درس خارج فقه استاد مقتدایی
کتاب الخمس
93/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بحث اخلاقی:
سبک زندگی اسلامی؛ كتاب الخمس (مصادیق معدن)
بحث اخلاقی:
سبک زندگی اسلامی و معاشرت مردم با یکدیگر:
در بحث سبک زندگی بر اساس آنچه که از روایات استفاده میشود و اخلاق و آدابی که اسلام معرفی میکند از خانواده شروع کردیم روابط فرزندان و پدر و مادر و زن و شوهر را مطرح کردیم و بعد به خویشان رسیدیم و صله رحم را مطرح کردیم و روایاتی که در این باب بود خواندیم و بعد نسبت به برادری و اخوت بین افراد بحث کردیم و اموری مطرح شد امر اول: بحث سلام بود و گفتیم در هر برخوردی وظیفه انسانها سلام است و در ابتدا سلام مستحب است ولی جواب آن واجب است و در مورد ثواب فراوان سلام کردن روایاتی خواندیم و اینکه پاداش سلام کننده از جواب دهنده بیشتر است و اگر کسی وارد شد و سلام نکرد هر حرفی زد حق دارید جواب او را ندهید و گفتیم اول سلام دوم کلام. امر دوم: بحث مصافحه بود که پاداش عجیب و غریبی داشت و گفتیم مادامیکه دستشان در یکدیگر است دست خداوند هم هست و گناهانشان میریزد مثل روزی که باد شدید بوزد و برگ درختان در پاییز بریزد.
روایات فراوانی داشتیم که خوانده شد در یک روایت داشتیم «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع) إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَا يَقْدِرُ أَحَدٌ قَدْرَهُ وَ كَذَلِكَ لَا يَقْدِرُ قَدْرَ نَبِيِّهِ وَ كَذَلِكَ لَا يَقْدِرُ قَدْرَ الْمُؤْمِنِ إِنَّهُ لَيَلْقَى أَخَاهُ فَيُصَافِحُهُ فَيَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمَا وَ الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا حَتَّى يَفْتَرِقَا كَمَا تَتَحَاتُّ الرِّيحَ الشَّدِيدَةَ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرِ.»[1][2]
وقتی برادری به برادر دینیاش میرسد و مصافحه میکند خداوند نظر رحمت به آنها میکند و گناهانشان میریزد تا اینکه از یکدیگر جدا شوند.
امر سوم: معانقه است. بعد از رسیدن دو برادر دینی به یکدیگر معانقه مستحب است.
معنای معانقه: در معنای معانقه گفتهاند: «و الْعِنَاقُ: الْمُعَانَقَةُ. و قد عَانَقَهُ، إذا جعل يديه على عُنُقِهِ و ضمّه إلى نفسه. و تَعَانَقَا و اعْتَنَقَا، فهو عَنِيقُهُ.»[3] جوهری میگوید عناق به معنای معانقه است موقعی گفته میشود معانقه کرده است که دو دست خود را در گردن طرف مقابل بیندازد و او را به سینه بچسباند سپس جوهری تعانق و اعتناق را مطرح میکند و این نشان میدهد که معانقه طرفینی است یعنی دستشان را به گردن یکدیگر میاندازند و یکدیگر را در آغوش میگیرند که وقتی اینگونه همدیگر را در آغوش بگیرند بالطبع در این صورت علقه شدیدی ایجاد میشود و در حق یکدیگر ظلمی نمیکنند اما متاسفانه این سنت حسنه در عصر حاضر متروک شده است.
در باب معانقه دو روایت نقل شده:
1- «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالا أَيُّمَا مُؤْمِنٍ خَرَجَ إِلَى أَخِيهِ يَزُورُهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ[4] حَسَنَةً»[5] [6][7]
عبداله بن محمد جعفی از حضرت امام محمدباقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمودند هر برادر دینی که به سوی برادر دینیاش میرود و قصد زیارت او را دارد و به دیدن او میرود در حالیکه میشناسد او یک انسان مومن و قابل احترام است هر قدمی که بر میدارد حسنهای برایش نوشته میشود.
«وَ مُحِيَتْ عَنْهُ سَيِّئَةٌ»[8] [9][10]
و یک گناه از نامه عملش محو میشود.
«وَ رُفِعَتْ لَهُ دَرَجَةٌ»[11] [12][13]
و یک درجه به مقامش اضافه میگردد.
«وَ إِذَا طَرَقَ الْبَابَ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ»[14] [15][16]
و وقتی رسید درب منزل و دق الباب کرد و درب باز شد درهای آسمان به رویش باز میشود یعنی رحمت الهی نازل میشود و دعایش مستجاب میشود.
«فَإِذَا الْتَقَيَا وَ تَصَافَحَا وَ تَعَانَقَا أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا بِوَجْهِهِ ثُمَّ بَاهَى بِهِمَا الْمَلَائِكَةَ فَيَقُولُ انْظُرُوا إِلَى عَبْدَيَّ تَزَاوَرَا وَ تَحَابَّا فِيَّ حَقٌّ عَلَيَّ أَلَّا أُعَذِّبَهُمَا بِالنَّارِ بَعْدَ هَذَا الْمَوْقِفِ»[17] [18][19]
و وقتی رسید به برادر دینی و مصافحه کردند و معانقه کردند خداوند -بِوَجهِهِ- به او اقبال میکند به آنها یعنی مورد توجه و عنایت مستقیم خداوند قرار میگیرند و خداوند به ملائکه مباهات میکند و میفرماید به عنوان افتخار به این دو بنده من نگاه کنید به دیدار هم رفتند و به یکدیگر برای خدا دوستی ابراز میکنند و هیچ غرضی غیر از خداوند ندارند و میفرماید حق است و سزاور است بر من که اینها را عذاب نکنم و از آتش نجات بدهم.
«فَإِذَا انْصَرَفَ شَيَّعَهُ الْمَلَائِكَةُ عَدَدَ نَفَسِهِ وَ خُطَاهُ وَ كَلَامِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْيَا وَ بَوَائِقِ الْآخِرَةِ إِلَى مِثْلِ تِلْكَ اللَّيْلَةِ مِنْ قَابِلٍ»[20] [21][22]
و زمانی که برمیگردد ملائکه او را مشایعت میکنند به عدد نفسهایی که در این مدت کشیده و قدمهایی که برداشته و مقداری که حرف زدند و مثل محافظ همراهشان هستند و حفظ میکنند از بلاهای دنیا و گرفتاریهای آخرت و تا فردا میمانند یعنی به اندازه یک 24 ساعت جهت محافظت از آن شخص با او همراه هستند.
«فَإِنْ مَاتَ فِيمَا بَيْنَهُمَا أُعْفِيَ مِنَ الْحِسَابِ»[23] [24][25]
و اگر بین این فاصله که ملائکه هم هستند اگر یکی از اینها مرد حساب از او برداشته میشود و بدون حساب و کتاب به بهشت وارد میشود -که در روایات دارد که همان موقع یک قیامت مختصری دارد-.
«وَ إِنْ كَانَ الْمَزُورُ يَعْرِفُ مِنْ حَقِّ الزَّائِرِ مَا عَرَفَهُ الزَّائِرُ مِنْ حَقِّ الْمَزُورِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ.»[26][27][28]
اگر مزور هم نسبت به این زائر همین دید را دارد و همین رفتارهای زائر را انجام میدهد همان اجر و پاداشی که به زائر میدهند به مزور هم میدهند.
2- «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا اعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ»[29] [30][31]
اسحاق بن عمار میگوید حضرت امام صادق(ع) فرمود دو برادر دینی اگر معانقه کردند رحمت خداوند هردو را فرا میگیرد و در رحمت خداوند فرو میروند.
«فَإِذَا الْتَزَمَا لَا يُرِيدَانِ بِذَلِكَ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ وَ لَا يُرِيدَانِ غَرَضاً مِنْ أَغْرَاضِ الدُّنْيَا قِيلَ لَهُمَا مَغْفُوراً لَكُمَا فَاسْتَأْنِفَا»[32] [33][34]
و اگر یکدیگر را در آغوش گرفتند و هیچ اراده ای غیر از خداوند ندارند[35] و هیچ غرضی از اغراض دنیوی ندارند به آنها گفته میشود خداوند گناهان شما را آمرزید و نامه عمل را از سر بگیرید یعنی ملائکه مسئول ثبت گناهان یک بسم الله میگویند و از نو شروع به ثبت گناهان میکنند.
«فَإِذَا أَقْبَلَا عَلَى الْمُسَاءَلَةِ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضِ تَنَحَّوْا عَنْهُمَا فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا»[36] [37][38]
و وقتی میخواهند با یکدیگر صحبت کنند ملائکه به یکدیگر میگویند دور شوید از آنها شاید حرف خصوصی داشته باشند و اینها مورد احترام خداوند هستند و خداوند نخواهد ما بشنویم.
«قَالَ إِسْحَاقُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلَا يُكْتَبُ عَلَيْهِمَا لَفْظُهُمَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»[39]»[40] [41][42]
اسحاق بن عمار که از روات معتبر است در ادامه سوال کرد فدایت شوم آیا اینها مامور نیستند که کارهای بندگان را ضبط کنند که در قرآن میفرماید.
«قَالَ فَتَنَفَّسَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) الصُّعَدَاءَ ثُمَّ بَكَى حَتَّى أَخْضَلَتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ وَ قَالَ يَا إِسْحَاقُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنِ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا إِجْلَالًا لَهُمَا وَ إِنَّهُ وَ إِنْ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ لَا تَكْتُبُ لَفْظَهُمَا وَ لَا تَعْرِفُ كَلَامَهُمَا فَإِنَّهُ يَعْرِفُهُ وَ يَحْفَظُهُ عَلَيْهِمَا عَالِمُ السِّرِّ وَ أَخْفَى.»[43][44][45]
تلفظی و کلامی از دهان کسی خارج نمیشود مگر آنکه آن دو ملک رقیب و عتید هستند و مینویسند پس چطور میگویند بروید کنار چگونه در این فاصله اعمالشان نوشته نمیشود امام در جواب یک آهی کشیدند سپس گریه کردند تا اینکه اشک چشمانشان محاسنشان را تر کرد و فرمودند یا اسحاق بله خداوند به ملائکه میفرماید دور شوید برای احترام این دو مومن است ولی در عین حال منافات ندارد زیرا ملائکه نمینویسند ولی خداوند که خودش میبیند و مینویسد.
به هر حال حیف است یک عملی با این همه پاداش به این صورت در عصر حاضر متروک بماند.
بحث فقهی: مصادیق معدن: از روایاتی که در باب معدن خوانده شد استفاده کردیم که ملاک تشخیص عرف است در روایات معنایی برای معدن گفته نشد و عرف باید بگوید حتی گفتیم خواه از صدق ارض بودن خارج شود یا نشود ولی به فرمایش مرحوم شهید خصوصیتی دارد که انتفاع به آن عظیم است.
منتهی آنهایی که میدانیم معدن است؛ حکم آن معلوم است. و اگر شک کردیم که آیا این از مصادیق معدن هست یا نه مرحوم امام چهار مورد را مثال زدند «بل و الجُص و المغرة و طين الغسل و الأرمني على الأحوط،»[46] که احتیاطا در اینها هم خمس واجب است ولی در مقام شک خمس از باب معدن ندارد فقط از باب موونه سال خمس دارد.
مرحوم سید دو مورد اضافه کردند «بل و الجص و النورة و طين الغسل و حجر الرحى و المغرة و هي الطين الأحمر على الأحوط و إن كان الأقوى عدم الخمس فيها»[47] که ملاحظه میفرمایید دو مورد یکی سنگ آسیاب و دیگری نوره است که مورد شک است و در مقام شک خمس آن واجب نیست. زیرا اصل عدم وجوب خمس است.
تقریب استدلال به اصل این است که در ارباح مکاسب روایت داریم که میفرماید «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِ(ع) عَنِ الْخُمُسِ فَقَالَ فِي كُلِّ مَا أَفَادَ النَّاسُ مِنْ قَلِيلٍ أَوْ كَثِيرٍ.»[48]
هر فائدهای که انسان در زندگی برد خمس دارد بعد از اینکه موونه سال خارج شد که این عام است. و یک عناوینی از این عام استثناء شد مثل غنائم جنگی که همانجا باید خمس آن جدا شود و یکی دیگر در معدن است که همین موقع استخراج شد باید خمس آن جدا شود و بعد الموونه نیست.
پس روایات عامی داریم و روایات مخصصی داریم. حالا در مخصص میگوییم یک وقت علم به مخصص داریم مثل طلا و نقره که مصداق آن روشن است و باید خمس آن داده شود و یک وقت شک داریم که از عام خارج شد یا خیر مثل گچ و دیگر افراد که امام و سیدیزدی فرمودند که شک داریم جزء معدن است یا خیر؟ در اینجا اصل عدم خروج از عام است و عام میگوید خمس بعدالمؤنه است زیرا اینجا مخصص دو فرد دارد یکی معلوم و یکی مشکوک و قاعده این است که در مخصص منفصل اگر مجمل بین دو فرد شد قدر متیقن خارج میشود. پس مخصص آن فردی که قطعی است را خارج میکند و فرد مشکوک تحت عام باقی میماند و مثل ارباح مکاسب است که خمس آن بعدالمؤنه است پس اصل عدم وجوب خمس در فرد مشکوک است.
نکته: قابل توجه اینکه عنایت روی مورد شک است یعنی اگر در موردی مثل گچ و غیره شک داشتید که جزء معدن است یا خیر خمس ندارد ولی اگر ندانستید خمس دارد. ضمن اینکه امام گویا به احترام شهید و دیگران با احتیاط مستحبی در گچ و غیره قائل به وجوب خمس شدند.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
بحث اخلاقی:
سبک زندگی اسلامی و معاشرت مردم با یکدیگر:
در بحث سبک زندگی بر اساس آنچه که از روایات استفاده میشود و اخلاق و آدابی که اسلام معرفی میکند از خانواده شروع کردیم روابط فرزندان و پدر و مادر و زن و شوهر را مطرح کردیم و بعد به خویشان رسیدیم و صله رحم را مطرح کردیم و روایاتی که در این باب بود خواندیم و بعد نسبت به برادری و اخوت بین افراد بحث کردیم و اموری مطرح شد امر اول: بحث سلام بود و گفتیم در هر برخوردی وظیفه انسانها سلام است و در ابتدا سلام مستحب است ولی جواب آن واجب است و در مورد ثواب فراوان سلام کردن روایاتی خواندیم و اینکه پاداش سلام کننده از جواب دهنده بیشتر است و اگر کسی وارد شد و سلام نکرد هر حرفی زد حق دارید جواب او را ندهید و گفتیم اول سلام دوم کلام. امر دوم: بحث مصافحه بود که پاداش عجیب و غریبی داشت و گفتیم مادامیکه دستشان در یکدیگر است دست خداوند هم هست و گناهانشان میریزد مثل روزی که باد شدید بوزد و برگ درختان در پاییز بریزد.
روایات فراوانی داشتیم که خوانده شد در یک روایت داشتیم «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع) إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَا يَقْدِرُ أَحَدٌ قَدْرَهُ وَ كَذَلِكَ لَا يَقْدِرُ قَدْرَ نَبِيِّهِ وَ كَذَلِكَ لَا يَقْدِرُ قَدْرَ الْمُؤْمِنِ إِنَّهُ لَيَلْقَى أَخَاهُ فَيُصَافِحُهُ فَيَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمَا وَ الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا حَتَّى يَفْتَرِقَا كَمَا تَتَحَاتُّ الرِّيحَ الشَّدِيدَةَ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرِ.»[1][2]
وقتی برادری به برادر دینیاش میرسد و مصافحه میکند خداوند نظر رحمت به آنها میکند و گناهانشان میریزد تا اینکه از یکدیگر جدا شوند.
امر سوم: معانقه است. بعد از رسیدن دو برادر دینی به یکدیگر معانقه مستحب است.
معنای معانقه: در معنای معانقه گفتهاند: «و الْعِنَاقُ: الْمُعَانَقَةُ. و قد عَانَقَهُ، إذا جعل يديه على عُنُقِهِ و ضمّه إلى نفسه. و تَعَانَقَا و اعْتَنَقَا، فهو عَنِيقُهُ.»[3] جوهری میگوید عناق به معنای معانقه است موقعی گفته میشود معانقه کرده است که دو دست خود را در گردن طرف مقابل بیندازد و او را به سینه بچسباند سپس جوهری تعانق و اعتناق را مطرح میکند و این نشان میدهد که معانقه طرفینی است یعنی دستشان را به گردن یکدیگر میاندازند و یکدیگر را در آغوش میگیرند که وقتی اینگونه همدیگر را در آغوش بگیرند بالطبع در این صورت علقه شدیدی ایجاد میشود و در حق یکدیگر ظلمی نمیکنند اما متاسفانه این سنت حسنه در عصر حاضر متروک شده است.
در باب معانقه دو روایت نقل شده:
1- «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالا أَيُّمَا مُؤْمِنٍ خَرَجَ إِلَى أَخِيهِ يَزُورُهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ[4] حَسَنَةً»[5] [6][7]
عبداله بن محمد جعفی از حضرت امام محمدباقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمودند هر برادر دینی که به سوی برادر دینیاش میرود و قصد زیارت او را دارد و به دیدن او میرود در حالیکه میشناسد او یک انسان مومن و قابل احترام است هر قدمی که بر میدارد حسنهای برایش نوشته میشود.
«وَ مُحِيَتْ عَنْهُ سَيِّئَةٌ»[8] [9][10]
و یک گناه از نامه عملش محو میشود.
«وَ رُفِعَتْ لَهُ دَرَجَةٌ»[11] [12][13]
و یک درجه به مقامش اضافه میگردد.
«وَ إِذَا طَرَقَ الْبَابَ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ»[14] [15][16]
و وقتی رسید درب منزل و دق الباب کرد و درب باز شد درهای آسمان به رویش باز میشود یعنی رحمت الهی نازل میشود و دعایش مستجاب میشود.
«فَإِذَا الْتَقَيَا وَ تَصَافَحَا وَ تَعَانَقَا أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا بِوَجْهِهِ ثُمَّ بَاهَى بِهِمَا الْمَلَائِكَةَ فَيَقُولُ انْظُرُوا إِلَى عَبْدَيَّ تَزَاوَرَا وَ تَحَابَّا فِيَّ حَقٌّ عَلَيَّ أَلَّا أُعَذِّبَهُمَا بِالنَّارِ بَعْدَ هَذَا الْمَوْقِفِ»[17] [18][19]
و وقتی رسید به برادر دینی و مصافحه کردند و معانقه کردند خداوند -بِوَجهِهِ- به او اقبال میکند به آنها یعنی مورد توجه و عنایت مستقیم خداوند قرار میگیرند و خداوند به ملائکه مباهات میکند و میفرماید به عنوان افتخار به این دو بنده من نگاه کنید به دیدار هم رفتند و به یکدیگر برای خدا دوستی ابراز میکنند و هیچ غرضی غیر از خداوند ندارند و میفرماید حق است و سزاور است بر من که اینها را عذاب نکنم و از آتش نجات بدهم.
«فَإِذَا انْصَرَفَ شَيَّعَهُ الْمَلَائِكَةُ عَدَدَ نَفَسِهِ وَ خُطَاهُ وَ كَلَامِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْيَا وَ بَوَائِقِ الْآخِرَةِ إِلَى مِثْلِ تِلْكَ اللَّيْلَةِ مِنْ قَابِلٍ»[20] [21][22]
و زمانی که برمیگردد ملائکه او را مشایعت میکنند به عدد نفسهایی که در این مدت کشیده و قدمهایی که برداشته و مقداری که حرف زدند و مثل محافظ همراهشان هستند و حفظ میکنند از بلاهای دنیا و گرفتاریهای آخرت و تا فردا میمانند یعنی به اندازه یک 24 ساعت جهت محافظت از آن شخص با او همراه هستند.
«فَإِنْ مَاتَ فِيمَا بَيْنَهُمَا أُعْفِيَ مِنَ الْحِسَابِ»[23] [24][25]
و اگر بین این فاصله که ملائکه هم هستند اگر یکی از اینها مرد حساب از او برداشته میشود و بدون حساب و کتاب به بهشت وارد میشود -که در روایات دارد که همان موقع یک قیامت مختصری دارد-.
«وَ إِنْ كَانَ الْمَزُورُ يَعْرِفُ مِنْ حَقِّ الزَّائِرِ مَا عَرَفَهُ الزَّائِرُ مِنْ حَقِّ الْمَزُورِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ.»[26][27][28]
اگر مزور هم نسبت به این زائر همین دید را دارد و همین رفتارهای زائر را انجام میدهد همان اجر و پاداشی که به زائر میدهند به مزور هم میدهند.
2- «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا اعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ»[29] [30][31]
اسحاق بن عمار میگوید حضرت امام صادق(ع) فرمود دو برادر دینی اگر معانقه کردند رحمت خداوند هردو را فرا میگیرد و در رحمت خداوند فرو میروند.
«فَإِذَا الْتَزَمَا لَا يُرِيدَانِ بِذَلِكَ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ وَ لَا يُرِيدَانِ غَرَضاً مِنْ أَغْرَاضِ الدُّنْيَا قِيلَ لَهُمَا مَغْفُوراً لَكُمَا فَاسْتَأْنِفَا»[32] [33][34]
و اگر یکدیگر را در آغوش گرفتند و هیچ اراده ای غیر از خداوند ندارند[35] و هیچ غرضی از اغراض دنیوی ندارند به آنها گفته میشود خداوند گناهان شما را آمرزید و نامه عمل را از سر بگیرید یعنی ملائکه مسئول ثبت گناهان یک بسم الله میگویند و از نو شروع به ثبت گناهان میکنند.
«فَإِذَا أَقْبَلَا عَلَى الْمُسَاءَلَةِ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضِ تَنَحَّوْا عَنْهُمَا فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا»[36] [37][38]
و وقتی میخواهند با یکدیگر صحبت کنند ملائکه به یکدیگر میگویند دور شوید از آنها شاید حرف خصوصی داشته باشند و اینها مورد احترام خداوند هستند و خداوند نخواهد ما بشنویم.
«قَالَ إِسْحَاقُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلَا يُكْتَبُ عَلَيْهِمَا لَفْظُهُمَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»[39]»[40] [41][42]
اسحاق بن عمار که از روات معتبر است در ادامه سوال کرد فدایت شوم آیا اینها مامور نیستند که کارهای بندگان را ضبط کنند که در قرآن میفرماید.
«قَالَ فَتَنَفَّسَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) الصُّعَدَاءَ ثُمَّ بَكَى حَتَّى أَخْضَلَتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ وَ قَالَ يَا إِسْحَاقُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنِ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا إِجْلَالًا لَهُمَا وَ إِنَّهُ وَ إِنْ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ لَا تَكْتُبُ لَفْظَهُمَا وَ لَا تَعْرِفُ كَلَامَهُمَا فَإِنَّهُ يَعْرِفُهُ وَ يَحْفَظُهُ عَلَيْهِمَا عَالِمُ السِّرِّ وَ أَخْفَى.»[43][44][45]
تلفظی و کلامی از دهان کسی خارج نمیشود مگر آنکه آن دو ملک رقیب و عتید هستند و مینویسند پس چطور میگویند بروید کنار چگونه در این فاصله اعمالشان نوشته نمیشود امام در جواب یک آهی کشیدند سپس گریه کردند تا اینکه اشک چشمانشان محاسنشان را تر کرد و فرمودند یا اسحاق بله خداوند به ملائکه میفرماید دور شوید برای احترام این دو مومن است ولی در عین حال منافات ندارد زیرا ملائکه نمینویسند ولی خداوند که خودش میبیند و مینویسد.
به هر حال حیف است یک عملی با این همه پاداش به این صورت در عصر حاضر متروک بماند.
بحث فقهی: مصادیق معدن: از روایاتی که در باب معدن خوانده شد استفاده کردیم که ملاک تشخیص عرف است در روایات معنایی برای معدن گفته نشد و عرف باید بگوید حتی گفتیم خواه از صدق ارض بودن خارج شود یا نشود ولی به فرمایش مرحوم شهید خصوصیتی دارد که انتفاع به آن عظیم است.
منتهی آنهایی که میدانیم معدن است؛ حکم آن معلوم است. و اگر شک کردیم که آیا این از مصادیق معدن هست یا نه مرحوم امام چهار مورد را مثال زدند «بل و الجُص و المغرة و طين الغسل و الأرمني على الأحوط،»[46] که احتیاطا در اینها هم خمس واجب است ولی در مقام شک خمس از باب معدن ندارد فقط از باب موونه سال خمس دارد.
مرحوم سید دو مورد اضافه کردند «بل و الجص و النورة و طين الغسل و حجر الرحى و المغرة و هي الطين الأحمر على الأحوط و إن كان الأقوى عدم الخمس فيها»[47] که ملاحظه میفرمایید دو مورد یکی سنگ آسیاب و دیگری نوره است که مورد شک است و در مقام شک خمس آن واجب نیست. زیرا اصل عدم وجوب خمس است.
تقریب استدلال به اصل این است که در ارباح مکاسب روایت داریم که میفرماید «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِ(ع) عَنِ الْخُمُسِ فَقَالَ فِي كُلِّ مَا أَفَادَ النَّاسُ مِنْ قَلِيلٍ أَوْ كَثِيرٍ.»[48]
هر فائدهای که انسان در زندگی برد خمس دارد بعد از اینکه موونه سال خارج شد که این عام است. و یک عناوینی از این عام استثناء شد مثل غنائم جنگی که همانجا باید خمس آن جدا شود و یکی دیگر در معدن است که همین موقع استخراج شد باید خمس آن جدا شود و بعد الموونه نیست.
پس روایات عامی داریم و روایات مخصصی داریم. حالا در مخصص میگوییم یک وقت علم به مخصص داریم مثل طلا و نقره که مصداق آن روشن است و باید خمس آن داده شود و یک وقت شک داریم که از عام خارج شد یا خیر مثل گچ و دیگر افراد که امام و سیدیزدی فرمودند که شک داریم جزء معدن است یا خیر؟ در اینجا اصل عدم خروج از عام است و عام میگوید خمس بعدالمؤنه است زیرا اینجا مخصص دو فرد دارد یکی معلوم و یکی مشکوک و قاعده این است که در مخصص منفصل اگر مجمل بین دو فرد شد قدر متیقن خارج میشود. پس مخصص آن فردی که قطعی است را خارج میکند و فرد مشکوک تحت عام باقی میماند و مثل ارباح مکاسب است که خمس آن بعدالمؤنه است پس اصل عدم وجوب خمس در فرد مشکوک است.
نکته: قابل توجه اینکه عنایت روی مورد شک است یعنی اگر در موردی مثل گچ و غیره شک داشتید که جزء معدن است یا خیر خمس ندارد ولی اگر ندانستید خمس دارد. ضمن اینکه امام گویا به احترام شهید و دیگران با احتیاط مستحبی در گچ و غیره قائل به وجوب خمس شدند.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین