درس خارج فقه استاد مقتدایی
کتاب الخمس
93/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس (دلیل وجوب خمس در معدن)
در بحث دلیل وجوب خمس معدن گفتیم روایاتی است که چهار طائفه است و خواندیم بعضی بنحو اطلاق میفرمود «یجب الخمس فی المعدن» اما چه نوع معدنی را ذکری نداشت و روایات کثیری هم بود و دسته دیگر ذکر خصوص طلا و نقره را داشت و دسته دیگر تا شش قسم معدن را شمردند و دسته دیگر ملاحه را از باب اینکه مثل معدن است بیان کردند.
جمع بین این روایات این شد که از نظر شرعی تشخیص معدن به عرف احاله میشود در خود روایات معنایی برای معدن نکردند که بگویند شرعا مراد از معدن چیست وقتی حکمی در اسلام به موضوعی داده بشود و موضوع مشخص نشود معلوم میشود که احاله به عرف شده است و حقیقت شرعیهای برایش ثابت نشده پس میزان تشخیص عرف است امام هم میفرمایند «الثاني المعدن، و المرجع فيه العرف،»[1] اعم از اینکه جزء اعضاء و اجزاء زمین باشد یا نباشد مثل طلا و نقره که ارض به آن نمیگویند اما عرف میگوید این معدن است ولی مثل گچ نپخته صدق ارض بر آن میکند و حتی میتوان روی آن تیمم کرد و نماز خواند. و اگر مایع باشد یا جامد باشد مثل نفت و قیر و کبریت اما در عین حال که مایع است معدن گفته میشود و یا اینکه مستور باشد مثل طلا و نقره یا مستور نباشد مثل نمک یا گل ارمنی و گل قرمز
علی ای حال در تمام اقسام اینها آنچه را که عرف معدن میداند تابع نظر عرف هستیم و هرچه را که عرف معدن دانست خمس در آن واجب است.
مرحوم آقای خویی مخالفت با مشهور میکند و میفرماید نگوئید احاله به عرف میشود بلکه مورد داریم که امام معدن را معنی کرده است پس معنای تعبدی برای معدن هم داریم. آقای خویی به یک روایت هم تمسک میکند «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنِ الْمَلَّاحَةِ فَقَالَ وَ مَا الْمَلَّاحَةُ فَقَالَ[2]أَرْضٌ سَبِخَةٌ[3] مَالِحَةٌ يَجْتَمِعُ فِيهَا الْمَاءُ فَيَصِيرُ مِلْحاً فَقَالَ هَذَا الْمَعْدِنُ[4]فِيهِ الْخُمُسُ فَقُلْتُ وَ الْكِبْرِيتُ وَ النِّفْطُ يَخْرُجُ مِنَ الْأَرْضِ قَالَ فَقَالَ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ فِيهِ الْخُمُسُ»[5]
راوی میگوید از امام باقر(ع) در مورد ملّاحه سوال کردم امام فرمود ملاحه چیست[6] راوی میگوید گفتم ملاحه زمین شورهزار است و نمک دارد و در این زمین آب در گودالی جمع میشود و در اثر شور بودن زمین آب تبدیل به نمک میشود امام فرمودند این معدن است و خمس دارد.
کیفیت استدلال: مرحوم آقای خویی به جمله «هذا المعدن» که ما دیروز گفتیم به نظر صاحب وسائل بین نقل «هذا المعدن» و نقل «هذا مثل المعدن» فرقی نیست. اما مرحوم آقای خویی گویا نقل «هذا المعدن» را صحیح میداند و به این نقل تمسک میکند و میفرماید امام فرمود این معدن است و نمک معدن است پس مصداق شرعی داریم پس نگویید مرجع فقط عرف است بلکه در روایات هم معنای معدن وارد شده است و تعبدا و شرعا این مصادیق ذکر شده است و میفرمایند «و كيفما كان فالعبرة بالصدق العرفي أو التعبد الشرعي،» [7]یعنی مرجع هم عرف است و هم تعبد شرعی[8]
مناقشه در کلام مرحوم خویی:
در جواب میگوییم مراد امام این است که عرف و عقلا این مورد را هم معدن میداند و خیلی خلاف ظاهر است که بگوییم مراد امام جعل تعبد شرعی در معنی معدن باشد که بگوید مراد از معدن در شرع این است.
بنابراین همان صدق عرفی ملاک است منتهی یک تعدادی از معدنها را که میشمارند اینهایی است که تشخیص داده شده که معدن است و در برخی موارد گویا نظر عرف مشخص نیست لذا در عبارت امام اینگونه بود «و منه الذهب و الفضة و الرصاص و الحديد و للصفر[9]و الزئبق[10]و أنواع الأحجار الكريمة و القير و النفط و الكبريت و السبخ[11]و الكحل[12]و الزرنيخ و الملح و الفحم الحجري[13]،»[14] و در ادامه میفرماید «بل و الجص و المغرة و طين الغسل و الأرمني على الأحوط، و ما شك أنه منه لا يجب فيه الخمس»[15]
چهار مورد آخر را علی الاحوط میفرمایند و اگر موردی را شک کردیم که صدق عرفی معدن میشود یا خیر خمس در آن واجب نیست اینکه احتیاط میکند به علت این است که بعضی آن را معدن میدانند و عرف نظر قطعی در مورد آنها ندارد. اما برخی از فقهاء به هر علت آنها را جزء معدن دانستهاند.
مثل مرحوم شهید در مسالک میفرماید «المعادن جمع معدن بكسر الدال و هو هنا كل ما استخرج من الأرض مما كان منها بحيث يشمل على خصوصية يعظم الانتفاع بها، و منها الملح و الجص و طين الغسل و حجارة الرحى و المغرة»[16]
مرحوم شهید میفرماید آنچه که از زمین استخراج میشود و از خود ارض است بگونهای که مشتمل بر خصوصیتی است که انتفاع به آن بالاست را معادن گویند و مثال میزند به نمک، گچ، گل شستشو و سنگهایی که سنگ آسیاب را از آن درست میکردند و گل قرمز که مرحوم شهید اینها را از مصادیق معدن میداند از این جهت امام فرمود احتیاطا اینها هم معدن هستند و خمس دارند. ملاحظه میفرمائید محور کلام شهید داشتن یک ویژگی خاصی است اما ممکن است گفته شود اگر ویژگی خاصی ملاک باشد هرنوع خاک و هر جزئی از زمین به هر نحو نوعی ویژگی دارد پس باید لازم باشد بگوییم تمام اجزاء زمین خمس دارد.
در ذیل حضرت امام(ره) میفرماید اگر کسی شک دارد و نتوانست صدق معدن را قبول کند خمس واجب نیست.
عین همین تعبیر امام(ره) را مرحوم سید در عروه دارند و میفرمایند «الثاني المعادن من الذهب و الفضة و الرصاص و الصفر و الحديد و الياقوت و الزبرجد و الفيروزج و العقيق و الزيبق و الكبريت و النفط و القير و السنج و الزاج و الزرنيخ و الكحل و الملح»[17]
و مرحوم سید در ادامه میفرمایند «بل و الجص و النورة و طين الغسل و حجر الرحى و المغرة و هي الطين الأحمر على الأحوط و إن كان الأقوى عدم الخمس فيها»[18]
در مقابل صاحب مدارک قائل به توقف است و فتوی نداده است. صاحب مدارک قول شهید را نقل میکند و میفرماید «و قد يحصل التوقف في مثل المغرة و نحوها، للشك في إطلاق اسم المعدن عليها على سبيل الحقيقة، و انتفاء ما يدل على وجوب الخمس فيها على الخصوص. و جزم الشهيدان[19][20][21]بأنه يندرج في المعادن المغرة و الجصّ و النورة و طين الغسل و حجارة الرحى و في الكل توقف.»[22]
و چنانچه گفتیم بعضی میگویند اگر حرف شهید را ملاک بدانیم خیلی چیزها را باید معدن بدانیم مثل شن یا خاک نسوز یا خاک چسبنده که فرآوری میشود و در همه معدنها اینگونه است یا زمینهایی که از خاک آن برای تهیه ظروفی استفاده میکنند.
بنابراین مسأله اختلافی است مثل مرحوم شهید بطور جزم میگویند اینها معدن است مرحوم صاحب مدارک میفرماید در همه مواردی که مرحوم شهید ذکر نموده توقف است مرحوم نراقی در مستند[23] معتقد است که اجمال دارد و معنای معدن هنوز مشخص نیست که این موارد ذکر شده که آیا معدن باشد شک داریم که در این صورت خمس واجب نیست.
و چون اختلافی است امام و مرحوم سید ابتدا احتیاط میکنند و علی الاحوط خمس را واجب میدانند منتهی اگر کسی واقعا شک دارد مثل نراقی که میگوید صدق عنوان معدن غیر معلوم است در اینجا خمس واجب نیست مرحوم سید میفرماید «و إن كان الأقوى عدم الخمس فيها من حيث المعدنية بل هي داخلة في أرباح المكاسب فيعتبر فيها الزيادة عن مئونة السنة»[24]
از جهت اینکه بگوییم معدن است و خمس دارد مورد شک است بلکه از جهت زیاده از موونه سال خمس دارد.
و در ذیل مرحوم سید میفرماید «و المدار على صدق كونه معدنا عرفا و إذا شك في الصدق لم يلحقه حكمها»[25]
میزان و مدار صدق عرفی معدن است و در مقام شک حکم وجوب خمس جاری نیست.
پس مرحوم سید و مرحوم امام و دیگران میفرمایند مدار صدق عرفی است و در مورد کلام مرحوم آقای خویی هم که تعبد شرعی را مطرح کرده است میگوییم ملاک شرعی نداریم و صدق عرفی باید بکند و چنانچه گفتیم مرحوم امام احتیاط میکند و میفرماید «و ما شك أنه منه لا يجب فيه الخمس من هذه الجهة، و يعتبر فيه بعد إخراج مئونة الإخراج»[26] و در مقام شک از جهت معدن بودن خمس واجب نیست زیرا موضوع محقق نیست و جای اصالة البرائه است و نحوه اجرای اصالة البرائه انشاءاله برای فردا.
در بحث دلیل وجوب خمس معدن گفتیم روایاتی است که چهار طائفه است و خواندیم بعضی بنحو اطلاق میفرمود «یجب الخمس فی المعدن» اما چه نوع معدنی را ذکری نداشت و روایات کثیری هم بود و دسته دیگر ذکر خصوص طلا و نقره را داشت و دسته دیگر تا شش قسم معدن را شمردند و دسته دیگر ملاحه را از باب اینکه مثل معدن است بیان کردند.
جمع بین این روایات این شد که از نظر شرعی تشخیص معدن به عرف احاله میشود در خود روایات معنایی برای معدن نکردند که بگویند شرعا مراد از معدن چیست وقتی حکمی در اسلام به موضوعی داده بشود و موضوع مشخص نشود معلوم میشود که احاله به عرف شده است و حقیقت شرعیهای برایش ثابت نشده پس میزان تشخیص عرف است امام هم میفرمایند «الثاني المعدن، و المرجع فيه العرف،»[1] اعم از اینکه جزء اعضاء و اجزاء زمین باشد یا نباشد مثل طلا و نقره که ارض به آن نمیگویند اما عرف میگوید این معدن است ولی مثل گچ نپخته صدق ارض بر آن میکند و حتی میتوان روی آن تیمم کرد و نماز خواند. و اگر مایع باشد یا جامد باشد مثل نفت و قیر و کبریت اما در عین حال که مایع است معدن گفته میشود و یا اینکه مستور باشد مثل طلا و نقره یا مستور نباشد مثل نمک یا گل ارمنی و گل قرمز
علی ای حال در تمام اقسام اینها آنچه را که عرف معدن میداند تابع نظر عرف هستیم و هرچه را که عرف معدن دانست خمس در آن واجب است.
مرحوم آقای خویی مخالفت با مشهور میکند و میفرماید نگوئید احاله به عرف میشود بلکه مورد داریم که امام معدن را معنی کرده است پس معنای تعبدی برای معدن هم داریم. آقای خویی به یک روایت هم تمسک میکند «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ(ع) عَنِ الْمَلَّاحَةِ فَقَالَ وَ مَا الْمَلَّاحَةُ فَقَالَ[2]أَرْضٌ سَبِخَةٌ[3] مَالِحَةٌ يَجْتَمِعُ فِيهَا الْمَاءُ فَيَصِيرُ مِلْحاً فَقَالَ هَذَا الْمَعْدِنُ[4]فِيهِ الْخُمُسُ فَقُلْتُ وَ الْكِبْرِيتُ وَ النِّفْطُ يَخْرُجُ مِنَ الْأَرْضِ قَالَ فَقَالَ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ فِيهِ الْخُمُسُ»[5]
راوی میگوید از امام باقر(ع) در مورد ملّاحه سوال کردم امام فرمود ملاحه چیست[6] راوی میگوید گفتم ملاحه زمین شورهزار است و نمک دارد و در این زمین آب در گودالی جمع میشود و در اثر شور بودن زمین آب تبدیل به نمک میشود امام فرمودند این معدن است و خمس دارد.
کیفیت استدلال: مرحوم آقای خویی به جمله «هذا المعدن» که ما دیروز گفتیم به نظر صاحب وسائل بین نقل «هذا المعدن» و نقل «هذا مثل المعدن» فرقی نیست. اما مرحوم آقای خویی گویا نقل «هذا المعدن» را صحیح میداند و به این نقل تمسک میکند و میفرماید امام فرمود این معدن است و نمک معدن است پس مصداق شرعی داریم پس نگویید مرجع فقط عرف است بلکه در روایات هم معنای معدن وارد شده است و تعبدا و شرعا این مصادیق ذکر شده است و میفرمایند «و كيفما كان فالعبرة بالصدق العرفي أو التعبد الشرعي،» [7]یعنی مرجع هم عرف است و هم تعبد شرعی[8]
مناقشه در کلام مرحوم خویی:
در جواب میگوییم مراد امام این است که عرف و عقلا این مورد را هم معدن میداند و خیلی خلاف ظاهر است که بگوییم مراد امام جعل تعبد شرعی در معنی معدن باشد که بگوید مراد از معدن در شرع این است.
بنابراین همان صدق عرفی ملاک است منتهی یک تعدادی از معدنها را که میشمارند اینهایی است که تشخیص داده شده که معدن است و در برخی موارد گویا نظر عرف مشخص نیست لذا در عبارت امام اینگونه بود «و منه الذهب و الفضة و الرصاص و الحديد و للصفر[9]و الزئبق[10]و أنواع الأحجار الكريمة و القير و النفط و الكبريت و السبخ[11]و الكحل[12]و الزرنيخ و الملح و الفحم الحجري[13]،»[14] و در ادامه میفرماید «بل و الجص و المغرة و طين الغسل و الأرمني على الأحوط، و ما شك أنه منه لا يجب فيه الخمس»[15]
چهار مورد آخر را علی الاحوط میفرمایند و اگر موردی را شک کردیم که صدق عرفی معدن میشود یا خیر خمس در آن واجب نیست اینکه احتیاط میکند به علت این است که بعضی آن را معدن میدانند و عرف نظر قطعی در مورد آنها ندارد. اما برخی از فقهاء به هر علت آنها را جزء معدن دانستهاند.
مثل مرحوم شهید در مسالک میفرماید «المعادن جمع معدن بكسر الدال و هو هنا كل ما استخرج من الأرض مما كان منها بحيث يشمل على خصوصية يعظم الانتفاع بها، و منها الملح و الجص و طين الغسل و حجارة الرحى و المغرة»[16]
مرحوم شهید میفرماید آنچه که از زمین استخراج میشود و از خود ارض است بگونهای که مشتمل بر خصوصیتی است که انتفاع به آن بالاست را معادن گویند و مثال میزند به نمک، گچ، گل شستشو و سنگهایی که سنگ آسیاب را از آن درست میکردند و گل قرمز که مرحوم شهید اینها را از مصادیق معدن میداند از این جهت امام فرمود احتیاطا اینها هم معدن هستند و خمس دارند. ملاحظه میفرمائید محور کلام شهید داشتن یک ویژگی خاصی است اما ممکن است گفته شود اگر ویژگی خاصی ملاک باشد هرنوع خاک و هر جزئی از زمین به هر نحو نوعی ویژگی دارد پس باید لازم باشد بگوییم تمام اجزاء زمین خمس دارد.
در ذیل حضرت امام(ره) میفرماید اگر کسی شک دارد و نتوانست صدق معدن را قبول کند خمس واجب نیست.
عین همین تعبیر امام(ره) را مرحوم سید در عروه دارند و میفرمایند «الثاني المعادن من الذهب و الفضة و الرصاص و الصفر و الحديد و الياقوت و الزبرجد و الفيروزج و العقيق و الزيبق و الكبريت و النفط و القير و السنج و الزاج و الزرنيخ و الكحل و الملح»[17]
و مرحوم سید در ادامه میفرمایند «بل و الجص و النورة و طين الغسل و حجر الرحى و المغرة و هي الطين الأحمر على الأحوط و إن كان الأقوى عدم الخمس فيها»[18]
در مقابل صاحب مدارک قائل به توقف است و فتوی نداده است. صاحب مدارک قول شهید را نقل میکند و میفرماید «و قد يحصل التوقف في مثل المغرة و نحوها، للشك في إطلاق اسم المعدن عليها على سبيل الحقيقة، و انتفاء ما يدل على وجوب الخمس فيها على الخصوص. و جزم الشهيدان[19][20][21]بأنه يندرج في المعادن المغرة و الجصّ و النورة و طين الغسل و حجارة الرحى و في الكل توقف.»[22]
و چنانچه گفتیم بعضی میگویند اگر حرف شهید را ملاک بدانیم خیلی چیزها را باید معدن بدانیم مثل شن یا خاک نسوز یا خاک چسبنده که فرآوری میشود و در همه معدنها اینگونه است یا زمینهایی که از خاک آن برای تهیه ظروفی استفاده میکنند.
بنابراین مسأله اختلافی است مثل مرحوم شهید بطور جزم میگویند اینها معدن است مرحوم صاحب مدارک میفرماید در همه مواردی که مرحوم شهید ذکر نموده توقف است مرحوم نراقی در مستند[23] معتقد است که اجمال دارد و معنای معدن هنوز مشخص نیست که این موارد ذکر شده که آیا معدن باشد شک داریم که در این صورت خمس واجب نیست.
و چون اختلافی است امام و مرحوم سید ابتدا احتیاط میکنند و علی الاحوط خمس را واجب میدانند منتهی اگر کسی واقعا شک دارد مثل نراقی که میگوید صدق عنوان معدن غیر معلوم است در اینجا خمس واجب نیست مرحوم سید میفرماید «و إن كان الأقوى عدم الخمس فيها من حيث المعدنية بل هي داخلة في أرباح المكاسب فيعتبر فيها الزيادة عن مئونة السنة»[24]
از جهت اینکه بگوییم معدن است و خمس دارد مورد شک است بلکه از جهت زیاده از موونه سال خمس دارد.
و در ذیل مرحوم سید میفرماید «و المدار على صدق كونه معدنا عرفا و إذا شك في الصدق لم يلحقه حكمها»[25]
میزان و مدار صدق عرفی معدن است و در مقام شک حکم وجوب خمس جاری نیست.
پس مرحوم سید و مرحوم امام و دیگران میفرمایند مدار صدق عرفی است و در مورد کلام مرحوم آقای خویی هم که تعبد شرعی را مطرح کرده است میگوییم ملاک شرعی نداریم و صدق عرفی باید بکند و چنانچه گفتیم مرحوم امام احتیاط میکند و میفرماید «و ما شك أنه منه لا يجب فيه الخمس من هذه الجهة، و يعتبر فيه بعد إخراج مئونة الإخراج»[26] و در مقام شک از جهت معدن بودن خمس واجب نیست زیرا موضوع محقق نیست و جای اصالة البرائه است و نحوه اجرای اصالة البرائه انشاءاله برای فردا.
[2] في نسخة- فقلت (هامش المخطوط) که
بعید نیست زیرا راوی میگوید
بعد از پرسش امام از ملّاحه من گفتم بنابراین بعید نیست نسخه
اصلی به صیغه متکلم وحده باشد.
[3] زمین شورهزار.
[4] رَوَاهُ
الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ إِلَّا أَنَّ فِيهِ-
فَقَالَ مِثْلُ الْمَعْدِنِ فِيهِ الْخُمُسُ. در درس قبل اشاره کردیم مرحوم
صاحب وسائل در ذیل میفرماید در نقل مرحوم صدوق آمده است «هذا مثل
المعدن» و بعضی میگویند مثل معدن یعنی معدن
نیست بلکه حکم معدن را دارد صاحب وسائل میفرماید این
برداشت بعضی خلاف ظاهر است و این درست نیست بلکه مراد همان معدن
است.
[6] البته نه از باب اینکه امام نداند که
ملاحه چیست بلکه سوال از باب این است که ببینند مراد سائل از
ملاحه چیست؟.
[8] در هیچکدام از روایات توضیح
ندادند که مراد از معدن چیست فقط این یک روایت را
داریم که به نظر آقای خویی به بیان معنای
معدن پرداخته است.
[9] برنز
[10] جیوه
[11] زمین شوره زار.
[12] سرمه
[13] ذغال سنگ.
[19] دروس، شهيدأول، ص68، جامعه
مدرسین.