درس خارج فقه استاد مقتدایی
90/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب القصاص
گفتیم دومین شرط از شرائط اختصاصی قصاص طرف تساوی در محل است. و در مورد دست با استفاده از روایت حبیب سجستانی (مرادی) گفتیم اگر دست راست قطع شود دست راست جانی قصاص میشود و اگر دست راست نداشت حکم به دست چپ تعدی میکند و دست چپ جانی قطع میشود. و گفتیم اگر جانی فاقد یدین باشد تعدی به رجل جایز است.
پس از آن در مورد دیگر اعضاء که در روایت حبیب نیامده است گفتیم آیا میتوان این بحث تعدی را به همه اعضایی که جفت هستند نظیر چشم و گوش و منخرین بینی و حاجب و مژه و ثدی تسری دهیم؟
در این مورد اشاراتی داشتیم، و امروز جملهای ازامام را بررسی میکنیم. امام در تحریر عبارتی دارند که کمی اشکال دارد و نظر خودشان در بحثهای بعدی غیر این است اما در این عبارت میفرمایند[1] «والتعدی الی مطلق الاعضاء کالعین والاذن والحاجب وغیرها» گرچه از راست به چپ و از دست به پا تعدی کردیم اما تعدی به مطلق اعضاء یعنی چپ و راست عین یا اذن و یا از عین به اذن و غیره مشکل است. «وان لایخلو من وجه» گرچه خالی از وجه نیست اگر قائل به تعدی شویم و بگوییم این حرف در بقیه اعضاء جفت نیز میآید. اول می فرماید تعدی مشکل است و بعد میفرمایند گرچه خالی از وجه نیست. در ادامه میفرماید «سیما الیسری من کل بالیمنی» مخصوصا در تعدی به راست از چپ.
ملاحظه میفرمایید از کلام امام به دست میآید دو نوع تعدی وجود دادر. یکی تعدی از راست به چپ و بالعکس. و دیگری تعدی از عضو به عضو دیگر؛ مثلاً اگر چشم را کور کرده است بجای آن گوش را قصاص میکنیم. امام میفرمایند در تعدی از هر دو نوع مشکل وجود دارد. وان لایخلوا من وجه هر میتوان تعدی را پذیرفت سیما الیسری من کل بالیمنی. مخصوصا در تعدی به راست و چپ پذیرفت. و خالی از وجه نیست. و ما هم گفتیم قبول است کسی چشم راست را قطع کرده خودش چشم راست ندارد ولی چپ دارد این چشم چپ بجای راست قصاص میشود. این مورد خالی از وجه نیست.
و گفتیم برای دلیل جواز تعدی از راست به چپ و بالعکس سه وجه متصور است؛
وجه اول: مثلیت:
هر دو چشم هستند منتهی یکی راست یکی چپ که بجای یکدیگر قصاص می شوند و مثلیت باقی است.
وجه دوم:
قرآن کریم میفرماید «والعین بالعین»[2] چشم در مقابل چشم، به اطلاق آیه هم در خصوص چشم میتوان تمسک کرد.
وجه سوم: مفاد تعلیل روایت حبیب:
در روایت حبیب[3] وقتی امام(ع) در مورد دست و پا، فرمود: پا را بجای دست قطع میکنیم. سائل اشکال کرد که آیا نمیشود بجای دستی که قطع کرده است دیه بگیریم و پا را قطع نکنیم؟ امام فرمود انما توجب علیه الدیة اذا قطع ید رجل ولیس للقاطع یدان ولا رجلان در اینجا میتوان دیه گرفت ثم توجب علیه الدیة لانه لیست له جارحة یقتص منه وقتی جارحه یعنی دست و پایی که بشود قصاص کنیم ندارد نوبت به دیه میرسد. از ملاک این تعلیل می فهمیم که در مورد چشم هم اگر راست را قطع کرده نمیتوان دیه گرفت زمانی دیه ممکن است که اصلا چشم نداشته باشد یعنی تا جارحه وجود دارد ولو جابجا بشود نوبت به دیه نمیرسد و هکذا در دیگر اعضاء.
اینکه امام فرمود لایخلو من وجه مخصوصا در راست و چپ صحیح است و تا اینجا که امام میفرماید تعدی سیما جواز تعدی به راست و چپ خالی از وجه نیست از نظر ما نیز ایرادی ندارد.
اما اشکال عبارت امام در این بخش است که میفرماید تعدی الی مطلق الاعضاء کالعین والاذن والحاجب و غیرها مشکل وان لایخلوا من وجه. در غیر راست و چپ از عضوی به عضو دیگر مشکل است هرچند جواز آن قابل پذیرش است این بخش از کلام امام دچار اشکال است.
زیرا گرچه «والجروح قصاص»[4] اطلاق دارد اما روایت میتواند مخصص آیه باشد. لذا میگوییم اطلاق آیه با روایت مقید شده است. پس تعدی از عضوی به عضو دیگر جایز نیست.
حتی صاحب جواهر[5] می فرماید لم یقل به احد هیچ کس قائل به این حرف نشده است. و خود حضرت امام در جایی دیگر از تحریر در مسأله17 میفرماید: في الاقتصاص في الأعضاء غير ما مر كل عضو ينقسم إلى يمين وشمال كالعينين والأذنين والأنثيين والمنخرين ونحوها لا يقتص إحداهما بالأخرى، فلو فقئ عينه اليمنى لا يقتص عينه اليسرى، وكذا في غيرهما، وكل يكون فيه الأعلى والأسفل يراعى في القصاص المحل، فلا يقتص الأسفل بالأعلى كالجفنين والشفتين. به جز دست و پا که جفت هستند در قصاص دیگر اعضایی که جفت هستند مثل دو چشم، دو گوش، بیضتین، دو پره بینی و دیگر اعضاء جفت چپ به جای راست و بالعکس قابل قصاص نیست یعنی اگر جانی چشم راست مجنی علیه را قطع کرد و خود فاقد چشم راست بود نمیتوان چشم چپ جانی را قطع کرد چون مماثلت شرط است و در مورد دست و پا اکتفاء به قدر متیقن بود و در بقیه تساوی در محل لازم است حتی در مورد دو لب یا دو مژه قصاص لب یا مژه بالا و یا بالعکس به جای لی یا مژه پایین جایز نیست پس تعدی از عضوی به عضو دیگر در غیر دست و پا خالی از وجه است.
مسأله7:
لو قطع أيدي جماعة على التعاقب قطعت يداه ورجلاه بالأول فالأول، وعليه للباقين الدية، ولو قطع فاقد اليدين والرجلين يد شخص أو رجله فعليه الدية.
حکم جانی واحد در قطع دستهای چند مجنیعلیه: اگر کسی دستهای چند نفر را قطع کند مثلاً پشت سر هم پنج دست قطع کرده است. برای قصاص، مجنی علیه اولی، دست راست جانی را قصاص میکند و مجنی علیه دومی دست چپ را قطع میکند. سومی پای راست را قطع میکند. چهارمی پای چپ را قطع میکند. نفر پنجم مصداق همین روایت است که فرمود زمانی نوبت به دیه میرسد که جوارح ندارد نفر پنجم دیه میگیرد. همینطور نفر ششم دیه میگیرد. و یا اگر جانی از ابتدا دست و پا نداشته است به همه مجنی علیهها دیه میدهد. اما ترتیب در قصاص باید رعایت شود و هر که حق او جلوتر است یعنی زودتر از دیگران دستش قطع شد اول قصاص میکند و اگر حق همه مساوی است ترتیب قصاص با قرعه مشخص میشود.
حکم جانی متعدد در قطع دست یک نفر:
مرحوم خویی[6] مسألهای عنوان کردهاند که صاحب جواهر و امام اینجا ذکر نکردهاند اما جایش به تناسب در محدوده همین مسأله7 است. بحث این بود که شخصی دست چند نفر را قطع کرده است اکنون مناسب است عکس این مورد نیز بررسی شود چنانچه در قصاص داشتیم که اگر دو نفر یک نفر را کشتند ولیّ دم مخیر است اینجا نیز مطرح است که اگر دو نفر دست یک نفر را قطع کردند حکم آن مثل قصاص است یعنی مجنی علیه مخیر است که قصاص بخواهد و دو دست را قصاص کند و دیه مازاد بدهد. یا دیه بگیرد از هر دو یا مختلف یکی را قصاص و دیگری را دیه بگیرد.
معیار در تحقق اشتراک در قطع ید:
فرض کنید دست را روی سنگی گذاشتند و دو نفری دو سر شمشیر را گرفتند و دست را قطع کردند یا دو نفر دکمهای فشار دادند و قطع دست انجام شد به هر حال نحوه اشتراک متفاوت است باید مستند به فعل هر دو بشود بنابراین اگر یکی دست را بگیرد دیگری قطع کند شرکت صدق نمیکند.
برای اینکه پس از تحقق اشتراک، مجنی علیه بتواند به حقش برسد، سه راه وجود دارد:
1-
مجنی علیه مقطوع الید، میتواند دست هر دو جانی را قصاص کند منتهی دو تا دست در مقابل یک دست قرار است قصاص شود لذا باید دیه یک دست را بدهد که نصف دیه انسان است. و به هر جانی ربع دیه انسان باید بپردازد و هر دو دست را قصاص کند.
2-
اگر خواست از هر دو دیه بگیرد دیه یک دست که نصف دیه انسان است هر یک از دو جانی نفری یک ربع دیه انسان به مجنی علیه میدهند و دستشان قطع نمیشود.
3-
راه سوم این است که یکی را قصاص میکند و از دیگری دیه میگیرد منتهی باید ربع دیه انسان به آن جانی که دستش قصاص میشود بدهد. و ربع دیه انسان از کسی که دستش قطع نمیشود بگیرد.
دلیل مسأله: روایت:
عن أبي مريم الأنصاري[7] ، عن أبي جعفر(ع) في رجلين اجتمعا على قطع يد رجل قال: إن أحب أن يقطعهما أدى إليهما دية يد أحد، قال: وإن قطع يد أحدهما رد الذي لم تقطع يده على الذي قطعت يده ربع الدية.
محمد بن الحسن باسناده عن الحسن بن محبوب نحوه، وزاد: وإن أحب أخذ منهما دية يد.
روایت صحیحه است. ابی مریم انصاری از امام باقر(ع) در مورد دو نفر که دست انسانی را قطع کردهاند پرسید امام فرمود اگر خواست دست هر دو جانی را به عنوان قصاص قطع کند دیه یک دست را به آن دو نفر میدهد (به هر نفر نصف دیه یک دست). و اگر خواست دیه دست خودش را از دو جانی میگیرد اما اگر خواست دست یکی را قطع کند آن جانی که دستش قطع نمیشود باید ربع دیه یک انسان به آن جانی که دستش قطع میشود بدهد.
وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد.
[1] امام خمینی، تحریرالوسیلة، ج2، ص541، ط اسماعیلیان.
[2] مائدة(5): 45.
[3] حرعاملی،وسائل الشیعة، ج29، ص174، کتاب القصاص، ابواب قصاص الطرف، باب12، ح2، آل البیت.
[4] مائدة(5): 45.
[5] شیخ جواهری، جواهرالکلام، ج42، ص351، دارالکتب الاسلامیة.
[6] السید الخویی، مبانی تکملة المنهاج، ج2، ص156، ط العلمیه.
[7] حرعاملی، وسائل الشیعة، ج29، ص186، کتاب القصاص، ابواب قصاص الطرف، باب25، ح1، آل البیت.