درس خارج فقه استاد مقتدایی
کتاب الامربالمعروف و النهی عن المنکر
92/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر (جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات)
گفتیم روایات کثیرهای در مورد امر به معروف و نهی از منکر وارد شده است و بر سه طائفه تقسیم میشود:
طائفه اول: روایاتی است که دلالت بر اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در بین واجبات دارد.
طائفه دوم: روایات مربوط به اصل وجوب و موکد در وجوب امر به معروف و نهی از منکر طائفه دوم از روایات بود.
طائفه سوم: روایات دال بر عقاب تارک امر به معروف و نهی از منکر دسته سوم از روایات بود که یک مورد از آن را خواندیم. اکنون قبل از ادامه بحث در روایات طائفه سوم؛ روایتی از جامع الاحادیث را مورد بررسی قرار میدهیم که ممکن است به طائفه اول مربوط باشد یا به طائفه دوم علی ای حال روایت پر محتوایی است قبل از اینکه به طائفه سوم برسیم این روایت را میخوانیم
«روی انه قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم الا أحدثكم عن أقوام ليسوا بأنبياء ولا شهدا يغبطهم يوم القيامة الأنبياء والشهداء بمنازلهم من الله عزوجل على منابر من نور قيل: من هم يا رسول الله قال: هم الذين يحببون عبادالله إلى الله ويحببون الله إلى عباده قلنا: هذا حببوا الله إلى عباده فكيف يحببون عبادالله إلى الله قال: يأمرونهم بما يحب الله وينهوهم عما يكره الله فإذا أطاعوهم أحبهم الله.»
[1]
پیامبر(ص) به اصحابشان فرمودند آیا به شما خبر ندهم از یک اقوامیکه این جمع جزء پیامبران و شهداء نیستند ولی در روز قیامت پیامبران و شهداء در حسرت مقام آنها هستند با اینکه خود پیامبران و شهداء شفعاء قیامت هستند اینان مقام بالائی دارند و از شفعاء محشر هستند و هم پیامبران و هم شهداء حسرت مقام آنان را دارند اینان در قیامت و فزع اکبر بر منبرهایی از نور با آرامش نشستهاند گفتند این قوم چه کسانی هستند پیامبر(ص) فرمودند آنان کسانی هستند که بندگان خدا را نزد خداوند محبوب میکنند و خداوند هم بندگانش را دوست بدارد و نیز کاری میکنند که این بندگان خدا را دوست بدارند راوی میگوید سوال کردیم یک دسته را شناختیم آنان که خدا را نزد مردم محبوب میکنند ولی دسته بعدی کدامند؟ پیامبر(ص) فرمود اینان کسانی هستند که آنچه را که خدا میپسندد برای مردم تبیین میکنند و آنچه که خدا نمیپسندد را ترک میکنند در نتیجه مردم محبوب نزد خداوند میشوند به عبارتی دیگر عدهای که نعمتهای خداوند را برای مردم میشمارند و تذکر میدهند و این باعث میشود مردم خدا را دوست بدارند و اوامر و نواهی خدا را بیان میکنند و مردم هم عمل میکنند و خدا هم اینان را دوست میدارد در نتیجه خدا هم آنها را دوست خواهد داشت.
یک تجربه از امر به معروف و نهی از منکر:
این روایت را در بین جمعی از روحانیون عازم تبلیغ خواندم و به آنان گفتم قدر خودتان را بدانید شما هرکدام برای تبلیغ به منطقهای میروید و مردم پای منبر شما میآیند و آنها را ارشاد و راهنمایی میکنید محسنات و رذائل اخلاقی را برایشان میگویید و کاری میکنید که خداوند نزد اینان محبوب شود از آن طرف امر به معروف میکنید و نهی از منکر میکنید و اینها بنده مطیع خداوند میشوند. و شما میشوید مصداق این آیه. بعد از آن خیلی از آقایون مراجعه میکردند و آدرس این روایت را میخواستند که روایت خوبی است که مشوق است برای روحانیون که عازم تبلیغ هستند البته کسی که میخواهد اوامر و نواهی خدا را برای مردم توضیح دهد باید خودش عالم به اینها باشد در نتیجه این روایت شامل کسانی که عالم به احکام دین هستند میباشد.
این روایت مربوط میشود به طائفه اول که در مورد اهمیت امر به معروف و نهی از منکر است یا طائفه دوم که در مورد وجوب و تاکید بر امر به معروف و نهی از منکر است علی ای حال با هردو طائفه تناسب دارد.
طائفه سوم اخباری که دلالت بر عقوبت تارک امر به معروف و نهی از منکر دارد
-1این روایت را دیروز از شیخ طوسی خواندیم
«محمد بن الحسن الطوسي قال: روي عن النبي(ص) أنه قال: لا تزال أمتي بخير ما أمروا بالمعروف، ونهوا عن المنكر، وتعاونوا على البر، فإذا لم يفعلوا ذلك نزعت منهم البركات، وسلط بعضهم على بعض، ولم يكن لهم ناصر في الأرض ولا في السماء.»
[2]
پیامبر(ص) میفرماید امت من به خیر هستند تا زمانی که امر به معروف و نهی از منکر کنند و کمک به یکدیگر نمایند و اگر امر به معروف و نهی از منکر نکردند و به یکدیگر در خوبیها و تقوی کمک نکردند برکات از آنان برداشته میشود و به جان هم میافتند برکات از زندگی انسان برداشته میشود و بعضی بر بعضی دیگر مسلط میشوند و اذیت و آزار و ایذاء و دشمنی میکنند و به جان هم میافتند و هیچ کمکی هم از جایی به آنها نمیرسد و این نتیجه ترک امر به معروف و نهی از منکر است.
و باز میفرماید رواه المفید فی المقنعه ایضا مرسلا
-2روایتی که خیلی مهم است وصیتی که امیرالمومنین(ع) به حسنین(ع) فرمود حین ضربه ابن ملجم لعنةالله شخصیتی که پیامبر(ص) فرمود «انا مدینه العلم و علی بابها» و کسی که گوشه ای از نصایح آن حضرت نهجالبلاغه است بنابراین چنین شخصیتی نصیحتی که به دو نور چشمش میخواهد بفرماید شاید بهترین و بالاترین نصیحت و موعظه باشد «ومن وصية له(ع) للحسن والحسين(ع) لما ضربه ابن ملجم لعنةالله» حضرت علی(ع) بعد از ضربت خوردن توسط ابن ملجم لعنةالله در وصیتی به فرزندانش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نصیحت مفصلی فرمود که سه فراز را نقل میکنیم.
«أوصيكما بتقوىالله وأن لا تبغيا الدنيا وإن بغتكما، ولا تأسفا على شئ منها زوي عنكما. وقولا بالحق. واعملا للأجر. وكونا للظالم خصما وللمظلوم عونا أوصيكما وجميع ولدي وأهلي ومن بلغه كتابي بتقوى الله ونظم أمركم، وصلاح ذات بينكم، فإني سمعت جدكما(ص) يقول: "صلاح ذات البين أفضل من عامة الصلاة والصيام" والله الله في الأيتام فلا تغبوا أفواههم ولا يضيعوا بحضرتكم. والله الله في جيرانكم فإنهم وصية نبيكم ما زال يوصي بهم حتى ظننا أنه سيورثهم. والله الله في الجهاد بأموالكم وأنفسكم وألسنتكم في سبيل الله. وعليكم بالتواصل والتباذل. وإياكم والتدابر والتقاطع. لا تتركوا الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر فيولى عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم. يا بني عبدالمطلب لا ألفينكم تخوضون دماء المسلمين خوضا تقولون قتل أمير.»
[3]
فراز اول: توصیه میکنند به جهاد در راه خداوند با جان و مال و زبان و بر شما باد به صله رحم و بذل و بخشش یا مالی یا فکری و با همه ارتباط صمیمانه داشته باشید.
فراز دوم: و دور کنید خود را از بریدن و جدا شدن و قطع رحم کردن.
فراز سوم: و هیچ موقع امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اگر ترک نمودید اشرار بر مردم و شما مسلط میشوند و رحم نمیکنند و از آن طرف نزد خداوند دعا میکنند ولی دعایشان مستجاب نمیشود اینها اثرات ترک امر به معروف و نهی از منکر است.
-3روایت دیگر که دلالت بر عقوبت تارک امر به معروف و نهی از منکر دارد
«قال ابوجعفر(ع) وأوحى الله عزوجل إلى شعيب النبي(ع) أني معذب من قومك مائة ألف؛ أربعين ألفا من شرارهم وستين ألفا من خيارهم، فقال(ع) يا رب هؤلاء الأشرار فما بال الأخيار؟ فأوحى الله عزوجل إليه: داهنوا أهل المعاصي ولم يغضبوا لغضبي.»
[4]
خداوند به شعیب(ع) وحی کرد که از قوم تو صدهزار نفر را هلاک خواهم نمود که چهل هزار نفر از اشرارند و شصت هزار نفر از اخیارند حضرت شعیب(ع) عرض کرد هلاکت اشرار به خاطر ظلمشان است اما اخیار به چه جهت هلاک میشوند خداوند در جواب فرمود زیرا اخیار مداهنه میکنند با اهل معصیت و نهی از منکر نمیکنند و کاری به کارشان ندارند و سختگیری با آنان ندارند و هیچگاه برای خدا غضب نمیکنند پس این عقوبت ترک امر به معروف و نهی از منکر است.
-4«محمد بن يحيى، عن الحسين بن إسحاق، عن علي بن مهزيار، عن النضر بن سويد، عن درست، عن بعض أصحابه، عن أبيعبدالله(ع) قال: إن الله عزوجل بعث ملكين إلى أهل مدينة ليقلباها على أهلها فلما انتهيا إلى المدينة وجدا رجلا يدعو الله ويتضرع فقال: أحد الملكين لصاحبه: أما ترى هذا الداعي؟ فقال: قد رأيته ولكن أمضي لما أمر به ربي، فقال: لا ولكن لا أحدت شيئا حتى أراجع ربي فعاد إلي الله تبارك وتعالى فقال: يا رب إني انتهيت إلى المدينة فوجدت عبدك فلانا يدعوك ويتضرع إليك، فقال: امض لما أمرتك به فإن ذا رجل لم يَتَمَعَّر وَجهُهُ غيظا لي قطّ.»
[5]
خداوند به دو ملک ماموریت داد که این شهر را در اثر معصیت زیادی که دارند و ادامه میدهند واژگون نمایند همان کاری که با قوم حضرت صالح(ع) شد؛ دو ملک که به شهر رسیدند دیدند شخصی در شهر در حال عبادت و تضرع و گریه است یکی از ملکها به همراه خود گفت این شخص را نمیبینی گفت چرا دیدم لکن من ماموریتم را انجام میدهم ولی ملک اول گفت من اینکار را نمیکنم زیرا احتمال دارد خداوند به جهت این بنده از بقیه اهالی بگذرد تا اینکه از خداوند سوال کنم گفت خدایا رفتم به شهر ولی عبدی دیدم که تو را میخواند تردید پیدا کردم و برگشتم خداوند به آن ملک دستور داد آنچه که امر کردم را انجام دهید درست است که این بنده خوبی است اما تاکنون یک بار برای خدا غضب نکرده است لذا این هم مثل بقیه باید هلاک شود در وافی در ضمن بیانی میگوید تَمَعَّرَ لونه عند الغضب یعنی تَغَیَّرَ اگر رنگ انسان در حال غضب تغییر کند به آن تَمَعُّر میگویند و این شخص تاکنون برای خداوند غضب نکرده یعنی نهی از منکر نکرد و در اثر ترک نهی از منکر همان عقوبتی که برای عاملین به منکر وارد میشود برای این هم که ناهی از منکر نبود این هم در عذاب با آنها شریک است.
دو روایت دیگر هم هست که انشاء اله فردا میخوانیم تا بحث را تکمیل کنیم.
[1] جامع الاحادیث الشیعة، سید البروجردی، ج14، ص383، علمیه قم.
[2] وسائلالشیعة، حرعاملی، ج16، ص123، کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، باب1، ح18، آلالبیت.
[3] نهج البلاغه، امیرالمومنین، ج3، ص76، خطبه47، دارالذخائر قم.
[4] اصول کافی، شیخ کلینی، ج5، ص56، دارالکتب الاسلامیة طهران.
[5] اصول کافی، شیخ کلینی، ج5، ص58، دارالکتب الاسلامیة طهران.