هم باید میایستادند و این روایت عمل سلاطین را رد میکند و مذمت میکند نه اینکه یک مومنی وقتی وارد مجلسی میشود کسی برای احترامش بلند شود تا او بنشیند.
و بر فرض تسلیم بشویم که این هم بعنوان خودبزرگ بینی و تکبر باشد این هم اهل آتش است اما اگر کسی است که میداند این احترام دیگران برای شخص خودش نیست بلکه برای مومن است یعنی اگر دوست بدارد کسی جلو پایش بلند شود تا تعظیم شعائر اسلامی و احترام به یک مومن شود، این خوب است.
و این را ما در وجود امام بزرگوار دیدیم قبل از اینکه امام قیامشان را شروع کنند خیلی مقید بودند که احترامات اضافهای نسبت به ایشان نشود به هیچ وجه حاضر نبود وقتی در خیابان راه میرود دو نفر کنار ایشان راه بروند میفرمود اگر فرمایشی دارید بفرمایید و الا بروید و برای تدریس که میآمدند و بعد از درس که از مسجد اعظم خارج میشدند گاهی چند قدم که همراهشان میرفتیم سوالی بپرسیم ناراحت میشدند و ما هم وقتی احساس میکردیم ناراحت میشوند دیگر جلوتر نمیرفتیم.
یک روز درسشان که تمام شده بود و اعلام هم کرده بودند که صحبت میکنند و صحبتشان هم که تمام شد شبستان مسجد اعظم هم پر بود ایشان عبایشان را درست میکردند که از منبر بیایند پایین یکی از طلبههای جوان شروع کرد به شعار دادن (برای سلامتی ... ) تا اینجا که رسید امام از همان بالای منبر که ایستاده بودند فرمودند چه میگویی برای سلامتی یعنی چه؟ و نگذاشتند این بنده خدا کلامش تمام شود و این برای وقتی بود که هنوز امام آن وجهه امامت و رهبری را پیدا نکرده بود بلکه بعنوان یک مدرس و یک مرجع بودند.
فوت مرحوم آقای بروجردی پیش آمد خیلیها دنبال این بودند که مجلس فاتحهای بگیرند برای مرحوم بروجردی و امام فاتحه نگرفتند بیش از ده روز گذشت بالاخره تا شب هجدهم یک عده از شاگردان امام از طرف امام یک مجلس برای مرحوم بروجردی گذاشتند زیرا امام دوست نداشتند اسمشان مطرح شود و یا عکس را هم اجازه نمیدادند چاپ شود اولین عکسی که از امام منتشر شد عکاسی هما یک عکس قلمی از امام با یک قیافه پهلوانی کشید و تکثیر کرد و پخش کرد ولی بعد از آنکه اسمشان مطرح شد و قیامشان اعلام شد دیگر برایشان عادی شده بود برای اینکه میدانست این زمان اگر اینکار را نکنند وهن است از این جهت اجازه میدادند.
بنابراین مرحوم شهید میفرماید اینکه کسی دوست داشته باشد که جلویش بایستند نه به خاطر شخص خودش بلکه برای احترام به مومن باشد اشکالی ندارد.
و اما روایت دوم که میگفت پیامبر خوششان نمیآمد که جلویش بایستند از روی تواضع بود و از این جهت بود و الا نه از این جهت که منعی برای اینکار باشد به جهت اینکه پیامبر میدانستند که مردم موقع رفتن اینکار را میکنند ولی نهی نفرمودند.
بنابراین تعظیم مومن به اقسام تعظیم متعارف بین مردم جایز است پس دستبوسی عالم و مومن و تعظیم و احترام آنها به این ادله عمومی جایز است.
تا اینجا مباحثی بود راجع به تقبیل که ادامه آن برای بعد انشاءاله.
بحث فقهی:
گفتیم بحث این است که اگر در حد نصاب معدن مستخرج دفعه و دفعات ملاک باشد در نتیجه اگر هر دفعهای به حد نصاب نرسید خمس ندارد یا بگوییم دفعات را اگر منضم کنیم و به حد نصاب رسید خمس دارد.
نتیجه بحث این بود که دفعه و دفعات ملاک نیست بلکه ملاک وحدت اخراج و تعدد اخراج است یعنی اگر یک اخراج از معدن است و به حد نصاب رسید خمس دارد و اگر تعدد اخراج شد اخراج دوم را نباید با اخراج اول منضم کنیم و اگر در هر اخراج به حد نصاب رسید خمس دارد و نمیتوان اخراجها را با یکدیگر منضم کنیم و متعدد است حالا هر زمانی که باشد عرف باید این را اخراج دوم بداند ممکن است زمانی هم طول نکشد اما میگویند تازه شروع کردند و از ابتدا است اگر صدق عرفی تعدد شد اخراج مستقل است.
مرحوم آقای خویی استدلال میکند برای همین جهت و میگوید از روایت همین استفاده میکنیم روایت بزنطی[27] این بود که در استخراج از معدن آیا خمس دارد امام فرمود چیزی در آن نیست تا به نصاب برسد ایشان میفرماید این حکم موضوعی دارد «یُحسَب انحلالا» یعنی حکمی است که انحلالی میرود روی تمام موضوعات یعنی منحل میشود به عدد موضوع اگر رسید به حد نصاب در هر فردی خمس دارد مثل قضیه حقیقیه است.
پس اینکه فرمود چیزی در آن نیست تا به حد نصاب برسد حکمی است که موضوع آن معدن است و این حکم منحل میشود به عدد افراد مثلا اگر مولایی به عبدش گفت اگر یک من گندم خریدی واجب است یک درهم صدقه بدهی خوب اگر این عبد نصف من گندم خرید این حکم شامل او میشود یا خیر؟ و رفت دوباره نصف من گندم دیگر خرید آیا اینجا هم خمس واجب است یا خیر؟ میگوییم خیر زیرا موضوع خرید یک من گندم است و اینجا اشتراء اول و دوم و سوم و هکذا هر کدام یک فرد مستقل است و نمیتوانیم با هم منضم کنیم و بگوییم خمس دارد زیرا این حکم که وجوب اعطاء باشد رفته روی موضوع که موضوع اشتراء من است و هیچکدام از اینها اشتراء «مَنّ» نیست ولو منضما یک مَنّ بشود و اینجا هم اینگونه است یعنی هرگاه از معدن به مقدار عشرین دینار استخراج شد خمس دارد پس موضوع استخراج عشرین دینار است و هر استخراجی عشرین دینار شد مورد به مورد خمس دارد و الا خمس ندارد و هر اخراجی مستقل است بنابراین این همین مطلب را ایشان از روایت استفاده میکند که مراد از روایت اخراج عشرین دینار است بله اگر در هر اخراجی ده بار مثلا اخراج کردند و به حد نصاب رسید خمس دارد چون یک اخراج است.
پس ملاک وحدت اخراج است و در وحدت اخراج به عشرین دینار رسید ولو به دفعات خمس واجب است اما اخراج اول با اخراج دوم را نمیتوانیم کنار هم بگذاریم.
بحث اخلاقی: سبک زندگی اسلامی: تقبیل؛ در بحث اخلاقی در کیفیت معاشرت مومنین با یکدیگر یا به تعبیر دیگر سبک زندگی اسلامی که دو مسلمان به هم میرسند آداب معاشرت و تحیت و احترامی که لازم است چیست گفتیم در مرحله اول سلام است السلام قبل الکلام یا فرمود «الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شُعْبَةَ فِي تُحَفِ الْعُقُولِ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع: أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ [ابْتِدَاءً] كَيْفَ أَنْتَ عَافَاكَ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ السَّلَامُ قَبْلَ الْكَلَامِ عَافَاكَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ لَا تَأْذَنُوا لِأَحَدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ»[1]
اگر کسی قبل از سلام ابتدا به کلام نمود جواب او را ندهید.
و بعد از سلام گفتیم مصافحه است که این علامت محبت و دوستی قلبی است که نسبت به یکدیگر ابراز میشود در روایت فرمود مادامیکه اینها دستشان در دست یکدیگر است دست خدای متعال بین دستهای آنهاست یعنی نظر لطف الهی با آنهاست و مثل فصل خزان که باد شدیدی بوزد و برگ درختان بریزد گناهانشان هم میریزد.
مرحله سوم معانقه بود که هفته گذشته خواندیم معانقه میکنند یعنی یکدیگر را در آغوش میگیرند و صورتهایشان را به طرف هم میبرند و روایات متعددی داریم که خواندیم معانقه علامت محبت و دوستی بود و حقد و کینه را از انسان دور میکند و پاداش اخروی هم الا ماشاءاله داشت.
مرحله چهارم تقبیل است که دو برادر دینی به یکدیگر میرسند سلام میکنند مصافحه میکنند و معانقه میکنند و بعد یکدیگر را میبوسند که منتهای اظهار محبت و دوستی است.
البته در تقبیل محدودیتهایی است که در روایت میخوانیم
1- «أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ لَكُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِي الدُّنْيَا حَتَّى إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا لَقِيَ أَخَاهُ قَبَّلَهُ فِي مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.»[2][3]
امام میفرماید شما مومنین برایتان نوری است که با آن نور در دنیا شناخته میشوید همدیگر را میبینید آن نور را مشاهده میکنید و یکی از شما وقتی برادر دینیاش را میبیند محل نور در پیشانیاش را ببوسد که ظهور در این دارد که آن نور که هر انسان مومنی دارد در پیشانی است و به آن شناخته میشوند که میفرماید یکی از شما دیگری را ملاقات کرد موضع نور در پیشانیاش را ببوسد.
مرحوم مجلسی در بیان جمله «ان لکم لنورا» در این روایت میفرماید لازم نیست که این نور برای همه قابل مشاهده باشد امام میفرماید شما مومنین نوری دارید که به آن شناخته میشوید که ممکن است خیلیها آن نور را نبینند منافاتی ندارد قطعا ائمه اطهار(ع) مومنینی که خدمتشان میرسیدند آن نور را مشاهده میکردند و با آن نور شیعیان را میشناختند و ملائکه قطعا تشخیص میدهند آن نور را و میشناسند شیعیان را بواسطه آن نوری که در پیشانی مومنان هست میشناسند و باز میفرماید
2- «عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُبَيْسِ بْنِ هِشَامٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ إِنَّ لَكُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِي الدُّنْيَا حَتَّى إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا لَقِيَ أَخَاهُ قَبَّلَهُ فِي مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ»[4]
مرحوم مجلسی در بیان روایت سخنی دارد که به شرح کوتاه آن میپردازیم اما به لحاظ اهمیت علاقهمندان میتوانند به متن عربی[5] آن مراجعه کنند[6]
ممکن است بعضی از مومنین کامل از عباداله الصالحین وقتی یک مومنی را میبینند تشخیص بدهند که نور را دارد یا ندارد پس نور هست ولی چه کسی آن را میبیند بحث است که ممکن هر کسی آن را نبیند احتمال دارد بعض از کملین از مومنین که برادر دینی اش را میبیند آن نور را بشناسد. مرحوم مجلسی میفرماید ممکن است بعضی با فراست و از طریق قرائن دریافت کنند که فلان شخص آن نور را دارد یا ندارد ولو نور را نمیبیند ولی با زیرکی و فراست میفهمد.
3- «مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ قَالَ هُمُ الْأَئِمَّة(ع) قَالَ رَسُولُاللَّهِ(ص) اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ.»[7][8]
محمد بن مسلم از امام صادق(ع) در مورد «متوسمین» در آیه شریفه ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾[9] پرسید امام فرمود امامان معصومن مراد است سپس فرمود پیامبر(ص) فرموده است مراقب فراست و زیرکی مومن باشید زیرا نگاه مومن با نور خداست چنانچه قرآن کریم میفرماید «در اين (سرگذشت عبرتانگيز)، نشانههايى است براى هوشياران!»[10]
مرحوم مجلسی میفرماید این فراست و دریافت مطلب با قرائن را ممکن است بعضیها داشته باشند و نور را دریافت کنند و ایشان مثال میزند که در بعضی حیوانات هم این تفرس وجود دارد مثلا یک بره یا میش وقتی گرگ را میبیند فرار میکند با اینکه تا بحال گرگ ندیده از قیافه گرگ برداشت دشمنی و عداوت میکند علی ای حال این فراست هست.
وقتی ملاقات کرد یکی از شما برادر دینیاش را ببوسد او را اینجا به صورت اخبار آمده یعنی میبوسد او را که شاید به معنای انشاء است یعنی اینکار را بکنید وظیفه است که برادر دینی وقتی به برادر دینی میرسد پیشانی او را ببوسد. پس بوسیدن محدود است فقط آنکه مجاز است پیشانی است.
مرحوم مجلسی میفرماید این روایت دلالت میکند بر اینکه موضع تقبیل در پیشانی است و روایت ناظر بر محدود کردن بوسه هنگام معانقه است یعنی دو مومن میتوانند یکدیگر را از روی محبت ببوسند ولی موضع بوسیدن همان پیشانی است.
4- «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَا يُقَبَّلُ رَأْسُ أَحَدٍ وَ لَا يَدُهُ إِلَّا يَدُ رَسُولِاللَّهِ(ص) أَوْ مَنْ أُرِيدَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص).»[11][12]
جایز نیست کسی ببوسد سر یا دست دیگران را مگر اینکه دست رسولالله(ص) یا کسی که بوسیدن دست او بمنزله بوسیدن دست رسولالله(ص) باشد.
ملاحظه میفرمائید دو مورد را استثناء کرد در روایت؛ مورد اول: بوسیدن دست و سر رسولالله(ص) که معلوم است. مورد دوم: «من ارید» بدیهی است یکی از مصادیق «من ارید» علما هستند که جانشینان پیامبرند چون روششان روش پیامبر و خودشان عامل به آنچه میگویند هستند و هادی مردم هستند.
تعمیم بوسیدن دست و پیشانی در غیر منصوص: مرحوم شهید در کتاب قواعد[13] بحثی دارد که مرحوم مجلسی هم آن را نقل میکند ایشان بوسیدن دست را بعنوان تعظیم تعمیم میدهد و میفرماید
«يجوز تعظيم المؤمن بما جرت به عادة الزمان[14]و إن لم يكن منقولا عن السلف، لدلالة العمومات عليه، قال اللّه تعالى ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[15] و قال تعالى: ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ[16]و لقول النبي(ص) (لا تباغضوا، و لا تحاسدوا، و لا تدابروا، و لا تقاطعوا، و كونوا عباد اللّه إخوانا[17]»[18]
آن احتراماتی که در هر زمان بین مردم مرسوم است نسبت به مومن ادا کردن جایز است خواه عالم باشد یا از عبادالله باشد ولو اینکه در روایات تجویز خاصی نداشته باشیم اما چون عادت مردم به این نوع تعظیم میباشد میفرماید جایز است بواسطه عموماتی که داریم هم در آیات و روایات خداوند در قرآن میفرماید ﴿وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ﴾[19] اینها از شعائر اسلام است و کسی که قلب با تقوایی دارد به آن عمل میکند و یا در جای دیگر میفرماید ﴿ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ﴾[20] حرمات یعنی چیزی که نزد خداوند محترم است.
مومن احترام دارد که در روایت میفرماید
«وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ.»[21]
حرمت مومن از حرمت خانه کعبه هم بیشتر است آن یک خانه ظاهری است اما این قلب او خانه واقعی خداوند است.
مثلا قیام در مقابل او یا به او میرسد دستی به سینه میگذارد و نیز بوسیدن دست تعظیم است.
بنابراین از این آیات و روایات که به نحو کلی دلالت دارد بر جواز تعظیم مومن و آن را شعائر الله میداند استفاده میکنیم بوسیدن پیشانی و دست مومنین جایز است ولو دلیل خاصی برای این کار نداشته باشیم.
یا در روایت میفرماید «لا تباغضوا، و لا تحاسدوا، و لا تدابروا، و لا تقاطعوا، و كونوا عباد اللّه إخوانا»[22] نسبت به یکدیگر با بغض و عداوت و حسد ورزی برخورد نکنید و دوری از یکدیگر و قطع ارتباط نکنید و برادر دینی باشید.
این روایت هم به نحو کلی دلالت دارد که به یکدیگر احترام بگذارید.
پس این احتراماتی که بین مردم متداول است به دلیل همین عمومات از آیات و روایات انجام آن نسبت به مومن جایز است.
این کلام مرحوم شهید است و حق هم هست.
ان قلت: مرحوم شهید در ادامه خودش اشکالی به کلام خودش وارد میکند و میفرماید اگر شما میگویید به دلیل عمومات بوسیدن دست و پیشانی مومن جایز است پس دو روایت مخالفی که وجود دارد را چگونه توجیه میکنید؟
روایت اول: «من أحب أن يتمثل له الناس أو الرجال قياما فليتبوأ مقعده من النار؟»[23][24]
کسی که دوست داشته باشد مردم جلوی پایش بایستند نشیمنگاهش آتش است یعنی اهل جهنم است.
ملاحظه میفرمائید این روایت با آن عمومات مورد اشاره شما منافات دارد
روایت دوم: «انه(ص) كان يكره أن يقام له فكان إذا قدم لا يقومون لعلمهم كراهته ذلك، فإذا فارقهم قاموا حتى يدخل منزله لما يلزمهم من تعظيمه؟»[25][26]
پیامبر کراهت داشت از اینکه در مقابل او قیام کنند لذا وقتی پیامبر وارد مجلسی میشدند احدی بلند نمیشد برای اینکه میدانستند پیامبر ناراحت میشود و وقتی پیامبر برمیگشتند همه احتراما میایستادند تا پیامبر رد شود و وارد منزلشان شود برای اینکه خودشان را ملزم میدانستند که پیامبر را احترام نمایند.
این دلیل میشود که وقتی پیامبر کراهت داشتند پس مومنین هم باید کراهت داشته باشند پس این دو روایت با روایت قبلی که تعظیم مومن را جایز میدانست منافات دارد.
قلت: مرحوم شهید در جواب از هردو روایت میفرمایند اما روایت اول که میگوید کسی که دوست داشته باشد که مردم جلوی پایش بایستند نشیمنگاهش آتش است؛ این روایت برای سلاطین جبار و متکبر است که روششان این بود که وقتی وارد مجلسی میشدند همه باید بلند میشدند و تا آخر مجلس هم باید میایستادند و این روایت عمل سلاطین را رد میکند و مذمت میکند نه اینکه یک مومنی وقتی وارد مجلسی میشود کسی برای احترامش بلند شود تا او بنشیند.
و بر فرض تسلیم بشویم که این هم بعنوان خودبزرگ بینی و تکبر باشد این هم اهل آتش است اما اگر کسی است که میداند این احترام دیگران برای شخص خودش نیست بلکه برای مومن است یعنی اگر دوست بدارد کسی جلو پایش بلند شود تا تعظیم شعائر اسلامی و احترام به یک مومن شود، این خوب است.
و این را ما در وجود امام بزرگوار دیدیم قبل از اینکه امام قیامشان را شروع کنند خیلی مقید بودند که احترامات اضافهای نسبت به ایشان نشود به هیچ وجه حاضر نبود وقتی در خیابان راه میرود دو نفر کنار ایشان راه بروند میفرمود اگر فرمایشی دارید بفرمایید و الا بروید و برای تدریس که میآمدند و بعد از درس که از مسجد اعظم خارج میشدند گاهی چند قدم که همراهشان میرفتیم سوالی بپرسیم ناراحت میشدند و ما هم وقتی احساس میکردیم ناراحت میشوند دیگر جلوتر نمیرفتیم.
یک روز درسشان که تمام شده بود و اعلام هم کرده بودند که صحبت میکنند و صحبتشان هم که تمام شد شبستان مسجد اعظم هم پر بود ایشان عبایشان را درست میکردند که از منبر بیایند پایین یکی از طلبههای جوان شروع کرد به شعار دادن (برای سلامتی ... ) تا اینجا که رسید امام از همان بالای منبر که ایستاده بودند فرمودند چه میگویی برای سلامتی یعنی چه؟ و نگذاشتند این بنده خدا کلامش تمام شود و این برای وقتی بود که هنوز امام آن وجهه امامت و رهبری را پیدا نکرده بود بلکه بعنوان یک مدرس و یک مرجع بودند.
فوت مرحوم آقای بروجردی پیش آمد خیلیها دنبال این بودند که مجلس فاتحهای بگیرند برای مرحوم بروجردی و امام فاتحه نگرفتند بیش از ده روز گذشت بالاخره تا شب هجدهم یک عده از شاگردان امام از طرف امام یک مجلس برای مرحوم بروجردی گذاشتند زیرا امام دوست نداشتند اسمشان مطرح شود و یا عکس را هم اجازه نمیدادند چاپ شود اولین عکسی که از امام منتشر شد عکاسی هما یک عکس قلمی از امام با یک قیافه پهلوانی کشید و تکثیر کرد و پخش کرد ولی بعد از آنکه اسمشان مطرح شد و قیامشان اعلام شد دیگر برایشان عادی شده بود برای اینکه میدانست این زمان اگر اینکار را نکنند وهن است از این جهت اجازه میدادند.
بنابراین مرحوم شهید میفرماید اینکه کسی دوست داشته باشد که جلویش بایستند نه به خاطر شخص خودش بلکه برای احترام به مومن باشد اشکالی ندارد.
و اما روایت دوم که میگفت پیامبر خوششان نمیآمد که جلویش بایستند از روی تواضع بود و از این جهت بود و الا نه از این جهت که منعی برای اینکار باشد به جهت اینکه پیامبر میدانستند که مردم موقع رفتن اینکار را میکنند ولی نهی نفرمودند.
بنابراین تعظیم مومن به اقسام تعظیم متعارف بین مردم جایز است پس دستبوسی عالم و مومن و تعظیم و احترام آنها به این ادله عمومی جایز است.
تا اینجا مباحثی بود راجع به تقبیل که ادامه آن برای بعد انشاءاله.
بحث فقهی:
گفتیم بحث این است که اگر در حد نصاب معدن مستخرج دفعه و دفعات ملاک باشد در نتیجه اگر هر دفعهای به حد نصاب نرسید خمس ندارد یا بگوییم دفعات را اگر منضم کنیم و به حد نصاب رسید خمس دارد.
نتیجه بحث این بود که دفعه و دفعات ملاک نیست بلکه ملاک وحدت اخراج و تعدد اخراج است یعنی اگر یک اخراج از معدن است و به حد نصاب رسید خمس دارد و اگر تعدد اخراج شد اخراج دوم را نباید با اخراج اول منضم کنیم و اگر در هر اخراج به حد نصاب رسید خمس دارد و نمیتوان اخراجها را با یکدیگر منضم کنیم و متعدد است حالا هر زمانی که باشد عرف باید این را اخراج دوم بداند ممکن است زمانی هم طول نکشد اما میگویند تازه شروع کردند و از ابتدا است اگر صدق عرفی تعدد شد اخراج مستقل است.
مرحوم آقای خویی استدلال میکند برای همین جهت و میگوید از روایت همین استفاده میکنیم روایت بزنطی[27] این بود که در استخراج از معدن آیا خمس دارد امام فرمود چیزی در آن نیست تا به نصاب برسد ایشان میفرماید این حکم موضوعی دارد «یُحسَب انحلالا» یعنی حکمی است که انحلالی میرود روی تمام موضوعات یعنی منحل میشود به عدد موضوع اگر رسید به حد نصاب در هر فردی خمس دارد مثل قضیه حقیقیه است.
پس اینکه فرمود چیزی در آن نیست تا به حد نصاب برسد حکمی است که موضوع آن معدن است و این حکم منحل میشود به عدد افراد مثلا اگر مولایی به عبدش گفت اگر یک من گندم خریدی واجب است یک درهم صدقه بدهی خوب اگر این عبد نصف من گندم خرید این حکم شامل او میشود یا خیر؟ و رفت دوباره نصف من گندم دیگر خرید آیا اینجا هم خمس واجب است یا خیر؟ میگوییم خیر زیرا موضوع خرید یک من گندم است و اینجا اشتراء اول و دوم و سوم و هکذا هر کدام یک فرد مستقل است و نمیتوانیم با هم منضم کنیم و بگوییم خمس دارد زیرا این حکم که وجوب اعطاء باشد رفته روی موضوع که موضوع اشتراء من است و هیچکدام از اینها اشتراء «مَنّ» نیست ولو منضما یک مَنّ بشود و اینجا هم اینگونه است یعنی هرگاه از معدن به مقدار عشرین دینار استخراج شد خمس دارد پس موضوع استخراج عشرین دینار است و هر استخراجی عشرین دینار شد مورد به مورد خمس دارد و الا خمس ندارد و هر اخراجی مستقل است بنابراین این همین مطلب را ایشان از روایت استفاده میکند که مراد از روایت اخراج عشرین دینار است بله اگر در هر اخراجی ده بار مثلا اخراج کردند و به حد نصاب رسید خمس دارد چون یک اخراج است.
پس ملاک وحدت اخراج است و در وحدت اخراج به عشرین دینار رسید ولو به دفعات خمس واجب است اما اخراج اول با اخراج دوم را نمیتوانیم کنار هم بگذاریم.
[5] بيان قوله(ع) تعرفون على بناء المجهول كأنه إشارة
إلى قوله تعالى سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ و لا يلزم أن تكون
المعرفة عامة بل يعرفهم بذلك الملائكة و الأئمة صلوات الله عليهم كما ورد في قوله تعالى
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ أن المتوسمين هم الأئمة(ع) و يمكن أن يعرفهم
بذلك بعض الكمل من المؤمنين أيضا و إن لم يروا النور ظاهرا و تفرس أمثال هذه
الأمور قد يحصل لكثير من الناس بمجرد رؤية سيماهم بل لبعض الحيوانات أيضا كما أن
الشاة إذا رأت الذئب تستنبط من سيماه العداوة و إن لم ترها أبدا و مثل ذلك كثير و
قوله حتى أن أحدكم يحتمل وجهين الأول أن الله تعالى إنما جعل موضع القبلة المكان
الخاص من الجبهة لأنه موضع النور و الثاني أن المؤمن إنما يختار هذا الموضع لكونه
موضع النور واقعا و إن لم ير النور و لم يعرفه و يدل على أن موضع التقبيل في
الجبهة.».
[14] في
(ك): العادة في الزمان.
[17] صحيح
مسلم، ج4، ص1983، باب7، من أبواب البر و الصلة، ح23.
[21] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج64، ص71،
بیروت.