< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدائی

88/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

مسئلة 19:« لو قدم إلیه المسوم بتخیّل أنّه مهدور الدم فبان الخلاف لم یکن قتل عمد و لا قود فیه»

بحث در این بود که قسم دیگری از اقسام  تسبیب این است که «شخص» یعنی جانی سبب و فعلی را انجام می‌دهد که سبب قتل است،‌اما این فعل به تنهائی به فعل خود جانی تمام نمی‌شود، بلکه  به ضمیمه‌ی‌ مباشرت شخص مجنی‌علیه به اتمام می‌رسد، مثلاٌ جانی غذای مسموم را جلوی شخصی می‌گذارد و خود مجنی علیه به اختیار خودش غذای مسموم را بر می‌دارد و می‌خورد، در این باره صوری گفته شد، اکنون یک صورت دیگر را مطرح می‌کنیم که مسئله‌ی نوزدهم باشد «لو قدم إلیه المسوم»  شخص خیال کرده که طرف مهدور الدم است مانند: سابّ النبی ، یعنی نسبت به نبی گرامی اسلام سب کرده  یا نسبت به یکی از ائمه‌ی اطهار علیهم السلام  سب کرده یا اینکه کافر حربی، و یا مرتد است و از دین خارج شده.

در هر صورت کسی را مهدور الدم می‌داند و قصد می‌کند که او را بکشد، یا طرف کافر حربی است و لذا می‌خواهد از بین ببرد،‌از این رو غذا یا شربت و امثال شربت را مسموم می‌کند و جلوش  می‌گذارد  و به این وسیله می‌خواهد او را از بین ببرد، طرف هم بدون اینکه بداند مسموم است،‌ آن را خورد و مرد، و حال آنکه اطلاع از مسموم بودن غذا نداشت، آنگاه معلوم شد که طرف مهدور الدم نبوده (بان الخلاف) ‌یعنی طرف خیال می‌کرد که این مهدور الدم  و واجب القتل است و لذا شرعاٌ  این حق را دارد که او را بکشد، ولی خلاف در آمد، در اینجا حکم چیست، آیا این شخص قصاص دارد چون غذای مسموم را جلوی او نهاده و او هم خورد و مرد، بعد معلوم  شد که این آن فرد مهدور الدم نبوده، آیا در اینجا می‌توانیم بگوییم که این قتل عمد است، فعل مما یقتل غالبا است، یا قصد قتل دارد و می‌خواهد بکشد او را، ولو سم از نظر کمی یا کیف کشنده نیست، فعل مما یقتل غالبا نیست ولی این قصد قتل دارد و می‌خواهد او را بکشد،‌آیا اینجا می‌توانیم بگوییم که این عمد است و قصاص دارد،‌ یا اینکه بگوییم این آدم چون معتقد بود که این مهدور الدم است اگر می‌دانست که این معصوم الدم است و یک انسانی است که خونش محترم است،‌ابداٌ اقدام به قتلش نمی‌کرد، با اعتقاد اینکه این مهدور الدم است، قصد کشتن او  را کرد، با این خصوصیت قصد قتلش را نداشت؟ حضرت امام (ره) در اینجا می‌فرماید:« لم یکن قتل عمد و لا قود فیه»،یعنی این قتل عمد به حساب نمی‌آید و قود هم ندارد، هرچند فعل مما یقتل غالباٌ هست، قصد قتل این شخص را هم داشته، غذای مسموم را به او داد و مرد،‌می‌گوییم قتل عمد حساب نمی‌شود، چرا؟ چون اعتقاد داشت که این مهدور الدم است و اگر می‌دانست که این مهدور الدم نیست، به هیچ وجه ‌اقدام به قتل او نمی‌کرد ، فرض بفرمایید  بعداٌ‌ که کشف خلاف شد، معلوم شد که برادر یا فرزند خودش است، آیا حاضر بود که فرزند یا برادر خودش را بکشد، اگر می‌دانست که این آن فرد مهدور الدم نیست، قطعاٌ اقدام به قتلش نمی‌کرد، اقدامش به قتل به اعتقاد این بود که این مهدور الدم است و روی همین اعتقاد هم او را کشت، پس قصد قتل این شخص را به اعتقاد اینکه این معصوم الدم است نداشت و لذا می‌گوییم ولو قصد قتل این شخص را داشت، اما با وصف مهدور الدم بودن، قصد قتل او را داشت، وانگهی کشف خلاف شد، پس این «آدم»  آن کسی نیست که می خواست او را بکشد، نیست، پس قتل عمد نسبت به این شخص صدق نمی‌کند، قتل عمد نیست و لذا قصاص ندارد، ولی از آن طرف این قتل بالأخرة  مستند به این شخص است، یعنی این شخص غذای مسموم را خورد و کشته شد، ولذا می‌گوییم دیه دارد، پس دیه دارد، چرا؟ چون قتل این شخص مستند به این جانی است، هرچند ‌عمد نیست، چون به اعتقاد اینکه او مهدور الدم است، او را کشت، عمد نیست و قصاص ندارد، ولی  دیه دار (فیه الدیه). البته تنها غذای مسموم جلوش گذاشتن ملاک نیست، بلکه اگر با تیر، گلوله یا شمشیر هم بزند، همین حکم  را دارد و در این جهت   فرق ابزار و اسباب قتل نمی‌کند، یعنی  این شخص را به قصد اینکه مهدور الدم است می‌کشد، دیگر فرق نمی‌کند که با سم بکشد یا با چیز دیگر بکشد، حالا اگر شخصی را به اعتقاد اینکه زید است، او را کشت و تیر زد یا غذای مسموم جلوش گذاشت، در اینجا انکشف که این عمرو است، اینجا چه جور است، یک شخصی را  که با او دشمنی دارد و می‌خواهد او را بکشد، یک شخص عبور می‌کند خیال می‌کند که این همان زید است که دشمن اوست، می‌خواهد او را بکشد  بعد انکشف که عمرو است نه زید، اینجا قصاص دارد. چرا؟ چون خصوصیت فرد  مدخلیت ندارد، این می‌خواهد یک آدم بی گناه را بکشد، فکر می‌کرد که زید است، او را  کشت، بعد معلوم شد که  عمرو است، اینجا قصاص دارد هرجند کشف خلاف شد،‌ چون از همان ابتدا حق نداشت که زید را بکشد، بعد معلوم شد که عمرو است، زیرا  نه  زید  را حق داشت بکشد  و نه عمرو را، اینجا می‌گوییم اگر کشف خلاف شد،  قصاص دارد،‌ به خلاف قبلی که اعتقاد به مهدور الدم بودن طرف داشت.

مسألة 20، تا  کنون این صوری که گفتیم، تمام بحث در این بود که «قدّم إلیه المسموم» جلوی کسی غذای مسموم گذاشت. اما  فرض مسئله‌ی بیستم  این است که شخص در خانه‌ی کسی می‌رود و غذای او را مسموم می‌کند و خودش بیرون می‌آید، یا در آب یا شربت او سمی می‌ریزد و خودش می‌رود،‌ نه اینکه به او تعارف کند‌ یا مثلا در دفتر  کسی می‌رود، آقا  بیرون می‌رود تا بر گردد، او پارچ آبی که روی میز او گذاشته شده بود، سم را توی آن می‌ریزد و خودش از دفتر بیرون می‌رود یا در مغازه‌ی شخصی می‌رود، بعد آن شخص با اختیار خودش با اختیار خودش بلند می‌شود ، پارچ آب را  بر می‌دارد و می‌ریزد توی لیوان و می‌خورد، یا آن شخص طرف یخچال می‌رود و غذای را می‌خورد که مسموم است، این تعارف نکرده به او غذایی را ، بلکه غذای مسموم را توی منزل او مسموم کرده و رفته، او خودش رفته و با اختیار خودش  غذا را می‌خورد، آیااین عمد است یا عمد نیست؟ در اینجا  سه قول وجود دارد، یعنی  در این مسئله که شخص می‌رود در منزل کسی یا  محل کار کسی و یا  در دفتر کسی و غذای آنها را مسموم می‌کند و بر می گردد،  آنان با اختیار  آن غذا را می‌خورند  و می‌میرند:

قول اول  (که مرحوم شهید  در  مسالک  آن را قول اشهر می‌نامد) این است که قصاص دارد، مرحوم شیخ طوسی در خلاف و در مبسوط و خلاف قائل به همین است که این قصاص دارد، ولو آن شخص خودش می‌رود و غذا را بر می‌دارد و می‌خورد و ربطی الآن هم به این آدم ندارد، چون او تعارف نکرده، الزامی نکرده،‌ بلکه خودش می‌رود و غذا را می‌خورد، در عین حال می‌گوید این قتل، قتل عمد حساب می‌شود و قصاص دارد،‌ مرحوم امام در همین مسئله می‌فرماید: «لو جعل السم فی طعام صاحب السم المنزل فأکله صاحب المنزل من غیر علم به فمات فعلیه القود لو کان ذلک بقصد قتل صاحب المنزل» بعضی از بزرگان  نیز همین قول را قبول کرده مانند صاحب جواهر، دلیل شان این است که «لضعف المباشر»، یک سبب داریم و یک مباشر، آن کس که سم را به این غذا ریخت، سبب قتل را فراهم کرد،‌اما کافی نبود اگر این آدم این غذا را نمی‌خورد، نمی‌مرد، به ضمیمه‌ی فعل مباشری خود «مجنی علیه» قتل انجام می‌گیرد که او غذا را  بر می‌دارد و می‌خورد، ولی چون او جاهل است و اطلاع ندارد که یک کسی در منزلش آمده و غذا را  مسموم کرده و رفته، ‌یا در دفتر کارش آب را مسموم کرده و رفته، ‌پس در اینجا مباشر ضعیف است و‌ سبب اقوی، ولذا استناد قتل لغة و عرفاٌ‌ به عهده‌ی این شخصی است که سم را ریخته ولذا می‌گویند:« قتله»، لغة می‌گویند:« قتله»، لغة می‌گویند این قاتل است، عرفاٌ هم  نسبت قتل را به او می‌دهند و می‌گویند فلانی این سم را در غذایش ریخت و او کشته شد، وجهش ضعف مباشر است، از این روست که استناد قتل عرفاٌ و لغة و شرعاٌ به عهده‌ی جانی است.

 مرحوم مقدس اردبیلی در «مجمع الفائده»یک استدلال خوبی دارد که عبارت ایشان را نقل می‌کنیم : «ینبغی التفصیل»، ایشان در این مسئله تفصیل می‌دهد که این شخص یعنی صاحب منزل یک وقت طرف عالم است و می‌خورد و یک وقت جاهل است و نمی‌داند ‌ «و هو إن کان ملقی»، آنکه سم را ریخت‌، «عالم بأنّه سم قاتل»،‌یعنی می‌داند که این سم کشنده است یا از نظر کیفیت خیلی کشندگی قوی دارد یا از نظر کمیت، یعنی مقدارش به حدی است که کشنده است، پس آن کس که سم را می‌ریزد عالم است، «و أکل الآکل جاهلاٌ بذلک»، صاحب منزل که غذای مسموم را خورد جاهل بود،‌یعنی اطلاع نداشت که سم در آن ریخته‌اند «فعلیه القصاص»، بر آن شخص قصاص است، یعنی آن شخص که سم را ریخته بر این غذا  «فعلیه القصاص، لأنّه تعمد القتل»، آن عمداٌ‌ قتل را انجام داده، زیرا عالم بود به این که این سم کشنده است و با این وجود آن را توی این ظرف آب یا غذا ریخت ، مسلما وقتی این شخص می‌خورد، کشته می‌شود، پس او «تعمد القتل أو أدّی إلیه غالباٌ» یا فعلش فعلی بود که منتهی به قتل می‌شد، یعنی  «مقدار»  مقداری بود که غالباٌ کشنده است، «لأنّ‌ القائه مع عدم مانع من أکله»،‌ این سم را ریخت توی غذا، هیچ مانعی هم برای طرف نیست، یعنی کسی او را آگاه نمی‌کند یا دستش را نگه نمی‌دارد تا آن را نخورد‌ «مع عدم مانع من أکله» ‌این سم را بریزد توی غذا و مانعی هم در کار نبود،‌ این  به منزله‌ی این است که سبب قتل را عمدا فراهم کرده و این موجب قصاص است، این یک جهت، «و لأنّه لو یکن مثل هذا موجباٌ‌ للقود للزم منه وجود قتل کثیر من غیر قصاص»، اگر ما این گونه قتل‌ها را بگوییم قتل عمد نیست،‌که شخصی برود و در محال کار کسی، در منزل کسی بدون اطلاع او سم را بریزد و  برود، بعد بگوییم او مجبور به خوردن نبود و  او  خودش به اختیار خودش خورد، اگر بخواهیم این حرف را بزنیم که به عهده‌ی خود آکل است، اگر بگوییم موجب قصاص نیست و به عهده‌ی خود شخص است، «لزم قتل الکثیر مع عدم القصاص»، خیلی ‌ها این را وسیله قرار می‌دهند برای کشتن افراد، یعنی سبب می‌شود که افراد  بروند توی محل کار و خانه‌ی دیگران و  یک سمی را بریزند توی غذا و او هم کشته بشود و قصاصی هم نیست، این یک راهی خوبی می‌شود برای کشتن مردم، «بل یلزم عدم القود فی مقدّم طعام المسموم أیضا» لازم می‌آید قصاص نشود، چرا قصاص نشود، «إذ لا الجاء» آن شخص مجبور به خوردن نبود، خودش خورد و مسئول هم خودش است، ایشان می‌فرماید اگر این حرف را بزنیم، این «ظاهر البطلان و فتح للفساد»، یک باب فسادی را باز کردیم، که هر کس بتواند دشمنش را به این طریق بکشد و قصاص هم نشود، «یلزم منه فتح للفساد و القتل الکثیر» ، افرادی زیادی کشته بشوند و قصاص هم نشود « هو مناف لحکمة شرع القصاص» این حرف منافات دارد با حکمت اینکه شارع مقدس  قصاص گذاشته تا جلوی قتل‌ها را بگیرد، اگر ما قصاص را در اینجا نگوییم جلوی قتلها گرفته نشود آدمکشی راه می‌افتد، فتح باب فساد می‌شود.

می‌فرماید این موجب این می‌شود که «مناف لحکمة شرع القصاص». این استدلال، استدلال خوبی است که اگر در  اینجا بگوییم قصاص نیست،  چرا نیست؟

به این جهت که این رفت توی منزل فلانی و یک قدری سم ریخت داخل غذا و رفت؛ او مجبور نبود که بخورد، چون مجبور نبود و الزامی به خوردن نداشت و خودش با دست خودش خورده، یعنی خودکشی کرده. خیلی راه بدی می‌شود برای اینکه انسان بتوانند خیلی از افراد را بکشد و قصاص هم نداشته باشد.

پس قول مشهور یا اشهر ک در اینجا  ا ین است که بگوییم  قصاص هست، ولو اینکه سم را ریخت و رفت، بعدش او آمد و سم را به اختیار خود با آرامش خورد و بعد هم مرد، می‌گوییم قصاص دارد.

مرحوم محقق در شرایع (بعد از اینکه این قول را از شیخ نقل می‌کند که شیخ فرموده قصاص دارد) می‌فرماید: «و فیه اشکال»؛ حرف مرحوم شیخ و دیگران (که قائل به قصاص هستند) اشکال دارد.

پس بنابراین، این قول دوم که می‌گوید قصاص نیست، دلیلشان چیست؟ دلیلش همین است که می‌گویند اگر چنانچه فرق اینجا که «قدّم الیه المسموم» غذایی را به او تعارف می‌کنند، با اینکه برویم به منزل کسی و سم بریزیم فرقش این است که آنجا را گفتیم قصاص (من قدّم الیه طعام مسموم) و او خورد گفتیم بلا شبهه قصاص دارد، چرا در اینجا می‌گوییم قصاص ندارد، می‌گوید آنجا وقتی غذا را تعارف کردند این یک نحو التزام پیدا می‌کند که این غذا را بخورد.

به خلاف اینجا که هیچ الزامی نیست، چون الزامی نیست پس به اختیار خودش خورد، پس قصاص ندارد. بر اون شخص قصاص نیست.

محقق فرمود قصاص ندارد، چرا؟ چون هیچ الزامی نداشت به خوردن، می‌توانست نخورد.

در آنجا که غذا را به او تعارف کردند، لااقل در رودربایستی گیر کرد و خورد، اما اینجا هیچ الزامی نداشت. چون الزام ندارد می‌گوییم به اختیار خودش خورده است. کسی که به اختیار خودش زهر را بخورد خودش ضامن خودش است، این وجه این است که می‌گویند فرق است بین آنجایی که خودش به اختیار خودش بخورد و یا اینکه تعارفش کنند و ملزم بشود که بخورد.

قول سوم مال بعضی از عامه است که آنها می‌گویند اصلاٌ‌ ضامن نیست، شخصی که  سم را ریخته توی این غذا و رفته، این خودش را به اختیار خودش خورده ، نه قصاص دارد و نه دیه، این قولی است که بعضی از عامه گفته‌اند، خیلی بی معنا و بی ربط است. فرع دیگر که در این مسئله امام ذکر می‌کنند این است که: «لو جعله بقصد قتل کلب»، غذا را مسموم می‌کند و در منزل این طرف می‌گذارد، منتها نه برای اینکه صاحب خانه بخورد، بلکه برای اینکه سگ او  بخورد و بمیرد ، از باب اتفاق و تصادف  صاحب منزل آمد و دید که یک غذای آماده در منزل گذاشته شده  و لذا آن را خورد و مرد، یا یک منزلی است که موش زیاد دارد، این آدم غذای مسموم را به این نیت و قصد در منزل طرف گذاشت که موش‌ها بخورند و بمیرند، صاحب منزل خودش خورد و مرد،  حضرت امام فرمود در اینجا:« فلا قود بل الظاهر لا دیة أیضا»، اول فرمود قصاص ندارد چون قتل عمد نیست‌،این غذا مسموم کرد تا  سگ یا موش بخورد و بمیرد، احتمال اینکه خود صاحب منزل آن را بخورد، نمی‌داد. بنابراین قتل عمد نیست و قصاص ندارد بلکه دیه هم ندارد، که بگوییم اصلاٌ‌ این قتل مستند به این شخص نمی‌شود، این غذا را گذاشته بود برای موش‌ها،‌یعنی اینکه آن کلب و آن حیوان از بین برود، احتمال هم نمی‌داد که صاحب منزل برود و بخورد،‌ یعنی یا در یک جای گذاشته بود که شاید  صاحب منزل آن را نمی‌بیند یا غذا در حدی نبود که خود صاحب منزل بخورد ، اما متأسفانه صاحب منزل تازه از راه آمد و گرسنه هم بود، چشمش به آن غذا خورد و آن را میل کرد،‌این ربطی به ‌آن شخصی که سم ریخته پیدا نمی‌کند، ‌قتل هم مستند به او نیست، پس نه قصاص دارد نسبت به آن کسی که غذا را گذاشته برای انیکه کلب از بین برود یا موش‌ها از بین برود‌، و نه قتل   مستند به او است که بگوییم دیه دارد،‌ این حرف، حرف متینی است.

 فرع سوم این است که:«لو علم أنّ صاحب المنزل یأکل منه فالظاهر أن علیه القود»، در این فرع غذا را  به این قصد نهاده که سگ یا موش بخورد، ولی احتمال هم می‌دهد که صاحب منزل هم بخورد،‌چون غذا یک غذای است که مال انسان ‌هاست، غذای مطبوع است، برنج و خورشت است، ولو کلب و موش هم می‌خورد، اما انسان  هم می‌خورد، و در  یک جایی هم می‌گذارد که در دسترس صاحب منزل هم باشد، یعنی صاحب منزل تا وارد منزل می‌شود، چشمش به این غذا می‌افتد، اگر این جور باشد که احتمال هم می‌دهد یا علم دارد یا حتی احتمال،‌که صاحب منزل می‌خورد و تصادفاٌ هم صاحب منزل آمد و خورد و مرد، اینجا قصاص دارد، هر چند قصدش این است که سگ بخورد و بمیرد، ولی احتمال می‌داد که صاحب منزل هم بخورد،‌اینجا قصاص دارد چون قتل مستند به این شخص می‌شود، زیرا این آدم  یا علم داشت و یا احتمال می‌داد که صاحب منزل می‌خورد، «لو علم صاحب المنزل یأکل منه فالظاهر أن علیه القود» چرا قصاص دارد؟ چون قتل مستند به اوست اگر چنانچه می‌گوییم قصاص، اگر قصاص هم نگوییم، چون می‌گوییم قصدش کشتن حیوان بود،‌ولی احتمال می‌داد که صاحب منزل هم بخورد،‌ لا اقل می‌گوییم قتل مستند به این است و دیه دارد. بنابراین، اگر قصاص را  هم قائل نشویم و در آن احتیاط کنیم،‌ لا اقل دیه به عهده‌ی اوست، چون قتل مستند به او می‌شود.

وصلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo