درس خارج فقه استاد مقتدایی
91/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه: كتاب الديات [تبعات غفلت از ياد خداديه عين اعور]
بحث اخلاقی: تبعات غفلت از یاد خدا:
قرآن کریم میفرماید «ذلک هو الخسران المبین»
[1]
و در جای دیگر میفرماید «یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکر الله ومن یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون»
[2]
لا تلهکم أی لا یشغلنّکم یعنی مال و اولاد باعث نشود که از یاد خدا غافل بشوید. کسی که از یاد خدا غافل شود خسران کرده است.
مرحوم علامه طباطبائی
[3]
در المیزان میفرماید هدف آیه این است که میخواهد بفرماید از یاد خدا غافل نشوید منتهی یک مقدمه دارد آنچه که باعث غفلت میشود یکی مال و یکی اولاد است و این نهی از مشغول شدن به مال و اولاد نهی مقدمی است و اینگونه نهیها نهی کنایی به نحو ابلغ از تصریح است. یعنی خودتان را مشغول به مال و اولاد نکنید که باعث غفلت از یاد خداست و اگر کسی اینگونه کرد ضرر میبیند زیرا خداوند عمر مشخصی برای انسان مقدر ساخته است حتی ساعات و لحظات و حتی تعداد نفسها روی پیشانی بچه به دنیا آمده مشخص است و از این عمر باید برای تهیه زاد و توشه برای آخرت استفاده شود و اگر استفاده نکرد لحظات عمرش از دست میرود و برایش خسران است.
قرآن میفرماید «إن الانسان لفی خسر»
[4]
پس برای هر لحظه باید ذکر خدا باشد و در یاد خدا باشد.
امام صادق(عليه السلام) فرمود همراه پدرم بودم زبان ایشان دائما به سقف دهان میخورد و ذکر میگفتند.
یکی از اسامی روز قیامت یوم الحسرة است روایت داریم روز قیامت آن چیزی که از همه اشیاء انسان بر آن بیشتر حسرت میخورد آن زمانهایی است که گذشته و انسان در مقابلش چیزی ندارد که کفه حسناتش را سنگین کند. قرآن میفرماید «وانذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر»
[5]
مردم را از روز حسرت بترسان همان روزی که کار از کار گذشته است و راه جبرانی نیست.
و در روایتی دیگر میفرماید مرگ را در قیامت بصورت گوسفند سر میبرند و میگویند ای اهل محشر مرگ را ببینید مرگی که در دنیا شما را از بین میبرد اکنون همان مرگ را کشتیم و فانی کردیم یعنی دیگر مرگی نیست. آنها که بهشتی شدند «خالدین فیها ما دامت السموات والارض»
[6]
تا خدا خدائی میکند در نعمت هستند.
پناه بر خدا کسی هم که به جهنم رفت «خالدین فیها مادامت السموات والارض» در جهنم آرزو میکنند که ای کاش میمردیم اما مرگ نیست و باید دائم عذاب شوند و روز حسرت است که دست روی دست میزند ای کاش چنین کرده بودم ای کاش چنان کرده بودم.
پس کسی که این کار را انجام بدهد و از یاد خدا غافل شود در خسران عظیم است و در آیه دیگر آمده است «فی بیوت اذن الله أن ترفع ویذکر فیها اسمه رجال لا تلهیهم تجارة وبیع عن ذکرالله»
[7]
در آن خانههایی که خدا اجازه داد رفعت و بلندی مقام داشته باشند در آن بیوت افرادی هستند که تسبیح میکنند اینان رجالی هستند که تجارت آنها را از ذکر خدا غافل نمیکند.
نکتهی عمده در آیه این است که نفرمود آن رجال تجارت نمیکنند بلکه تجارت میکنند اما در حال تجارت از یاد خدا غافل نمیشوند سر کار و بازار میروند اما همان جا به یاد خدا هستند در نتیجه برکاتی که یاد خدا دارد شامل حال آنها میشود.
معصیت نمیکند غیبت نمیکند کم فروشی نمیکند و وظائف و تکالیفش را انجام میدهد.
در روایتی امام باقر(عليه السلام) میفرماید «ما ذئبان ظاریان فی غنم لیس لها راع هذا فی اولها وهذا فی آخرها باسرع فیها من حب المال والشرف فی دین المومن»
[8]
مجسم کنید گله گوسفندی که چوپان ندارد اگر دو گرگ بیفتند به جان گله یکی اول گله و یکی در آخر گله و گله راه فراری هم نداشته باشد میفرماید ضرر و لطمهای که این دو گرگ به این گوسفندها میزنند کمتر است از آن لطمهای که علاقه به مال و اولاد به دین انسان میزند. طبیعی است دو گرگ حمله کننده به گله گوسفند بدون چوپان و راه فرار؛ به خاطر خاصیت درندگی هیچ گوسفند سالمی باقی نمیگذارند اما مال پرستی ضررش به دین انسان بیشتر از ضرر آن دو مرگ بر آن گلهی در دام افتاده بدون چوپان است. ان شاء الله خداوند به همه توفیق خدمت به اسلام و مسلمین که وظیفه ماست عنایت بفرماید و ما بتوانیم از لحظات عمرمان بهترین استفاده را بکنیم.
بحث فقهی: دیه عین اعور:
در بحث عین اعور گفتیم اگر کسی چشم صحیح اعور را از بین ببرد گرچه یک چشم دارد و قبلا گفته شد هر یک جفت از عضو در بدن یک دیه کامله دارد در نتیجه یک چشم نصف دیه دارد اما در مورد یک چشم اعور گفتند دیه کامله دارد.
در دلیل مسأله هم ادعای اجماع شد و هم چهار روایت خواندیم که دو روایت بالخصوص
[9]
[13]
دلالت بر دیه کامله برای یک چشم اعور داشت.
منتهی فقهاء یک قید و شرطی گذاشتند و گفتند دیه عین صحیح اعور دیه کامله است بشرط اینکه اعور بودنش خلقتا یا به آفت سماوی باشد اما اگر به دلایل دیگر یک چشمش را از دست داده و دیه آن چشمش را هم گرفت و یا استحقاق پیدا کرد و عفو کرد و یا توان اخذ دیه را نداشته و اعور شد یا جنایتی کرد و به عنوان قصاص یک چشمش را کور کردند چشم صحیحش اگر به وسیله جانی از بین رفت دیه کامله ندارد.
بر این قید نیز ادعای اجماع شد و فقهاء بالاتفاق فرمودند بین اعوری که خلقتا یا به آفت سماوی اعور شده باشد با اعوری که به واسطه جنایتی که بر او وارد شده یا به خاطر قصاص و یا به هر وسیلهای از حوادث عادی اعور شد فرق وجود دارد. ولی روایات اطلاق داشتند روایت میگفت «وفی عین الاعور الدیة کاملة» منتهی بر اساس اتفاق و اجماعی که بر این قید هست و نیز اعتبار هم موید بود میگویند اگر مجنی علیه اعور از جانی دیه کامله بگیرد در حالیکه قبلا به خاطر چشم دیگرش نصف دیه گرفته بود باید بپذیریم این شخص بتواند در مقابل دو چشمش یک دیه کامله و یک نصف دیه بگیرد و این خلاف ضرورت و خلاف نص و اجماع است لذا با کمک اجماع و اعتبار؛ اطلاق روایات را قید میزنیم میگوییم گرچه روایات «فی عین الاعور الدیة کاملة» اطلاق دارد اما توسط اجماع و اعتبار، اطلاق را قید میزنیم و میگوییم مثلا اگر از قبل در مورد یک چشم مستحق دیه شد اکنون که چشم دوم را از دست داد نصف دیه دارد.
مرحوم آقای خویی
[14]
اشکال میکند چون اجماع ثابت نیست مراجعه به همان اطلاق روایات میکنیم و فتوای ایشان بر خلاف اجماع و قول مشهور این است که مطلقا اگر کسی چشم صحیح اعور را کور کرد دیه کامله دارد ولو اینکه قبلا بابت چشم کورش دیه گرفته باشد زیرا از اجماع نمیتوانیم یقین به قول معصوم پیدا کنیم.
بر اساس کلام مرحوم خویی یک نفر ممکن است برای دو چشم یک دیه و نصف یعنی 1500 دینار دریافت کند یعنی یک بار به خاطر جنایتی که بر یک چشمش شد نصف دیه دریافت کند و پس از اعور شدن با از دست دادن یک چشم سالم باقی مانده نیز یک دیه کامل دریافت کند.
البته مرحوم آقای خویی وارد بحث اجمال در مخصص نشدند بلکه فقط اجماع را نفی کردند.
مناقشه در کلام خویی:
ما میتوانیم همین استثناء را از راه دیگر تخصیص بزنیم و بگوییم دیه کامله اعور مربوط به جایی است که خلقتا یا سماوی باشد. زیرا گفتیم دو دسته روایات داشتیم؛
دسته اول: روایاتی که دیه عین را معین میکند که دو تا چشم دیه کامله دارد و یا دلالت عموم داشتیم که هر عضوی از اعضای بدن که دو تا است دیه کامله دارد و یکی از آن دو نصف دیه دارد و اطلاق روایات میرساند یک چشم نصف دیه دارد خواه اعور باشد خواه اعور نباشد.
دسته دوم: روایات خصوص اعور بود که میفرمود: «فی عین الاعور الدیة کاملة»
دسته دوم با آن دسته اول مخالف است پس باید بگوییم این روایت «فی عین الاعور» خاص است و مخصص روایات دسته اول میشود. پس اینگونه میشود مضمون دو دسته روایات میگوید دیه یک چشم نصف دیه است مگر اعور که یک چشم او هم دیه کامله دارد.
از طرفی در اصول خواندیم اگر مخصص ابهام داشت و مجمل بود باید به قدر متیقن عمل کنیم.
«اکرم العماء الا الفساق» اکرام علماء عام است که الا الفساق باعث تخصیص میشود نمیدانیم آیا فاسق کسی است که مرتکب کبیره است یا مرتکب کبیره و صغیره فاسق است. پس فساق هم مجمل است قدر متیقن از فساق عالم مرتکب کبیره است. و مرتکب صغیره شبهه دارد تحت استثناء نمیآید.
اینجا هم مخصص مجمل است که میگوید در عین اعور دیه کامله است و اعور را مشخص نکرده است که خلقتا و سماویا اعور باشد و یا به سبب دیگر است اینجا میگوییم قدر متیقن در مراد از اعور که دیه کامله دارد اعوری است که اعور خلقتا و بآفة سماویا باشد و اینگونه میگوییم یک چشم نصف دیه دارد مگر اعوری که خلقتا اعور باشد و اعورهای دیگر تحت عام باقی میماند و شامل همان نصف دیه میشود بنابراین استثنا میزنیم هرکس یک چشم را از دست داد نصف دیه دارد مگر اعوری که خلقتا و یا سماویا اعور باشد و کاری هم به اجماع نداریم و فرمایش مشهور هم صحیح است و کلام مرحوم آقای خویی که فرمودند به اطلاق عمل میکنیم قابل پذیرش نیست.
نتیجه: اهمیت دادن به یک چشم برای جایی است که خلقتا یا به آفت سماوی اینگونه باشد ولی اگر دیهاش را گرفته باشد رعایت کردن حالش معنا ندارد.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.
حدیث هفته: (هفته بیست و پنجم چهارشنبه)
قال علي:
إن تَقنَع تَعِزَّ
اگر قناعت کنی به عزت و عظمت میرسی.
غرر الحکم 2: 1207، ح22/3756
[1] حج: 11، الزمر: 15.
[2] المنافقون: 9.
[3] المیزان 19: 291، ذیل آیه، ط جماعة المدرسین.
[4] العصر: 2.
[5] مریم: 39.
[6] هود: 107 و 108.
[7] النور: 37.
[8] الکافی 2: 315، باب حب الدنیا، ح3، ط دارالکتب الاسلامیة.
[9] وسائل الشیعة 29: 284، کتاب الدیات، أبواب دیات الاعضاء، باب1، ح4، ط آل البیت.
[10] وسائل الشیعة 29: 286، کتاب الدیات، أبواب دیات الاعضاء، باب1، ح10، ط آل البیت.
[11] وسائل الشیعة 29: 283، کتاب الدیات، أبواب دیات الاعضاء، باب1، ح1، ط آل البیت.
[12] وسائل الشیعة 29: 287، کتاب الدیات، أبواب دیات الاعضاء، باب1، ح12، ط آل البیت.
[13] روایاتی که می گفت هر عضوی که در بدن جفت باشد دیه کامله دارد.
[14] مبانی تکملة المنهاج 2: 275، ط العلمیة.