< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

88/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: كتاب القصاص (اشتراک چند زن در قتل یک مرد:)
 بحث اخلاقی:
 غیبت: تاکنون آیات و روایات دال بر حرمت و عقوبت شدید غیبت را خواندیم و در بحث قبل نیز راه علاج و معالجه انسان که چه کار بکند که نفس از غیبت خودداری کند و کف نفس بکند مطرح شد و گفتیم اگر به روایات مروری شود و روی عقوبت‌های غیبت فکر کنند که ممکن است در اثر یک غیبت حسنات انسان از نامه عملش بیرون برود و اگر حسنات هم ندارد گناهان غیبت شونده در نامه عملش ثبت شود انسان را جهنمی بکند خود تفکر در این عقوبت‌های شدید موجب می‌شود انسان از غیبت کردن دوری کند.
 ریشه‌های گرفتار شدن در گناه غیبت:
 وقتی ریشه یابی شود می‌توان گفت یکی از مواردی که باعث می‌شود انسان غیبت کند سوءظن به برادر دینی است. قرآن می‌فرماید «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن إن بعض الظن اثم ولا تجسسوا ولا یغتب بعضکم بعضا» [1]
 در این آیه از سه امر نهی شده است «اجتنبوا» امر می کند اجتناب و دوری کنید:
 1- از کثیری از ظن ها در این ظن سوء و گمان بد بردن به برادر دینی مراد است.
 2- «ولا تجسسوا» تجسس در زندگی داخلی افراد نکنید تجسس حرام است.
 3- «ولا یغتب بعضکم بعضا» پشت سر یکدیگر حرف نزنید.
 وقتی آدمی سوءظنی به کسی می‌برد سعی می کند در زندگی آن فرد دقت و تجسس کند و از حالاتش پرس و جو کند که موجب می‌شود پشت سرش حرف و حدیث بسازد و این غیبت و حرام است.
 مصادیق سوءظن:
 1- مثلا انسان می‌گوید به ذهن می‌آید که این حرفی که فلانی زد می‌خواست به من گوشه بزند با اینکه آن طرف اصلا روحش خبردار نبود. این سوءظن است.
 یا با خود میگوید او که این عمل را انجام داد می‌خواست توهین به من بکند یا می‌خواست علیه فلانی مثلا موضع گیری بکند.
 مع الأسف امروز هم زیاد است که دور هم بنشینیم نسبت به همدیگر اگر به زبان بیاوریم که غیبت است اگر به ذهنمان در ذهنمان بیاوریم غیبت قلب است آن چیزی که به زبان می آوریم غیبت زبان است می‌نشینیم نسبت به برادر دینی بدگویی می‌کنیم عیب او را می‌گوییم یک وقت در قلبمان حدیث نفس است در ذهن خود انسان می‌آورد این آدم آدمی است که مثلا اینطور است رفتارش اینطور است کردار او اینطور است برخلاف مواضع شرع حرف می‌زند برخلاف انقلاب حرف می‌زند می‌خواهد براندازی بکند می‌خواهد توهین به رهبری بکند توهین به نظام بکند می‌خواهد توهین به امام بکند این سوءظن است که خودش یک غیبت است و غیبت قلبی است.
 مرحوم شهید ثانی [2] می‌فرماید «إعلم أنه کما یحرم علی الانسان سوء القول فی المومن وان یحدث غیره بلسانه» همان گونه که سوء قول یعنی بنشیند بگوید فلانی عیبش این است عیب دیگران را بگوید و با زبانش سوء رفتار دیگری را ذکر کند نواقص او و عیب او را بگوید که این غیبت و حرام است «کذلک یحرم علیه سوء الظن وان یحدث نفسه بذلک» حدیث نفس هم حرام است که بنشیند برای دیگران عیب دیگری را نقل کند. سوء ظن این است که در نفسش به دیگری بدبین می‌شود به زبان نمی‌آورد. بدبینی نسبت به افراد در ذهن و قلبش می‌آید که این آدم اینطوری است این حرف را زده این کار را کرده همین بدبینی هایی که نوعا ما نسبت به همدیگر داریم این را می گویند سوءظن و مرحوم شهید می فرماید «والمراد بسوء الظن المحرم» مراد از سوءظن حرام «عقد القلب وحکمه علیه بالسوء» آن است که در ذهنش اعتقاد پیدا کند که مثلا فلانی آدم بدی است این حرف را که زده است برای توهین بود. این رفتار را کرد زیرا حبّ به چیزی داشته است که این حرف را زده یا این رفتار را داشت برای خودنمایی این کار را کرده است این مراد از سوءظن است
 تفاوت عقد القلب و خطور قلبی:
 اما اینکه گاهی به قلب انسان خطور می‌کند که فلانی هوای نفس دارد مثلا این عملی که انجام داد روی هوای نفس بود فلان جا رفت می خواهد خودنمایی بکند مثلا یک موقع به قلب انسان خطور می‌کند اختیاری هم نیست ولی عقد قلب به او ندارد و معتقد نیست بلکه به ذهن او خطور کرده است و رد می‌شود مرحوم شهید می گوید «اما الخواطر» خاطره‌ها که خطور می‌کند به قلب انسان «فهو معفو عنه» این معفو عنه است وقتی عقد قلب روی آن نشود اعتقاد روی آن نیاید در ذهنش حکم می‌کند که آدم نفس پرستی است آدم خودخواهی است آدمی است که موضع گیری اینطور کرده به نفع دیگری بر علیه دیگری اعتقادش بر این نباشد به زبان نمی‌آورد و اگر به زبان بیاورد غیبت است و اگر معتقد باشد و بر زبان نیاورد نیز غیبت نفس است سوءظن یعنی عقد قلب یعنی غیبت نفس این مطلب را در ذهنش تثبیت می‌کند اما یک وقت در ذهن او نقش می‌بندد و با خود می‌گوید ما که از نفس دیگری از قلب دیگری از فکر دیگری خبر نداریم که علم غیب نداریم پس اینکه در ذهن ما می‌آید با اینکه نه دیدیم و نه شنیدیم پس این القاء از طرف شیطان است و شیطان من افسق الفساق است که قرآن می فرماید «ان جائکم فاسق بنبأ» [3] اگر یک فاسق خبر آورد «فتبینوا» قبول نکنید بروید تحقیق کنید حالا شیطان در قلب ما یک چیزی را آورده یک القاء کرده لذا تکذیب می‌کنیم و می‌گوییم این دروغ است.
 مرحوم شهید می‌فرماید «ان قلت» اگر شما بگویی که من از کجا بفهمم تشخیص بدهم این چیزی که در ذهن من است سوءظن است یا یک چیزی خطور کرده است به قلب من که معفو است از کجا تشخیص بدهم؟ «قلت» اگر در رفتار شما با آن طرف که سوءظن به او بردید یعنی قبلا وقتی می‌رسیدید سلام تعارف احترام به او می کردید در یک مجلسی صحبت می‌شد از او تعریف می‌کردید اما حالا دیگر بعد از آن سوء ظن یک حالت تنفری پیدا کردی دیگر حاضر نیستید با او بنشینید صحبت کنید یا از او تعریف بکنید این نشانه‌ی این است که سوءظن پیدا کردید که نسبت به او وضع شما تغییر کرده است پس سوءظن به او پیدا کردید این نشانه اینکه تشخیص بدهید سوء ظن است یا نه آن وقت اگر سوءظن شد همان حرامی است که در ردیف تهمت در ردیف شرک به خدا در روایات آمده است می‌فرماید «قال رسول الله(ص) ان الله تعالی حرم من المسلم دمه وماله وان یظن به ظن السوء» سه چیز را خداوند نسبت به مؤمن برای انسان حرام کرده است
 1- «دمه»: کسی کسی را بکشد.
 2- «ماله»: مال او را غصب کند یا به سرقت ببرد.
 3- «سوء ظن»: ظن سوء را در ردیف قتل نفس در ردیف سرقت و مال دیگری را بردن قرار داده این عقوبت عقوبت بالایی است.
 در یک روایت [4] می فرماید «قال امیرالمومنین(ع) ضع امر اخیک علی احسنه» وقتی یک چیزی از برادر دینی‌ات دیدی حمل کن آن را بر وجه احسن ولو به قول بعضی‌ها می‌گویند دو پهلو است اما خوش بین باش «حتی یأتیک منه ما یغلبک» مادامیکه به قطع و یقین ندیدی و نشنیدی حمل بر وجه صحیح بکن «ولا تظنن بکلمة خرجت من اخیک سوءا» هیچ وقت به یک کلمه‌ای که یک کسی یک حرفی زد آن را حمل بر امر سوء نکن «وانت تجد لها فی الخیر محملا» در حالیکه می‌توانی بر یک وجه صحیح حمل کنی نگو قصدش این بوده است می‌خواست به فلانی توهین بکند می‌خواسته فلان موضع گیری را بکند ضع امر اخیک علی احسنه.
 یک روایت [5] دیگر از این خیلی مهم‌تر است عن ابالحسن موسی(ع) از امام کاظم نقل می‌شود «قال قلت له جعلت فداک الرجل من اخوانی یبلغنی عنه الشیء الذی اکره له» از یک برادر دینی خبری به من می‌رسد که خوشم نمی‌آید می‌گویند فلانی این کار را کرده فلانی این حرف را زده فلانی این موضع گیری در فلان امر کرده من خوشم نمی‌آید که این شخص با این جلالت و ایمان و تقوایی که دارد این حرف را زده باشد یا این کار را کرده باشد «فاسئله عنه» نقل می‌کنند فلانی چنین گفته است من بعید می‌دانم لذا می‌روم از خود او می‌پرسم آقا شما این حرف را زدی از شما نقل می‌کنند در مصاحبه اینطور از شما می‌گویند «فینکر ذلک» می‌گوید والله من اینطور مصاحبه نکردم واقعا من نگفتم می‌گوید از خودش می‌پرسم «و قد اخبرنی عنه قوم ثقاة» (دقت کنید) راوی می‌گوید به امام عرض کردم او انکار می‌کند اما نه یک نفر آدم عادل بلکه یک قوم ثقاة می‌گویند ما شنیدیم از او خود او گفت ولی خود او می‌گوید من نگفتم «فقال لی» محمد بن فضیل می‌گوید امام موسی بن جعفر(ع) به من فرمود «یا محمد کذب سمعک وبصرک عن اخیک» هم گوش و هم چشمت را تکذیب کن می‌گویی دیدم بگو من اشتباه دیدم شنیدم بگو اشتباه شنیدم قوم ثقاة نقل کردند بگو خطا کردند لازم نیست بگویی او دروغ گفت اینها که نقل کردند قوم ثقه و عادل هستند نسبت کذب به او نده اما آدم عادل هم خطا می‌کند آدم عادل هم اشتباه می‌کند بگو اشتباه کردم بگو اشتباه کردند «کذب سمعک وبصرک فان شهد عندک خمسون قسامة» اگر پنجاه قسامه یعنی جمعیتی که می‌آیند قسم می‌خورند پنجاه نفر قسم خورنده آمدند «وقال لک قولا» به شما مطلبی را گفتند و خود او یک چیز دیگری می‌گوید «فصدقه وکذبهم» قول خودش را که می‌گوید نگفتم تصدیق کن و کذبهم آن خمسون قسامه و قوم ثقاة را تکذیب کن بگو اشتباه کردند.
 امام می‌خواهد جلوی همین را بگیرد که سوءظن نداشته باش قول خودش را تصدیق بکن دنبال روایت دارد «ولا تضیعن علیه شیئا علیه» برادر دینی‌ات چیزی نگو که «تشینه» شین و زشتی برای او اثبات بکنی «تحتم به مروته» شأن او را از بین ببری اگر این کار را کردی «فتکون من الذین» از مصادیق این آیه هستی که فرمود «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین امنوا» [6] آن کسانی که دوست می دارند نسبت به مومنین اشاعه فحشا بکنند «لهم عذاب الیم فی الدنیا والاخرة» اگر یک حرفی زدی که شین برای برادر دینی‌ات شد مروت و شأن او در جامعه کم شد «تکون من الذین» از مصادیق این آیه هستی که فرمود آن کسانی که دوست می دارند یک فاحشه‌ای یک چیز زشتی را نسبت به مومنی شایع بکنند «عذاب الیم» برای آنان مقرر می شود خدا داناست و شما نمی‌دانید «والله یعلم وانتم لا تعلمون» [7] این منشاء غیبت می‌شود وقتی انسان سوءظن به برادر دینی‌اش برد می‌نشیند غیبت او را می‌کند می‌نشیند یک جایی پشت سر او حرف می‌زند متأسفانه مردم نمی دانند و تقصیر با ما است که نمی‌آییم برای جامعه مطرح بکنیم بله واقعا اگر مردم آگاه بشوند بسیاری از غیبت‌ها از بین می‌رود.
 بحث فقهی:
 مسأله48: «لو اشترك في قتل رجل امرأتان قتلتا به من غير رد شئ، ولو كان أكثر فللولي قتلهن ورد فاضل ديته يقسم عليهم بالسوية فإن كن ثلاثا وأراد قتلهن رد عليهم دية امرأة، وهي بينهم بالسوية، وإن كان أربعا فدية امرأتين كذلك وهكذا، وإن قتل بعضهن رد البعض الآخر ما فضل من جنايتها، فلو قتل في الثلاث اثنتين ردت المتروكة ثلث ديته على المقتولين بالسوية، ولو اختار قتل واحدة ردت المتروكتان على المقتولة ثلث ديتها وعلى الولي نصف دية الرجل.»
 اگر دو زن مشترکا یک مرد را کشتند فرقی بین زن و مرد نیست ولیّ دم می‌تواند همه آنهایی که قاتل هستند را بکشد فقط یک فرق وجود دارد.
 در آنجا که قاتل‌ها مرد بودند می‌گفتیم چون دو تا نفس در مقابل یک نفس می‌خواهد استیفا کند باید یک دیه بدهد جنایت هر کدام نصف جنایت بود پس باید نصف دیه را بدهد. اینجا که قاتل‌ها دو زن هستند و یک مرد را کشته‌اند اگر ولیّ دم این دو زن را قصاص کرد چیزی نباید بدهد دو نفس را در مقابل یک نفس قصاص کرده اما از نظر دیه مساوی هستند دو زن با یک مرد مساوی است پس به اندازه طلبش استیفا کرده است مازادی ندارد تا بخواهد بپردازد.
 دلیل مسأله:
 صحیحه محمد بن مسلم [8] عن ابی جعفر(ع) «قال سألته عن امراتین قتلتا رجلا عمدا» می‌گوید از امام باقر در مورد دو زن که یک مرد را عمدا کشتند پرسیدم «قال یقتلان به» امام فرمود آن دو زن کشته می‌شوند «ما یختلف فی هذا احد» امام فرمود هیچ کس در این قضیه اختلافی ندارد امام نفرمود چیزی هم باید بپردازند. پس جایز است دو زن قاتل را در مقابل مرد قصاص کنیم و مازاد دیه هم ندارد چنانچه اگر یک زن یک مرد را بکشد بخواهیم زن را قصاص بکنیم می‌توانیم قصاص کنیم و نمی‌توانیم بگوییم ارزش دیه زن نصف مرد است پس باید هم قصاص شود و هم نصف دیه بپردازد زیرا در جای خودش می‌رسیم که «لا یجنی الجانی اکثر من نفسه» [9] اگر یک زن مرد را کشت قصاص می‌کنیم و بیش از نفس خودش چیزی بدهکار نمی‌شود. اما اگر سه زن یک مرد را کشتند و ما هر سه را قصاص کردیم در واقع سه نصف دیه را استیفا کردیم که دو نصف دیه طلب داشتیم یک انسان کشته شده دو تا از اینها در مقابل یک مرد پس ما سه نفس را کشتیم ولیّ دم باید یک دیه زن بپردازد که بین آن سه زن تقسیم می‌شود علی السواء مثلا فرض کنید اگر دیه را شش تومان فرض کنیم شش تومان دیه یک انسان است. سه زن این انسان را که شش تومان دیه او بود کشتند سهم جنایت هر کدام دو تومان است. دیه خود این زن سه تومان است. پس هر کدام یک ششم دیه طلب کار هستند پس ولیّ دم باید به هریک از زنان یک تومان بپردازد تا بتواند قصاص کند به همین صورت است اگر زنان قاتل چهار یا پنج نفر یا بیشتر باشند که فاضل دیه به نسبت محاسبه می‌شود. این مسأله بیش از این بحث جدی ندارد.
 وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد


[1] حجرات: 12.
[2] رسائل شهید ثانی: 292 و 293، ط القدیمة.
[3] حجرات: 6.
[4] الکافی 2: 362، ط الاسلامیة.
[5] الکافی 8: 147، ط اسلامیة.
[6] نور(24): 19.
[7] بقره(2): 216.
[8] وسائل الشیعة 29: 84، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب33، ح15، ط آل البیت.
[9] وسائل الشیعة 29: 83، کتاب القصاص، ابواب قصاص نفس، باب33، ح10، ط آل البیت.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo