< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

90/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: کتاب الدیات (روایات داله بر تنصیف دیه عضو زن:)
 بحث اخلاقی: فضائل امیر المؤمنین(ع):
 دیروز مصادف با روز عید سعید غدیر بود که از بزرگترین اعیاد اسلامی است.
 از امام صادق(ع) پرسیدند آیا غیر از عید فطر و قربان و جمعه در اسلام عید معتبر دیگری هم داریم؟ آن حضرت فرمود عید دیگری داریم که در شرافت از این اعیاد برتر است، و آن عید سعید غدیر است. در روایت آمده است عید غدیر در آسمانها بین ملائکه معروفتر و مشهورتر است تا در زمین بین مردم؛ و عید الله الاکبر است.
 بحث اخلاقی هفته درباره ذکر بود. چه ذکری بالاتر از فضایل امیرالمؤمنین.
 امام صادق(ع) فرمود: «اذا ذکرنا ذکر الله» [1] به یاد ما بودن به یاد خدا بودن است.
 به این مناسبت بحث ذکر امروز را در مورد فضائل امیرالمؤمنین قرار می دهیم.
 قرآن می فرماید «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم» [2] و نیز «الیوم اکملت لکم دینکم» [3] .
 این پرسش مطرح است که مراد از «الیوم» چه روزی است که در آن روز کفار و منافقین از ضربه زدن به اسلام مأیوس شدند؟ کفاری که با تمام وجود در مقام ایذاء و اذیت مسلمانان و از بین بردن اسلام بودند در آن روز چه پیش آمد که موجب یأس کفار شد؟
 پاسخ: میتوان گفت کفار از اول رسالت بنای اذیت داشتند زیرا آنان در خود کعبه 360 بت نصب کرده بودند و پرستش می کردند اما پیامبر مبعوث به رسالت شد و فریاد زد «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» این اعلان برای کفار سنگین بود و لذا؛
 مرحله اول: اول تطمیع کردند؛ و پیامبر در جواب فرمود اگر خورشید را در یک کف من و ماه را در کف دیگر من بگذارید من دست از رسالت برنمی دارم.
 مرحله دوم: اذیت و آزار را آغاز کردند. هم خود پیامبر و هم کسانی که به پیامبر و دین اسلام ایمان آورده بودند را مورد آزار قرار دادند.
 مرحله سوم: در مقام کشتن پیامبر برآمدند که شبانه پیامبر را شهید کنند و خون پیامبر را به گردن 40 قبیله بگذارند که بنی هاشم نتوانند مطالبه کنند. و در لیلة المبیت که از افتخارات امیرالمؤمنین است و جای پیامبر خوابیدند؛ پیامبر از مکه به سوی مدینه رفتند چهل مرد جنگی از چهل قبیله با یک حمله نظامی به خانه پیامبر یورش بردند و علی که در جای پیامبر خوابیده بود برخاست شمشیر از دست یکی از آنان گرفت و در برابر آنان ایستاد و حیله سران قریش خنثی شد. وقتی نتوانستند با این توطئه ها راه به جایی ببرند به توطئه چهارم دل خوش کردند و گفتند دین اسلام قائم به شخص پیامبر است و پیامبر جانشین و پسر ندارد. وقتی پیامبر از دنیا برود اسلام ساقط می شود پس تا مرگ پیامبر منتظر می مانیم. اما این تبلیغات آنان نیز ناکام ماند زیرا در غدیر خم جبرئیل نازل شد و وحی رسید که «بلغ ما انزل الیک من ربک» [4] و قضیه نصب امیرالمؤمنین به خلافت مطرح شد و پیامبر در آن خطبه فرمود «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» [5] و این جمله متفق بین شیعه و سنی است. مرحوم علامه طباطبایی [6] می فرماید اینجا بود که مشرکین متوجه شدند دین قائم به شخص نیست بلکه قائم به امر ولایت است و لذا آیه نازل شد «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون» [7]
 و یکی از نشانه های یأس کافران و منافقان در همان روز غدیر نمایان شد و حارث بن نعمان [8] خود را به نزدیک پیامبر رساند و شترش را خوابانید و نزد پیامبر رفت و خطاب به پیامبر گفت تاکنون هرچه گفتی قبول کردیم حالا این که امروز مطرح کردید آیا از طرف خداست یا از طرف خود شماست رسول الله با ناراحتی قسم یاد کردند و فرمود «والله مِن أمر ربی» حارث بن نعمان گفت خدایا اگر این امر از طرف خود توست از آسمان سنگی بر من بفرست که طاقت دیدن چنین روزی را نداریم. می گویند هنوز به مرکَب خود نرسیده بود که سنگ ریزه ای از آسمان همانند سنگهای ابابیل بر سرش فرود آمد و او به درک واصل شد.
 مرحوم علامه طباطبایی [9] ذیل آیه طی بیانی آیه را تحدید می داند و می فرماید مراد از خشیت ترس از خدا بطور عام نیست زیرا خشیت عام از خدا برای همه است و این خشیت یک خشیت خاص است یعنی دیگر نترسید که مشرکان و منافقان به دین آسیب برسانند زیرا اساس دین با ولایت محکم شد. و کافران مأیوس شدند اما از من بترسید که ممکن است در صورت کوتاهی هایی که می کنید دین را از شما بگیرم. علامه می فرماید آیه نشان می دهد ولایت نعمتی از طرف خداست. اگر شکر کردید و اطاعت کردید فبها و اگر تخطی کردید شما را به ضلالت می رسانم و دین را از شما می گیرم. و می فرماید «وهم فعلوا وهو فعل» آنها زیر بار ولایت نرفتند و خدا هم آنها را به ضلالت رساند.
 امیدوارم ان شاء الله این مطالب جزء ذکر باشد و ثواب ذکر الله را داشته باشد.
 بحث فقهی:
 گفتیم زن و مرد در قصاص طرف تا وقتی که دیه عضو قطع شده به ثلث دیه کامل مرد نرسد با هم مساوی هستند اما اگر دیه جنایت انجام شده به ثلث دیه رجل رسید دیه عضو زن نصف می شود.
 روایات مورد استناد:
  • روایت از ابان بن تغلب وسائل الشیعة 29: 352، کتاب الدیات، ابواب دیات الاعضاء، باب44، ح1، ط آل البیت: «محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، وعن محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن ابن أبي عمير، عن عبد الرحمن بن الحجاج، عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبدالله(ع): ما تقول في رجل قطع إصبعا من أصابع المرأة، كم فيها؟ قال: عشرة من الإبل، قلت: قطع اثنتين؟ قال: عشرون، قلت: قطع ثلاثا؟ قال: ثلاثون، قلت: قطع أربعا؟ قال: عشرون قلت: سبحان الله يقطع ثلاثا فيكون عليه ثلاثون، ويقطع أربعا فيكون عليه عشرون؟! إن هذا كان يبلغنا ونحن بالعراق فنبرأ ممن قاله ونقول: الذي جاء به شيطان، فقال: مهلا يا أبان هذا حكم رسول الله(ص)، إن المرأة تعاقل الرجل إلى ثلث الدية، فإذا بلغت الثلث رجعت إلى النصف، يا أبان انك أخذتني بالقياس، والسنة إذا قيست محق الدين.» را خواندیم که از امام پرسید اگر مردی چهار انگشت یک زن را قطع کند تکلیف چیست؟ فرمود «ان المرئة تعاقل الرجل الی ثلث الدیة فاذا بلغت الثلث رجعت الی النصف» زن و مرد تا ثلث دیه عضو مساویند وقتی به ثلث دیه رسید برای زن نصف می شود.
 و گفتیم پرسشی مطرح است که حکم خود ثلث چیست؟ یعنی آیا غایت داخل در مغیی است یا خیر؟ بدیهی است اگر غایت داخل در مغیی باشد یعنی خود ثلث ملحق به تساوی است و بعد از ثلث نصف میشود و تعداد زیادی از علماء نیز بر همین اساس فتوی دادند یعنی گفتند بالاتر از ثلث نصف می شود.
  • مرحوم صاحب وسائل وسائل الشیعة 29: 353، کتاب الدیات، ابواب دیات الاعضاء، باب44، ح3، ط آل البیت. مطلبی را از مقنعه المقنعة : 764، ط جماعة المدرسین. تقریبا به منزله یک روایت تلقی کرده و نقل می کند و می فرماید «محمد بن محمد المفيد في (المقنعة) قال: المرأة تساوي الرجل في ديات الأعضاء والجوارح حتى تبلغ ثلث الدية، فإذا بلغتها رجعت إلى النصف من ديات الرجال، مثال ذلك أن في إصبع الرجل إذا قطعت عشرا من الإبل، وكذلك في أصبع المرأة سواء، وفي إصبعين من أصابع الرجل عشرون من الإبل وفي إصبعين من أصابع المرأة كذلك، وفي ثلاث أصابع الرجل ثلاثون، وفي ثلاث أصابع من أصابع المرأة سواء، وفي أربع أصابع من يد الرجل أو رجله أربعون من الإبل، وفي أربع أصابع المرأة عشرون من الإبل لأنها زادت على الثلث فرجعت بعد الزيادة إلى أصل دية المرأة وهي النصف من ديات الرجال، ثم على هذا الحساب كلما زادت أصابعها وجراحها وأعضاؤها على الثلث رجعت إلى النصف، فيكون في قطع خمس أصابع لها خمس وعشرون من الإبل وفي خمس أصابع الرجل خمسون من الإبل، بذلك ثبتت السنة عن نبي الهدي، وبه تواترت الاخبار عن الأئمة(عليهم السلام).»
 ملاحظه می فرمایید نقل مفید شبیه روایت ابان است و مثالی که آورده است نظیر همان مثال حدیث ابان است. صاحب وسائل به دلیل ذیل کلام مفید پاراگراف بالا را به عنوان روایت تلقی کرده است و بدیهی است بر فرض که مفید بدون سلسله سند روایتی نقل کرده باشد مراسیل شیخ مفید و یا صدوق در اعتبار کمتر از مراسیل ابن ابی عمیر نیست پس حجت است.
 مرحوم مفید در ذیل روایت به تحلیل روایت پرداخته و می فرماید «ثم علی هذا الحساب کلما زادت اصابعها وجراحهها واعضائها علی الثلث رجعت الی النصف» با توجه به آنچه که در فوق گفته شد هرگاه دیه جراحت از ثلث دیه مرد بگذرد دیه عضو زن نصف میشود.
 و بعد طی یک بررسی می فرماید: «فیکون فی قطع خمس اصابع یکون لها خمس وعشرون من الابل وفی خمس اصابع الرجل خمسون من الابل» پس دیه قطع پنج انگشت زن بیست و پنج شتر است در حالیکه دیه قطع پنج انگشت مرد پنجاه شتر است و در نهایت می فرماید: «بذلک ثبتت السنة عن نبیّ الهدی وبه تواترت الاخبار عن الائمه(ع)» بدین وسیله سنت پیامبر تثبیت شد و روایات متواتره نیز بر این حکم دلالت دارد. و فتوای مشهور نیز همین است.
 نتیجه: بنابر نظر مشهور حتی در خود ثلث هم دیه نصف می شود.
  • جمیل بن دراج وسائل الشیعة 29: 164، کتاب الدیات، ابواب قصاص طرف، باب1، ح3، ط آل البیت. «وباسناده عن الحسين بن سعيد، عن ابن أبي عمير وفضالة، عن جميل بن دراج قال: سألت أبا عبدالله(عليه السلام) عن المرأة بينها، وبين الرجل قصاص؟ قال: نعم في الجراحات حتى تبلغ الثلث سواء، فإذا بلغت الثلث سواء ارتفع الرجل وسفلت المرأة.»
 راوی می گوید از امام صادق(ع) در مورد قصاص جراحات بین زن و مرد پرسیدم امام(ع) فرمود آری قصاص دارد و تا ثلث دیه مرد، دیه زن و مرد مساوی است اما اگر به ثلث رسید دیه عضو مرد ترقی می کند و دیه عضو زن تنزل می کند.
 تنبیه: قولی را به مرحوم شیخ در نهایه [10] نسبت داده اند که فرمود: «اذا جاوز الثلث» اگر از ثلث تجاوز کرد دیه نصف میشود یعنی در خود ثلث دیه نصف نمی شود و گفته اند کلام شیخ ناظر به روایت ابن ابی یعفور است.
 عن ابن ابی یعفور [11] «وعنه، عن الحسن بن علي، عن كرام، عن ابن أبي يعفور قال: سألت أبا عبدالله(عليه السلام) عن رجل قطع إصبع امرأة؟ قال: تقطع إصبعه حتى تنتهى إلى ثلث المرأة، فإذا جاز الثلث أضعف الرجل.»
 ملاحظه می فرمایید در تمام روایات قبلی جمله «اذا بلغت الثلث» آمده بود یعنی وقتی به ثلث رسید نصف می شود که نشان می دهد در خود ثلث نیز نصف مطرح است اما در روایت ابن ابی یعفور می فرماید «اذا جاز الثلث اضعف الرجل» و مرحوم شیخ در نهایه به این روایت عمل کرده می گوید «ما لم یتجاوز ثلث الدیة» ولی مشهور قائلند در خود ثلث هم دیه مرئه نصف دیه رجل است.
 بررسی این نکته که آیا حق با مرحوم شیخ در نهایه است یا مشهور و یا اساساً نسبتی که به شیخ داده شده صحیح است یا خیر؟ برای فردا ان شاء الله.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین


[1] الكافي 2: 186، ط دارالکتب الاسلامیة.
[2] مائدة (5): 3.
[3] مائدة (5): 3.
[4] الکافی 1: 290، ط دارالکتب الاسلامیة.
[5] الکافی 1: 287، ط دارالکتب الاسلامیة.
[6] المیزان 5: 176، ط جماعة المدرسین: «أن تمام يأس الكفار إنما كان يتحقق عند الاعتبار الصحيح بأن ينصب الله لهذا الدين من يقوم مقام النبي(ص) في حفظه و تدبير أمره، و إرشاد الأمة القائمة به فيتعقب ذلك يأس الذين كفروا من دين المسلمين لما شاهدوا خروج الدين عن مرحلة القيام بالحامل الشخصي إلى مرحلة القيام بالحامل النوعي، و يكون ذلك إكمالا للدين بتحويله من صفة الحدوث إلى صفة البقاء، و إتماما لهذه النعمة»
[7] مائدة(5): 3.
[8] بحار الانوار37: 136، ط بیروت: «رواه صاحب كتاب "النشر والطي" قال: لما كان رسول الله صلى الله عليه وآله بغدير خم نادى الناس فاجتمعوا، فأخذ بيد علي عليه السلام وقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، فشاع ذلك في كل بلد، فبلغ ذلك الحارث بن النعمان الفهري فأتى رسول الله صلى الله عليه وآله على ناقة له حتى أتى الأبطح، فنزل عن ناقته وأناخها وعقلها، ثم أتى النبي وهو في ملاء من أصحابه قال: يا محمد أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله وأنك رسول الله فقبلناه، وأمرتنا أن نصلي خمسا فقبلناه، وأمرتنا بالحج فقبلناه، ثم لم ترض بذلك حتى رفعت بضبع ابن عمك ففضلته علينا وقلت: من كنت مولاه فعلي مولاه، أهذا شئ من عندك أم من الله؟ فقال: والله الذي لا إله إلا هو إن هذا من الله، فولى الحارث يريد راحلته وهو يقول: اللهم إن كان ما يقوله محمد حقا فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم، فما وصل إليها حتى رماه الله بحجر فسقط على هامته وخرج من دبره فقتله»
[9] المیزان 5: 177، ط جماعة المدرسین: «أن المراد بقوله: «وَ اخْشَوْنِ» بمقتضى السياق أن اخشوني فيما كان عليكم أن تخشوهم فيه لو لا يأسهم و هو الدين و نزعه من أيديكم، و هذا نوع تهديد للمسلمين كما هو ظاهر، و لهذا لم نحمل الآية على الامتنان.»
[10] النهایة : 773، ط دارالکتاب العربی: «و يقتصّ للرّجل من المرأة، و للمرأة من الرّجل و يتساوى جراحهما ما لم يتجاوز ثلث الدّية. فإذا بلغت ثلث الدّية نقصت المرأة و زيد الرّجل. و إذا جرح الرّجل المرأة بما يزيد على الثّلث، و أرادت المرأة أن تقتصّ منه، كان لها ذلك، إذا ردّت عليه فضل ما بين جراحتيهما. و إن جرحت المرأة الرّجل، و أراد أن يقتصّ منها، لم يكن له عليها أكثر من جراحة مثلها، أو المطالبة بالأرش على التّمام.»
[11] وسائل الشیعة 29: 164، کتاب الدیات، ابواب قصاص طرف، باب1، ح4، ط آل البیت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo