< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدايي

89/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی:مسوغات‌غیبت:تاکنون طی چند هفته، در مورد معنای غیبت و عقوبت و تبعات دنیوی و اخروی آن مطالبی بیان شد. بحث امروز راجع به مسوغات غیبت است یعنی مواردی که غیبت جایز است و انسان می‌تواند غیبت بکند.

سبب اساسی حرمت غیبت: عمده اشکال موجب حرمت غیبت بدگویی و عیبجویی است اگر کسی بعنوان تحقیر و آبروریزی کردن پشت سر کسی حرف بزند و مثلاً هتک حرمت او بشود آبروی او نزد مردم برود غیبت است یا اگر غرضش آبرو بردن و یا عیبجویی نباشد بلکه در جلسه نشسته‌اند دلش می‌خواهد جلسه‌داری و میدان داری کند لذا یک کسی را مسخره می‌کند و پشت سرش حرف می‌زند که دیگران بخندند این نیز مصداق غیبت است و همین سخریه و استهزاء کردن و آبروی کسی را بردن منشأ حرمت غیبت می‌شود. اما در مواردی غیبت کردن جایز است.

دلیل جواز غیبت

1- وجود المصلحة:اگر موردی پیدا شود که انسان غیبت بکند عیب کسی را بگوید اما لغرض صحیح باشد یعنی هدف آبروریزی و مسخره کردن نیست بلکه غرض صحیحی دارد که آن غرض صحیح بدست نمی‌آید مگر اینکه غیبت آن شخص را بکند در اینجا که یک غرض صحیح عقلایی شرعی وجود داشته باشد غیبت حرام نیست بلکه جایز است و در بعضی وقتها اصلا غیبت نیست. در ذیل به برخی از موارد جواز غیبت اشاره می‌کنیم:

1- تظلم: غیبت کننده مظلوم واقع شد و غیبت شونده کسی است که به غیبت کننده ظلم کرده است و فرد مظلوم می‌رود در دستگاه قضایی یا نزد فرد صاحب نفوذی که می‌تواند حق این مظلوم را به او برگرداند پشت سر فرد ظالم عیب او را بیان می‌کند مثلاً می‌گوید فلانی مال مرا برده یا در فلان جا آبروی مرا برده و توهین به من کرده و مرا تحقیر کرده است و غرضش از این کار این است که قاضی به دادش برسد حقش را بگیرد یا می‌گوید فلانی از من این مبلغ قرض گرفته یک ماهه و نمی‌دهد تظلم می‌کند که مالش را پس بگیرد یا می‌گوید فلانی مال مرا غصب کرده نمی‌دهد. مطرح کردن این مطالب پشت سر یک انسانی در همان حد ضرورت مثلاً اگر مالش را بردند تظلم می‌کند و می‌گوید فلانی این مقدار از مال من برده یا قرض گرفته و پس نمی‌دهد جزء مصداق غیبت حرام نیست. اما اگر اضافه کند مثلاً بگوید این آقا مشروب خور است این آقا فلان گناه را هم مرتکب می‌شود. غیبت حرام حساب می‌شود.

دلیل جواز غیبت برای تظلم؛ قال رسول الله(ص)«لَیُّ الواجد یحل عقوبته و عرضه» «واجد» یعنی بدهکاری که مال دارد ولی بدهکاری‌اش را نمی‌دهد طلبکار هرچه می‌گوید وقتش رسید زمان آن گذشت طلب مرا بده بدهکار مسامحه می‌کند می‌گوید برو فردا برو هفته بعد یا می‌گوید حالا ندارم برو یک وقت دیگر بیا «لَیّ» یعنی مماطله کردن امروز و فردا کردن و تاخیر انداختن. البته نسبت به کسی که معسر است «فنظرة الی میسرة» معسر را باید مهلتش بدهند تا به قدرت برسد توانایی پیدا کند مال را بدهد اما اگر واجد و موسر است و امروز و فردا می‌کند می‌فرماید عقوبت کسی که مال دارد و بدهی‌اش را نمی‌دهد جایز است یعنی طلبکار می‌تواند درخواست بکند او را تعزیر کنند و نیز می‌تواند آبرویش را ببرد و در دستگاه قضایی نزد قاضی یا مسؤول یا رییس قبیله پشت سر طلبکار حرف بزند و بگوید مالم را نمی‌دهد. یا مثلاً اختلاف خانوادگی دارند می‌رود پیش پدربزرگ جد یا بزرگ فامیل می‌گوید این فرد در خانه بدرفتاری می‌کند زن نسبت به شوهرش و شوهر نسبت به زن تظلم می‌کند تا آنها ترتیب اثر دهند اما نمی‌تواند و جایز نیست نزد افراد عادی بنشیند و علیه زن یا شوهر حرف بزند.

2- نهی از منکر: مورد دوم این است که یک شخصی معصیت می‌کند و غیبت کننده از قبل دوبار سه بار تذکر داده بود ولی فایده‌ای نکرد لذا برای اینکه از دیگران کمک بگیرد نزد افرادی که می‌توانند در آن شخص مؤثر باشند می‌گوید این جوان رو به فساد می‌رود با افرادی رفت و آمد می‌کند که به مصلحت نیست او را به اعتیاد و دزدی و مفاسدی دیگر می‌کشانند مثلاً فلان فحشاء را مرتکب شده است شما تذکر دهید و مانعش شوید. اینجا تظلم نیست اما کمک گرفتن برای جلوگیری از یک معصیت است گرچه پشت سر یک نفر حرف زده اما لغرض صحیح شرعی و برای جلوگیری از فساد است مصداق غیبت حرام نیست.

3- نُصح: نصیحت در فرض غیبت دو صورت دارد:

صورت اول:نصح المستشیر: نصیحت به کسی که از شما مشورت بخواهد یک کسی می‌آید با شما مشورت می‌کند شما باید خیرخواهی داشته باشید مثلاً می‌خواهد دخترش را به کسی بدهد یا از کسی دختر بگیرد مشورت می‌کند اگر شما از آن خانواده مطلبی می‌دانید و از منکرات است و تاکنون آن خانواده آن کار را ترک نکرده و توبه نکرده‌اند می‌توانید بگویید تا آن فرد راحت‌تر تصمیم بگیرد یا اگر یک نفری می‌خواهد با یک نفر همسفر شود یا معامله‌ای بکند و با شما مشورت می‌کند شما می‌دانید آن شخص کلاهبردار است مال افرادی را خورده است می‌توانید تذکر دهید و بگویید با این فرد معامله نکن آدم مؤمن، متدین و سالمی نیست و عیوبی را که می‌دانید بگویید مصداق غیبت حرام نیست یا دو نفر را می‌خواهند ببرند در محکمه بعنوان شاهد شما می‌دانید آدم‌های دروغگویی هستند می‌توانید به قاضی بگویید شهادت اینها را قبول نکن اینها یک چنین مفاسدی دارند تبانی کردند که شهادت ناحق بدهند.

صورت دوم:نصیحت کسی که در خطر است: در این صورت او از شما طلب مشورت نکرده است اما شما خودتان به او مشورت می‌دهید مثلاً شب آخر ماه رمضان است آقایی دارد شهادت می‌دهد که من ماه را دیده‌ام شما می‌شناسید آدم شروری است و می‌خواهد مردم روزه نگیرند لذا به دروغ می‌گوید ماه را دیدم و مرجع تقلید هم در جریان نیست که شما می‌توانید در این جهت کمک کنید وگرنه اگر بداند به یقین از شما طلب مشورت می‌کند. می‌توانید مفاسد این شخص را نزد مرجع تقلید یا قاضی فاش کنید و مصداق غیبت حرام نیست.

دلیل جواز در صورت دوم:قال(ص)«اترعون عن ذکر الفاجر حتی لایعرفه الناس» پیامبر(ص) می‌فرماید آیا شما مراعات می‌کنید و علیه فاجری حرف نمی‌زنید تا مردم آن فاجر و فاسق را نشناسند؟! در مقام استفهام انکاری است یعنی چرا شما مراعات آن شخص فاجر را می‌کنید و از فسق و فجورش برای مردم نمی‌گویید «اذکروه بما فیه یحذره الناس» هرچه می‌دانید درباره آن فاجر بگویید تا مردم از او پرهیز کنند به او اعتماد نکنند یا اگر کسی می‌خواهد خانه‌ای بخرد شما می‌دانید که این خانه در مسیر خیابان می‌افتد و این بنده خدا خبر ندارد می‌توانید به او یادآوری بکنید این خانه را نخر در مسیر خیابان است ضرر می‌کنی یا می‌خواهد ماشین بخرد شما می‌دانید این ماشین تصادفی است عیب دارد می‌توانید به آن مشتری تذکر بدهید.

4- بیان لقب مشهور شخص: انسانی لقبی به خود گرفته و مشهور به آن لقب شده که خود آن لقب یک عیب است اما به این لقب مشهور شد (وقتی بچه بودیم یک کسی معروف شده بود به «علی پاچه پاره» معروف بود هرجا تا در مجلسی نمی‌گفتند با این لقب کسی نمی‌شناخت یکی مثلاً معروف شده به کچل تا نگویند کسی نمی‌شناسد) اگر بخواهیم او را معرفی بکنیم باید عنوان عیب ذکر شود تا بشناسند. در بین راویان حدیث هم ما عنوان اعمش داریم یعنی آن کسی که چشمانش خراب است آب می‌ریزد یا اعرج کسی که پایش شل است در اینگونه موارد خودش هم بدش نمی‌آید چون با این لقب معروف شده است. در این صورت ذکر این لقب پشت سر افراد غیبت حرام نیست.

5- تجاهر به فسق: «ان یکون متجاهراً بالفسق» آدمی که تظاهر به فسق می‌کند و علنی مشروب می‌خورد و افتخار هم می‌کند دزدی می‌کند چاقو کشی می‌کند کتک کاری می‌کند فحاشی می‌کند اصلا خودش را با این خصوصیات معرفی می‌کند اگر بنشینیم بگوییم این آقا مشروب می‌خورد یا زانی است و در مورد گناهانی که علناً انجام می‌دهد و باکی ندارد که دیگران بفهمند حرف بزنیم غیبت حرام نیست اما اگر یک فسق دیگری از او سراغ دارید که تظاهر به آن فسق نکرده است اگر بگویید غیبت است.

دلیل جواز غیبت متجاهر به فسق: روایت داریم؛

1-«من القی جلباب الحیاء من وجهه فلاغیبة له» حدیث نبوی است کسی که پرده حیا را دریده و آبرویی برای خودش نگذاشته است غیبت ندارد اگر برای کسانی که نمی‌دانند بگویید آدم بی‌حیایی است همه جور مفاسدی را مرتکب می‌شود پروایی هم ندارد این غیبت حرام نیست.

2-«لیس للفاسق غیبة» فاسق اصلاً غیبت ندارد بعضی از این روایت استفاده می‌کنند پشت سر فاسق حرف زدن اصلا غیبت نیست نه اینکه غیبت است و استثناء شد چون بحث ما این است که غیبت حرام است مگر آنجاهایی که لغرض صحیح باشد که غیبتی است که جایز شده است اما حرف زدن پشت سر فاسقی که جلباب حیا از صورتش انداخته بی‌حیایی می‌کند در انظار و در منظر مردم کار خلاف انجام می‌دهد اصلاً غیبت نیست زیرا غیبت یعنی عیب کسی را بگوییم که اگر بشنود بدش می‌آید اما این خوشحال است که این کارها را می‌کند متظاهر به آن است.

به هر حال موارد غیبت استثناء شده و یا جایی که اساساً غیبت نباشد فراوان است و در جای خود قابل بررسی است.

بحث فقهی:

ادامه مسأله4 گفتیم اگر دو نفر سر یک فرزند نزاع داشتند ابتدا از طریق قرائن قطعیه نظیر بیّنة یا آزمایشات خاص ولد به پدر ملحق می‌شود و اگر هیچ راهی نبود جای تمسک به قرعه است «القرعة لکل امر مشکل» روایات می‌گوید قرعه طریق واقع است و احکام واقع بر آن مترتب می‌شود یعنی آن کسی که قرعه بنامش افتاد پدر است و تمام احکام پدری بر او بار است و بچه واجب النفقة او می‌شود از یکدیگر ارث می‌برند با فرزندان دیگری که دارد برادر و خواهر پدری می‌شوند و این تعبد است که قرعه فاصل دعوی باشد.

نمونه‌هایی از اجرای قرعه در تاریخ:

در تاریخ دینی موارد زیادی داریم که قرعه فاصل دعوی شد.

1- جریان به آب انداختن حضرت یونس از طریق قرعه انجام شد.

2- جریان تکفل زکریا نسبت به مریم از طریق قرعه انجام شد .

قرآن هر دو داستان را نقل کرد و نسبت به طریق آن نظر منفی ندارد قرعه همانند خبر واحد است که بعد از آن می‌گویی هذا حکم الله.

بحث جدید این بود که اگر قبل از اینکه قرعه بزنند یکی از دو مدعی پدری، آن بچه را کشت حکم چیست؟ اگر پدری ثابت بود می‌گفتیم پدر را برای کشتن فرزند قصاص نمی‌کنند اما در این مورد که پدری هنوز معلوم نیست دو قول است؛

قول اول: عدم قصاص: مشهور فقهاء گفته‌اند اگر شخص مدعی پدری قبل از اثبات پدری فرزند مورد ادعا را کشت قصاص نمی‌شود.

مرحوم محقق در شرایع می‌فرماید «فلاقود» قصاص ندارد.

امام می‌فرماید که «فلاقود» قصاص ندارد.

در بیان دلیل مسأله گفتیم مرحوم محقق گفت «لوجود الاحتمال» احتمال می‌دهیم پدرش باشد همینکه احتمال می‌دهیم پدر باشد شبهه پیش می‌آید و قصاص منتفی است.

مرحوم صاحب جواهر گفت «لعدم احراز شرط القصاص» شرط قصاص این بود که پدر نباشد اگر احراز کنیم پدر نیست قصاص می‌کنیم اما شرط قصاص یعنی پدر نبودن احراز نشد پس قصاص نمی‌شود و گفتیم نتیجه کلام جواهر و مرحوم محقق یکی است.

قول دوم: قصاص: گفتیم مرحوم آقای خویی می‌فرماید اگر یکی از دو مدعی پدری فرزند مورد ادعا را کشت قصاص می‌شود دلیل آقای خویی برای فردا انشاءالله.

و صلی الله علی سیدنا محمد و ال محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo