درس خارج فقه استاد مقتدایی
89/03/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب القصاص(شهادت بر اصل قتل)
بحث اخلاقی:
در ادامه بحث آفات زبان هفته گذشته در مورد کذب صحبت کردیم و گفتیم دروغ گفتن از گناهان کبیره است و در روایات تأکید زیادی در پرهیز از کذب شده است شاید روی کمتر گناهی این قدر تأکید شده است تا جایی که میفرماید کذب کلید تمام گناهان است اگر ما تمام گناهان را در یک محلی ذخیره و جمع کنیم و درب آن را قفل کنیم کلیدش کذب است یعنی آدمیکه دروغ میگوید پروایی از هیچ گناهی ندارد وقتی دروغگو شد هر گناه دیگری را مرتکب میشود در روایات آمده است اگر کسی دروغ بگوید عقوبتش در ردیف آن کسی است که اصلا منکر خدا و کافر است یا در روایتی میگوید کسی که دروغگوست طعم ایمان را نچشیده است مگر اینکه از همه انواع دروغها پرهیز کند حتی در روایت در مورد کسی که روی شوخی دروغی بگوید که چهار نفر بخندند سه بار فرمود «ویل له ویل له ویل له»[1] خودش را دچار عذاب میکند یک آیه از قرآن هفته گذشته خواندیم میفرماید ﴿انما یفتری الکذب الذین لا یومنون بایات الله﴾[2] کسانی دروغ میگویند که ایمان به خدا ندارند ﴿واولئک هم الکاذبون﴾[3] منحصر میکند کاذبها را در آنهایی که ایمان به خدا ندارند آنهایند که دروغگو هستند همچنین آیات زیاد در قرآن راجع به گناه کذب وجود دارد درباره منافقین در همان اول سوره بقره آمده است ﴿فی قلوبهم مرض﴾[4] منافقین مرضی در قلوبشان هست همان مرض نفاق و دورویی ﴿فزادهم الله مرضا﴾ کیفر آن گناهشان کیفر نفاقشان ﴿زادهم الله مرضا ولهم عذاب الیم بما کانوا یکذبون﴾ هم زادهم الله از این جهت که دروغگو هستند خداوند کاری میکند که این امراض قلبی برایشان روان میشود این عقوبت دروغ گفتن است که خدا کاری میکند که گناهانشان را اضافه کنند وجهش همان دروغگو بودنشان است. در سوره زمر میفرماید ﴿ان الله لا یهدی من هو کاذب کفار﴾[5] آن کسی که دروغگو است و کفران نعمت میکند را هدایت نمیکند ان الله لا یهدی وسایل هدایت برای او فراهم نمیشود آن کسی که کاذب و کفار است و همچنین روایات و نیز آیات متعددی در قرآن داریم تذکر مهم این است که دروغ برای همه زشت است مخصوصا برای معمم روحانی طلبه اگر مردم بفهمند یا ببینند یک روحانی دروغ میگوید دیگر زشتی بالاتر از این ما نداریم برای همه زشت است اما برای یک روحانی زشتتر برای همه قبیح است اما صادر شدن و سر زدن دروغ از یک روحانی اقبح است لذا میبینید خود مردم گاهی هم در بینشان دروغ گفته میشود منتشر میشود چیزی هم نمیگویند اما اگر ببینند یک روحانی دروغ گفته است انتظار ندارند خیلی به نظرشان زشت میآید قبیح میآید ما در روایات میخوانیم که وقتی شاگردان امام صادق(ع) به حضورش میرسیدند درس بخوانند حدیث یاد بگیرند با توجه به اینکه از زمان امام باقر(ع) شروع شد و مدرسهای تشکیل گردید و شاگردانی برای فراگیری به حضور میرسیدند که تا رسید به زمان امام صادق(ع) که دوره مراجعه انبوه شاگردان بود لذا از همان اول که میآمدند امام(ع) تاکید میکرد به صدق و راستی. عمرو بن ابی المقدام[6] از راویان حدیث و کسی است که شاگردی امام باقر(ع) را کرده خود عمرو بن ابی المقدام[7] ، [8] ، [9] ، [10] میگوید اولین روزی که خدمت امام باقر(ع) رسیدم خواستم درخواست کنم اجازه بدهند محضر ایشان برای فراگیری، شرفیاب شدم «قال لی ابوجعفر(ع) فی اول دخله دخلت علیه» اولین روزی که بر آن حضرت وارد شدم تا درخواست کنم اجازه بفرماید برای فراگیری در درس در جمع اصحاب شرکت کنم آقا به من فرمود «تعلموا الصدق قبل الحدیث» اولین روز سفارش ایشان این بود اگر آمدهای درس بخوانی ابتدا راست گویی و راست کرداری بیاموز اکنون ما که آمدیم طلبه شویم در اولین وهله باید به کلام امام صادق(ع) عمل کنیم که فرمود «تعلموا الصدق قبل الحدیث» قبل از شروع به درس راستگویی و صداقت در عمل را تمرین کنیم؛ دروغ اقسامی دارد:
1- دروغ در گفتار؛ یک طلبه باید وحشت کند از اینکه یک وقت بخواهد خلاف واقع حرفی بزند برای او میسور نباشد مثل یک طبیعت ثانیه بر خلاف طبع اولیهاش باشد که بخواهد مطلبی را خلاف واقع بگوید روش ائمه ما این بود اولین روزی که شاگرد میآید به او تعلیم صدق میدهند پیغمبر اکرم(ص) نیز به اصحابشان تاکید میکردند و کمتر مواردی داریم که اینجور تاکید کنند.
ابن مسعود یکی از کسانی است که خدمت حضرت میرسید روایات زیادی هم از پیغمبر نقل میکند پیغمبر به من فرمود[11] «یا بن مسعود علیک بالصدق» بر تو باد به راستگویی «ولا تُخرجن من فیک کذبة ابدا» یک چنین تاکیدی میکند که در طول عمر حتی یک دروغ از دهانت بیرون نیاید.
یک روایت هم داریم خیلی روایت عجیبی است قال ابوعبدالله(ع)[12] ، [13] ، [14] ، [15] ، [16] [17] «لا تنظروا الی طول رکوع الرجل» ببینید معیار اینکه مؤمن کیست از چه راهی بشناسیم ایمان انسانی را از همین راستگویی است این معیار تنها معیار برای تشخیص ایمان انسان است که راستگو باشد امام فرمود «لا تنظروا الی طول رکوع الرجل وسجوده» خیلی نمیخواهد توجه کنید به طول رکوع و سجود انسان و ببینید چقدر نماز میخواند چه نمازهای زیبا و قشنگی، رکوعش سجودش قرائتش قیامش «لا تنظروا الی طول رکوع الرجل وسجوده فان ذلک شیئ اعتاده» زیرا ممکن است عادت کرده باشد یعنی از اول که نماز میخوانده نمازش را هم طول میداده حالا هم عادت کرده نماز میخواند قشنگ هم میخواند طول هم میدهد رکوع و سجودش را «فلو ترکه لاستوحش لذلک» اگر نمازش را بخواهد تند بخواند سریع بخواند وحشت دارد خلاف عادتش هست عادتش این است که بایستد نماز قشنگ با آداب با رکوع طولانی سجود طولانی خلاف این را وحشت دارد ولی به این نماز گول نخورید بگویید چه آدم خوبی چه آدم مؤمنی «ولکن انظروا الی صدق حدیثه» ببینید راستگو هست یا نه طول رکوع و طول سجود دلیل نیست بسا عادت کرده است دیگر اینجور روشش شده است و ترکش هم نمیتواند بکند اینها همه لازم است «لکن انظروا الی صدق حدیثه واداء امانته» اما اگر راستگو و امانتدار بود اعتماد کنید.
همین حدیث با یک سند دیگر در امالی[18] صدوق نقل شد از امام هشتم(ع) «علی بن موسی الرضا(ع) عن الامام موسی بن جعفر(ع)» امام هشتم(ع) نقل میکند سند روایت را ملاحظه کنید امام هشتم(ع) نقل میکند از پدرشان موسی بن جعفر(ع) «عن الصادق جعفر بن محمد(ع)» موسی بن جعفر(ع) از پدرشان امام صادق(ع) «عن الباقر(ع)» امام صادق(ع) نقل میکنند از پدرشان محمد بن علی(ع) «عن سید العابدین علی بن الحسین(ع) عن سید شباب اهل الجنه الحسین(ع)» امام زین العابدین(ع) از پدرشان امام حسین(ع) نقل میکنند «عن سید الاوصیاء علی(ع)» امام حسین(ع) از پدرشان امیرالمؤمنین(ع) «عن سیدالانبیاء محمد(ص)» امیرالمؤمنین(ع) از پیامبر(ص) نقل میکند «قال لا تنظروا الی کثرة صلاتهم وصومهم وکثرة الحج والمعروف» گول اینها را نخورید که ببینید یک کسی نماز زیاد میخواند روزه زیاد میگیرد روزههای مستحبی اغلب روزها روزه است کثره الحج دارد زیاد مشرف میشود مکه و المعروف کارهای خیر زیاد میکند کارهای خوب دارد اهل خیر است «و طنطنتهم باللیل» گول این نالهها و زمزمههای شب را نخورید طنطنتهم یعنی کثره الکلام و التسویت یعنی زمزمه مثل همین مناجاتی که میکند با خدا حرف میزند زمزمه میکند زیر لبی با خدا یک چیزهایی مرتب در نمازش میگوید میفرماید گول این طنطنههای شب را نخورید «لکن انظروا الی صدق الحدیث و اداء الامانة» این ملاک است اگر آدم راستگو است معلوم میشود نمازش هم درست است معلوم میشود روزهاش هم درست است.
شخصی آمد پیش پیامبر گفت «یا رسول الله انا لا اصلی» من یک آدمی هستم که نماز نمیخوانم «وازنی» زنا میکنم شرب خمر میکنم و دروغ هم میگویم این گناهان را دارم میخواهم توبه کنم از کدامیک شروع کنم و توبه کنم حضرت فرمود از دروغ توبه کن خوب تعهد کرد پیش پیامبر که دیگر دروغ نگوید بعد آمد وقت نماز شد با خود گفت نماز بخوانم یا نخوانم در فکر رفت و با خود گفت اگر نماز نخوانم فردا که میروم پیش پیامبر(ص) اگر بپرسد نماز خواندی یا نه اگر بگویم خواندم که دروغ گفتم و من توبه کردم نباید دروغ بگویم بخواهم بگویم نماز نخواندم بد است پس باید از دروغ پرهیز کنم باید بخوانم نماز را؛ در مورد شرب خمر هم به همین حالت شد در نتیجه توبه از دروغ توبه از همه گناهان شد بالاخره دروغ یکی از گناهان قبیح است ولی نسبت به روحانی اقبح است باید ما واقعا کنترل کنیم خودمان را تا راستگویی برایمان مثل طبیعت اولیه شود که خلافش برایمان خارج از طبع اولی باشد انشاءاله امیدواریم خداوند توفیق بدهد.
بحث فقهی: شهادت بر اصل قتل:
در مسأله 4 گفتیم اگر دو نفر علیه کسی شهادت به قتل دادند منتهی یکی شهادت به مطلق قتل داد و دومی شهادت به قتل عمد داد و شرط تساوی در شاهد در ادای شهادت رعایت نشد در اینصورت اصل قتل با اینگونه شهادت ثابت میشود چون هردو شهادت به قتل دادند اولی که به قتل مطلقا شهادت داد طبیعی است اصل قتل را قبول دارد و دومی هم که مقید به عمد کرد اصل قتل را قبول دارد پس برای اصل قتل دو شاهد موجود است و ثابت میشود اما کیفیت قتل یعنی عمد بودن با این یک شاهد ثابت نمیشود و قصاص ندارد و دعوی متمرکز میشود روی عمد یا غیر عمد ولی دم میگوید عمد است و جانی منکر است میگوید عمد نبود در این نزاع دوم؛ میتوانیم بگوییم یک شاهد عادل که شهادت به عمد بود داریم و برای قاضی یک دلیل ظنی بر عمد بودن پیدا شد و چون دو شاهد یکدیگر را تکذیب نکردند زیرا در اصل قتل موافقند و شاهد دیگر در برابر ادعای عمد از ناحیه یکی از دو شاهد هیچ ادعایی ندارد پس موارد لوث است و میتوانند قسامه اجرا کنند و 50 نفر از ناحیه اولیاء دم قسم میخورند که قاتل عمدا کشته است و قتل عمد ثابت میشود و قاتل را قصاص میکنند.
نکته: فرعی را از دیروز مورد تأکید قرار میدهیم که اگر یکی از شاهدها شهادت به قتل عمد و دیگری به قتل خطایی داد در این صورت اصل قتل ثابت نمیشود و مورد لوث هم نیست زیرا گرچه هردو بر اصل قتل توافق دارند اما قید عمد بودن و خطا بودن دو مطلب است دوجور قتل میشود همانطور که گفتیم اگر یکی گفت این آقا زید را کشت در منزل دیگری گفت او را کشت در بازار اصل قتل ثابت نیست چون قتل با خصوصیت در منزل قتلی است که در این ظرف منزل واقع میشود و با قتلی که در بازار واقع میشود تفاوت دارد پس هریک از قتل در بازار و قتل در منزل فقط یک شاهد دارد و هیچکدام ثابت نمیشود به علاوه دو شاهد هرکدام تکاذب دارند اینکه گفته در منزل یعنی بیرون منزل نبود و آنکه میگوید در بازار دروغ میگوید از آن طرف شاهدی که میگوید در بازار یعنی در منزل نبوده و قائل به قتل در منزل دروغ میگوید پس اولا دو قتل و دو موضوع است لذا میگوییم نه اصل قتل ثابت میشود نه مورد لوث است ثانیا دو شاهد تکاذب دارند و تساقط میشود و گویا شهادتی نبود اکنون میگوییم شهادت بر عمد و خطا همین گونه است. یعنی گرچه بر اصل قتل توافق دارند اما قید عمد و خطا با هم فرق میکنند و قتل به قید عمد غیر از قتل به قید خطا است و شاهد بر قتل عمد در واقع میگوید قاتل به قتل خطا دروغ میگوید و شاهد بر قتل خطا نیز میگوید قائل به قتل عمد دروغ گفته است پس، اولا دو موضوع و دو قتل است و هرکدام یک شاهد دارد و با یک شاهد قتل ثابت نمیشود ثانیا دو شاهد تکاذب دارند پس نه قتل ثابت میشود و نه قسامه.
موارد دیگر از قیود و اوصاف نیز همین حکم را دارد مثلا اگر یکی بگوید روز بود و دیگری بگوید شب بود و دیگر موارد نظیر این هیچیک از اصل قتل و قسامه ثابت نمیشود.
ان قلت: برخی گفتهاند مورد عمد و خطا با مواردی نظیر زمان یا مکان یا آلت فرق دارد زیرا قتل جدای از قصد و غیر قصد است در مثل ظرف زمان و ظرف مکان یا آلت میپذیریم قتل در روز غیر قتل در شب است قتل با آلت شمشیر غیر قتل با آلت گلوله است و قتل در منزل غیر از قتل در بازار است اما قتل عمد مربوط به خود فاعل است نه مربوط به قتل؛ قتل دوتا نمیشود بلکه فاعل دوجور انجام داده است یا قاصد است یا قاصد نیست اراده کرده یا نه تصادف بود یا نبود این مربوط به فاعل میشود پس دو شاهد بر عمد و خطاء روی یک قتل شهادت دادهاند لذا اصل قتل ثابت است منتهی یکی میگوید قصد داشته است و دیگری میگوید قصد نداشته است و فاعل دوجور میشود نه فعل.
قلت: میگوییم بین آنجایی که میگوید روز بود یا شب در منزل بود یا در بازار با آلت شمشیر بود یا گلوله با اینکه بگوید عمد بود یا خطا هیچ فرقی نیست زیرا قصد فعل مربوط به فاعل تنها نیست بلکه فعل را هم مقید میکند فعل با قصد قتل و عن اراده انجام بشود با قتلی که عن غیر اراده باشد دوتاست شاهدش این است که اگر قتلی با قصد انجام داد میتوانیم او را توبیخ کنیم که چرا اینکار را کردی چرا قصد کردی چرا عمدا کشتی معلوم میشود قید عمد همانند زمان و غیره روی فعل تاثیر دارد همینطور که قتل در یک زمان غیر از قتل در یک زمان دیگر است قتل در یک ظرف مکانی غیر از قتل در ظرف مکان دیگر است قتل با قصد نیز غیر از قتل عن خطاء است از این جهت میگوییم که اگر یک شاهد شهادت داد به قتل عمد و دیگری شهادت داد به قتل خطا دو فعل است نه یک فعل و هر فعل فقط یک شاهد دارد و به علاوه تکاذب به وجود میآید در نتیجه زمینه لوث هم نیست.